ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران
دونالد رامسفلد در زمرة چهرههای سرشناس و جنجالی امریکا بوده است. وی به مدت 20 سال در زمرة افراد ذینفوذ و تاثیرگذار در سیاست دفاعی و امنیتی امریکا محسوب میشد. از سال 2003 به بعد دربارة سیاست دفاعی رامسفلد انتقادات زیادی به عمل آمد. جنگ امریکا علیه صدام حسین را میتوان یکی از دلایل اصلی انتقادات انجام شده علیه رامسفلد دانست. وی در تلاش بود تا جنگ دیگری در خاورمیانه ایجاد نماید. کتاب شناختهها و ناشناختههای رامسفلد را میتوان بیان نگرش امنیتی وی دانست. رویکردی که با فرهنگ سیاسی و رویکرد نظامی امریکا همخوانی و مطابقت دارد.
رامسفلد جنگ علیه ایران در دهة 1980، جنگ علیه عراق در سال 2003 و ضرورت انجام عملیات نظامی علیه ایران در سال 2007- 2006 را در زمرة موضوعات ضروری برای اهداف استراتژیک امریکا میدانست. اگر اسرائیل در جنگ آگوست 2006 به موفقیت در برابر جنبش مقاومت حزب الله در لبنان نائل میشد، مطمئناً دونالد رامسفلد موفق میشد تا جنگ علیه ایران را آغاز نماید. طبعاً کنگره و بسیاری از کارگزاران سیاست دفاعی امریکا با چنین رویکردی مخالف بودند. به همین دلیل بود که رابرت گیتس در اوایل سال 2007 جایگزین دونالد رامسفلد شد. در شرایط موجود، رابرت گیتس نیز از قدرت برکنار شده است. اگرچه لئون پانتا جایگزین گیتس گردیده، اما هنوز فرهنگ دفاعی و نظامی امریکا در سیاست دفاعی ایالات متحده موج میزند.
این امر نشان میدهد که هنوز سنت مک آرتور، دیک چنی و دونالد رامسفلد در فرهنگ و سیاست دفاعی امریکا باقی مانده است. بسیاری از رهبران دفاعی امریکا، نقش اجرایی خود را از دست دادهاند. اما هنوز فرهنگ دفاعی امریکا که مبتنی بر جنگ و نظامیگری میباشد ادامه یافته است. برای درک دقیقتر فرهنگ دفاعی امریکا، در صدد برآمدیم تا کتاب تازه انتشار یافتة دونالد رامسفلد را مورد ارزیابی قرار دهیم. در این کتاب رامسفلد تلاش نموده است تا اقدامات خود را براساس فرهنگ سیاسی و روح نظامیگری در امریکا تبیین نماید.
1- ارزشهای دفاعی و راهبردی امریکا
جنگ را میتوان بخشی از فرهنگ سیاسی، اجتماعی و راهبردی امریکا دانست. این امر، از سال 1756 به گونهای تدریجی در ساختار اجتماعی امریکا شکل گرفته است. اگر چنین هنجارهایی وجود نداشت هیچگاه امریکاییها نمیتوانستند در سال 1776 لایحة استقلال را در کنگرة امریکا به تصویب رسانند. این امر زمینههای لازم برای افزایش اعتماد به نفس ملی در شهروندان امریکایی را به وجود آورد. شهروندانی که در 13 ایالت شرقی امریکا حضور داشتند. جنگ توانست هویت امریکایی را بازسازی نماید. هویت ایالتی کارکرد خود را از دست داد. هویت جدیدی شکل گرفت که زیربنای فدرالیسم امریکا گردید.
فرهنگ نظامی امریکایی که به گونهای تدریجی شکل میگرفت، شرایطی را به وجود آورد تا اینکه امریکاییها تا سال 1783 در برابر نیروی نظامی انگلیس مقاومت نمایند. این امر اعتماد به نفس ویژهای در فرهنگ نظامی امریکایی به وجود آورد. احساس پیروزی در جنگ برای خدا و برای حفاظت از سرزمین خداوندی در اندیشة بنیانگذاران امریکایی ایجاد شده و انعکاس خود را در فرهنگ تجاوز و توسعه طلبی امریکا در قرن 20 به وجود آورد. امریکاییها جنگ استقلال را به نام خدا انجام دادند. در حالیکه سایر جنگهای این کشور که از سال 1898 (جنگ علیه اسپانیا) آغاز شد، نیز به نام خدا، هویت و امنیت امریکایی انجام گرفته است.
در امریکا، موضوع جنگ و امنیت در زمرة مسائل مافوق سیاست قرار دارد. به عبارت دیگر، سیاست تابعی از ضرورتهای دفاعی و امنیتی تلقی میشود. هر گونه تصمیم گیری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید تابعی از ضرورتهای راهبردی امریکا باشد. رهبران سیاسی امریکا، در ارتباط با موضوعات نظامی، دفاعی و امنیتی، اختلافات خود را کنار میگذارند. هیچگاه اختلافات حزبی نمیتواند مانعی در برابر ضرورتهای راهبردی امریکا ایجاد نماید. به همین دلیل است که حوزة سیاست دفاعی بیش از هر حوزة دیگری مورد انتقاد قرار میگیرد. بخش قابل توجهی از وقت رئیس جمهوری و جلسات مربوط به شورای امنیت ملی امریکا مربوط به موضوعات دفاعی است.
