طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
طبق اسناد و گزارش های به دست آمده از فعالیت های هسته ای در عراق، این کشور از اواخر دهه ی 1970، به صورت زیرکانه و بدون اطلاع آژانس بین المللی اتمی، فعالیت های هسته ای خود را در جهت دست یابی به سلاح اتمی آغاز کرد. در این میان، کمک هایی که عراق از طریق شوروی سابق و یا متحدین بلوک شرق به دست می آورد در تسریع فعالیت های هسته ای عراق بسیار تأثیرگذار بود. همچنین رقابت های شوروی و ایالات متحده که ماهیت معادلات و دستورکارهای بین المللی را شکل داده بود، باعث شده بود که هسته ای شدن کشورهای ثالث به لحاظ اهمیت در درجه ی پایین تری قرار گیرد و موضوعات مهم و اساسی حول محور رقابت دو ابرقدرت بچرخد. از این رو، شرایط دو قطبی فرصتی برای کشورهایی مانند عراق بود که در مسیر دستیابی به بمب اتم حرکت می کردند. زیرا نه تنها شرایط دو قطبی نظام بین الملل محدودیت جدی برای هسته ای شدن کشورها به وجود نمی آورد، بلکه بعضاً الزامات این نظام هسته ای شدن کشورها را تشویق می کرد. به این خاطر در دوران جنگ سرد خبری از نظارت های سفت و سخت آژانس بین المللی اتمی بر روی فعالیت هسته ای کشورها و یا حساسیت قدرت های بزرگ وجود نداشت. عراق که از این فرصت به خوبی استفاده کرده بود، تنها سبب تحریک و حساسیت اسرائیل شده بود. به این خاطر محل فعالیت های هسته ای عراق در سال 1982، مورد حمله ی هوایی اسرائیل قرار گرفت. این اقدام و نیز جنگ عراق علیه ایران سبب شده بود که چرخه ی فعالیت های هسته ای عراق یا بسیار کند شود و یا عملاً متوقف گردد. بعد از پایان جنگ عراق علیه ایران، دولت بغداد فعالیت های هسته ای خود را بار دیگر به صورت جدی پی گیری کرد. این درحالی است که کشوری از این فعالیت ها آگاهی و اطلاع نداشت. آنچه که باعث لو رفتن فعالیت های هسته ای عراق برای جامعه ی بین الملل شد، حمله ی این کشور به کویت بود. پس از این که عراق به کویت حمله کرد، ائتلافی به رهبری ایالات متحده برای بیرون کردن این کشور از کویت به رهبری آمریکا شکل گرفت. ایالات متحده به هنگام عملیات خارج کردن عراق از کویت و نیز انجام برخی عملیات نظامی در داخل خاک عراق متوجه فعالیت های هسته ای کشور عراق شد و این گونه بود که فعالیت های هسته ای این کشور بعد بین المللی به خود گرفت. این شرایط با فروپاشی شوروی هم زمان بود. با فروپاشی شوروی، نظام بین الملل به شکل تک قطبی ظهور کرد و تک قطب قدرت یکی از سه ستون اصلی سیاست خارجی خود را جلوگیری از گسترش تسلیحات اتمی دانست. به این خاطر اگر شرایط دو قطبی به مثابه ی فرصتی برای هسته ای شدن کشورها به شمار می رفت، شرایط تک قطبی در جهتی برعکس و کاملاً محدود کننده عمل می کرد. در شرایط تک قطبی نظام بین الملل نه تنها اجازه ی آسان هسته ای شدن به کشورها را نمی داد، بلکه هر گونه حرکت در مسیر اتمی شدن را به عنوان نقض مقررات بین المللی می دانست و خود را موظف به برخورد می دانست. این عامل سبب شد که پرونده ی هسته ای عراق به سرعت بین المللی شود و نقش نهاد نظارتی مانند آژانس بین المللی انرژی اتمی و نیز شورای امنیت با محوریت ایالات متحده و دولت های غربی پررنگ شود. در این میان، غرب فشارهای اقتصادی خود را علیه عراق آغاز کرد. وابستگی عراق به نفت سبب شد که دولت های غربی در تحریم های خود، نفت این کشور را هدف قرار دهند به گونه ای که آنها توانستند به برنامه ی نفت در برابر غذا بعدی بین المللی و مشروع دهند. طبق این برنامه عراق موظف بود تا جایی نفت صادر کند که نیاز این کشور به غذا و دارو تأمین شود و حق وارد کردن هیچ کالایی جز این دو را نداشت. بر این مبنا بود که دولت عراق که زمانی روزانه 4 میلیون بشکه نفت تولید می کرد در سال 2003 و در زمان سقوط صدام حسین فقط روزانه 500 هزار بشکه نفت می توانست صادر بکند که این صادرات کاملاً تحت نظارت سازمان ملل و ایالات متحده بود. سؤالی که این نوشتار قصد بررسی و پاسخ به آن را دارد این است که دولت های غربی چه الگوی رفتاری را برای خلق عراق مطلوب و مدنظر خود در پیش گرفتند؟ در پاسخ به این سؤال استدلال می گردد که متناسب با رفتارهای همزمان و متناقض عراق در همراهی و عدم همراهی با غرب، کشورهای غربی نیز دو الگوی رفتاری «فشار منتهی به تغییر رفتار» و نیز «تهدید منتهی به حذف» را در پیش گرفتند در نهایت عراق مطلوب غرب در اثر فشارها و تحریم ها به وجود آمد.
کلیدواژگان: عراق و ایالات متحده، فعالیت های هسته ای عراق، تحریم های عراق در زمان صدام حسین.
