اسلام ذوالقدر
پژوهشگر روابط بین الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح -IPSC
انتخاب تاکتیکهای مطلوب، کارآمد و اثربخش برای یک راهبرد سیاستگذاری، چنان پیچیده و مهم است که گاه این تاکتیکها به جای راهبرد پنداشته شده و سبب سرگردانی حکمرانی میگردد. تعریف تاکتیک به جای استراتژی، فرآیندی است که بیشتر در دولتهای شکننده و برای اقناع یا انحراف افکار عمومی مورد استفاده قرار میگیرد.
البته برخی سیاستمداران که به ناگاه نقش سیاستگذار ارشد را کسب نموده خویش را شایسته اداره امور عمومی یک سرزمین میبینند نیز در شناسایی راهبرد از تاکتیک دچار خطای علمی شده، راهبرد و تاکتیک را جابهجا تفسیر میکنند. دانش سیاستگذاری، تفاوتهای راهبرد ( استراتژی ) با تاکتیک را به خوبی مشخص نموده است.
اشتباه پنداشتن راهبرد با تاکتیک بهخصوص بر ژئوپلیتیک اثرگذاری فراوانی داشته و ژئوپلیتیک که میبایست رویکردی راهبردی داشته باشد را به روندی تاکتیکی و مبهم تبدیل میکند. پیشینه جابهجایی راهبرد و تاکتیک در ایران بهویژه در سیاستگذاری خارجی در 40 سال اخیر، سبب خسارات جبران ناپذیری بر منافع کشور شده است. سیاستگذاری داخلی ایران نیز از این الگوی نابسامان اداره امور عمومی آسیبهای بسیاری دیده، مؤلفه اقناع و پذیرش شهروندان را از دست داده است.
نمونه بارز این رویکرد اشتباه اداره امور عمومی را میتوان در ایده انتقال پایتخت ایران به ساحل مکران در جنوب کشور مشاهده نمود که نشان میدهد رئیس جمهور کشور به عنوان سیاستگذار ارشد کابینه چهاردهم، راهبرد انتقال پایتخت را با تاکتیکهای بحران زدایی از تهران اشتباه نموده و برداشت ایشان از انتقال پایتخت با واقعیتهای سرزمینی همخوانی ندارد. ناسازگاری ایده انتقال پایتخت ایران به ساحل مکران نهتنها در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و … نمایان است، بلکه ژئوپلیتیک ایران را نیز مخدوش و شکننده میسازد. ناسازی ایده انتقال پایتخت سیاسی ایران به ساحل جنوبی و یا شمالی کشور با پس زمینه آسیب ژئوپلیتیک ایران را میتوان در محورهای زیر بررسی نمود:
یکم – اصل مسئله و زمینه انتقال: ایده انتقال پایتخت ایران به هر بخش از ساحل جنوب یا شمال کشور و اعلام گزینههای پایتخت جدید ایران از سوی مدیران ارشد کشور را میتوان یک بازی رسانهای برای سرگرمی افکار عمومی بخشی از جامعه قلمداد نمود. این رویکرد دولت در اعلام انتقال پایتخت و ایده انتخاب ساحل مکران برای پایتخت جدید، پیامد بدفهمی سیاستگذار یا تلاش عمدی سیاستگذار برای انحراف افکار از اصل مسئله به حاشیه میباشد. آنچه متن و زمینه context و text یک مسئله نامیده میشود در فهم مسئله از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و از تبدیل مسئله به بحران نیز جلوگیری میکند.
در انتقال پایتخت ایران بهخصوص ایده انتقال به مکران، اصل مسئله و پس زمینههای این مسئله مشخص و بازگو نمیشود. جابهجایی پایتخت ایران مسئله اصلی است یا زمینهای برای یک مولفه بنیادین دیگر؟ انتقال پایتخت ایران به ساحل مکران میتواند تنها در قالب تحریک و اقناع افکار عمومی شهروندان ناراضی منطقه و تحقق شعار تساوی و برابری قومیتهای دولت چهاردهم تفسیر گردد.
