دكتر امير حسين ابراهيم
کارشناس مسائل خاورميانه
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
وضعیت کنونی مصر
اگر به رژیم مبارک ، انقلاب یا بهار عربی و انتخابات در این کشور و پیروزی رسیدن اخوان المسلیمن در این کشور توجه کرد. در واقع ناکارآمدی، ضعف و فساد موجود در کابینه اخوان المسلمین اعتراضهایی را در جامعه مصر برانگیخت و این اعتراضها به تدریج گسترش پیدا کرد به گونهای که ادامه اداره کشور با اشکال بنیادین مواجه شد. بنابراین، ارتش مصر به عنوان تنها نهادی که کماکان واجد قدرت هست به هر تقدیر خود را به معنایی میراث دار ایدئولوژی و جنبش ناصریسم در این کشور و حافظ نظام جمهوریت در مصر میداند. این جمهوریت بسیار با آنچه در جهان غرب وجود دارد متفاوت است و جمهوریت در کشورهایی مثل مصر صحبت مراد یک نوع ایدئولوژی ناسیونالیسم در پیوند با نیروهای مسلح است که با جنبش ناصریسم پیوند پیدا میکند. تمامی کسانی که در این خیزش از سال 1951 تا به امروز شرکت داشتهاند، نظاممند بوده و یا گروهی از روشنفکران و روزنامه نگاران به دلیل افکار پان عربیستی بعضاً نوعی از سوسیالیسم (که به اندیشههای جمال عبدالناصر قرابت داشت) به این گروه نظامی نزدیک شدند و تا امروز هم سردمداران نفوذ در دستگاههای فرهنگی و سیاسی مصر هستند. به هر تقدیر این مجموعه، یعنی ناسیونالیستهای مصری بر اساس اختلافها با اخوان المسلمین و کارنامه بسیار سستی در کابینه محمد مرسی در حمایت از آنچه در کشور مصر گذشت وارد عرصه سیاسی شدند و نوعی کودتا و اسقاط دولت با روشی بدون خون ریزی اتفاق افتاد. از درون این موقعیت حکومت ژنرال عبدالفتاح السیسی زاده شد.
اگر نگاهی به شرایط کنونی مصر داشته باشیم. این موازنه قوا، شامل چهار بعد است. نخست سیاست داخلی دولت کنونی مصر است که عمدتاً بر محور امنیت میچرخد، یعنی درگیری با اخوان المسلمین تا اندازه قابل ملاحظهای خاتمه داده شده است، ولی گروههای سلفی فعالیتهای دسته جات نزدیک به داعش در صحرای سینا را ادامه میدهند و از جامعه مصر تلفات میدهد. بنابراین، دولت کنونی مصر عمده کوشش خود را به کار میبرد تا امنیت برقرار باشد.
مسئله دوم سیاست خارجی دولت مصر (که عمدتاً بر یک نوع مولتی پولاریته یا سیاست خارجی چند قطبی برنامه ریزی شده است.) در دوران رژیم مبارک، وابستگی عمیقی به ایالات متحده آمریکا وجود داشت. سیاستمداران کنونی مصر و نظامیانی که در مصدر امور هستند، به این واقعیت واقف شدهاند که این نوع از اعتماد بی شائبه به کاخ سفید درست نیست. چرا که اگر بحرانی پیش بیاید، ایالات متحده اولین رژیمی خواهد بود که پشت رژیم مصر را خالی میکند. نظیر کاری که دولت اوباما با رژیم مبارک کرد و این ماجرا آزموده شد، بنابراین دولت مصر کوشش میکند شرکای جدیدی در پیوند بین المللی خود داشته باشد یا کشورهایی که زمانی با آنها ارتباط نزدیکی داشته و در دوران مبارک یک نوع دوری رخ داده ، از جمله دولت روسیه یا دولت فرانسه، مجدداً به شرکای سیاسی، تجاری و امنیتی مصر افزوده شوند. بنابراین، سیاست خارجی مصر یک بعد مهم پیدا کرده است و آن هم نوعی استرداد یا در مفهوم خاص سیاسی کلمه گلیسم در سیاست خارجی است، یعنی موازنه منفی و یافتن شرکای جدید.
