مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

دنیای اسلام و توسعه غرب ( بخش نخست)

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

زمانیکه در غرب رنسانس، اصلاح مذهبی و عصر روشنگری اتفاق افتاد تمدن اسلامی از آن دوران شکوه و عظمت خود فاصله گرفته بود و در مسیر انحطاط قرار گرفته بود. در غرب سه حرکت رنسانس، جنگ های مذهبی و اصلاح مدهبی متعاقب آن و عصر روشنگری زمینه را برای وقوع انقلاب صنعتی فراهم کرد. در رنسانس بر انسان گرایی تأکید شده ، در اصطلاح مذهبی بر دنیویت گرایی و در روشنگری بر عقل گرایی. بر این مبنا، انسان گرایی، دنیویت گرایی و عقل گرایی سه پایه و یا سه ستونی بودند که در نهایت منجر به انقلاب صنعتی در غرب شد. انقلاب صنعتی در غرب خود یک پیامد بسیار مهم داشت که این پیامد به تدریج دنیای پیرامون خود را، چه دور و چه نزدیک، متأثر کرد و آن ظهور سرمایه داری صنعتی بود. سرمایه داری صنعتی به شدت ماهیت گسترش یابندگی و گسترش طلبی را داشت. بدین معنی که چون اساس سرمایه داری مبتنی بر انباشت ثروت از طریق تولید است و این امر زمانی ممکن است که بازاری برای فروش تولیدات و مصرف آنها وجود داشته باشد لذا سرمایه داری می باید به سمت دنیای بیرون از اروپا گسترش می یافت و بازارهای جدید جستجو می کرد. در تلاش برای جستجوی بازارهای فروش، دولت های اروپایی نقش شکافنده راه را بازی می کردند و با بهره گیری از همان تولیدات صنعتی سیاست های استعماری خود را در تمامی مناطق دنیا تا شرق آسیا آغاز کردند. آنها برای گشودن بازارها و گرفتن سرزمین های جدید در مواردی به زور و خشونت زیادی متوسل شدند و در مواردی به دلیل ضعف دولت میزبان با کمترین مقاومت روبرو شدند . در این میان تلاش برای گرفتن بازارها و سرزمین های جدید باعث آغاز رقابت های استعماری میان دول اروپایی شد. اوج این رقابت های استعماری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که در نهایت یکی از دلایل وقوع جنگ جهانی اول شد. این جنگ به سیاست های استعماری پایان داد و بعد از آن نیز به شیوه های مختلف دولت های اروپایی در صدد نفوذ به مناطق مختلف دنیا بودند.

یکی از مناطقی که مورد هجوم دولت های غربی و سرمایه داری گسترش یابنده غرب واقع شد، دنیای اسلام بود. هنگامی که غرب به دنبال نفوذ در مناطق دنیای اسلام بود دو دولت اسلامی عثمانی و ایران وجود داشت که به دلیل عقب ماندگی از توسعه و پیشرفتی که در غرب اتفاق افتاده بود چندان توان مقاومت در مقابل نفوذ همه جانبه دولت های اروپایی را نداشتند. سرزمین های مختلف عثمانی توسط روسیه در شمال شرق و شمال، توسط کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، آلمان و شمال غربی و غرب و توسط انگلستان در جنوب این امپراطوری مدام مورد تعرض قرار می گرفت. در ایران نیز همین وضعیت حاکم بود بدین معنی که روسیه از شمال و انگلیس از جنوب کشور را مورد حمله و تعرض قرار می دادند. ضعف و درماندگی در مقابل هجوم غرب ذهن ها را تحریک کرد و به تعمق وا داشت که به راستی دلیل این ضعف و ناتوانی در چیست؟ چه شد که کشورهای اسلامی با آن تمدن درخشان گذشته اکنون در قبال غرب این اندازه ضعیف شده است؟ اینجا بود که واکنش ها در قبال توسعه و پیشرفت غرب و هم چنین نفوذ آن شکل گرفت. بررسی انواع این واکنش ها هدف اصلی این نوشتار است. در این رابطه نگارنده قائل به چهار نوع واکنش است که در ادامه هر کدام از آنها مورد تشریح قرار می گیرد. البته این واکنش ها که در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد فاقد ترتیب است و نمی توان گفت که یکی زودتر از دیگری اتفاق افتاده است. شاید بهتر باشد که گفته شود که این واکنش ها به طور همزمان و با درجه تقدم و تأخر بسیار نزدیک به هم اتفاق افتاده است.

