محسن عابديدرچه
دانشآموختة دكتري جغرافياي سياسي دانشگاه تهران و مدرس دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
تحول ژئوپلیتیکی عبارت است از بروز تغییر و دگرگونی در الگوها، نظمها و ساختارهای ژئوپلیتیکی. تحول ژئوپلیتیکی ماهیتی پویا و دینامیک دارد (Cohen, 1994: 20). روژه گارودی در خصوص حقایق و واقعیتهای حادثه 11 سپتامبر مینویسد: «بسیاری از اخبار مربوط به 11 سپتامبر از سوی رسانههای غربی به طور عمد نادیده گرفته شدهاند، در حالی که این اخبار میتواند نمایانگر حقایق بسیار با ارزشی در این زمینه باشند.
تنها چند روز پس از انفجار برجهای مرکز تجارت جهانی و ساختمان وزارت دفاع آمریکا در واشنگتن 200 خلبان ارشد خطوط هوایی و همچنین نیروی هوایی این کشور پس از نشستی طولانی دربارة حوادث 11 سپتامبر بیانیهای منتشر کردند که از سوی رسانههای غربی نادیده گرفته شد، آنها اعلام کردند، برخورد هواپیماهای مسافربری به برجهای مرکز تجارت جهانی حساب شده و پیچیدهتر از آن بوده است که خلبانان مبتدی با چند ماه آموزش از روی دستگاههای زمینی هواپیماهای مسافربری بتوانند آن را انجام دهند، چنین اقدامی بدون اطلاع و هماهنگی و حمایت ردههای عالی امنیتی و سیاسی کشور غیرممکن است و آنها حداکثر خیانت را به کشورشان کردهاند. از سوی دیگر برژینسکی در همین خصوص مینویسد: «جنگ علیه ترور، فرهنگ ترس را در آمریکا ایجاد کرده است. برجسته ساختن این سه کلمه توسط آمریکا و تکرار آن از زمان حادثه هولناک 11 سپتامبر اثر زیانباری را بر دموکراسی آمریکا، روح آمریکا و موضع و جایگاه آمریکا در جهان داشته است. استفاده از این عبارت به طور واقعی توانایی ما را برای مقابله مؤثر با چالشهای واقعی که ما از جانب گروههای افراطی که ممکن است از تروریسم علیه ما استفاده کنند، تضعیف کرده است. ارجاع دائم به جنگ علیه تروریسم یکی از اهداف مهم خود را به انجام رسانید. این امر ظهور یک فرهنگ ترس را سبب شده است. دلیل مبهم نگرانی و ترس، هیجانات را برانگیخته و این امر را برای سیاستمداران عوام فریب جهت بسیج افکار عمومی در پشت سر سیاستهایی که آنها خواستار تعقیب آن هستند تسهیل کرده است» (جوان، 1388: 8). از سوی دیگر، نظریه برخورد تمدنها در سال 1993 میلادی توسط ساموئل هانتینگتون مدیر موسسه استراتژیک اُلین در دانشگاه هاروارد ارائه شد. این نظریه محصول یکی از پروژههای تحقیقاتی موسسة مزبور تحت عنوان «محیط متحول امنیتی و علایق ملی آمریکا» میباشد. (حافظنیا، 1390: 62) هانتینگتون در این رابطه مینویسد که فرضیة من این است که: «منبع اساسی برخورد در دنیای جدید، مسایل ایدئولوژی و اقتصادی نخواهد بود، بلکه منبع تعیین کننده برای زد و خورد و ایجاد تقسیمات بزرگ بین بشر، عامل فرهنگ خواهد بود. دولتهای ملی به عنوان قدرتمندترین عامل در امور جهانی باقی خواهند ماند. ولی زد و خوردهای اساسی در سیاستهای جهانی بین ملتها و گروههای صاحب تمدن بروز خواهد کرد. خطوط گسل بین تمدنها در آینده خطوط درگیری و جنگ خواهد بود.» (Huntington, 1993: 22) به اعتقاد هانتینگتون، تقابل تمدنها که در سطح خطوط گسل رخ میدهد، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحلة تکامل درگیریهای عصر جدید را شکل خواهد داد (حافظنیا، 1390: 63). آنچه از نظریة برخورد تمدنهای هانتینگتون بر میآید این است که دو برداشت میتوان از این فرضیات داشت: نخست، اینکه وی مطالبی را که در واقع استراتژی غرب به رهبری ایالات متحدة آمریکا بوده و یا باید باشد را به رشته تحریر درآورده است؛ دوم اینکه او پارهای از استراتژی مذکور را با برخی مسائل غیر واقع و تصنعی جهت فریب افکار عمومی و حتی سیاستمداران جهان به هم آمیخته تا هدف نهایی ایالات متحدة آمریکا را سهلالوصول نماید. که البته مطابق تجارب گذشته از عملکرد سیاسی ایالات متحده، برداشت دوم به واقعیت نزدیکتر است. لذا به نظر میرسد منبع اساسی برخورد در دنیای جدید، همان دو مولفه مسائل ایدئولوژی و اقتصادی خواهد بود. شاهد مثال این مدعی نیز اتفاقات و حوادث 11 سپتامبر و موضعگیریهای اندیشمندان و صاحبنظران و حتی سیاستمداران غربی و به خصوص کشور ایالات متحدة آمریکا در این زمینه میباشد. زیرا اکثر سیاستمداران دولت بوش پس از این حوادث اسلامهراسی را در بین کشورها و ملتهای جهان رواج داده و شروع حمله به افغانستان در سال 2001 و متعاقب آن حمله به عراق در سال 2003 دلیلی متقن و محکم بر این ادعاست.
