کارشناس مسائل دفاعی-امنیتی و عضو اندیشکده دفاع و امنیت ملی
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
خلیج فارس به عنوان یکی از مهمترین مناطق ژئوپلتیکی جهان همواره جایگاه مهمی در سیاست خارجی و استراتژی نظامی امریکا داشته است . در این بین برای بررسی بیشتر این امر گفتگویی با دکتر سجاد عابدی داشته ایم:
واژگان کلیدی: اهداف, نظامی , سیاسی, آمریکا, خلیج فارس
مرکز بین المللی مطالعات صلح: اهداف استراتژیک و کلان آمریکا از تداوم حضور نظامی و امنیتی در کشورهای حوزه خلیج فارس چیست؟
منطقه خلیجفارس، بخش استراتژیکى مهم خاورمیانه است؛ کانون استراتژیکى که آسیا، آفریقا و اروپا را به یکدیگر متصل مىکند. در چند دهه گذشته، ایالات متحده با دفاع از منافع وسیع خود در منطقه و حمایت از متحدین خود سعى نمود که منافع کلان خود را در خاورمیانه تامین نموده و از تمام اهرمهاى سیاسى، اقتصادى و نظامى استفاده نماید.
ویلیام راجرز، وزیر امورخارجه وقت آمریکا، طى گزارشى در 26 مارس1971 درباره اهمیت حوزه خلیجفارس مىگوید:«شبهجزیره عربستان، عراق و ایران حدود دوسوم ذخایر شناخته شده نفت جهان را دارا مىباشند. استفاده از این نفت در شرایط مناسب سیاسى و اقتصادى براى کشورهاى متحد ما در اتحادیه آتلانتیک و سایر کشورهاى اروپاى غربى و ژاپن داراى کمال اهمیت است.» بدیهى است ایالات متحده آمریکا به عنوان یک کشور مداخلهگر، مناطق مهم و راهبردى دنیا ازجمله منطقه خلیجفارس را منطقه نفوذ و حیات خود مىداند و این منطقه را مرکز ثقل استراتژیهاى خود دانسته و راهبردهاى مهمى را در این منطقه دنبال مىکند.
به طور کلی اهداف و منافع حیاتی آمریکا در خلیج فارس عبارتند از:
1- مانع عمده ای سر راه انتقال نفت در منطقه وجود نداشته باشد.
2- هیچ کشوری در منطقه به سلاحهای کشتار جمعی دست نیابد.
3- هیچ هژمون منطقه ای که رقیب آمریکا باشد در خلیج فارس به وجود نیاید.
4- حفظ رابطه خوب با کشورهای عرب منطقه؛
5- بهبود اوضاع کشورهای منطقه از لحاظ حقوق اساسی بشر، دموکراسی و …
در این چارچوب 4 چالش عمده، منافع آمریکا را در منطقه خلیج فارس تهدید میکند:
1- تولید سلاحهای کشتار جمعی
2- ژئوپولتیک خلیج فارس خصوصاً با توجه به مسائل ایران و عراق.
3- دسترسی به نفت خاورمیانه
4- تروریسم
بر این اساس راهبرد آمریکا در منطقه خلیجفارس بر سه رکن اساسى استوار است که عبارتند از:
1- حمایت از منابع نفتى و راههاى تضمین تداوم تزریق آن به جهان غرب و بهویژه آمریکا وحمایت از قیمتهاى پایین و تاحدى ثابت آن؛
2- حفظ منطقه به عنوان بازار مصرف براى کالاها و خدمات آمریکایى و همچنین براى فروش تسلیحات آمریکایى در سطح منطقه؛
3- حمایت از همپیمانان آمریکا در منطقه، همچنین تضمین ثبات و امنیت کشورهاى عربى طرفدار و پشتیبان آمریکا در سطح منطقه؛
4- ترتیبات امنیت منطقهای خلیجفارس، تثبیت قدرت آمریکا و جلوگیری از تقویت رژیمهای معارض با این کشور؛
5- رویارویی با اسلامگرایی رادیکال، آینده متحدان منطقهای آمریکا در برخورد با تهدیدات داخلی و خارجی و نوع رابطه آنها با ایالات متحده و اسرائیل؛
البته، بهرغم ترسیم شمای کلی راهبرد آمریکا در خلیجفارس، به منظور تداوم جریان آزاد نفت، رویارویی با اسلامگرایی تندرو، تلاش برای تضمین بقای متحدان منطقهای خود و حضور مستقیم در منطقه، باید گفت، اصولا ایالاتمتحده به دلیل سرعت تحولات فزاینده جهانی و منطقهای که از دهه 90 آغاز و پس از رخدادهای 11 سپتامبر بر شدت آن افزوده شده، هنوز نتوانسته است روند تحقق کامل اهداف و منافع خود را طراحی کرده، تناقضات و تنگناهای فراروی آن را از میان بردارد.
