سالار سیف الدینی
مرکز بین المللی صلح – IPSC
بیان رخداد:
منازعات و درگیری های قومی در سراسر جهان یکی از فاکتورهای مهم به تهدید صلح و امنیت بین المللی و منطقه ای بوده است. از حدود 800 گروه قومی و اقلیت مهم در جهان 285 گروه از دهه 1950 به بعد از نظر سیاسی فعال بوده اند. 70 مورد از این گروه ها ، درگیر فعالیت ها و سیاست های خشونت آمیز و مسلحانه در سراسر جهان شدند.این گروه های مسلحانه سالیان متمادی به صورت سرسختانه در برابر استقرار صلح مقاومت کردند و از این تعداد فقط شش مورد به سطح مبارزه مدنی و غیر خوشنت آمیز روی آوردند(1).
منطقه قفقاز به دلیل وجود حدود 50 گروه قومی-فرقهای با تمایزهای فراوان و مذاهب مختلف از اهمیت زیادی برای بحث قومیتها برخوردار می باشد.اختلافات قومی یکی از دلایل اصلی بروز مناقشات و بحرانها در قفقاز پس از فروپاشی شوروی بود است.بسیاری از اندیشمندان معتقدند که قرن 21 همانند قرن گذشته عرصه تعارضات و تنازعات قومی خواهد بود و احتمالا در آینده بحرانهای قومی و هویتی گسترش خواهد یافت و نظام بین الملل با منازعات و تحولات سیاسی-امنیتی بیشتری مواجه خواهد شد(2).
با فروپاشی شوروی جهان شاهد دور جدیدی از رشد و شکل گیری گفتمان قومیت و ملت سازی ها بود. هر چند پس از قرار داد وستفالی و تثبت نظام دولت-ملت در بسیاری از کشورهای جهان به ویژه پس از جنگ جهانی اول ملت سازی ها متعددی انجام یافته بود و دولت های ملی جدید با فروپاشی امپراتوری ها ظهور و بروز یافته بودند اما با انتقال قدرت و جغرافیای امپراتوری تزاری به اتحاد جماهیر شوروی عملا این روند در جغرافیایی به وسعت امپراتوری روسیه تجربه نشد و یا نیمه کاره باقی ماند.
با فروپاشی شوروی ملیت های پانزده گانه آن که بر اساس قانون اساسی مشخص شده بودند با مرزهای تعیین شده ای شوروی روبرو شدند که منطبق با سیاست های جمعیتی این دولت بود و الزاما از واقعیت های جمعیتی و هویتی پیروی نمی کرد. علاوه بر آن در مناطقی مانند قفقاز هویت های قومی متکثری زندگی می کردند که گاه واجد مرزهای کاملا مشخصی نبودند.
مسئله منازعات هویتی و ناسیونالیسم قومی در این منطقه از فاکتورهای عمده ای است که سرنوشت سیاسی کشورهای حوزه قفقاز به ویژه در جنوب را رقم می زند. در این منطقه مهمترین مناقشات قومی میان آذری ها و ارمنی ها در جنوب قفقاز ،مناقشه آبخازها و گرجی ها و همین طور چچن ها و روس ها در شمال رقم خورد.
پیروی این منازعات از مدل ناسیونالیسم قومی ethno-cultural Nationalism، این گفتار را به یکی از چالش برانگیز ترین و جنجالی ترین گفتارهای سیاسی سده اخیر تبدیل کرد که از شرق آسیای میانه تا غرب قفقاز گسترش یافته و پیامدهای سر ریز آن به کشورهای همسایه شوروی سابق قابل مشاهده بود.