ساموئل هانتینگتون در همین رابطه مینویسد: «هر چه آمریکا و همپیمانانش، نیروی نظامی را علیه دشمنانشان طولانیتر و گستردهتر کنند، عکسالعملهای اسلامی افزونتر و شدیدتر میشود و چنانچه که حوادث 11 سپتامبر، وحدت در میان غربیها ایجاد کرد، حملة طولانی غرب علیه اسلام، وحدت در میان مسلمانان را افزونتر خواهد کرد. پس از 11 سپتامبر گفتم که این اتفاق نباید موجب آغاز برخورد غرب و جهان اسلام شود. یک برخورد جهانی واقعی تنها در صورتی اتفاق خواهد افتاد که دول و جوامع اسلامی در کنار بنلادن قرار گیرند» (جوان، 1388: 8). واقعیت اسلامهراسی خود گواه بر این است که اندیشمندان غربی دامن زدن بر شکافهای دینی و ایدئولوژیکی را در ابتدای قرن بیست و یکم به عنوان بزرگترین راهبرد خود جهت تسلط و هژمونی بر ملتهای جهان و به طور خاص کشورهای ثروتمند قرار دادهاند. در همین راستا کشورهای اسلامی که حوزة گسترة آنها غرب آسیا و شمال آفریقاست، جغرافیای هدف این راهبرد بوده و لذا میتوان گفت اقتصاد نیز پایه دیگر این راهبرد و استراتژی در کنار مولفه ایدئولوژی میباشد و هانتینگتون با دو هدف ذکر شده اقدام به تبیین این نظریه کرده است.
هانتينگتون معتقد است که تمدن، هویت فرهنگی یک مجموعة انسانی را بیان میکند و بالاترین سطح تقسیمبندی ابنای بشر است و بر این اساس او جامعة بشری را به هفت یا هشت تمدن بزرگ که هر یک هویت خاص خود را دارد به شرح زیر تقسیمبندی کرد: تمدن غربی (آمریکایی- اروپایی)، تمدن کنفوسیوسی، تمدن اسلاوی- ارتدکس، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندی، تمدن آمریکای لاتین و تمدن آفریقایی. (Huntington, 1993: 25) با یک بررسی اجمالی بر روی تقسیمبندی هانتینگتون از تمدنهای مهم جامعه بشری به روشنی خواهیم فهمید که از اتفاق، وی یک دستهبندی کلی از ایدئولوژیهای حاکم بر جهان در دهه آخر قرن بیستم ارائه کرده است. این تقسیم بندی زمانی انجام شده که هنوز حوادث 11 سپتامبر اتفاق نیفتاده و غربیها شاید درگیر تدوین یک چنین استراتژی بوده و یا در حال پرورش آن بودهاند. زیرا تمدن غربی (آمریکایی- اروپایی) وی نمایندة ایدئولوژی مسیحیت است که البته حاکمان این کشورها مسیحیتی از نوع افراطی را اختیار کردهاند. تمدن اسلامی وی از ابتدا و به طور خاص پس از حوادث 11 سپتامبر خود به دو فرقة اصلی و بسیار بزرگ شیعه و سنی مذهب تقسیم میشود، که البته به مرور زمان این دو شاخه در دو ایدئولوژی قدرتمند خود را به جهانیان شناساندهاند، یکی ایدئولوژی شیعه در قامت اسلام ناب محمدی و دیگری ایدئولوژی سنیمذهب سلفیگری در قامت وهابیت که موسس آن محمدبن عبدالوهاب در سرزمین حجاز و عربستان سعودی کنونی بود. تمدنهای کنفوسیوسی، ژاپنی و هندی نیز نمایندة ایدئولوژی بودیسم در اکثر کشورهای جنوب، جنوب شرق و شرق آسیا و همچنین از سوی دیگر تمدنهای کنفوسیوسی و ژاپنی به همراه تمدن اسلاوی- ارتدکس در کشورهای اروپای شرقی نمایندة ایدئولوژی کمونیسم نیز میباشند. تمدنهای آمریکای لاتین و آفریقایی هم در بین ایدئولوژیهای مختلف تقسیم گردیدهاند. اما نکته مهمی که ذکر آن در اینجا ضروری به نظر میرسد این است که چرا متفکری نظیر هانتینگتون در اواخر قرن بیستم، علیرغم اینکه حدود چهار دهه از اشغال سرزمین فلسطین توسط یهودیان افراطی صهیونیسم میگذرد، هیچ اشارهای به این ایدئولوژی نمیکند؟؛ جواب این سوال پر واضح است که به خاطر همین است که وی صحبت از تمدنها را پیش میکشد، یهودیان در غرب آسیا و منطقة لوانت صاحب هیچگونه تمدنی نبودهاند، لذا به نظر میرسد هانتینگتون به خاطر اینکه اذهان و افکار عمومی را از دیگری و نزاع ایدئولوژیها دور نگه دارد، صحبت از تمدن به میان آورده است، به همین دلیل در این نظریة تمدنی صحبتی از یهودیت و صهیونیسم به میان نیامده است.