دوم – انتقال یا تمرکززدایی: ایده انتقال پایتخت به مکران یا ساحل جنوبی ایران که با واکنشهای فراوان روبرو شده، باز هم در یک مسیر انحرافی فرو افتاده است که پرسش اصلی را فراموش کرده که:
- راهبرد دولت، انتقال پایتخت است یا تمرکززدایی از تهران؟
- مسئله اصلی و پس زمینه (context و text) نظام سیاسی کشور از انتقال پایتخت چیست؟
به نظر میرسد سیاستگذار در فهم راهبرد و تاکتیک در مسئله جابهجایی پایتخت ایران، دچار اشتباه یا سرگردانی شده است. انتقال پایتخت دارای معنا و مؤلفههای خاصی است که تنها در بعضی از آنها با تمرکززدایی از تهران شباهت و سازگاری برقرار است.
انتقال پایتخت یک مسئله راهبردی است که بار سنگینی از مسائل ژئوپلیتیک را دارد. اما تمرکززدایی یک تاکتیک برای برطرف ساختن مسایل یا بحرانهای موجود در اداره امور تهران است.انتقال پایتخت از تهران بر هر نقطه دیگر کشور بدون طرحریزی و اجرای تاکتیکهای کارآمد و اثربخش برای تمرکززدایی از تهران، سیاستی شکست خورده است که خود باری بر دوش نظام اداری و سیاسی بوده و هزینههای اداره امور عمومی کشور را دو چندان خواهد نمود.
سوم – افتادن از چاله به چاه سیاستگذاری: انتقال پایتخت ایران از تهران به منطقهای دیگر، دارای پیامدها و هزینههای بسیار سنگین مالی، جبرانناپذیر سیاسی و ژئوپلیتیک است که اگر سیاستگذار نتواند دلایل فنی، اقتصادی و سیاسی مطلوبی داشته و راهبردی به آن بنگرد، بهتر است از تاکتیکهای مطلوب بهویژه تمرکززدایی از تهران بهره گیرد. دلایل ذکر شده در سخنان دکتر پزشکیان و دیگر دولتمردان کنونی برای انتقال پایتخت بهخصوص به ساحل جنوبی کشور، عجیب است، زیرا انتقال پایتخت از تهران خوش آب و هوا به منطقهای بسیار گرم و خشک، نهتنها مشکل آب و کمبود آب و برق را برطرف نمیکند، بلکه بر شدت آن افزوده و مصرف آب و برق کشور را دو چندان میسازد!
دلایل انتقال پایتخت ایران از تهران به هر منطقه دیگری را اینگونه برشمردهاند:
- آلودگی شدید هوای تهران
- کم آبی و ناتوانی در تأمین آب تهران
- محدودیتهای تامین انرژی ( گاز، برق، بنزین و …)
- محدودیت و گرانی زمین و مسکن در تهران
- افزایش مخاطرات طبیعی بزرگ با میزان تلفات بیسابقه مانند زلزله
- سخت شدن کنترل امنیتی و انتظامی تهران
- تمرکز مراکز و بنگاههای اقتصادی، سیاسی، دانشگاهی و… در تهران
و …
این مؤلفههای انتقال پایتخت را در واقع میبایست آسیبهای تمرکز فراگیر امور سیاسی و حاکمیتی در تهران و الگوی حکمرانی شهری نامطلوب بدون توجه به آمایش سرزمینی دانست که سبب ناترازی توان تهران با فشار جمعیت زیاد و منابع محدود شده است.
انتقال پایتخت ایران به ساحل جنوبی به مثابه افتادن از چاله به چاه میباشد، زیرا نیمه جنوبی کشور بهخصوص سواحل ایران دارای آب و هوای بسیار گرم و خشکی است که با موج خشکسالیهای اخیر تشدید شده و به شکل ناهنجاری اقلیمی بر منطقه سایه افکنده است. این ناهنجاری اقلیمی جنوب ایران، میزان مصرف انرژی و منابع حیاتی مانند آب، برق، گاز، بنزین و … را افزایش خواهد داد. نظام اداری ایران برای تأمین انرژی شهروندان کنونی جنوب کشور دچار مشکل است که با انتقال پایتخت به جنوب کشور، ناترازی انرژی در کل کشور بهویژه در جنوب کشور چند برابر شده و فاجعهبار خواهد شد و نظام سیاسی و اداری از چاله سیاستگذاری به چاه تاریک فروپاشی خواهد افتاد.