اما نکته قابل توجه اینجاست که کاخ سفید تنها به ارائه کمکهای مالی و نظامی به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اکتفا نکرد، بلکه سیاست جدیدی تحت عنوان سیاست “ایجاد پایگاههای نظامی آمریکایی در کشورهای عربی” را نیز مطرح کرد تا خیلی زود این پایگاههای سراسر جهان عربی را فرا بگیرد و به دنبال آن بر موازنه امنیتی منطقه چه به دلیل حضور رژیم صهیونیستی در منطقه و یا جنگهای پیش آمده توسط کشورهای بیگانه تاثیر منفی بگذارد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: از دیدگاه شما نگاه مقامات آمریکایی به سامانه سپرموشکی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس چیست؟
مساله استفاده از چنین سیستمی به عنوان عاملی بازدارنده در مقابل توان موشکی دیگر کشورها به طرح جنگ ستارگان رونالد ریگان و برنامهای که وی برای انهدام موشکهای بالستیک شوروی در آسمان و قبل از اصابت به خاک آمریکا داشت بر میگردد. این طرح بعد از آن توسط کشورهای مختلف به شیوههای گوناگون و با استفاده از سیستمهای مختلف به کار گرفته شده است. در واقع سیستم دفاع موشکی مورد نظر آمریکا یک سیستم دفاع هوایی مشترک را دنبال میکند که در آن باید سیستمهای راداری این کشورها با هم ترکیب شده و سیستمی آمریکایی و با مدیریت این کشور در منطقه مستقر شوند.
بر این اساس طرح آمریکایی سپر دفاع موشکی که باید تا سال 2020 اجرایی شود و به عنوان ضربه سریع جهانی شهرت دارد، اساساً طرحی تهاجمی است که برای توجیه افکار عمومی آن را دفاع موشکی میخوانند. این طرح نخستین بار سال 2001 در پنتاگون تصویب شد و بر اساس آن آمریکا کلاهکهای هستهای موشکهای خود را با مواد انفجاری غیرهستهای آماده عملیات میکند. هدف نهایی این طرح آن است که آمریکا بتواند در 60 دقیقه بدون نیاز به جابجایی عظیم نیروی انسانی و تجهیزات فوقالعاده نظامی، اهداف خود را در سراسر کره زمین هدف قرار دهد. طرح ضربه سریع جهانی در واقع نوعی استراتژی پیشدستانه ضربه اول است که الگوی زمینی جنگ ستارگان محسوب میشود.
تا پیش از سال 2006 همکاریهای درون شورایی در شورای همکاری خلیج فارس شکل نظامی – امنیتی نداشت و به اشکال سیاسی محدود بود، اما از سال 2006 این نوع از همکاریهای نظامی- امنیتی طراحی و اجرا شد. در مورد ارتقاء همکاریهای شورای همکاری و آمریکا، هدف اصلی این است که مرکز مقابله با مسایل و تهدیدات منطقهای از بیرون منطقه ، به داخل منطقه منتقل شود. در راستای دستیابی به این هدف، گفتو گوهای امنیتی خلیج فارس از می 2006 آغاز شده است. توسعه قابلیتهای دفاعی کشورهای خلیج فارس و ایجاد توانایی عملیات مشترک بین آنها، حل موضوعات امنیتی منطقه مانند منازعه اعراب – اسرائیل و لبنان با مشارکت شورای همکاری خلیج فارس، مبارزه با تروریسم و برقراری امنیت داخل کشورها، تقویت جریانهای میانهرو داخل کشورها، حفاظت از تأسیسات حساس بهویژه در بخش نفت و گاز از مهمترین محورهای گفت و گوهای آمریکا و شورای همکاری خلیج فارس از 2006 تا کنون بوده است که استقرار سامانه دفاع موشکی یکی از نقاط عطف آن محسوب میگردد.