ایدئولوژی اسلام ناب محمدی (تشیع)
به لحاظ تاریخی شیعه اقلیتی از مسلمانان را تشکیل میدهد که تحت جور و ظلم خلافت اموی و عباسی قرار گرفتند و به دلیل اعتقاد محکم خود به اصل امامت، در جهان پراکنده شدند و با جابهجایی و تکیه بر اصل تقیه و کتمان باورهای دینی خود، بقای خود را در طول تاریخ تضمین کردند. به علاوه در درون جوامع اسلامی (اکثریت سنی مذهب) اقلیت شیعه سعی داشت تا ضمن حفظ عقاید خود به ترویج آن بپردازد. (توسلی، 16/6/1384) اندیشه سیاسی شیعه چهار بعد مختلف را یکجا در خود حفظ کرده است: 1- الهی بودن، 2- عقلانی بودن، 3- انقلابی بودن، 4- مردمی بودن. این چهار اصل ساختار اصلی تفکر سیاسی شیعه را تشکیل داده است (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1386: 191). اندیشه سیاسی شیعی با مفاهیمی چون حکومت، ولایت، غیبت، انتظار، آزادی، مردم، قانون، عدالت اجتماعی، اجتهاد، تقلید، تقیه، جهاد، فقه، کلام، امر به معروف و نهی از منکر و مفاهیمی بسیار از این دست، دارای معانی نو و اجتماعی و سیاسی شدند (یوسفیاشکوری، 1373: 312- 273). از همین رو ریچارد نیکسون، معتقد است: «جهان اسلام در قرن بیست و یکم، مهمترین میدانهای زورآزمایی سیاست آمریکا است» (خلیلی، 1383: 252). آمریکا و اسرائیل با برجستهسازی مفهوم «هلال شیعه»، انحراف اذهان تصمیمگیران عرب را از مسئلة اصلی، یعنی «اسرائیل» پی میگیرند و نگرانی آنها را نسبت به حاکمیت ایدئولوژی شیعه تحت رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران در منطقه تحریک میکنند (قدسی، 1391: 164). ایالات متحده نیز ضمن طرح تهدیدهای ایرانهراسی، از جمله اعلام هشدار در شکلگیری «هلال شیعه» در خاورمیانه، کشورهای منطقه را علیه ایران، سوریه، لبنان و حاکمیت شیعه عراق تحریک میکند تا نگرانیهای استراتژیک رژیم صهیونیستی را برطرف سازد (خلیلی، 1383: 334). ایدئولوژی اسلام ناب محمدی به رهبریت جمهوری اسلامی ایران و پیروی کشورها و گروههای حوزة مقاومت شامل عراق بعد از سقوط صدام، حزب الله لبنان، پیروی سیاسی گروههای مقاومت فلسطین اشغالی، حوثیهای یمنی و برخی شیعیان و گروههای جهاد اسلامی شیعه در کشورهای منطقة غرب آسیا و شمال آفریقا قابل شناسایی میباشند.
