مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بررسي موانع توسعه در گفت‌وگو با دکتر سيدسلمان صفوي رئيس مرکز بين‌ المللي مطالعات صلح

اشتراک

امامی: توسعه فرايندي است که در کشورهاي مختلفي طي شده است. اين مسير در برخي از کشورهاي تازه به توسعه رسيده مانند ترکيه، مالزي و‌… با سرعت بيشتري طي شد که نشان مي‌دهد، توسعه روندي است که در زمان کوتاهتري هم مي‌توان آن را تجربه کرد. کشور ما نيز با برنامه‌هاي مختلفي مانند سند چشم‌انداز، برنامه‌هاي پنج ساله، الگوي اسلامي ايراني پيشرفت و … در صدد رسيدن به اين سطح است. در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر سيدسلمان صفوي رئيس مرکز بين‌المللي مطالعات صلح در لندن به بررسي موانع توسعه در ايران پرداختيم. دکتر صفوي، مولوي‌شناس و نويسنده، معاون سابق مرکز اسلامي انگليس، رئيس فعلي آکادمي مطالعات ايراني لندن، مدير مرکز بين‌المللي مطالعات صلح و دستيار پژوهش در دانشکده مطالعات مشرق‌زمين و آفريقا SOAS در لندن است. وي مطالعات ميداني در اروپا، ژاپن و خاورميانه راجع به توسعه داشته است. جديدترين کتاب وي ديپلماسي و امنيت ملي در خاورميانه بزرگ است. دکتر صفوي معتقد است توسعه در دوره مدرن مبتني بر اقتصاد دانش محور است نه اقتصاد مبتني بر منابع نفتي و معادن طبيعي. منابع و معادن کشورهاي توسعه‌يافته، فرهنگ توسعه، زيرساختهاي توسعه، آزمايشگاه‌ها، دانشگاه‌ها و ذهن خلاق و نوانديش است. کشفيات و اختراعات مبتني بر علوم تجربي و علوم پايه نوين اسباب شکوفايي اقتصادي جهان توسعه‌يافته شده است. توسعه يک فرهنگ است. متن گفت‌و‌گوي«مردم‌سالاري» با دکتر صفوي را مي‌خوانيد:

آقاي دکتر! کشورهاي مختلفي توسعه‌يافته‌اند. آيا کشورهايي که در ابتدا به اين سطح از توسعه رسيدند، برنامه‌ريزي داشتند؟ يا بدون برنامه‌ريزي مدون و صِرفا با ايجاد بسترها و شرايط به اين مرحله دست يافتند؟

جهان امروز به کشورهاي توسعه‌يافته، درحال توسعه و توسعه نيافته تقسيم مي‌شود. ام‌القراي کشورهاي توسعه‌يافته؛ اروپاي غربي بالاخص ايتاليا، فرانسه و انگلستان بود. پس از رنسانس، روشنگرايي و انقلاب صنعتي رخ داد و در نهايت کشورهاي توسعه از بطن اين جريانات نمودار شدند. توسعه‌يافتگي پس از اروپاي غربي در آمريکاي شمالي و ژاپن به ظهور رسيد. از جنبه تاريخي، رنسانس ريش? توسعه‌يافتگي است. در اين دوره تحولاتي در حوزه‌هاي فلسفه، علم، دين، هنر و اقتصاد روي داد و اين تحولات، منجر به ايجاد رنسانس شد. موتور محرکه تحولات مذکور داراي دو بُعد بود:1-‌ بُعد اقتصادي يعني رشد بورژوازي در مقابل نظام فئوداليته. از منظر اقتصادي، بورژوازي نقش مهمي در ايجاد رنسانس داشت. فئوداليته، پير و فرسوده شده و دورانش در حال گذر بود، بدين ترتيب بورژوازي جايگزين نظام فئوداليته شد. بنابراين مناسبات اقتصادي نقش مهمي در ايجاد رنسانس ايفا کردند. 2- نقش حياتي نوآوري نخبگان در حوزه‌هاي علم، فلسفه و هنر بروز يافت. نوآوري‌هاي نخبگان و رشد طبقه بورژوازي، اسباب ايجاد رنسانس شد و تحولات عظيمي در حوزه‌هاي دين، فرهنگ، اقتصاد و مناسبات سياسي – بين‌المللي ايجاد کرد و در پي آن انقلاب روشنگري و صنعتي روي داد.