بعد سوم سیاست اقتصادی دولت مصر است که کوشش فعال فراوان دارد که با بازگرداندن امنیت توریسم را زنده کند. به هر حال آنها در این زمینه توفیق چندانی نداشته اند. چون درگیریها با دسته جات اسلام گرای سلفی کماکان ، خصوصاً در صحرای سینا که بسیار مهم است ادامه دارد.
مسئله چهارم خاورمیانه است. دولت مصر بر خلاف دوران محمد مرسی که از تجزیه سوریه و مخالفت با حکومت اسد حمایت میکرد به سیاست کلاسیک مصر یعنی حفظ تمامیت ارضی کشورهای عرب از جمله سوریه بازگشته است. این نکته بسیار مثبت است. یعنی فرآیندی از دولت – ملت زدایی که در خاورمیانه یا جاهای دیگر در جهان ملاحظه میکنیم، دولت مصر از جمله مخالفان و منتقدان این معناست، یعنی بر اساس همان سیاست کلاسیک کشورهای بنیادگذار جنبش عدم تعهد به دنبال این است که این دولت- ملتها محفوظ بمانند، استقلال داشته باشند و توان مدیریتی خود را بتوانند بازیابند.
آینده انتخابات پیش رو در مصر
این مجموعه چهارگانه را در دولت عبدالفتاح السیسی مشاهده میکنیم. احزابی که در حال حاضر در مصر اجازه فعالیت دارند، اصولاً با این چهار هدف کوچکترین مخالفتی ندارند، یعنی حزب وفد یا حزب سوسیالیست مصر، ناصری است هایی هستند که مستقل از دولت مصر به عنوان احزاب مجاز در این کشور فعالیت میکنند. با این تفاوت که هیچ کدام از این احزاب توان کمپین و پایگاههای قوی اجتماعی را نمیتوانند به دست بگیرند. بنابراین طبیعی است که در انتخابات در مقابل کاندیداهای مورد حمایت ارتش شکست خواهند خورد. در حال حاضر هم ژنرال السیسی نقش فرمانده عالی نظامی را ایفا میکند، یعنی نقشی که ناصر یا سادات داشتند، چون مبارک وقتی وارد فعالیت سیاسی شد، از کارهای نظامی فاصله گرفته بود. اما رئیس جمهور کنونی مصر در تمام سالهای گذشته یعنی از 2013 به بعد (که رئیس جمهور مصر یا حاکم اجرایی مصر بوده است) همزمان فرمانده عالی نیروهای مسلح هم باقی مانده است. این تجدید میثاق با خاطره ناصر و سادات در ضمیر ناخودآگاه جمعی و تودهای مصریها احساس مثبتی را لااقل برای تودهای از مردم بر میانگیزد و آنها احساس میکنند که حاکم مقتدری دارند و توان اداره کشور را دارد و ارتش کماکان مورد اعتماد 50 تا 60 درصد مصریها هست. یعنی اگر از هواداران اخوان المسلیمن و گروههای سلفی اسلام گرا صرف نظر کنیم، اسلام گرایان میانه رو، نیروهای لیبرال، سوسیالیستها و ناصریست های مصر و مردم عادی (که الزاماً روشهای سیاسی خاصی ندارند و بیشتر به دنبال امنیت و معیشت هستند) از مواضع رسمی حکومت حمایت میکنند.