ایدئولوژی بنیادگرایی افراطی در اسلام (وهابیت)
در اواسط قرن هجدهم میلادی، فرقة تازهای در عربستان ظهور کرد که موسس آن محمدبن عبدالوهاب (1205 قمری) از اهالی «یمینه» نجد بود و چون مسلمانان آن دوره نمیخواستند آن را جزو مذاهب اسلام قلمداد کنند، بنابراین به نام موسس آن به وهابیان مشهور شدند. وهابیان احکام قرآن را بهترین قوانین اخلاقی و سیاسی میدانند و در اجرای آن نهایت تعصب و جدیت را به خرج میدهند. به همین جهت آنها احکام جهاد با کفار و اشاعه اسلام به وسیله شمشیر و آتش و مسلط بودن بر مال و جان زندانیان را در میان پیروان خود ترویج میکنند و اجرای آن را از فرائض و واجبات دینی میدانند (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، 1386: 213- 212). وهابیها خود را الموحدون میدانند، هیچ کدام از گرایشها و فرقههای اسلامی دیگر را نمیپذیرند و همة آنها را مشرک میشمارند. آنها با عقل (در فهم تعالیم اسلامی) مخالفت کرده و فلسفه، اجتهاد و تفسیر قرآن را رد میکنند، با عرفان و تصوّف به شدت مخالفند و بیش از همه به شیعیان عناد میورزند. به اعتقاد آنها، احترام شیعیان به اماکن مقدس، شرک است و آن را تکفیر میکنند و همواره با تعدی به آرامگاه ائمه اطهار(علیهمالسلام) خشم شیعیان را برمیانگیزند (متقیزاده، 1384: 134- 133). پس از انقلاب اسلامی به سرعت ایدئولوژی سیاسی و انقلابی شیعه در مقابل ایدئولوژی سنی وهابی به رهبری عربستان سعودی قرار گرفت به نحوی که هر دو ایدئولوژی مشروعیت یکدیگر را زیر سوال بردند (سریعالقلم، 1374: 306). هر یک از کشورهای ایران و عربستان به عنوان دو کانون داعیهدار این نوع ایدئولوژی محسوب میشوند. این نوع کانونگرایی دو کشور با تکیه بر متغیرهای تأثیرگذار دیگر، کنش تعارضی را افزایش داده است. از سوی دیگر این دو کشور جهت توسعه ایدئولوژی مورد نظر، اقدام به انتشار فضایی بر مبنای مدل هاگستراندی مینمایند (حافظنیا و رومینا، 1396: 15- 14). ایدئولوژی بنیادگرایی افراطی در اسلام به رهبریت عربستان سعودی و دیگر کشورها شامل امارات متحدة عربی، قطر و در برخی مواقع گروههای اخوان المسلمین کشورهای مصر و ترکیه و گروههای تروریستی حامی بنیادگرایی افراطی در منطقه شامل گروه القاعده، طالبان، سپاه صحابه پاکستان، داعش، جبههالنصره و دیگر گروهها با فعالیت موثر و همکاری با ایدئولوژی یهودیت افراطی در حادثه 11 سپتامبر قابل شناسایی میباشند.
ایدئولوژی یهودیت افراطی (صهیونیسم)
صهیونیسم به جنبشی اطلاق میشود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم دینی اندیشهای است که اعتقاد به بازگشت به سرزمین موعود را دارد اما صهیونیسم سیاسی، خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است. اندیشه صهیونیسم سیاسی با تدوین کتاب «دولت یهود» توسط تئودور هرتزل در سال 1894 میلادی زاده شد. هرتزل ایجاد یک وطن مستقل برای یهودیان را لازم میدانست و برای انتقال یهودیان به فلسطین بسیار تلاش کرد (عابدی و رادمهر،1393: 26). به طور خاص و ویژه صهیونیسم فرقة تندرو و افراطی یهود هستند که اکثر معتقدان به آن سرمایهداران یهود و از افراد متموّل و بانفوذ در حکومت کشورهای مختلف جهان هستند. لابیهای صهیونیستی در ایالات متحدة آمریکا و سایر کشورهای غربی از قدرتمندترین، گروههای تأثیرگذار بر فکر و اندیشة سیاستمداران هستند. این ایدئولوژی افراطی در یهود از اواسط قرن بیستم با بیانیه بالفور، موفق به قلمروسازی برای خود در منطقة فلسطین اشغالی شد.