با انقلاب صنعتي و کشف نيروي بخار، شبکه نخبگان و حاکميت کشورهاي اروپاي غربي شروع به برنامه‌ريزي و اختصاص بودجه‌هاي کلان براي اکتشافات و اختراعات به عنوان عوامل اصلي توسعه نمودند. اين اتفاقات همراه با تحولاتي که به طور مستمر در حوزه اختراعات، اکتشافات و علم و صنعت روي داد، از يک سو بسترهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي مناسب را فراهم نمود و از سوي ديگر بين شرايط اقتصادي و فرهنگي تعامل ايجاد شد. بدين سان که توسعه اقتصادي، اسباب توسعه فرهنگي و اجتماعي را فراهم ‌کرد و توسعه فرهنگي و اجتماع موجب توسعه اقتصادي ‌شد. بدين ترتيب هر دو بُعـدِ حوزه فرهنگ و اقتصاد، با تحولاتي مواجه شدند که در ساير ابعاد جامعه نيز اثرگذار بود. توسعه به تدريج با برنامه‌ريزي و اختصاص بودجه‌هاي عظيم، بسترهاي اجتماعي خود را بر جامعه و حکومت تحميل کرد. اساساً توسعه اقتصادي موجب تحولات عظيم در حوزه فرهنگ، رفتار، علم و هنر مي‌شود. جامعه با توسعه همراهي مي‌کند و حکومت‌ها نيز مجبور به همکاري و همراهي با جنبش توسعه مي‌شوند. هر حکومتي که نتواند با جنبش توسعه، همراهي و همکاري کند، ساقط مي‌شود. در حال حاضر در غرب، بخش خصوصي يعني کارخانجات و شرکت‌هاي مهم اقتصادي، موتور اصلي توسعه هستند و اين امر از طريق اختصاص بودجه‌هاي عظيم تحقيقاتي صورت مي‌گيرد و بدين ترتيب براي طرح‌هاي مورد نظرشان برنامه‌ريزي مي‌کنند. حکومت‌ها نيز زمينه‌ها و جنبه‌هاي حقوقي و قانوني توسعه را فراهم مي‌کنند. موتور توسعه اقتصادي غرب، بخش غيردولتي است. بخش مهمي از تحقيقات در مورد فراهم آوردن بسترهاي توسعه غرب به خصوص در آمريکا در وزارت دفاع انجام مي‌شود. وزارت دفاع بودجه‌هاي کلاني براي تحقيقات علمي حوزه دفاعي اختصاص مي‌دهد که بحث ماهواره‌ها، موشک‌ها، موتورها، ژنتيک، سيستم‌هاي ايمني بشر، ايجاد قدرت‌هاي خارق‌العاده در انسان‌ها از اين موارد هستند. هسته‌هاي اوليه و بودجه‌هاي اصلي تحقيقاتي اکتشافات و اختراعاتي از قبيل کامپيوتر و اينترنت در وزرات دفاع آمريکا تعبيه و تعقيب شد و پس از ايجاد و سالها استفاده، مورد استفاده همگاني قرار گرفت. حتي سيستم موبايل در وزارت دفاع آمريکا شکل گرفت. بنابراين بخش‌هاي دفاعي آمريکا بودجه‌هاي کلاني براي تحقيقات خاص علمي، اهداف خاص نظامي و امنيتي اختصاص مي‌دهند که بعدها کاربرد عمومي‌و تجاري مي‌يابد و موجبات رشد توسعه اقتصادي اين کشور را فراهم مي‌کند. توسعه در کشورهاي غربي اسباب آسيب رسيدن به محيط زيست شده است و مشکل فاصله طبقاتي را هنوز حل نکرده است. از اين جهت بهترين مدل توسعه پايدار، کشورهاي اروپاي شمالي هستند که کمترين آسيب را به محيط زيست زده‌اند و فاصله طبقاتي کمتر است يا تا حدودي مسئله فقر در جامعه خودشان را از بين برده‌اند. توسعه در دوره مدرن مبتني بر اقتصاد دانش محور است نه اقتصاد مبتني بر منابع نفتي و معادن طبيعي. منابع و معادن کشورهاي توسعه‌يافته فرهنگ توسعه، زير ساخت‌هاي توسعه، آزمايشگاه‌ها، دانشگاه‌ها وذهن خلاق و نوانديش است. کشفيات و اختراعات مبتني بر علوم تجربي و علوم پايه نوين اسباب شکوفايي اقتصادي جهان توسعه‌يافته شده است.