در چنین شرایطی است که افرادی همانند مک آرتور، دیک چنی و دونالد رامسفلد ظهور مییابند. آنان بر استثناء گرایی امریکایی تاکید دارند. از سوی دیگر، بر این امر واقفند که صرفاً از طریق قدرت میتوانند موقعیت خود را در نظام جهانی حفظ نمایند. به همین دلیل است که بیش از 3 درصد تولید ناخالص داخلی امریکا به موضوعات دفاعی و امنیتی اختصاص مییابد. این امر در حدود 33 درصد بودجه سالیانة امریکا محسوب می شود. در حالیکه هزینة دولت فدرال در موضوعاتی همانند آموزش، بهداشت، توسعة انسانی و امنیت اجتماعی امریکاییها کمتر از هزینة دفاعی ـ امنیتی امریکا محسوب میشود. این امر، نشان میدهد که استثناء گرایی امریکایی بر قدرت تاکید دارد. اگرچه امریکاییها بر سنتهایی همانند دموکراسی و حقوق بشر تاکید دارند اما باید دو موضوع یاد شده را بخشی از ایدئولوژی امریکایی دانست. ایدئولوژی که امریکاییها برای پنهان کردن چهرة واقعی خود از آن استفاده میکنند.
مولفههای یاد شده نشان میدهد که دونالد رامسفلد فرهنگ امریکایی را فرا گرفته است. از سوی دیگر، وی تلاش دارد تا چنین نگرش و ادراکی را بازسازی و بازتولید نماید. به همین دلیل است که موضوع گسترش فعالیتهای جهانی امریکا براساس مولفههای نظامی را در دستور کار قرار داده است. وی در دهه 1980 اصلیترین مخالف هویتیابی و قدرتیابی ایران محسوب میشد. رویکرد گسترش روابط امریکا با عراق در زمان وی تبیین گردید.
2- شناختهها و ناشناختهها در ادراک دفاعی ـ امنیتی رامسفلد
رئالیستهای سیاست خارجی، دفاعی و امنیتی بر این موضوع تاکید دارند که بسیاری از تهدیدات، ماهیت ناشناخته دارد. بنابراین باید ناشناخته ها را به شناختهها تبدیل کرد. از سوی دیگر، آنان بر این اعتقادند که این امر، اصلیترین ویژگی معمای امنیت محسوب میشود. به همین دلیل است که دونالد رامسفلد تلاش دارد تا نشان دهد که “ادراک دفاعی ـ امنیتی“ مهمترین بخش سیاستگذاری محسوب میشود. وی در کتاب شناختهها و ناشناختهها این موضوع را مطرح میکند که ادراک تهدید از عینیت و واقعیت تهدید اهمیت بیشتری دارد. بنابراین لازم است تا موضوعات امنیتی را براساس ادراک واقعی و آیندهنگر مورد ارزیابی قرار داد.
دونالد رامسفلد در کتاب شناختهها و ناشناختهها تلاش دارد تا از دو موضوع دفاع به عمل آورد. اولین موضوع مربوط به حمایت امریکا از عراق در جنگ علیه ایران میباشد. لازم به توضیح است که رامسفلد از سال 1983 روابط ویژهای با رهبران عراق از جمله صدام حسین و طارق عزیز برقرار نمود. حمایت اقتصادی و امنیتی قابل توجهی از آن کشور را در دستور کار دولت امریکا قرار داد. این امر برای مقابله با ایران توسط کشور منطقهای همانند عراق انجام گرفت. رامسفلد بر این موضوع اصرار داشت که حمایت از صدام حسین به منزلة محدودسازی قدرت تحرک ایران و در نتیجه، ایجاد امنیت در خاورمیانه محسوب میشود. دومین موضوعی که رامسفلد از آن دفاع به عمل میآورد مقابله با عراق و جنگ علیه صدام حسین در سال 2003 میباشد. وی بر این اعتقاد است که دنیای بعد از صدام حسین برای عراقیها امنتر و سازندهتر بوده است. برکناری صدام برای امریکا هزینههای زیادی ایجاد کرده است، اما رامسفلد چنین هزینههایی را برای منافع، امنیت و اهداف راهبردی امریکا اجتناب ناپذیر میداند.
در دهه 1980 ایران به عنوان اصلیترین تهدید امنیتی در ادراک رامسفلد تلقی میشد. به همین دلیل است که بخشی از کتاب “شناخته و ناشناخته” (Known & Unknown) مربوط به خاطرات رامسفلد در دهة 1980 میباشد. دورانی که وی تلاش نمود تا حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی از صدام حسین را تبدیل به بخشی از سیاست منطقهای امریکا در خاورمیانه و خلیج فارس نماید. چنین موضوعاتی در کتاب شناخته و ناشناخته تدوین گردیده است.