اگر چه از این طرح با عنوان “سامانه دفاعی موشکی” یاد میشود اما در اصل به منظور جلوگیری از وارد آورد ضربه دوم طراحی شده است، بدین معنی که کشوری که این سامانه را در اختیار دارد با اطمینان از این مساله که کشوری که مورد تهاجم قرار گرفته نمیتواند به تلافی مبادرت ورزد، به آسودگی به اقدامات خصمانه علیه هدف میپردازد.
میلیتاریزه کردن خلیج فارس و ایجاد دور باطل تامین سلاح و کسب قدرت نسبی مورد توجه نئورئالیستها از دیگر مواردی است که خطرات امنیتی جدی را برای ایران به همراه دارد. آمریکا سعی دارد با تسلیح اعراب جنوب خلیج فارس به سلاحهای پیشرفته، اجبارا بخشی از پتانسیل و توان نظامی ایران را معطوف به همسایگان جنوبی خود گرداند.
ایران همواره با حضور مستمر آمریکا در منطقه مخالفت کرده است، ایالات متحده قصد دارد با استقرار این سامانه بخش عظیمی از تکنسینها و پرسنل فنی- نظامی خود را به منظور ترمیم، آموزش، نگهداری و آزمایش روانه این منطقه گرداند، مسالهای که در تعارض کامل با امنیت ایران میباشد.
به جرات میتوان گفت آمریکا کشورهای عربی جنوب خلیج فارس را ایالت پنجاه و یکم و انبار انرژی خود میداند، هرگونه تحرکی در این منطقه که از سوی آمریکا اختلال بر انگیز تصور شود با واکنش شدید واشنگتن مواجه میشود. ایالات متحده سعی دارد از طریق خلیج فارس به عنوان پایگاهی برای کنترل خاورمیانه استفاده نماید، این کشور از یک سو سعی دارد حضور خود در منطقه را تثبیت نماید و از سوی دیگر از رشد قدرتهای رقیب جلوگیری نماید. استقرار سامانه دفاعی ضد موشکی خلیج فارس را میتوان مهمترین گام استراتژیک آمریکا پس از سال 2003 (اشغال عراق) برای تدام بخشیدن به سیاستهای سلطه گرانهاش در این منطقه دانست.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: آمریکایی ها قبلا اعلام کرده اند که هیچ کشوری نمی تواند به تنهایی از خود در منطقه دفاع کند، از این رو دفاع مشترک چه نقشی در رویکرد آمریکا در خلیج فارس دارد؟
طرح موضوع تشکیل اتحادیه خلیجفارس با توجه به اهمیت راهبردی منطقه خلیجفارس و همچنین اوجگیری رقابتها در صحنه ژئوپلتیک منطقه دارای ابعاد گوناگونی است که برای مطالعه بهتر میتوان آن را در سه سطح داخلی کشورهای عربی، سطح منطقهای و سطح بینالمللی تبیین نمود.
سطح داخلی: در سطح داخلی، همچنان که مشخص است کشورهای عربستان و بحرین همواره بیشترین تأکید را بر ارتقای روابط در حوزه حاشیه جنوبی خلیجفارس دارند. موضوع اخیر تشکیل اتحادیه نیز عمدتاً از سوی این دو کشور طرح گردیده است. عربستان به دلیل وسعت سرزمینی، منابع عظیم نفتی، موقعیت ژئوپولیتیک و جایگاه مذهبی در جهان اسلام و همچنین پیوندهای راهبردی با نظام سلطه، رویکرد قیممآبانه نسبت به کشورهای عربی و سنی مذهب و به ویژه در حوزه خلیجفارس دارد. متقابلاً بحرین ضعیفترین حلقه در میان کشورهای حاشیه خلیجفارس است که به ویژه با بحران عدم مشروعیت خاندان حاکم آل خلیفه مواجه است. این کشور براساس نظریه «شکنندگی داخلی» مهمترین تهدید خود را جمهوری اسلامی ایران میداند. لذا برای مقابله با این تهدید میزبان ناوگان پنجم نیروی دریایی امریکا در منطقه است و به همین دلیل ایالات متحده آمریکا کشور بحرین را به عنوان «متحد اصلی خارج از ناتو» انتخاب کرده است.
