دکتر مهدی مطهرنیا
آینده پژوه و کارشناس مسائل بین الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
ترامپ و نظامی گری در سیاست خارجی
ترامپ با همه اختلاف سلیقه هایی با اوباما و تیم نودموکرات او به عنوان یک پست نو محافظه کار در روند قدرت گیری ایالات متحده آمریکا در قرن بیست و یکم در ادامه اوباما محسوب می شود. به معنای دیگر، اوباما رهبری امنیتی ایالات متحده آمریکا را تاسیس عملیاتی کرد. رهبری امنیتی ایالات متحده آمریکا به عنوان یک نظریه قرن بیست و یکمی در دوران بوش دوم حاصل شد. بوش دوم همان نقشی را ایفا کرد که روزولت اول در سال 1902 میلادی با روی کار آمدن خود دنبال کرد تا در قرن بیستم میلادی با تقویت نیروی دریایی آمریکا حرکت کند. در این بین بوش دوم رهبری امنیتی ایالات متحده آمریکا را در نظام بعد از نظام فروپاشی کرملین کلید زد و توانست تا حدودی (اگرچه نقدهای زیادی هم به او وارد شد) موفق باشد. در این میان اوبامای دموکرات و نقاد بسیار صریح بوش در حوزه سیاست خارجی رهبری امنیتی آمریکا در حوزه سیاست خارجی را معنا بخشید.
اکنون نیز ترامپ در پی تثبیت قدرت نظامی و ابهت نظامی ایالات متحده آمریکا برای فراگیر کردن این رهبری امنیتی در جهان و گرفتن هزینه های رهبری امنیتی از هم پیمانان و تا حدودی جلوگیری از تحرک های رقبا و مخالفیت ایالات متحده آمریکا در بعد بین المللی است. از این رو، در سوریه نظامی گری را تشدید می کند. با اقتدار تلاش کرد عملیات حمص را به انجام رساند. از طرف دیگر تلاش می کند با اقتدار با کره شمالی برخورد کند و تا لبه های ورود به یک جنگ بزرگ در شبه جزیره کره وارد می شود و نشان می دهد که به هیچ وجه قصد عقب نشینی ندارد. به گونه ای که چین به کره شمالی (به عنوان نزدیک ترین متحد) اخطار می دهد و سعی می کند که این لبه به رو در رویی کامل منجر نشود. ترامپ در ارتباط با ایران نیز با زبان صریح و آشکار وارد تهدید می شود و نه تنها وی، بلکه تیم او از رئیس سی آی ای تا نماینده دولت او در سازمان ملل متحد به صراحت و بسیار آشکار تهران را تهدید می کند. در بعد دیگر وی تلاش هایی را برای ایجاد یک فضای کنترل کننده و محدود کننده ایران در پس از برجام (با محدود کردن برجام و محاصره منطقه ای تهران،) با فرماندهی اسرائیل را کلید می زند. این رویکردها همگی نشان دهنده این معنا است که او در جهت رشد نظامی گری در پی بالا بردن ابهت ایالات متحده آمریکا (در جهت تثبیت رهبری امنیتی ایالات متحده آمریکا بر جهان با افزایش نقش نیروهای مسلح و ارتش آمریکا در مناطق هدف ایالات متحده آمریکا در قرن بیستم و یکم میلادی یعنی هارتلند بزرگ) است. هارتلند نو و خاورمیانه عربی نو با مرکزیت سوریه، نو هارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران با مرکزیت تهران و آسیای خاوری یا هارتلند علیا با مرکزیت هدف چین مدنظر اوست. لذا اگر او بتواند گامی از گام های نظامی گری خود را در جهت محدود کردن بحران ها به نفع ایالات متحده آمریکا در سوریه و سپس ایران بردارد، می تواند در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری خود به راحتی آرای مردم را در ایالات متحده آمریکا (علی رغم همه این بدبینی ها به وی و وعده هایی در ارتباط با سیاست داخلی برآورده کند) وگرنه با چالش های بسیار جدی رو به رو خواهد بود.