کلیدواژگان: غرب و دنیای اسلام، استعمار و استثمار، پیشرفت و عقب ماندگی

تبیین رخداد

1- یکی از واکنش هایی که در قبال توسعه و نفوذ غرب صورت گرفت تأکید بر تقلید محض از غرب بود. این دیدگاه معتقد بود که برای اینکه بتوان مثل غرب شد باید همه ی آنچه که غرب دارد را کپی و وارد کرد. این دیدگاه دستاورد غرب را بک دستاورد بشری می دانست و بیان می کرد که راهی را که غرب رفته است باید دنبال کرد تا بتوان از آن دستاورد بشری استفاده نمود. مطابق این دیدگاه توسعه در دیگر مناطق دنیا نیز امکان پذیر است. بر این مبنا آنها باور نداشتند که توسعه و پیشرفت در غرب محصول مجموعه ای از شرایط در غرب بوده است که ممکن است امکان کاربرد آن در جاهای دیگر وجود نداشته بود. آنها بدون توجه به الزامات تاریخی و اجتماعی جوامع خود تنها راه پیشرفت را دنبال کردن مسیر غرب می دانستند. آنها اساساً اعتقادی به دیدگاه بومی نسبت به توسعه نداشتند. زیرا تجربه ی غرب را دستاوردی بشری می دانستند که جهانی است و محدود به جامعه یا کشور خاصی نمی شود.

وقتی این اندازه راه توسعه غرب توسط دنیای اسلام و حتی مناطق دیگر تحسین می شد و دنبال کردن آن مورد تأکید قرار گرفت، خود دولت های غربی پس از جنگ جهانی دوم مجموعه ی آنچه را که منجر به توسعه و پیشرفت خودشان شده بود در قالب مکتب نوسازی به عنوان مکتبی جهانی به دنیا عرضه کردند و اعلام کردند که مسیر توسعه و پیشرفت آنها مسیر اجتناب ناپذیر توسعه و مدرن شدن است. تجربه توسعه کشورهای شرق آسیا با تکیه بر مدل بومی توسعه نشان دادکه دیدگاه مکتب نوسازی به عنوان مکتبی جهانی الزاماً درست نیست و می توان با تکیه بر بسترهای بومی به توسعه رسید. اما با این حال در دنیای اسلام تحسین و تقلید غرب همچنان در بسیاری از کشورها وجود داشت و دولت مردان آن را دنبال می کردند.