در نتیجه آنچه در انتخابات پیش رو قابل پیش بینی است، پیروزی مجدد حاکم کنونی مصر، السیسی، خواهد بود. لذا تصور نمیکنم که هیچ یک از اعضای قانونی و مورد تأیید حکومت مصر، بتوانند رقابت جدیای با وی در انتخابات داشته باشند. اما به این ترتیب سعی میکنند که در این دوره، نمایش دموکراسی در مصر وجود داشته باشد. به این دلیل که به هر حال یک دوره از سرکوب سپری شده است، بیش از پانصد نفر در زندانها بوده و محکوم به اعدام شدند، عده زیادی از اعضای اخوان المسلمین در طول این مدت اعدام شدند و به هر حال اعمالی در جامعه مصر اتفاق افتاده است که با معیارهای لیبرال دموکراسی پارلمانتر ، کاملاً ناقض تمامی معیارهای یک جامعه دموکراتیک و قانون مند است. اما چون این نوع از جوامع در جهان اسلام در وضعیت متعادلی به سر نمیبرند که امکان اعمال دموکراتیسم به مفهوم شناخته شده کلمه وجود داشته باشد، این نوع کنشها کاملاً اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در صورتی که اگر حکومت اخوان المسلمین در مصر ادامه پیدا میکرد، امروز سرنوشت جامعه مصر به سرنوشتی بدتر از لیبی دچار میشد. اما هم اکنون مصریها خیلی خوشحال هستند که هم اکنون که در جهان عرب، لیبی، سوریه و حتی سودان ( و عملاً به دو یا سه کشور تجزیه شده است) مصر به رغم جمعیت چشم گیر بزرگترین کشور عربی و پر جمعیتترین کشور عربی هم چنان باقی است. هر چند مصر موقعیتی را که در روزگار ناصر یا سادات ، نتوانسته است به دست بیاورد. لذا خیلی از مردم مصر معتقدند که ادامه حاکمیت ژنرال السیسی شاید بتواند به نوعی این موقعیت را به مصر بازگرداند.
روابط با ایران
دولت مصر کوشش زیادی برای احیای توریسم و در عین حال تا حدودی فعالیتهای صنعتی داشته است. قبلاً ایالات متحده سرمایه گذاریهایی را در مصر برای بهبود مسائل صنعتی داشت، اما سالیانی است که عملاً این سرمایه گذاریها متوقف شده و در شرایط کنونی هم امکان بقا و تداوم نخواهد داشت. بنابراین طبیعی است که مصر به سمت چین و روسیه رود و در میان شرکای اروپایی فرانسه ( که برخلاف بریتانیا یا آلمان امروز در مصر نقش بسیار فعالی را ایفا میکند و حتی به ارتش مصر سلاح میفروشد) رود. یعنی مصر دیگر همچون قبل به ایالات متحده وابستگی ندارد. در این شرایط روابط مصر با عربستان سعودی از نظر اقتصادی بسیار مهم است. زیرا تعدادی از اتباع مصری در خاک عربستان کار میکنند و برای خانوادههای خود پول ارسال میکنند. این امر به اقتصاد مصر بسیار کمک میکند. بنابراین سیاست مصر تا اندازه زیادی مبتنی بر اقتصاد است و دولت السیسی ناگزیر و محکوم است که روابط مصر و عربستان سعودی را مستحکم نگه دارد. این موضوع برای ایران اهمیت دارد. یعنی ما باید بدانیم که مصر که در طول این سالها شرایط پر تناقضی را در روابط خود با جمهوری اسلامی ایران داشته است، امروز به دلایل اقتصادی و نه به دلایل سیاسی، محکوم است که روابط بسیار خوبی با عربستان سعودی داشته باشد و عربستان سعودی با باج اقتصادی میتواند یک کشور قدرتمند مهم در دنیای اسلام را به نام مصر در کنار خود داشته باشد. این امر بر روی منافع ایران اثر میگذارد. در واقع مصر کشور کوچکی مانند جیبوتی یا یک مملکت آشوب زدهای مثل سومالی نیست که از دست دادن این کشور میتواند برای تهران اهمیت نداشته باشد. لذا لحاظ این معنا، یعنی این که مصریان یعنی توده مردم مصر علاقهای به عربستان سعودی، وهابیت و سلفیت ندارند، اما به دلایل اقتصادی و کمکهایی که سالیانه مصر از عربستان سعودی میگیرد، ناگزیرند نوعی هماهنگی با سعودیها داشته باشند. این نکتهای را باید توجه کنیم و بدانیم که با پارهای از کارهای فرهنگی در دیپلماسی عمومی یا یک نوع هدایت پارهای از سرمایه گذاریها به سمت کشورهای مهمی مثل مصر میتواند به نفوذ آل سعود و دستگاه پردازش و اشاعه ویروس وهابیت در برخی از نقاط جهان مثل شمال آفریقا خاتمه داد.
واژگان كليدي: آينده، مصر ، خاورمیانه، عربستان، سیسی ، اقتصاد