حکمران ایرانی برای کاهش شکاف حاکمبت با شهروندان منتقد و ناراضی در سیستان و بلوچستان میتواند مشکلات کنونی آنان بهخصوص در حوزه آب، برق، کار و اشتغال و … را برطرف سازد نه اینکه با طرح ایدههای خیالی بر مشکلات آنان بیافزاید و سبب سرخوردگی آنان شود.
چهارم – درسهای پیشین ایدههای بزرگ: طرح ایدههای بزرگ برای اداره امور عمومی ایران همواره دارای یک مؤلفه تبلیغاتی بسیار قوی و یک روند عملیاتی بسیار شکننده یا سست است. بسیاری از ایدههای بزرگ دولتمردان بسیار قویتر و توانمندتر از رئیس جمهور کنونی نیز در اجرا شکست خورده یا هرگز به مرحله اجرا نرسیدند. دولتمردان مشتاقند تا برای تحریک افکار عمومی به ارایه سیاستها و طرحهای آرمانی اقدام نمایند. ایده انتقال پایتخت ایران به ساحل مکران در بدترین نقطه آب و هوایی کشور، موارد مشابه دیگری دارد که طرح آرمانی احداث آبراه مرکزی ایران در قالب اتصال آبی دریای خزر به خلیج فارس و دریای عمان نمونه برجسته اینگونه ایدههای خیالی است.
ایده بزرگ احداث کانال یا آبراه میان دریای خزر و خلیج فارس با عنوان ایرانرود که طرحی از دهه 1340بود در اواخر دهه 1370 شمسی توسط رئیس جمهور وقت مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی رسانهای شده و تا مدتها به عنوان مسئله اول و طرح بزرگ دولت سازندگی مورد نقد و تحلیل قرار داشت. طرح بزرگی که در کنار مزایای بسیار محدود آن یعنی کشتیرانی از شمال به جنوب ایران، آسیبهای فاجعهباری مانند نابودی منابع آب شیرین ایران، تقسیم ایران به دو بخش غربی و شرقی، تغییر اکوسیستم شمال کشور و … را به دنبال داشت که البته این ایده هرگز به مرحله کلنگزنی نیز نرسید.
پنجم – تاکتیکهای یک راهبرد: راهبرد اصلی نظام برای بحران ناتوانی مدیریت تهران یا ناترازی شدید منابع تهران، میبایست تمرکززدایی از تهران باشد.
سیاست تمرکززدایی از تهران که در دولت دکتر احمدی نژاد نیز مورد توجه قرار گرفته و بخشهایی از ساختارهای اقتصادی و اداری کشور به دیگر استانها که محل اصلی فعالیت آنان بود، منتقل شدند اما به مرور زمان و با پایان دولت احمدینژاد، این روند متوقف شده و بلکه بخشهای انتقال یافته به محل سابق خود در تهران بازگشتند! ناترازی یا کمیابی شدید منابع در تهران که بسیار فراتر از ناترازی انرژی بوده و فاجعه آلودگی هوا، کمبود زمین و مسکن و … را شامل میشود، نیاز به یک راهبرد تمرکززدایی فراگیر دارد تا نظام سیاسی و اداری کشور بخشهایی از ساختارها بهویژه بنگاههای اقتصادی خود را به دیگر استانها انتقال داده و بخش خصوصی را نیز در زمینه انتقال به سایر استانها در قالب مشوقها و یارانههای مالی، مالیاتی و …یاری رساند.
اداره امور عمومی در ایران در چند دهه اخیر رویکردی تمرکزگرا در تهران داشته است، تمرکز اقتصاد و پول در تهران سبب تمرکز جمعیت و بحران در این استان شده است. برخی راهکارهای تمرکززدایی را میتوان چنین برشمرد:
- انتقال ساختارهای سیاسی و حکومتی از تهران به دیگر استانها
- انتقال بنگاههای اقتصادی به سایر استانها بهویژه اجبار تعطیلی دفاتر تهران شرکتها و کارخانجاتی که در دیگر استانها فعال هستند.