ایدئولوژی مسیحیت افراطی (پروتستانیزم)
روزنامة جوان به نقل از دالاس دارلینگ مدرس تاریخ سیاسی در آمریکا مینویسد: «زمانی که ریچارد کلارک کارشناس سابق مبارزه با تروریسم دولت بوش اعلام کرد که بعد از 11 سپتامبر برنامهای به نام آرماگدون طراحی شده بود تا دولت آمریکا برنامههای خود را در صورت یک جنگ اتمی یا حملة تروریستی تضمین کند. سخنی که او به زبان آورد چندان هم دور از ذهن نبود. جرج بوش و بسیاری از افراد حاضر در دولت وی معتقد بودند که از طرف خداوند برای هدایت آمریکا انتخاب شدهاند. آنها برای خود یک جناح سیاسی راستگرا و یک دستور کار نظامی داشتند که از دیدگاههای انحرافی مسیحی اخذ شده بود. دیدگاه آنها برای هدایت جهان از تورات گرفته میشد که به آرماگدون اشاره داشت. آرماگدون جنگ پایانی میان نیروهای خیر و شر. در پایان خیلیها در دولت بوش معتقد بودند نبرد خیر و شر زمانی شروع میشود که روسیه و اعراب مسلمان و همپیمان آن اسرائیل را محاصره و به آن حمله میکنند و البته در صورت بروز چنین وضعیتی، آمریکا از اسرائیل حمایت میکرد. بنابراین به سادگی میتوان فهمید که چرا برخی سیاستمداران آمریکا فکر میکنند که ایالات متحده یک استثناست. آنها معتقدند که چنین جنگی روند حکمفرمایی مسیح را در زمین تسریع خواهد کرد و میلیونها نفر سرانجام به مسیحیت خواهند گروید. همچنین بوش بعد از حادثه 11 سپتامبر در میان اعضای کنگره چنین گفت: «این جنگ، شبیه جنگ عراق نیست که یک دهه قبل آن را تجربه کردیم. پاسخ ما فقط محدود به یک تلافی صرف نخواهد بود. آمریکا این را فقط یک جنگ نمیداند بلکه ما یک نبرد طولانی پیش رو خواهیم داشت که با جنگهای دیگری که تا کنون دیدهایم، فرق دارد» (جوان، 1388: 7). این اذعان بوش به جنگ متفاوت و طولانی در عراق، اشاره به همان تحولات آخرالزمانی در بینالنحرین و ظهور منجی عالم بشریت است. یهودیت افراطی یعنی صهیونیسم و مسیحیت افراطی یعنی پروتستانیزم با پیاده نظام اسلام افراطی یعنی وهابیت و گروههای منتسب به آن در صدد از بین بردن ظهور منجی در نطفه هستند. آنها حکومت انقلابی جمهوری اسلامی ایران و پیروان اسلام ناب محمدی به رهبری ایران را پرچمدار این جنبش میدانند. به همین دلیل با محاصرة ایران از بعد حوادث 11 سپتامبر درصدد عملیاتیسازی نیت شوم و پلید خود بودند.
بازیگران منطقه خاورمیانه بعد از تحولات 11 سپتامبر
در جغرافیای سیاسی نوپدید خاورمیانه (غرب آسیا و شمال آفریقا)، توجه به ریشههای مناقشات از اهمیت بسزایی برخوردار است. در یک طبقهبندی، ریشه تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را میتوان حول سه محور اساسی مورد دقت قرار داد: حضور نامشروع رژیم صهیونیستی در قلب جهان اسلام از بیش از نیم قرن اخیر؛ وقوع انقلاب اسلامی در ایران؛ حادثه یازدهم سپتامبر 2001 (و اقدامات نظامی آمریکا در برخی کشورهای خاورمیانه به این بهانه) (قدسی، 1391: 160).
از آنجایی که براساس نظریات هارتلند مکیندر، ریملند اسپایکمن و دیگر نظریات ژئوپلیتیکی منطقة غرب آسیا و شمال آفریقا، منطقهای حیاتی و تاثیرگذار در تحولات ژئوپلیتیکی جهان بوده است و بعد از حادثه 11 سپتامبر نیز نقش بسزایی را ایفا نموده است، لذا آبستن مهمترین ایدئولوژیهای تأثیرگذار بر تحولات ژئوپلیتیکی جهان نیز بوده است. وجود دو شاخه در قالب دو تعریف (شیعه و سنی) کاملاً مجزا از اسلام در این منطقه و همچنین شکلگیری نهالی بیریشه و اساس در منطقه به نام رژیم اشغالگر قدس مؤید این مطلب میباشد.
مهمترین ایدئولوژیهای جهانی تأثیرگذار بعد از تحولات ژئوپلیتیکی 11 سپتامبر
هانتینگتون در پایان مقالة معروف به برخورد تمدنهایش بر این نکته تأکید مینماید که: «در آینده یک تمدن جهانی منحصر به فرد وجود نخواهد داشت، بلکه تمدنهای متفاوتی وجود خواهند داشت که هر یک از آنها ناگزیر خواهد بود چگونگی همزیستی با دیگران را بیاموزد» (Huntington, 1993: 49) در واقع، منظور اصلی و در سایه هانتینگتون از تمدن، همان ایدئولوژی جهانی است، وی بر این نکته تأکید دارد که آینده جهان متشکل از ایدئولوژیهایی است که در تعارض با یکدیگر هستند و هر یک از آنها ناگزیر خواهد بود چگونگی همزیستی با دیگران را بیاموزد و در غیر اینصورت برخورد این ایدئولوژیها را شاهد خواهیم بود.