آینده نظامی گری در سیاست خارجی ترامپ
آینده نظامی گری مد نظر ترامپ بر دو محور استوار است: نخست تبلیغات نظامی و عملیات روانی در چارچوب یک فرا روایت رسانه ای. او تلاش خواهد کرد با کاربرد ادبیات نظامی، زمینه های نوعی مسابقه تسلیحاتی جدید را در مناطق هدف خود یعنی هارتلند نو و هارتلند علیا یعنی آسیای شرقی به وجود آورد. بدین ترتیب اقتصاد ایالات متحده آمریکا را از طریق فروش صنایع نظامی و تسلیحاتی، به هم پیمانان منطقه ای خود در این گستره وسیع (که هم اکنون نیز شاهد آن هستیم) بالا ببرد. از طرف دیگر با گسترش زبان تهدید، کنترل رفتار نظامی- امنیتی رقبای خود در این مناطق را دنبال خواهد کرد. او در سوریه، در زمانی که رئیس جمهور چین در ایالات متحده آمریکا مهمان او بود، در هنگام خوردن عصرانه، او را از حمله آمریکا مطلع نمود. همچنین با توجه به تمام شعارهای آشکارا رو در روی چشم های پوتین، حمله به حمص را انجام داد و هم اکنون آشکارا تهران را تهدید می کند.
در واقع او تلاش خواهد کرد که در کنار آن رویکردها، رهیافت محاصره بیشتر رقبای هدف خود را در این مناطق دنبال کند. کره شمالی و چین، رقبای سطوح و لایه های گوناگون ترامپ در این گستره محسوب می شوند. در این بین از منظر نظری، با توجه به جهت گیری ترامپ در میان اصحاب قدرت می توان او را یکی از بازیگران نقش بازیگر دیوانه کسینجر (که تحت تاثیر تراست های سیاسی و اتاق های فکر نوظهور پست نو محافظه کار آمریکایی در تراست های تسلیحاتی قرار دارد) دانست. از نظر عملی هم، او اکنون به طور آشکارا ایران و کره شمالی و چین را تا حدودی تهدید می کند. او در کنار همگرایی با مسکو تلاش کرد به سرعت ترزا می را در واشنگتن دی سی ملاقات و راه ورود انگلیس ها به خلیج فارس را نیز باز کرده و به گونه ای با اتحادیه اروپا سخن گوید که نشان دهنده صلابت ایالات متحده آمریکا در جهت رهبری امنیتی و نظامی باشد، اما همه این رویکردها را در چارچوب یک نوک پیکان به سمت آسیای خاوری قرار داده است که در نوک پیکان حرکت او چین مطرح، ولی در بدنه گذار به این نوک پیکان نخست تهران و سپس پیونگ یانگ قرار می گیرد. لذا در کنار وجه نظری این موضوع وجود سیگنال های عینی از او ناشی از همین امر است. چنانچه امروز بالاترین حجم ممکن سرمایه گذاری نظامی در ایالات متحده آمریکا صورت می پذیرد.
بنابراین او یک حرکت تهاجمی و سیاست خارجه تهاجمی را آغاز کرده و نشان داده است که حاضر به ریسک است و به عنوان یک بازیگر دیوانه غیر قابل پیش بینی به نظر برسد. ماجرای حمله به حمص سوریه همین معنا را نشان داد. در کنار این نیز حضور بالاترین حجم نیروهای نظامی در حد فاصل خلیج فارس و خلیج عدن و رزمایش مشترک آمریکا، لندن، انگلیس و استرالیا در خلیج فارس و تهدید کره شمالی به طور مستقیم (بعد از جریان های آزمایش های موشکی و تهدیدهایی که علیه ایالات متحده آمریکا) تا مرزهای جنگ کشانده است. همه این رویکردها نشان می دهد که او حرف جدی تری نسبت به اوباما در برخورد با رقبای موجود ایالات متحده آمریکا در جهت تثبیت رهبری جهانی امنیتی ایالات متحده آمریکا در پیش گرفته است. به این ترتیب می توانیم بگوییم که ترامپ می تواند بسیار خطرناک باشد، چرا که گریزگاه او بعد از حدود 16 تا 18 ماه از گذار ریاست جمهوری برای به دست آوردن آرا در دور دوم راه اندازی جنگی بسیار ملموس تر در جهت فضاسازی برای گریز از وعده هایی قبلی است و آنچه او هم اکنون انجام می دهد، نشان دادن زمینه برای این مسئله است.
واژگان کلیدی: ترامپ ، سیاست خارجی، نظامی گری، ترامپ ، ارتش، تسلیحات، قدرت نظامی