رامسفلد تهدید ایران در دهة 1980 را موضوعی ناشناخته برای جهان غرب میدانست. به همانگونه که ضرورت بازسازی روابط با عراق ماهیت ناشناخته داشته است. براساس چنین نگرشی است که رامسفلد در آغاز کتاب خود این موضوع را مطرح میکند که وظیفة سیاستمدار ورود به محیط ناشناختهها است. بنابراین باید خود را برای هر انتقاد آماده کند. اگر فردی مورد انتقاد قرار نگیرد به معنای آن است که هیچ اقدامی انجام نداده است.
رامسفلد در صدد است تا نشان دهد که حمایت از صدام در جنگ علیه ایران و همچنین جنگ علیه صدام در سال 2003 در زمرة موضوعات ناشناخته بوده که بخشی از ضرورتهای امنیتی امریکا نیز محسوب میشود. بنابراین میتوان محور اصلی کتاب شناختهها و ناشناختهها را بازخوانی سیاست محافظهکاران در امریکا دانست. محافظهکارانی که دونالد رامسفلد در زمرة اصلیترین کارگزاران سیاست امنیتی و دفاعی آنان در خاورمیانه بوده است.
ادراک و ذهنیت رامسفلد را میتوان ناشی از رشتة تحصیلی وی در دانشگاه شیکاگو دانست. وی فارغ التحصیل رشتة علوم سیاسی با گرایش روابط بین الملل بوده است. بنابراین مبانی ادراکی رامسفلد با اندیشة “سیاست قدرت مورگنتاو“ و رهیافت موازنة قدرت پیوند یافته است. نشانههای یاد شده را میتوان بخشی دیگر از موضوع سیاست قدرت امریکا در حوزههای مختلف جغرافیایی دانست. وی بر این اعتقاد بود که موجهای انقلاب اسلامی ایران صرفاً از طریق قدرت نظامی کشورهایی کنترل میشود که دارای قالبهای هویتی متفاوتی باشند. به همین دلیل بود که هویت ناسیونالیسم عربی را در برابر هویت اسلام سیاسی ناشی از انقلاب اسلامی ایران به کار گرفت. این امر زمینههای افزایش تضاد منطقهای علیه اندیشه و هویت انقلاب اسلامی ایران را فراهم ساخت.
در 20 دسامبر 1983 دونالد رامسفلد به عنوان نمایندة ویژه رئیس جمهوری امریکا به عراق مسافرت کرد. هدف اصلی دولت امریکا آن بود که عراقیها را از حمایت امریکا مطمئن سازد. وی در این کتاب خاطرات دیدار با صدام حسین را بیان میدارد. در این ارتباط اعتراف میکند که :
“امریکا هیچ یک از مسائلی که دربارة صدام حسین به عنوان قصاب بغداد گفته میشد را جدی تلقی نمیکرد. صدام همانند تمامی حاکمان مستبد، اهداف خود را با خون و خونریزی پیش میبرد. در جنگی که عراق آغاز کرده بود از سلاح شیمیایی در مقابل مردم ایران استفاده کرد. در آن زمان صدام حسین برای امریکا اشتها آور بود. زیرا دشمن سرسخت دو کشور انقلابی ایران و سوریه بود. کشورهایی که تهدید جدی برای منافع امریکا و اسرائیل در منطقه محسوب میشدند…
رامسفلد این موضوع را بررسی میکند که در سال 1983 امریکا تصمیم گرفت تا روابط خود را با صدام حسین گسترش بیشتری بدهد… موضوع ایران بیش از هر چیز دیگری ذهن صدام حسین را به خود مشغول کرده بود. صدام در موقعیت دشواری قرار گرفته بود. اگر چه مستقیماً از امریکا درخواست کمک نظامی نمیکرد. اما اعلام داشت که عراق روی کمک غرب حساب باز کرده است. صدام حسین تلاش داشت تا مسیر تاریخ معاصر را تغییر دهد و عراق را تبدیل به بخشی از دنیای مدرن نماید…”
رامسفلد در کتاب شناختهها و ناشناختهها به این جمع بندی میرسد که امریکا و عراق در برخورد با ایران منافع مشترکی داشتند. گروههای تندرو و رادیکال که حامی حکومت ایران بودند، نگرانی دولت عراق را نیز به وجود آورده بودند. این امر زمینة همکاریهای بیشتر امریکا و عراق را به وجود آورد. مشابه چنین نگرشی را رامسفلد در سال 2003 برای مقابله با صدام حسین دارا بود. وی در مطالعات خود به این جمعبندی رسید که عراق به مازاد قدرت منطقهای دست یافته است. بنابراین تمایلی به حفظ سیاست موازنه در منطقه نخواهد داشت.