کامران کرمی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
تحولات یمن در ماه های اخیر، ادراک جدیدی را در بازیگران منطقه ای همچون عربستان سعودی بوجود آورده که می تواند در صحنه واقعیت به نظم جدیدی در پیرامون عربستان منجر شود که بر نقش منطقه ای و زیرمنطقه ای این کشور تاثیرگذار باشد. بنابراین نگاه عربستان به تحولات یمن در وهله اول در سطح شبه جزیره عربی است و در مرحله دوم در سطح منطقه ای. در نظر گرفتن سطح شبه جزیره عربی، چارچوب مفهومی گویاتری را برای تحلیل در اختیار ما قرار می دهد که می تواند زوایای روشنتری از نگاه عربستان به یمن روشن سازد و راهگشای درک جامع تر آن باشد. در این چارچوب نگاه به توافقنامه طائف در سال 1932 که منجر به توافقنامه جده در سال 2000 بر سر سه استان جازان، نجران و عسیر شد از یکسو و فعالیت القاعده در یمن از سوی دیگر اصلی ترین نگرانی های عربستان از تحولات یمن در سطح شبه جزیره است و قدرت گیری شیعیان زیدی هم در سطح شبه جزیره و هم در سطح منطقه ای و رقابت با ایران، حساسیت ها را برای عربستان دوچندان کرده است. بنابراین در این مقاله تلاش شده است تا جایگاه راهبردی یمن برای عربستان در سطح شبه جزیره عربی و همچنین سطح منطقه ای مطرح و مورد تحلیل قرار گیرد.
کلیدواژگان: شبه جزیره عربی، عربستان، یمن، توافقنامه طائف، القاعده، شیعیان حوثی، ایران، رقابت منطقه ای
تحلیل رخداد
برای درک بهتر نقش و نگاه عربستان به تحولات یمن، ابتدا باید به بسترهای عملکرد سیاست خارجی عربستان توجه کرد تا اهمیت یمن در این چارچوب معنا پیدا کند. سیاست خارجی عربستان همزمان در سه سطح عمل می کند:
1-سطح بین المللی که متاثر از روابط با آمریکا و نقش عربستان به عنوان یک قدرت نفتی است.
2-سطح منطقه ای که سعودی ها در حال انجام یک بازی موازنه قوا و افزایش نفوذ در میان بازیگران منطقه ای هستند و
3-سطح شبه جزیره عربی که هژمونی عربستان به شکل غیر مستقیم و غیر رسمی مورد پذیرش دیگر مجموعه قرار دارد.
بنابراین با توجه به اینکه عربستان در این سطح از قدرت لازم برخوردار است و مورد پذیرش رسمی و غیررسمی دیگر بازیگران مجموعه شورای همکاری و یمن هم قرار دارد و چالش های کمتری به نسبت دو سطح بین المللی و منطقه ای دارد، درصدد است که نفوذ خود را حفظ کرده و در مقابل هر نوع حرکتی که بخواهد چالشی برای آن باشد ایستادگی کند.
از اینرو در این سطح که نقش مهم و تعیین کننده در ادراک محیطی عربستان دارد، عربستان ضمن ایفای نقش تعیین کننده، با چالش جمعیتی و مدل جمهوری و جامعه یمنی مواجه است. می توان گفت که رفتار عربستان در شبه جزیره عربی تنها بر اساس یک اصل عملیاتی ساده هدایت می شود و آن اجازه ندادن به هیچ قدرت دیگری برای دستیابی به یک موقعیت دارای نفوذ فراوان است. بنابراین ریاض تلاش کرده تا شریک مسلط خارجی کشورهای پادشاهی و یمن باشد.
در این میان به زانو در آوردن یمنی ها نسبت به دیگران دشوارتر بوده است. اتحاد یمن در دهه 90 تاکنون از نظر جمعیتی، رقیبی برای عربستان به وجود آورده است. ظهور جمهوری در دهه 60 موجب بروز جو بی اعتمادی در تعامل با پادشاهی سعودی شد. شاهدهای مثال؛ تلاش یمن شمالی و جنوبی برای جلب هواداران خارجی برای موازنه قدرت در برابر نفوذ عربستان، حفظ رابطه نزدیک یمن با عراق و نپیوستن به ائتلاف ضد عراق در دهه 90.