در ایران زمان مشروطه آن جمله معروف که بیان می دارد: «برای مانند غرب شدن باید از نوک پا تا فرق سر فرنگی شد» نشان از وجود این دیدگاه در ایران بود. این دیدگاه در میان بسیاری از روشنفکران ایرانی در عصر قاجار حاکم بود و بعد ها توسط رضا شاه و محمد رضا شاه دنبال شد. در ترکیه کمال آتاتورک تجلی واقعی این دیدگاه بود. در دیگر کشورهای عربی حکومت ها که بعد از جنگ جهانی دوم بر سر کار آمدند این مسیر را دنبال کردند. از آنجاییکه در غرب توسعه و مدرن شدن در مقابل سنت تعریف می شد، حامیان این دیدگاه در کشورهای اسلامی به شدت دین و مذهب را به عنوان مقوله مربوط به حوزه سنت مورد حمله قرار دادند و آن را عامل عقب ماندگی خود می دانستند. تجلی و شاخصه بارز این حمله به دین و مذهب دنبال کردن سکولاریسم بود که در ایران عصر پهلوی، در ترکیه و در کشورهای عرب بعد از جنگ جهانی دوم کاملاً وجود داشت. این دیدگاه موفق شد بسیاری از مظاهر مدرنیته را کپی کند و به کشورهای خود وارد کند. اما چون دیدگاه توسعه ی آن ها مبتنی بر تقلید محض از غرب بود و دیدگاه  همه آنها فاقد خلاقیت بود، لذا به توسعه منجر نشد. دیدگاه آنها به توسعه، دیدگاهی سطحی و ظاهری بود و از این نکته غافل ماندند که برای رسیدن به توسعه باید زیر ساخت های و زیر بناهای کشور را فراهم کرد و امکان وقوع آنچه که دقیقاً در غربی اتفاق افتاده است در جوامع اسلامی وجود ندارد. زیرا توسعه غرب محصول شرایط خودش بود که با شرایط جوامع اسلامی متفاوت بود.

2-   واکنش دومی که در قبال توسعه ی غرب صورت گرفت و می توان به آن اشاره کرد این است که برخی با احساس تحقیر در مقابل پیشرفت قائل به این بودند که دیگر نمی توان کاری کرد. این دیدگاه در مقابل توسعه ی غرب دچار خود باختگی و ضعیف شدن اعتماد به نفس شد. در واقع این دیدگاه بر آن بود که باید پذیرفت غرب توسعه یافته است و ما قادر نیستیم به آن سطحی از توسعه دست یابیم که غرب دست یافته است. حامیان این دیدگاه به سمت تسلیم شدن مطلق در قبال غرب و انزوا حرکت کردند. آنها به دلیل اینکه قائل به این بودند که توسعه امکانپذیر نیست، در نتیجه قائل به این بودند که با غرب هم نمی توان در افتاد و تقابل کرد. به عبارت دیگر توسعه و پیشرفت غرب حامیان این دیدگاه چنان مقهور خود کرده بود که امکان کوچکترین حرکت توسط خود را منتفی می دانستند. در معادلات سیاسی حامیان این دیدکاه به شدت طرفدار حضور دولت های غربی در همه ی عرصه های مملکت خود بودند. آنها چون خود را ناتوان از انجام امور مملکتی می دانستند خواهان حضور نیروهای بیگانه در کشور خود به منظور اداره امور بودند.از این رو آنها به شدت از دادن امتیازاتی که مربوط به توسعه بود به غرب استقبال می کردند. حامیان این ددگاه بودند که بیشترین امکان و زمینه را برای حضور و نفوذ غرب در کشور خود فراهم آوردند. در ایران زمان قاجاریه، به ویژه از زمان ناصرالدین شاه به بعد، حامیان این دیدگاه فراوان بودند. نخست وزیران شاه و سپهسالارها عموماً برای کوچکترین امور حکومتی از غرب مستشار وارد می کردند و امتیازات مختلف به غرب واگذار می کردند و در ازای آن اندکی پول دریافت می کردند. همچنین در قبال کوچکترین فشاری از دادن امتیاز ابا نمی کردند. مبنای استدلال اقدامات آنها هم این بود که ما نمی توانیم. در زمان پهلوی دوم، بار دیگر حامیان این دیدگاه نمود پیدا کردند و غیر از یکی دو نفر از نخست وزیران عموماً باور ما نمی توانیم را داشتند. زمانی که از حاج علی رزم آرا پرسیده شد که ما می توانیم صنعت نفت خود را اداره کنیم؟ پاسخ داد که ما حتی نمی توانیم یک آفتابه بسازیم… در دیگر کشورهای اسلامی نیز می توان به وفور حامیان این گونه دیدگاه را یافت.

 

 

مطالب مرتبط