از سوی دیگر بحرین برای تامین امنیت داخلی خود نیز به عربستان وابسته است. به گونهای که پس از آغاز جنبش اعتراضی در بحرین در فوریه 2011، عربستان سعودی که موجودیت آل خلیفه را در منطقه در خطر میدید، نیروهای خود را تحت عنوان توافقنامه نیروهای سپر جزیره برای مداخله در بحرین اعزام کرد. پس از چندین ماه از این رویداد مجلس نمایندگان بحرین طرح مربوط به پذیرش کنفدرالیسم شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه دوجانبه مورد توافق این کشور با عربستان سعودی، در چهار محور امنیت، دفاع، اقتصاد، و امور خارجی را تصویب کرد.
سطح منطقهای؛ دومین سطح تحلیل رویداد فوق به سطح منطقهای مربوط میشود. در حوزه منطقهای غرب آسیا از مقطع اشغال عراق در سال 2003 و به ویژه پس از تحولات انقلابهای عربی رقابتهای منطقهای تشدید و شکل هویتی نیز به خود گرفته است. در این میان سعودی به عنوان اصلیترین رقیب ژئوپلتیک و ایدئولوژیک برای جمهوری اسلامی، بیشترین تلاشها را برای ایجاد توازن با ایران، عمدتا به شکل نیابتی و غیر مستقیم در قالب سیاستهای پیشدستانه و تهاجمیتر ملک سلمان صورت داده است. تیم جدید سیاسی و امنیتی ریاض به دنبال خروج از حالت سکون سنتی خود، فعال کردن ظرفیتهای بازیگری عربستان و ابتکار عمل منطقهای در رقابت با ایران است. لذا تلاش فزایندهای از سوی ریاض جهت ایجاد جبهه سنی در برابر ایران با حضور بازیگران دیگری نظیر ترکیه، اردن، مصر و حتی حماس برای مقابله با ایران صورت گرفته است.
اما روند تحولات بحران در سوریه به ویژه دست برتر دولت بشار اسد و آزادی حلب و همچنین عراق با دفع داعش و بازپسگیری رمادی، تکریت، تشکیل دولت در لبنان و … نشان داد که سعودی نمیتواند جبهه سنی علیه ایران را وارد مرحله اجرائی جدیدی نماید و صرفا میتواند از حمایت تبلیغاتی برخی کشورها برخوردار باشد. حتی کشورهای موثر منطقه از همکاری با سعودی در ائتلاف عربی علیه یمن شانه خالی کردند. حضور امارات در جنگ یمن نیز در مقطعی منجر به تشدید اختلافات سعودی با این کشور بر سر منافع طرفین در یمن و نیروهای نیابتی آنها گردید. مصر به دلیل حمایت از موضع روسیه در جنگ سوریه و همچنین ترکیه نیز به سبب تلقی مشارکت داشتن عربستان در کودتای تابستان گذشته این کشور، روابط خود را سعودی تنزل دادهاند. لذا عملاً سعودی در رقابتهای منطقهای نتوانست اجماعی موثر بر علیه ایران ایجاد نماید بنابراین مجددا به سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس متمایل گردیده است.