با وجود تشکیل دولت در مناطقی از جغرافیای مورد منازعه مانند جمهوری آذربایجان و ارمنستان، هنوز قرائت رسمی از ناسیونالیسم بر اساس وفاداری های خونی و ناسیونالیسم قومی (غیر شهروندی) بنیان شده است. دولت های مستقر در منطقه به ویژه در نواحی مسلمان نشین شمال رود ارس، با تکیه بر رویکرد و فهم قومیت محورانه از دولت-ملت سازی، سعی می کنند روحیه منازعه طلبی قومی را در منطقه بیدار نگه دارند. از این رو گفتمان قومیت و ملی گرایی قومی-فرهنگی به عنوان عاملی تنشزا برای نظام بین الملل مطرح گردید که صلح و امنیت جهانی را به خطر می اندازد.
واژگان کلیدی: ناسیونالیسم قومی+منازعات قومی در قره باغ+قفقاز جنوبی+موضع ایران در مناقشه قره باغ
تبیین رخداد:
منازعه قومی ارمنی – آذری پس از فروپاشی شوروی ریشه ای تاریخی در منازعاتی مشابه در اوایل قرن بیستم داشت. علایق مذهبی،گسترش گفتمان سیاسی ترکان جوان و سرگشتگی هویتی بعد از جنگ های ایران و روس از جمله دلایلی است که می توان برای شکل گیری بسیج های قومی ای از این دست برشمرد. این درگیری ها خشونت بار که ریشه های تاریخی دستکم یک صد ساله دارد در سال های پایانی عمر اتحاد شوروی به اوج خود رسید و بعد از فروپاشی نیز به صورت جنگ قره باغ ادامه یافت.
درگیری های قومی آذری-ارمنی در این منطقه هم اکنون نیز یکی از درگیری های بالقوه و در آماده اشتعال در قفقاز جنوبی به شمار می رود.
– زمینه های تاریخی:
درگيريهای قومی در ناقورنو قرهباغ ، يكي از فرورفتگيهاي enclave جمهوري ارمنستان در خاك آذربايجان، و نخجوان ، يكي از فرورفتگيهاي جمهوري آذربايجان در خاك ارمنستان، شروع شد. اگرچة دامنة وسيعي از عوامل در اين امر دخيل بودند ـ كه از ميان آنها ميتوان تاريخچه، تفاوتهاي فرهنگي، محروميتهاي اقتصادي را نام برد ـ مهمترين عامل درگيري خطري بود كه در اثر فقدان مزيت فراواني جمعيت، يك گروه قومي را در سرزمين خاصي بيپناه ميكرد. جنگ در ناقورنو – قرهباغ به سبب مفاهيم متقابلاً آشتيناپذيری بود كه طرفهاي درگير در مورد سرزمين ملي متصور بودند، كه منجر به درگيري مسلحانه بين دو گروه شد و در نتيجة آن تمامي آذريها از ارمنستان و بسياري از ارمنيها از آذربايجان اخراج شدند. در اوايل سال 1990 وضعيت چنان وخامت يافت كه دولت مجبور شد باقيماندة ارمنيها را حتي از شهرهاي بزرگ جمهوری باکو بيرون كند.
ارمنيها در سه جمهوري توزيع شده بودند: جمهوري سوسياليستي شوروي ارمنستان، منطقة ناقورنو- قرهباغ در آذربايجان، و جنوب گرجستان، كاهش چشمگير جمعيت ارمنيها و ازدياد بيسابقة آذریها، اين خطر را براي آنها به وجود آورده بود كه در وطن خويش به اقليت تبديل شوند. تقاضا براي وحدت سرزمينهاي ارمنينشين بهصورت يك وطن واحد به تدريج تبلور يافت. از سوي ديگر، آذريهاي ناقورنو قرهباغ نيز اين تكه سرزمين را وطن خود ميدانند چرا كه به همان شدت و بهرغم واقعيتهاي جمعيتي، اين منطقه به خاطر موقعيت مكاني خود، بخشي از نواحي داخلي باكو محسوب ميشود.