تبیین رخداد:
هنگامی که فعالیت های هسته ای عراق مطرح شد و بدنبال آن تحریم های غرب آغاز شد، سیاست های هسته ای عراق از ثبات برخوردار نبود و این خود سبب بی اعتمادی بیشتر طرف مقابل می شد. هر چند در مواردی صدام حسین به گونه ی غیر مستقیم وانمود می کرد که عراق هسته ای می باشد. اما با این حال در مواجهه با فشارهای غرب، عراق دو سیاست متفاوت اما متزلزل را در پیش گرفت. سیاست اول عراق سیاست همراهی بود که از زمان طرح فعالیت های هسته ای این کشور تا سال 1998، ادامه داشت. در این دوره هر چند سیاست عراق همراهی با غرب به منظور کاستن از فشارها بود، اما این همراهی از ثبات برخوردار نبود و در مواردی عدم همراهی مخالفت جدی و حتی قطع کامل ارتباط با غرب نیز وجود داشت.
در این دوره هدف غرب عراق مطلوبی بود که در آن خبری از فعالیت های هسته ای این کشور نباشد. به این خاطر غرب تصور می کرد با اعمال فشارهای اقتصادی و سیاسی قادر است دولت عراق را مجبور به پذیرش خواسته های خود بکند. و در نهایت عراق با دست کشیدن از فعالیت های هسته ای تسلیم غرب شود. طبیعی است که این گزینه هدف و مطلوب غرب بود. عراق نیز در مواردی در جهت این گزینه حرکت می کرد و در مواردی برخلاف آن عمل می کرد.
سیاست دومی که غرب برای عراق تعریف کرده بود و در مواردی دولت عراق در چارچوب آن سیاست حرکت می کرد، تضعیف عراق و زمینه برای حذف نهایی آن دولت بود که از سال 1998 تا 2003 حاکم بود. در واقع، دولت های غربی برآورد کرده بودند که یکی از الگوهای رفتاری احتمالی دولت عراق، سازش ناپذیری است و ممکن است این کشور از فعالیت های هسته ای خود دست نکشد.
لذا اگر در مورد قبلی عراق مطلوب برای غرب، عراقی بود که در فعالیت های هسته ای اش تسلیم غرب می شد، در این مورد عراق مطلوب عراقی بود که در آن دولت صدام حسین ساقط می شد. زیرا با وجود سازش ناپذیری، امکان هسته ای شدن عراق بالا می رفت. به این خاطر دولت های غربی با تضعیف عراق در ابعاد اقتصادی و نظامی زمینه را برای حذف نهایی این کشور فراهم کردند به گونه ای که پنجمین قدرت نظامی جهان در دوران جنگ سرد، در سال 2003، ظرف مدت کم تر از یک ماه سقوط کرد و نتوانست در برابر غرب مقاومت کند.
نکته ای که باید به آن اشاره کرد این بود که غرب هر دو مدل رفتاری همراهی و عدم همراهی عراق را کاملاً پیش بینی کرده بود. در مواردی که دولت عراق سیاست همراهی با غرب را در پیش گرفته بود، کشورهای غربی با اعمال فشارهای بیشتر خواهان این بودند که همراهی عراق با غرب بایستی چند جانبه، کامل و جامع باشد و کوچکترین عدم همراهی را تحمل نمی کردند. از طرفی در مواردی که دولت عراق در مقابل پذیرش خواسته های غرب مقاومت می کرد، کشورهای غربی با تشدید فشارهای خود تلاش کردند که اولاً عراق را مجبور به همراهی کنند و ثانیاً با تضعیف بیش از حد آن زمینه را برای حذف آسان و بدون هزینه ی آن فراهم کنند. نتیجه ی احتمالی هر کدام از این دو سیاست مطلوب غرب بود. زیرا اگر در صورت همراهی و همکاری دولت عراق، غرب موفق می شد عراق را به صرفه نظر کردن از فعالیت های هسته ای اش راضی کنند، طبیعتاً موفق می بودند و اگر عراق سیاست عدم همراهی را در پیش می گرفت، در واقع خود زمینه ی حذف خود را فراهم می کرد. البته باید به این نکته اشاره کرد که سیاست های بی ثبات عراق و نیز انجام اقدامات اعتمادساز و اعتمادزدا به صورت همزمان سبب شد که همکاری این کشور با غرب نتیجه ای در بر نداشته باشد. درسی که از موضوع عراق می توان گرفت و هدف اصلی این نوشتار بود، این است که جمهوری اسلامی ایران امروزه با موضوعی تا حدودی مشابه موضوع عراق در دهه ی 1990 میلادی مواجه است. ایران باید تصمیم بگیرد که آیا قصد همراهی و همکاری با غرب به منظور حل مسئله ی خود را دارد یا نه؟ اگر پاسخ به این سؤال مثبت است، اولاً ایران زمان همکاری با غرب را نباید به تأخیر بیندازد. زیرا هر گونه تأخیر با فشارهای بیشتر غرب همراه است و این فشارها بازگشت به نقطه ی اول را بسیار سخت تر می کند و کشورهای غربی را در طرح خواسته های خود و انتظار آنها از تسلیم شدن ایران را بیشتر و برجسته تر می کند و دوم این که از انجام هر گونه اقدامات اعتمادزا در سطح مسئولین و نخبگان خودداری کند و نشان دهد که سیاست تمامی گروه ها و افراد و دولت مردان در مسئله ی هست های همکاری و حل صلح آمیز مسئله ی هسته ای می باشد. اما اگر قصد ایران عدم همکاری با غرب می باشد، طبیعتاً خود رفتاری متفاوت می طلبد و در عین حال باید انتظار تشدید فشارهای بیشتر غرب را داشت.a