سطح بینالملل؛ در سطح بینالملل باید به وضعیت چینش قدرت و مولفههای ساختار قطبی نظام بینالملل توجه نمود. یکی از ویژگیهای اصلی نظم پساجنگ سرد (و به ویژه پسا 11سپتامبر)، این است که یکی از عوامل تعیین کننده و اصلی نظم موجود، مربوط به نقش محوری ایالات متحده آمریکا؛ تمایل و تلاش این کشور برای حفظ نظم «هژمونیک» در نظام بین الملل معاصر است. بر این اساس آمریکا همواره رویکردی مبتنی بر سلطه را در منطقه غرب آسیا پیگیری کرده است. متقابلاً بسیاری از کشورهای منطقه از جمله کشورهای حاشیه خلیجفارس، وابستگی امنیتی به قدرت هژمون برای بقای خود را برگزیدهاند. در این چارچوب آمریکا برای حفظ موازنه قدرت در خلیجفارس و جلوگیری از نقش قدرت رقیب یعنی ایران بایستی خود وارد صحنه امنیتی شود. بر این مبنا است که بازدارندگی جدید ایران بر مبنای «ایجاد چتر امنیتی» برای کشورهای عربی منطقه مطرح می شود. اما واقعیت آن است که آمریکا پس از ناکامی در جنگ عراق در سال 2003 دیگر توان راهبردی لازم برای تداوم هژمونی نظامی خود را در منطقه در اختیار ندارد. در واقع طبق راهبرد جدید آمریکا از کشورهای متحد خود در منطقه میخواهد که کمتر انتظار حضور نظامی آمریکا را داشته باشند و برعکس قابلیتهای دفاعی خود را بهبود بخشند و سهم بیشتری از بار مسئولیت منطقه را بر عهده بگیرند. به همین دلیل آمریکا تلاش میکند نشان دهد در دوران پسا برجام در برابر تهدید ایران از کشورهای عربی حمایت میکند، اما در عمل هیچ گونه تغییر چشمگیری در سیاستهای منطقهای خود به ویژه در زمینه توافق امنیتی جدید با دولتهای شورای همکاری خلیجفارس، اعلام نمیکند. در واقع آمریکا در نظم جدید بینالملل صرفا میتواند یک همکار امنیتی برای کشورهای عربی باشد و نه یک تضمین کننده امنیت.
لذا حرکت به سوی تقویت مناسبات داخلی سیاسی، امنیتی و نظامی در میان کشورهای حاشیه خلیجفارس البته با همکاری آمریکا به عنوان راهبرد اصلی این کشورها مطرح میشود. به همین دلیل همچنان که مرکز «امنیت نوین آمریکا»؛ تشکیل یک نیروی ضربت مشترک چندملیتی عرب با هدف مقابله با خطرهای غیرمتعارف ایران به ویژه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و ایجاد یک مرکز مشترک اطلاعاتی به منظور مقابله با قابلیتهای نامتقارن آن را پیشنهاد کرده است. بر این مبنا تشکیل اتحادیه خلیجفارس ضمن تقویت فرایندهای همگرایی منطقهای به عنوان یک الگوی جدید و کارامد در نظام بینالملل، میتواند در راستای شرایط ساختاری نظام بینالملل و آغاز دوران افول هژمونی آمریکا نیز تلقی شود. به ویژه اینکه با روی کار آمدن ترامپ تردیدها در مورد ادامه تعهدات سیاسی و امنیتی آمریکا به متحدان پیشین خود بیشتر شده است.
گسترش همکاریها و ارتقای مناسبات به سطحی بالاتر از جمله مسائلی بوده است که در چند سال اخیر در شورای همکاری خلیجفارس و به ویژه از سوی عربستان و بحرین مطرح میشود. در این میان گرایشات سیاسی هژمونگرایانه سعودی و امنیتجوی بحرین، در کنار ایجاد محور عربی جدید علیه جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که نظام بینالملل به جهت عدم توانایی آمریکا در تداوم نقش هژمون خود دچار تحول شده است، از جمله روندهای امکانی تشکیل اتحادیه منطقهای خلیجفارس است. با این حال همچنان قطببندیهای داخلی میان این کشورها وجود دارد، تعارضات سیاسی، امنیتی میان کشورهای حامی طرح نیز بسیار است. همچنین این کشورها ظرفیت لازم را برای تشکیل یک اتحادیه منطقهای ندارند چه اینکه؛ اقتصادهای عمدتاً تک محصولی اعضا، اختلافات سیاسی برای کسب رهبری اعراب، عدم همگراییهای اعضا، اختلافات مرزی، عدم توانایی فنی و مدیریتی پیشبرد همکاریهای نظامی و … از ویژگی تمامی کشورهای مذکور است.