اين حقيقت كه ارمنيها غالباً مسيحي و آذريها تقريباً همگي مسلمان هستند، اغلب براي «توضيح» اين درگيريها مطرح ميشود، دولت باکو سعی دارد در بین کشورها و مجامع بین المللی اسلامی نزاع آذری-ارمنی را به عنوان منازعه مسلمان –مسیحی بازنمایی کند. امااز آنجايي كه مسلمان كُرد تقريباً بدون هيچ مزاحمتي، حتي بعد از اخراج خشمگينانة آذري ها از ارمنستان، به زندگي در اين جمهوري ادامه ميدهند، نشان ميدهد كه مذهب به نفسه در اين زمينه عاملي مرتبط نيست. درواقع به قول تیشکوف خونينترين درگيريها تا به اين تاريخ در آسياي مركزي، بين گروههاي اتفاق افتاده است كه مذهب مشتركي داشتهاند.
ديدگاههاي متقابلي در زمينة اين درگيري وجود دارد كه يكي از آنها ادعاي ارمنيها را بر ناقورنو قرهباغ حمايت و ديگري آن را رد ميكند. اگرچه هر دو ديدگاه براي اثبات استدلال خود به “تاريخ” متوسل شدهاند، اما دامنة زماني كه از سوي هر يك از آن مطرح ميشود با ديگري تفاوت چشمگيري دارد. هاتنباخ[1] در اوایل دهه نود، عمدتاً با اشاره به تاريخ معاصر، يعني تاريخ قرن بيستم، استدلال ميكرد كه ناقورنو قرهباغ بايد به ارمنستان بپيوندد . مهمترين نكاتي كه او به آنها اشاره ميكرد به ترتيب زير هستند.
اول اينكه، ارمنيها اكثريت غالب جمعيت را در منطقه ناقورنو قرهباغ تشکیل ميدهند؛ در دهة 1970، 80 درصد از جمعيت ناقورنو قرهباغ را ارمنيها تشكيل ميدادند.
او از استدلال ارمنيها مبني بر اينكه با توجه به پيشرفت تكنولوژي، موقعيت مكاني در عصر حاضر اهميت كمتري دارد، حمايت ميكند. دوم اينكه، يك جنبش عظيم مردمي به طرفداري اتحاد اين منطقه با ارمنستان وجود دارد. اين جنبش از همه سو و همة اقشار ارمني و با هر عقيدة چه در داخل و چه در خارج از ناقورنو قرهباغ حمايت ميشود.
سوم اينكه، جنبش اتحاد در طول دورة استبدادي شوروي، بهويژه در زمان رژيمهاي استالين و برژنف كه توجهي به ارمنيها نداشتند، بهصورت نهفته به زندگي خود ادامه داد. اما در دهة 1950 و در زمان خروشچف كه آزاديهاي سياسي محدودي وجود داشت، ارمنيها موضع خود را به روشني اعلام كردند و در زمان اجراي سياسيت پروسترويكا[2] از سوي گورباچف، موضع خود را علناَ و به وضوح ابراز داشتند.
در مقابل، يامسكوف (1991)، كه او نيز با توسل به تاريخ، ادعاي خود را مطرح ميكند، به نظر ميرسد كه طرفدار آذريهاست. استدلال او به شرح زير است. ابتدا اينكه، در سال 1845 جمعيت قرهباغ تاريخي شامل 30000 ارمني و 62000 آذري ميشدم، دوم اينكه، ارمنيهاي شرق ارمنستان و شمال آذربايجان كه ناقورنو فرهباغ را نيز دربرميگيرد، مهاجراني هستند كه در قرن نوزدهم از تركيه و ايران به اين مناطق مهاجرت كردند و به طور قابل توجهي، جمعيت ارمنيها را افزايش دادند. سوم اينكه، ارمنيها عمدتاً مردمي ماندگار[3] هستند درحاليكه آذريها غالباً چادرنشين و شباني[4] هستند. چهارم اينكه، شبانكاران[5] آذري تابستانهاي خود را در قرهباغ، كه آن را سرزمين خود تلقي ميكنند، ميگذرانند.