با توجه به مطالب بیان شده، پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 میلادی در ایالات متحدة آمریکا ایدئولوژیهای مختلفی همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم، بودیسم، کمونیسم، اسلام و غیره در جهان وجود داشت و یا به شکل قدرتمند ظهور و بروز پیدا کرد، اما در این میان میتوان تنها چهار رشته تفکر و ایدئولوژی مهم جهانی که بر تحولات ژئوپلیتیکی تاثیرگذار هستند را بر شمرد که عبارتند از:
- ایدئولوژی بنیادگرایی افراطی در اسلام (سلفیگری وهابی)
- ایدئولوژی یهودیت افراطی (صهیونیسم)
- ایدئولوژی مسیحیت افراطی (پروتستانیزم)
- ایدئولوژی اسلام ناب محمدی (شیعه)
هر کدام از تفکرات و ایدئولوژیهای مذکور خاستگاه و جغرافیای خاص خود را دارد. در واقع میتوان گفت هر یک از این ایدئولوژیها از چند مولفه تشکیل میشود. مولفههای تفکر، جغرافیا، هدف.
ایدئولوژی اول، بنیادگرایی افراطی در اسلام یا همان سلفیگری برخاسته از تفکر فرقة ضالة وهابی است که خود را منتسب به اسلام معرفی مینماید. خاستگاه جغرافیایی آن حجاز و حکومت قبیلهای عربستان سعودی است که با ایجاد مدارس وهابی در کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا، سعی در گسترش این تفکر خطرناک در منطقه دارد. دامنة تأسیس این مدارس به کشورهای پاکستان، افغانستان، جنوب شرق جمهوری اسلامی ایران و برخی کشورهای آفریقایی کشیده شده است. هدف این ایدئولوژی نهادینه کردن تفکر وهابیت در بین کشورهای اسلامی و به طور خاص مبارزه با مذهب تشیع میباشد.
ایدئولوژی دوم، یهودیت افراطی یا همان صهیونیست معروف است. تفکر این ایدئولوژی از یهودیان افراطی است که در سراسر دنیا به صورت متفرق و پراکنده زندگی میکردند و به دلیل نداشتن جغرافیا و سرزمین اختصاصی به دنبال غصب و اشغال سرزمین مادری افرادی بودند تا بتوانند به حکومت بر آن سرزمین خود را به عنوان یک بازیگر سیاسی در روابط بینالملل معرفی نماید و اهداف جاهطلبانة خود را جامه عمل بپوشانند. در همین راستا با اشغال کشور فلسطین در منتهی الیه غرب آسیا و مدخل ورودی اروپا و دسترسی به قارة آفریقا، جغرافیایی جعلی برای خود تعریف و با اعلامیه بالفور و حمایت انگلستان و ایالات متحدة آمریکا، رژیمی تحت عنوان اسرائیل را به دنیا معرفی نمودند. هدف این ایدئولوژی در اختیار گرفتن قدرت در ابعاد مختلف با اهرم اقتصاد بوده تا از این طریق بتواند هژمونی خود را در سراسر دنیا عملی نماید و سروری خود را بر تمامی دولتهای ملی، اقوام، ادیان و مذاهب تسری بخشد. ریشة چنین تفکر و هدفی از این اعتقاد نشأت میگیرد که یهود قوم برتر بوده و غیر یهود در حکم بَرده و نژاد پست در خدمت یهود میباشد.
ایدئولوژی سوم، مسیحیت افراطی است که در قالب فرقة پروتستانیزم خود را معرفی مینماید. مسیحیان تحت عنوان سه فرقة کاتولیک، ارتدوکس و پروتستانیزم قابل شناسایی هستند. در این بین مسیحیان پروتستان، گروه افراطی دین مسیحیت میباشند که افکاری شبیه صهیونیستها دارند. این تفکر با معرفی کردن خود به عنوان بزرگترین جمعیت دینی و مذهبی در دنیا سعی در ترویج این تفکر و هژمون شدن را دارد. جغرافیای این تفکر سرتاسر دنیاست، اما به طور خاص نماد بارز آنها هم حاکمان کشورهای غربی از جمله ایالات متحدة آمریکا میباشند. و هدف آنها همراه کردن تمامی کشورها و افراد انسان در جهان با خود بوده که در ادامه بتوانند مدیریت جهان را نیز به عهده بگیرند. تولید ادبیاتهای سیاسی در روابط بینالملل نظیر جنگ ستارگان، دهکده جهانی، جهانی شدن و غیره از اتاق فکر همین ایدئولوژی بیرون آمده است.
ایدئولوژی چهارم، اسلام ناب محمدی است که با مذهب تشیع خودنمایی کرده است. این تفکر با تکیه بر قرآن، پیامبر اسلام و 12 جانشین بر حقش مبانی نظری خود را تئوریزه کرده و جغرافیایی متشکل از کشورهای جمهوری اسلامی ایران و عراق و قسمتی از دیگر کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا نظیر افغانستان، بحرین، لبنان تا قفقاز و بخشی از آسیای میانه دارد، و در مباحث سیاسی از این تفکر تحت عنوان محور مقاومت یاد میشود. هدف این ایدئولوژی گسترش تفکر اسلام ناب محمدی در سراسر دنیا و نهادینه کردن آموزههای اسلام واقعی و مبارزه با تفکرات انحرافی نظیر وهابیت و مستکبران جهانی از جمله ایالات متحدة آمریکا میباشد.
