ابراهیم اخلاصی
پژوهشگر و نویسنده
مرکز بین المللی مطالعات صلح-ipsc
قفقاز به منطقه ای استراتژیک و ژئوپلیتیک گفته می شود که بین دریای خزر و سیاه قرار داشته و به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده است که بخش شمالی جزئی از روسیه و بخش جنوبی مشتمل بر جمهوری های آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه است. آنچه محور تحلیل در این نگارش است حوزه قفقاز جنوبی یا به قول روس ها “فراقفقاز” است که در اوایل قرن نوزدهم میلادی جزئی از ایران بوده و به واسطه تجاوز و توسعه طلبی روس ها و طی دو قرارداد “گلستان” و “ترکمنچای” از ایران جدا گردیده است ، شواهد و قرائن تاریخی نشان می دهد قفقاز جنوبی را باید از زوایای جغرافیایی ،قومی، مذهبی، نژادی ، زبانی ، و منابع عظیم انرژی و طبیعی به عنوان یکی از متنوع ترین و زیباترین مناطق جهان دانست.
قفقاز را باید مهد فرهنگ های بزرگ بشری و گذرگاه حساس اروپا و آسیا به یکدیگر و همچنین مرز تمدن اسلامی و سایر تمدن ها دانست و دین اسلام همواره بخشی از هویت و فرهنگ مردم این منطقه بوده و نقش و عملکردی موثر در تاریخ این منطقه داشته است لکن نکته مهم آن است که امروزه منطقه قفقاز جنوبی را باید یکی از پیچیده ترین و حساس ترین مناطق استراتژیک به لحاظ مجموعه ای از کشورها ، ملت ها ، مناقشات متنوع و مهم تر از همه وجود اسلام گرایی رادیکال و حوزه گسترش اسلام بنیادگرا دانست که تاثیرگذاری تحولات آن بر وقایع خاورمیانه و آسیای مرکزی اجتناب ناپذیر ارزیابی می گردد .
در شرایط امروز جهان می بایست قفقاز جنوبی یا فراقفقاز را یک هفت ضلعی خاص و منحصر بفرد دانست که اضلاع آن مشتمل بر جمهوری اسلامی ایران ، جمهوری ترکیه ، جمهوری روسیه ، جمهوری های آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان و همچنین ایالات متحده آمریکا می باشند که ایران احساس تعلق بیشتر و قرابت نزدیکتری به عنوان سرزمین مادری از زوایای تاریخ مشترک ، قرابت جغرافیایی ، دین ، نژاد و زبان ، روابط دو جانبه ، بازارهای منطقه ای و همکاری های اقتصادی به ویژه در عرصه منابع نفتی و معدنی با این منطقه دارد .
عنصر فرهنگ در قفقاز جنوبی که شاخص های هویتی متکثر دارد شبیه یک شمشیر دو لبه در بین کشورها عمل می نماید که گاهی عامل ایجاد زمینه های دوستی و همکاری و در مواقعی نیز قابلیت ایجاد تضاد و کشمکش های دارد لذا فرآیندهای فرهنگی بین کشورهای منطقه در دو حوزه همگرایی و واگرایی قابل تفسیر است که مصادیق روشن آن در بهره برداری رهبران قفقاز از عنصر دین به عنوان نیروی سیاسی و عامل انسجام اجتماعی و همچنین در روابط ترکیه و ایران و ارتباط این دو کشور بخصوص با باکو و ایروان تجلی می یابد که مجموع ارتباطات در این منطقه حساس مبتنی بر طیفی از فرآیندهای مشترک و متضاد قابل تحلیل می باشد .
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بیست و پنج سال اخیر از اصول ثابتی پیروی نموده است که درونمایه آن مبتنی بر نوعی آرمانگرایی حداکثری و مهم ترین عارضه این سیاست ها را می توان در ایجاد حساسیت های کاذب ، ناسازگاری و عدم همکاری با الزامات بین المللی و منطقه ای در سالیان ابتدایی شکل گیری انقلاب اسلامی تابحال دانست که مصادیق آن در ارتباطات فرا منطقه ای و حوزه هایی مانند خاورمیانه و خلیج فارس قابل جستجو می باشد .
سیاست خارجی ایران در سالیان طولانی گذشته مبادرت به تعقیب دو رویکرد متفاوت در قبال منطقه قفقاز جنوبی نموده است که “رویکرد اول” در قالب ایدئولوژیک با درون مایه اسلامی و “رویکرد دوم” با نگاه فرهنگی و تاکید بر مشترکات تاریخی ، فرهنگی و زبان فارسی بوده است که هدف از پیگیری این رویکردها را باید در تقویت همبستگی های مذهبی و تلاش در راستای بازیابی میراث اسلامی و همچنین گسترش تمدن اسلامی – ایرانی دانست که با توجه با نقاط قوت رقبای منطقه ای و بین المللی و اتخاذ سیاست های عمل گرایانه آنها ، ایران نتوانسته است از موفقیت لازم در اجرای رویکردهای پیش گفته برخوردار گردد . علی ایحال سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سالهاست به شکل گسترده ای در صفحه بزرگ شطرنج منطقه قفقاز ، به دلیل عدم در اختیار داشتن ابتکار عمل ، تقابل در موضوعات بی نتیجه ، نگاه ایدئولوژِیک در سیاست خارجی ، عدم انعطاف پذیری تاکتیکی ، ترجیح منافع ذهنی بر اهداف عینی ، نگاه امنیتی به موضوعات اقتصادی ، عدم ترسیم درست از منافع ملی و محدودیت های سیستماتیک و همچنین در اختیار نداشتن اهرم های فشار لازم مجبور شده است در حوزه نفوذ سنگین آمریکا و روسیه قرار گیرد و اساسا پیش شرط هر نوع توسعه یافتگی در این نقطه کانونی به تغییر راهبرد های ایران در قبال این دو قدرت جهانی گره خورده است .