پنجم اينكه، سرشماري معمولاً زماني انجام ميگرفت كه چادرنشينان در ييلاق بودند كه منجر به كمشماري[6] آذريها ميگردید و اين استدلال به آن معني است كه آذريها حق تمام دارند كه اين سرزمين را وطن نياكاني بدانند.
به خاطر بيتوجهي به اين حقايق، و استفادة نابهجا از مذهب بهعنوان اساس ملت و مليت، مردمان يك وطن مشترك به واحدهاي متفاوت سياسي ـ اجرايي گروهبندي شدند. همين امر موجب بيگانهستیزي و درگيري قومی نیز شد و در نتيجة آن بخشهايي از جمعيت ارمني و آذري از وطن خود رانده شدند كه به “قومي شدن” آنها منتهي گردید(3).
چشم انداز آینده:
همانطور که آمد منازعات در گرفته در قفقاز جنوبی که منجر به جنگی حدودا دو ساله بین جمهوری ارمنستان و آذربایجان شد یکی از عمده ترین الگوهای درگیری های میان- قومی محسوب می شد که تا کنون به نتیجه ای مشخص نیانجامیده است. جمهوری آذربایجان با شکست از چریک های ارمنی که از سوی جمهوری ارمنستان حمایت می شدند مدعی است که بیست درصد از قلمرواش (قره باغ) تحت اشغال قرار دارد. میانجیگیری های انجام شده در این مقطع از سوی ایران، کشورهای غربی و مجامع بین المللی نیز به صلحی پایدار و توافق میان طرفین منازعه منجر نشد.
الف-موضع ایران:
موضع ایران در این منازعه طولانی حمایت از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و اظهار امیدواری برای حل مسالمت آمیز منازعه و تا اندازه زیادی حمایت معنوی و سیاسی از جمهوری آذربایجان بوده است.
موضع رسمی وزارت خارجه ایران و همین طور مقامات رسمی ایران به همین نحو دفاع از مردم مسلمان قره باغ بوده و حمایت های مالی و اقتصادی ایران از آوارگان جنگ قره باغ نشانه ای قوی بر این ادعا است.
در این میان به نظر می رسد که انتظار جمهوری آذربایجان از ایران چیزی فراتر از آن چه که انجام گرفت بوده است به همین دلیل سال ها است که نارضایتی های متعددی از سوی جامعه سیاسی و مطبوعاتی این کشور به انحاء مختلف بیان می گردد. در مورد موضع ایران در این خصوص باید اظهار داشت که رویکرد وزارت خارجه در مناقشه قره باغ مبتنی بر تامین منافع ملی ایران در منطقه و بر اساس واقع گرایی در سیاست خارجی و حفظ منافع ملی بوده است. از طرف دیگر حکومت های مستقر در جمهوری آذربایجان بعد از استقلال به ویژه در دوران ریاست جمهوری ایلچی بیک رویکردهایی به شدت ضد ایرانی اتخاذ کردند، هر چند پس از به قدرت رسیدن حیدر علی اف تا اندازه زیادی از حجم تبلیغات ضد ایرانی به وسیله تریبون های رسمی کاسته شد ولی در حوزه های غیر رسمی و نیمه رسمی تبلیغات متعددی علیه ایران و امنیت ملی آن ادامه پیدا کرد.