- کاهش تمرکز علمی و دانشگاهی از تهران با تقویت دیگر دانشگاههای استانی.
- کاهش تمرکز حوزه نظامی، دفاعی و امنیتی کشور در تهران و انتقال بخشی از فعالین این حوزه به سایر نقاط ایران.
- تمرکززدایی از تهران در حوزه هنری و فرهنگی با تقویت سایر استانها.
- ایجاد ظرفیتهای جدید و مناسب برای اشتغال بیکاران در سراسر کشور، به گونهای که بیکاران سراسر کشور برای یک مسافرکشی ساده هم به تهران کوچ نکنند!
- بازنویسی سیاست دولت الکترونیک یا دولت هوشمند و پایان ضرورت حضور و سکونت شهروندان در تهران برای انجام امور عادی خود.
و…
*
سیاستگذاری عمومی در عصر کنونی به گونهای است که سیاستگذار و حکمران میبایست برای موفقیت یک راهبرد سیاستگذاری، تعداد بیشماری تاکتیک داشته باشد. در چنین شرایطی ممکن است سیاستگذار یک تاکتیک را به جای راهبرد اصلی اشتباه گرفته و در قالب بدفهمی راهبرد و تاکتیک، تمرکز خویش را بر تاکتیک گذاشته و به بیراهه اداره امور عمومی برود.
ایده انتقال پایتخت ایران از تهران به ساحل جنوب بهخصوص منطقه مکران که با حاشیههای زیادی همراه بوده است، نشان داده که سیاستمدار و دولتمرد ایرانی در فهم و انتخاب راهبرد و تاکتیک اداره امور عمومی دچار اشتباه شده است. راهبرد تمرکززدایی از تهران جای خود را به تاکتیک انتقال پایتخت داده است.
* آیا با انتخاب و انتقال نهچندان موفق پایتخت به استانی دیگر، تمرکز امور از تهران برداشته میشود؟
* با انتقال پایتخت به ساحل جنوبی یا شمالی ایران، چند درصد از شهروندان تهران حاضر به انتقال زندگی و سکونت در پایتخت جدید خواهند بود؟
انتقال پایتخت از تهران به جایی دیگر نهتنها مشکل و بحران آلودگی هوا، کمبود آب ، ناترازی انرژی و … را برطرف نخواهد کرد، بلکه سبب شکل گیری یک تهران جدید در نقطهای دیگر از ایران خواهد شد که همان مشکلات تهران را خواهد داشت، زیرا شهروندان اطراف آن پایتخت جدید به سوی آن مهاجرت وسیع خواهد داشت. محدودیت و کمیابی منابع در تهران که پیامد تمرکز تمام امور سیاسی، اداری و اقتصادی ایران در یکصد سال اخیر در این استان بوده است، با انتقال پایتخت برطرف نمیشود و انتقال پایتخت ایران یک سیاست امکان ناپذیر است، زیرا منابع قدرت حاضر به خروج از این شهر و استان نخواهند بود.
این رویکرد دولت در انتقال پایتخت تنها به هدر دادن منابع کمیاب و نایاب اقتصادی و سیاسی کشور منجر شده و سیاستی شکست خورده با هزینههای هنگفت خواهد بود که توان استراتژیک ایران در مقابل سایر رقیبان را به انتقال پایتخت معطوف میسازد. از سوی دیگر انتقال پایتخت از تهران به سواحل جنوبی، شمالی و نقاطی که دارای توجیه امنیتی و ژئوپلیتیک منطقهای نیستند، میتواند آسیبپذیری ژئوپلیتیک ایران را افزایش دهد که نمونه آن در پایتختهای سوریه و لبنان که در تیررس حملات توپخانهای اسرائیل هستند، قابل مشاهده است.
واقعیت سیاستگذاری عمومی ایران نشان میدهد دولتمردان به جای بیراهه انتقال پایتخت میتوانند به راهبرد تمرکززدایی با تمام توان اقدام نموده با بهرهگیری از تمام امکانات، دانش و فناوریهای نوین، تهران را از تمرکز جمعیتی و اداری کنونی رها ساخته و توسعه پایدار در سراسر کشور را نیز عملیاتی سازند.