بنابراین علارغم کمک های مالی قبل توجه و همچنین روابط سیاسی با قبایل و شخصیت های یمنی، سعودی ها نتوانستند از اتحاد یمن جلوگیری کنند و همچنین نتوانستند از جدایی طلبان در جنگ 1994 پشتیبانی کنند. بنابراین الگوی شکل دهنده به رفتار سیاست خارجی عربستان در برخورد با یمن، ترکیبی از حفظ و نفوذ در عین حال روابط محتاطانه است.
در ارتباط با سطح شبه جزیره دو متغیر موجب حساسیت عربستان به تحولات یمن شده است: 1-توافقنامه طائف و 2-فعالیت القاعده
1-توافقنامه طائف
از زمان شکل گیری دولت سوم سعودی در سال 1932 که عربستان امروزی را شکل می دهد، مرزهای جنوب غربی با یمن که سه استان نجران، جازان و عسیر را شکل می دهد، همواره به لحاظ مرزی مشکل آفرین و عربستان معتقد بوده که این سه استان بخشی از خاک عربستان است که در طول دهه های مختلف موجبات کشمکش و منازعه و در برخی موارد جنگ و تصرف را فراهم آورده است. بنابراین در سال 1934 این سه استان از سوی عربستان اشغال و به خاک این کشور ضمیمه می شود. در طول این سالها نیز همواره یمنی ها چه در دوره امامان زیدی و چه در دوران جمهوری همواره بر بازپس گیری آن تاکید داشته اند که این مطلوب محقق نشده است. در واقع مرزهای عربستان و یمن از معدود مرزها در جهان سیاسی است که هنوز روند تحدید و مشخص شدن را سپری نکرده است. بالاخره در سال 2000 در توافقنامه جده که ادامه توافقنامه طائف در سال 1934 بود، عربستان موفق شد تا نظر مساعد علی عبدالله صالح را مبنی بر چشم پوشی از آن در مقابل کمک های اقتصادی و انصراف از گزینه تجزیه و حفظ یمن یکپارچه جلب کند. در تحلیل اهمیت این مرز علاوه بر مسائل مربوط به تمامیت ارضی و منافع اقتصادی باید گفت که این مرزها همواره منبع ناامنی، ورود قاچاق، انسان و کالا بوده و از این بابت عربستان همواره نگرانی های قابل توجهی در این بعد داشته است. بنابراین تا زمانی که امنیت این مرز برای عربستان حفظ باشد، الگوی رفتاری این دولت نیز تابعی از آن خواهد بود و از این زاویه می توان ورود عربستان به تحولات یمن مستعد بحران را مورد ارزیابی قرار داد.
2- فعالیت القاعده
یکی از پایگاه های مهم عضوگیری و فعالیت القاعده در خاورمیانه، یمن است. شماری از تحلیلگران و ناظران غربی با استفاده از گزارش های برنامه توسعه سازمان ملل و بانک جهانی در مورد وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشورهای منطقه، برآنند که یمن و سومالی دو پایگاه بالقوة فعالیت جریان القاعده در آینده میباشند. در این چارچوب ضعف و ناتوانی دولت یمن در رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و همچنین گسترش فعالیت القاعده، در چند سال اخیر، نگرانیهای عمدهای در عربستان سعودی برانگیخته است. این کشور به شدت نگران بازگشت احتمالی بمبگذاریهای سال های 2003 و 2004، این بار از خاک یمن است. ورود به جنگ علیه حوثیها در سال 2008 کمکی به دولت علی عبدالله صالح در یمن بود تا بتواند از رواج گفتمان القاعده و افزایش توان عملیاتی آن در یمن و به خصوص در مناطق مرزی پیشگیری کند. تحولات پس از جنگ با حوثی ها، بهار عربی و تحولات پس از ان از سال 2011 تاکنون همگی این نگرانی را دوچندان کرده است که مرزهای عربستان به یمن، مأمن مطمئنی برای رشد و تولید و صدور القاعده به کل شبه جزیره عربی باشد.