با وجود تهدیدات پی در پی جمهوری آذربایجان علیه ایران، این دولت انتظار کمک های نظامی، سیاسی و مالی از سوی ایران و اتخاذ سیاست جانبدارانه را نیز داشت که به طور مشخص تا کنون انتظاری نابه جا و مبتنی بر زیاده خواهی ارزیابی شده است. به علاوه یک “دولت” state مستقل زمانی تشکیل می شود که احساس کند توانایی نسبی حفظ استقلال و دفاع از قلمرو سیاسی را دارا است. بنابراین به هنگام تشکیل دولت و اعلام استقلال فرض بر این است که دولت تازه استقلال یافته توانایی حداقلی برای حفظ کشور را دارا بوده باشد. در حالی که به نظر می رسد تشکیل دولت مستقل در منطقه مسلمان نشین شمال ارس و تبلیغات گسترده در خصوص استقلال آن فاقد این ویژگی بود. به هر حال روشن است که با وجود تهدید بقا و امنیت یک دولت از سوی دولتی دیگر، انتظار کمک های مالی و نظامی یک پارادوکس معنادار به شمار می رود.
ب- موضع متحدان غربی دولت باکو
اسرائیل، امریکا و ترکیه در زمره عمده ترین متحدان و شرکای سیاسی دولت باکو به شمار می روند که در خصوص منازعه ارمنی-آذری بر خلاف مصالح و منافع ملی تعریف شده از سوی باکو عمل کرده اند. دولت اسرائیل و برخی دیگر از لابی های یهودی در مسیری غیر از منافع ملی متحد استراتژیک خود یعنی جمهوری اذربایجان عمل کرده اند. اعزام ناظران انتخاباتی از سوی اسرائیل جهت شرکت در انتخابات ناقورنو-قره باغ در بهار گذشته یکی از جدیدترین این اقدامات علیه تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و مشروعیت بخشیدن به دولت خود-خوانده قره باغ محسوب می شد.
همچنین تلاش برای عادی سازی روابط ترکیه-ارمنستان در چند سال گذشته، به رسمیت نشناختن تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان از سوی کشورهایی مانند امریکا و برخی از کشور های عضو اتحادیه اروپا و سو گیری علنی به سود ارمنستان از دیگر وجوه رعایت نشدن منافع ملی آذربایجان از سوی متحدان غربی اش به شمار می رود.
هر چند حکومت باکو از چندین سال گذشته سعی کرده اند است خصلت مذهبی (مسیحی-مسلمان) منازعه قره باغ را در مجامع غربی و اروپایی برای گرفتن حمایت های سیاسی بیشتر پنهان نماید اما همین حکومت در مجامع اسلامی خاورمیانه سعی کرده است که منازعه دو قطبی مسلمان- مسیحی را در مسئله قره باغ برجسته نماید.
با توجه به شکست های پیاپی گروه مینسک در خصوص حل این مسئله عملا گزینه های چندان زیادی در اختیار جمهوری آذربایجان در ارتباط با مسئله قره باغ باقی نمی ماند. برگزاری همه پرسی برای تعیین سرنوشت مردم در منطقه یکی دیگر از راهکارهایی است که همواره از سوی دولت باکو رد شده است. از سوی دیگر با اصرار طرفین به ویژه دولت باکو بر گفتمان ناسیونالیسم قومی و مشتعل نگه داشتن اختلافات قومی به نظر می رسد این مسئله تا سالها به عنوان یکی از مسائل حساس و تنش زا در منطقه باقی خواهد ماند.
در این میان دست کشیدن یا کم رنگ کردن گفتمان مسلط بر ساختار دولت باکو و ایروان یعنی “ناسیونالیسم قومی- فرهنگی” ممکن است بتواند بر روند ستیزه جویانه این منازعه قومی پایان دهد، به ویژه اینکه طرفی ارمنی با تسلط فیزیکی و صلاحیت حقوقی- سیاسی عملی بر منطقه مورد اختلاف دست بالا را در این بین ایفاء می کند.
منابع:
(1) در آمدی بر تنوع جامعه شناسی قومی،علی کریمی مله،صفحه 69، سمت ، تهران، 1390
(2) مناقشه قره باغ: میراثی از چالش های قومی شوروی،محمود واعظی،مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 42، 1382
(3) در این خصوص رجوع شود به :
– Oomeen. T.K(1997),Citizenship, Nationality and Ethnicity, polity press