خصومت گذشته اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین میباشد. بدین ترتیب پارادایم «برخورد تمدنی» دیگر مسائل جهانی را تحتالشعاع قرار میدهد و در عصر جدید صفآراییهای تازهای بر محور تمدنها شکل میگیرد و سرانجام نیز تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار میگیرند. به عبارتی کانون اصلی درگیریها در آینده، بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود (امیری، 1375: 23) در واقع، ظهور و بروز این نظریه را میتوان در منطقة پر التهاب غرب آسیا و شمال آفریقا مشاهده نمود. البته با کمی تغییر نسبت به نظرات هانتینگتون؛ و آن اینکه وی جهان اسلام را یکپارچه در نظر گرفته، حال اینکه هم اکنون این ایدئولوژی، یا به نقل هانتینگتون تمدن، به دو شاخه بنیادگرایی افراطی به رهبری عربستان سعودی و تشیع به رهبری جمهوری اسلامی ایران تقسیم شده است. کنفوسیوس شرق آسیا هم به رهبری چین هستند. تمدن اسلاو- ارتدوکس هم به رهبری روسیه اداره میشود. و تمدن ژاپنی هم در هژمونی ایالات متحده محو است. بنابراین آمریکا از اتحاد بین جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده تشیع در جهان اسلام و دو قدرت روسیه و چین به عنوان اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و اسلاو- ارتدوکس نگران است. سازمان همکاریهای اقتصادی- امنیتی شانگهای و ظرفیتهای آن نیز یکی دیگر از نگرانیهای غرب است که از همان سالهای اوایل قرن بیست و یکم در فکر اندیشیدن چارهای برای مواجهه با آن بود. در ابتدا پیشنهاد عضویت در شانگهای و سپس درصدد مقابله با آن و سُست کردن پایههای اصلی از جمله چین و روسیه، اقداماتی بود که ایالات متحده انجام داد. به همین دلایل، جورج واکر بوش مسیحی (فرقه انگلیکن) که در سال 1986 به فرقة متدیست گرویده بود و از اعضای فرقه «جمجمه و استخوان» (که با نام «برادری مرگ» در آن قاچاق تریاک از عثمانی و ایران به چین در قرن 19م با عقاید شیطانپرستی و نظریهپردازی و مورخی «ساموئل هانتیگتون» و ارتباط با خانوادة راکفلرها) به عنوان چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا با اشغال افغانستان و به بهانه مقابله با تروریسم (گروه القاعده و طالبان) در پی انتقام از حوادث روز 11 سپتامبر (در حمله اعضای سعودی القاعده با هماهنگی نهادهای امنیتی ایالات متحده به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی که اکثر یهودیان آن از قبل تخلیه شده بودند) در سال 2001 میلادی، با لشکرکشی به کشور افغانستان، اقدام به سرنگونی دولت پنج ساله طالبان در افغانستان نمود. پس از اشغال و ادعای برقراری دموکراسی در افغانستان، مهرههای دست پرورده خود در دانشگاههای آمریکا نظیر اشرف غنی را به عنوان چهرههای برجستة سیاسی و توانمند در ادارة امور عمومی و حکومت در افغانستان را بر سر زبانها انداخت و به هر ترتیب نفوذ خود را در این کشور اعمال کرد. معادن غنی اورانیوم، سنگهای فیروزهای و سایر منابع و ذخایر عظیم معدنی هر حکومت چپاولگری را مسخ خود میکند. مضاف بر آن ایجاد فاصله و شکاف جغرافیایی بین دو قدرت جهانی مانند روسیه و چین و قدرت نوظهور منطقهای و جهانی نظیر جمهوری اسلامی ایران، راهبرد دیگر غرب در این منطقه بود.