در ارتباط با سطح منطقهای که نگاه عربستان به تحولات یمن را شکل می دهد، می توان به یک عامل همپوشان اشاره کرد: 1-رقابت منطقه ای با ایران و تکمیل هلال شیعی
- رقابت منطقهای با ایران و تکمیل هلال شیعی
از آنجا که ماهیت روابط ایران و عربستان رقابتی است، می توان گفت که در سال های اخیر و با رشد شیعیان حوثی در جامعه یمن و اخیرا در ساختار حکومت، یمن به عنوان بخش دیگری از حوزه های رقابتی ایران و عربستان تبدیل شده است و به رقابت شیعی و سنی در منطقه نفوذ تهران و ریاض انجامیده است. موضوعی که برخی از تحلیلگران منطقه دربارة چرایی ورود عربستان سعودی به این مناقشه مطرح میکنند، رقابت منطقهای با ایران است.
در ذهنیت تصمیم گیرندگان سیاسی آل سعود، پس از اشغال عراق، نفوذ و توان اثرگذاری ایران در منطقه و مسائل مهم آن بسیار افزایش یافته است. صعود شیعیان به رأس هرم قدرت در عراق و به حاشیه رفتن اهل سنت، بقا و تداوم ایستادگی متحدان ایران در لبنان و فلسطین و اخیرا سوریه، همگی به گسترش نفوذ و توان بالقوة ایران در منطقه و مطرح شدن اصطلاح هلال شیعه انجامیده است که در چنین شرایطی قدرت گیری حوثی ها در یمن باعث خواهد شد تا عربستان مجددا خود را در محاصره شیعیان دیده و ادراک جدیدی از محیط پیرامونی جدید خود پیدا کند و بر الگوی رفتاریش برای پاسخ به شرایط جدید تاثیرگذار باشد. بنابراین از دید مقامات آل سعود این تحرکات در یمن، بالقوه پتانسیل این را دارد که بخش دیگری از پازل هلال شیعی را تکمیل کند. از اینرو این مسئله، در صورت تبدیل شدن به فضای شیعی-سنی، رقابت دو کشور را تشدید و وارد فاز جدیدی در مرزهای یمن خواهد نمود.
دورنمای رخداد
مشکلات مرزی و نگرانی از ورود افراد جویای کار، قاچاق و ناامنی های مربوط به آن، فعالیت جدی القاعده در یمن و رقابت منطقه ای با ایران و نفوذ شیعیان در یمن و متعاقب آن تکمیل هلال شیعی، متغیرهایی است که در دو سطح منطقه ای و زیر منطقه ای (شبه جزیره عربی) بر ادراک عربستان سعودی به عنوان بازیگر حساس به تحولات شبه جزیره تاثیر گذاشته و بر الگوی رفتاری این کشور در محیط پیرامونی با شرایط متغیر و جدید شکل داده است. در واقع باید گفت که غلیان اعتراض در یمن مستعد بحران و فقیر، تصویر گسلی را در ذهن سیاستگذاران سعودی به وجود آورده است که با توجه به همسایگی دو کشور، نگرانیهای عمدهای را در مورد امکان و احتمال تسری ناامنیها به داخل عربستان سعودی از یکسو و بهم خوردن موازنه منطقه ای و تشدید رقابت در این فضا را از سوی دیگر شکل داده است. به باور نگارنده تا زمانی که الگوی شکل دهنده به رفتار منطقه ای ایران و عربستان، فضایی از کشمکش و منازعه و جنگ نیابتی باشد و دو کشور در این چارچوب بدنبال نفوذ و اثرگذاری بر تحولات منطقه و جریان های رقیب باشند، یمن نیز کانون دیگری از این فضا خواهد بود. صعود شیعیان انصارالله به ارکان قدرت، بالقوه حوزه نفوذ ایران خواهد بود. بویژه زمانی که تشدید کانون های تقابل شیعی-سنی در خاورمیانه به باور مقامات سعودی شکل داده و در چنین فضایی، هر نوع تحرک ایران می تواند موازنه منطقه ای را بهم ریخته و نگرانی های امنیتی را بدنبال داشته باشد.