قفقاز و دولت های یازدهم و دوازدهم
بررسی و تحلیل هشت سال عملکرد سیاست خارجی دولت حسن روحانی و تلاش های فراوان و بی وقفه محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه نشان می دهد به دلایلی چون عدم کارآمدی در کلیت دولت ، خلاء ایجاد اجماع در هیات حاکمه و عدم انسجام و اعتماد در افکار عمومی از یک طرف و تاکید بی نتیجه و انفعالی بر ایدئولوژی گرایی در مناسبات خارجی ، کم توجهی به تحولات و دگرگونی های منطقه ای و عدم هماهنگی بین دیپلماسی و میدان و عدم توفیق در پیشبرد اهداف برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام و منازعات منطقه ای از طرف دیگر باعث شده است دولت “یازدهم و دوازدهم” نتواند در مسیر مدیریت صحیح تحولات قفقاز و بهره برداری از نقش بازیگران منطقه ای و بین المللی در راستای منافع ملی گام های موثر و قابل قبولی بردارد .
دولت ابراهیم رئیسی و پروسه قفقاز
امروزه تشکیل دولت سیزدهم و توجه دقیق به سیاست خارجی یک موضوع اساسی است که صاحب نظران داخلی و بین المللی بر آن تاکید دارند ، هر چند چشم انداز روشنی از انتخاب و عملکرد آینده وزیر خارجه وجود ندارد لکن آنچه اولویت جدی و حیاتی است ضرورت توجه رئیس دولت سیزدهم به موانعی است که سالهاست وزارت خارجه از آن رنج می برد و مدیریت آنها می تواند افق های روشنی را در راستای حل نابسامانی های سیاست های خارجی به ویژه در حوزه قفقاز بگشاید .
دولت سیزدهم باید بداند سیاست خارجی بدون پشتوانه فرهنگ ملی ، اعتماد عمومی ، عقلانیت و خلاقیت و ایدئولوژی زدایی نمی تواند در دنیای پیچیده کنونی و در بستر حکمرانی خوب از منافع ملی ایرانیان دفاع نماید ، ابراهیم رئیسی باید در مسیر حل مشکلات سیاست خارجی تصمیمات سخت بگیرد و این تصمیمات با ایجاد تحول مبتنی بر تخصص و کارآمدی در ساختارهای وزارت امور خارجه ، دوری گزینی از سلایق جناحی و حزبی ، استفاده از کارشناسان لایق و وطن پرست ، اصلاح سیستم تصمیم گیری، ایجاد انسجام در حوزه داخلی، ابهام زدایی از رفتار سیاسی، عدم نگاه امنیتی به فرصت های اقتصادی و ایجاد تناسب راهبردی ممکن خواهد بود.
دولت سیزدهم باید درک نماید که چگونه روابط دوستانه ای با جمهوری مسیحی نشین ارمنستان دارد و چرا نمی تواند اعتماد لازم را به جمهوری شیعه نشین آذربایجان بدهد و این بدگمانی و بی اعتمادی عامل ناکارآمدی سیاست خارجی در قفقاز و بسیاری از مناطق دیگر جهان است . حاکمیت سیاسی باید متوجه این مهم شود که روابط ویژه با روسیه نه به دلیل وجود منافع مشترک حقیقی است بلکه محصول رقابت روسیه با قدرت های غربی است. زیرا روسیه علیرغم حضور و نفوذ در قفقاز جنوبی و داشتن فرصت های فراوان ، بطور مستمر مانع نفوذ اقتصادی ایران در ارمنستان ، گرجستان و حتی آذربایجان می شود.
آنچه امیدواری به دولت سیزدهم را در مسیر احیای مناسبات خارجی و حل منازعات و مناقشات منطقه ای و بین المللی قوت می بخشد انتخاب شخص وزیر خارجه نیست، بلکه هم افزایی قوای داخلی ، انسجام در فرهنگ سیاسی و حمایت بی قید و شرط نظام سیاسی از رئیس دولت در شرایط حساس و شکننده کنونی کشور است ، بهره گیری از فرصت های پیش رو در قفقاز جنوبی ، خلیج فارس ، خاورمیانه و حوزه های بین المللی عملا با آسایش، آرامش و حفظ منافع ملی ایرانیان گره خورده است و این مهم جز با اتخاذ رویکرد “عملگرایی در سیاست خارجی” و عقلانیت در رعایت ملاحظات سیاسی و توجه به سرعت دادن به تعامل با همسایگان و سایر بازیگران منطقه ای و بین المللی قابل تحقق نخواهد بود .
کلید واژه ها: قفقازجنوبی،ایران,ارمنستان,آذربایجان,تاجیکستان,روسیه,ترکیه,آمریکا، قرارداد گلستان,ترکمنچای, ابراهیم رئیسی, اسلام رادیکال، فرهنگ سیاسی ،صلح.