بوش ملقب به مؤمنترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا، مبارزه با تروریسم را محصول امدادهای غیبی دانسته که بیواسطه یا با واسطه از جانب پروردگار عالم به او الهام شده است و زمانی که لقمه گلوگیری چون عراق و افغانستان حیات و ممات او را در کفه ترازو قرار داد، در اظهاراتی بس شگفت، خدا را مقصر اصلی این جنگ معرفی کرد! (قادریکنگاوری، 1389: 308). این اظهارات بوش پسر بیانگر یهودی مسلک و صهیونیسم بنیاد بودن رئیس جمهور جنگ طلب آمریکا در سال 2001 میلادی است. به عبارت دیگر، مسیحیت افراطی و یهودیت افراطی در قالب یک روح در دو کالبد نمایندة تغییر معادلات قدرت در انتهای قرن اخیر و ابتدای قرن معاصر بودهاند. در آن زمان حائل قرار دادن افغانستان بین قدرتهای روسیه، چین، ایران، هند و پاکستان بهعنوان چهار کشور دارای فناوری هستهای اولویت اول غرب بود. به همین دلیل نقش آفرینی ناتو در این کشور با اجرای پروژه ناامنسازی در دستور کار بود. اما پس از بیست سال اشغال، غارت و استکبار ورزی در سال 2021 و در سراشیبی افول ایالات متحده و قدرت یابی کشورهای مذکور به خصوص چین در حوزه اقتصاد، پروژه بالکانیزاسیون و تجزیه افغانستان بین تمدنها و ایدئولوژیهای آسیایی با مشغولسازی آنها در آسیای میانه مد نظر آمریکاست. جو بایدن با تصمیم ترک افغانستان و توافق قبلی با طالبان بر سر به قدرت گرفتن حاکمیت در این کشور توسط این فرقه، در واقع جرقة اختلاف افکنی ایدئولوژیها را رقم زد. در این ماجرا آنها سعی در هدایت تجزیه افغانستان با جداسازی پشتونها توسط وهابیت پاکستان، جداسازی تاجیکها و اقوام شمالی توسط روسیه و کشورهای آسیای میانه، تجزیه شرق افغانستان و تشدید درگیریهای هند و پاکستان بر سر کشمیر و درگیر نمودن چین در این حوادث و در نهایت ترغیب ایران جهت پشتیبانی از شیعیان هزاره و ورود به افغانستان را دنبال میکنند. البته سرازیر شدن آوارگان به این کشورها و کاهش میزان امنیت و تحت تاثیر قرار گرفتن اقتصاد این کشورها از دیگر اهداف ایالات متحده میباشد.
منابع
- امیری، مجتبی، (1375)، نظریة برخورد تمدنها: هانتینگتون و منتقدانش، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
- توسلی، غلامعباس، (1384)، شیعه و جهانی شدن، مجلة خردنامه، شماره 65.
- حافظنيا، محمدرضا، (1390)، اصول و مفاهیم ژئوپلیتیك، چاپ سوم، ویرایش اول، مشهد: انتشارات پاپلی وابسته به پژوهشکده امیرکبیر جهان.
- حافظنيا، محمدرضا و ابراهیم رومینا، (1396)، تأثیر علائق ژئوپلیتیکی ایران و عربستان در ایجاد چالشهای منطقهای در جنوب غرب آسیا، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، سال سی و دوم، شماره دوم، تابستان، شمارة پیاپی 125، صص 9- 20.
- خلیلی، اسدالله، (1383)، روابط ایران و آمریکا، بررسی دیدگاه نخبگان آمریکایی، تهران: انتشارات مؤسسة فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
- روزنامة جوان، (21/06/1388)، ضمیمه بینالملل روزنامة سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صبح ایران، شنبه، سال یازدهم، شمارة 2939، 8 صفحه.
- سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، (1386)، ژئوپلیتیک منطقه خلیج فارس (با تأکید بر شیعیان)، تهران: انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح.
- سریعالقلم، محمود، (1374)، میزگرد شناخت استراتژی آمریکا نسبت به ایران و خاورمیانه، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 2.
- عابدی، اکبر و محسن رادمهر، (1393)، صهیونیسم دشمن دنیای اسلام، تهران: مرکز مطالعات، تدوین و انتقال تجارب رزمی دفاع مقدس و نبردهای معاصر دانشگاه امام حسین (علیه السلام).
- قادریکنگاوری، روحالله، (1389)، کالبدشکافی ساختار سیاسی ایالات متحدة آمریکا، چاپ اول، تهران: دانشگاه جامع امام حسین (علیه السلام).
- قدسی، امیر، (1391)، تحولات ژئوپلیتیکی خاورمیانه و تقابل استراتژیها، دو فصلنامة مطالعات بیداری اسلامی، صص 153- 169.
- متقیزاده، زینب، (1384)، جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس، قم: موسسة شیعةشناسی.
- یوسفی اشکوری، حسن، (1373)، اندیشههای سیاسی شیعه، تهران: دایرهالمعارف شیعه، نشر سعید محبی.
- Cohen, Saul. B (1994). Geopolotics in the New World Era. Chapter 2 from Reordering the World, Edited by: George J. Demko and William B. Wood. USA: Westview Press.
- Huntington, Samuel, P (1993). The Clash of Civilizations?. Foreign Affairs. Volum 72, No. 3.
واژگان كليدي: تحولات, افغانستان , ایدئولوژی, تأثیرگذار , ژئوپلیتیك، 11 سپتامبر ،