چه اتفاقاتي موجب تفاوت عظيم بين آلمان غربي و آلمان شرقي شد؛ که يکي کاملا توسعه يافت و ديگري نـه يا در مورد کره جنوبي و کره شمالي؟

آلمان شرقي‌ و غربي با کره شمالي و جنوبي قابل مقايسه نيستند. آلمان شرقي از نظر صنعتي بسيار پيشرفته تر از کره شمالي است. تفکيک دو کره و دو آلمان از تبعات جنگ جهاني دوم بود، اين دو کشور به خاطر گروه‌بندي‌هاي شرق و غرب تقسيم شدند. صنعت و هنر در اروپاي شرقي توسعه قابل توجهي داشت، اما آلمان غربي بسيار پيشرفته‌تر بود. فضاي کره شمالي، دفاعي ـ امنيتي و استبدادي است و اين کشور در حوزه دفاعي ـ امنيتي پيشرفته‌تر از کره جنوبي است؛ سيستم موشکي و هسته‌اي کره شمالي بسيار پيشرفته‌تر از کره جنوبي است. اما کره جنوبي در حوزه صنايع غير نظامي نوين پيشرفت‌هاي برجسته‌اي کرده است. نظام سياسي کره جنوبي برخلاف کره شمالي مبتني بر تعدد احزاب، توزيع و چرخش قدرت سياسي بر اساس انتخابات آزاد است. در کشورهاي در حال توسعه حکومت‌ها اولويت‌هاي توسعه را ديکته مي‌کنند اما در کشورهاي توسعه‌يافته، نيازهاي بازار جهاني اولويت‌هاي توسعه را معين مي‌کند.

منظور آزادي در کره جنوبي بود که بستري براي توسعه اين کشور شد، اما در کره شمالي چنين نبود؟

توسعه داراي ابعاد مختلف اقتصادي، فرهنگي، علمي و هنري است. آزادي يکي از محورهاي اساسي توسعه است. براي مثال ايتاليا مهد رنسانس بود. عدم حضور حکومت توتاليتر در ايتاليا و محوريت خانواده مديچي، موتور اصلي رنسانس در ايتاليا شد و از ايتاليا به ساير کشورهاي اروپا سرايت کرد. حکومت‌هاي توتاليتر عموما به خاطر از بين بردن بسترهاي آزادي اجتماعي، توسعه يک جانبه دارند، زيرا همه چيز برنامه‌ريزي و هدايت مي‌شود. موتور اصلي توسعه، خلاقيت ذهن بشر است، اما اگر به او آزادي ندهند تا خلاقيتش بروز يابد و همه چيز در چارچوب مذهب، سياست، حزب، شوراي مرکزي و رهبر حزب قرار گيرد، جهت يابي مشخصي مي‌گيرد و تنها در يک بُعد پيشرفت مي‌کند مثل شوروي کمونيستي که در صنايع نظامي و کره شمالي که در بخش موشکي پيشرفت کرد.

آزادي در کشورهاي دموکراتيک و پيشرفته، محور اصلي است و به خاطر وجود اين بستر نيروي خلاق جامعه، نخبگان و بخش‌هاي خصوصي و دولتي در يک رابطه سازنده با هم به سمت توسعه در ابعاد مختلف مي‌روند و توسعه‌هاي علمي، صنعتي، هنري با هم رخ مي‌دهند. آلمان و ژاپن دو نمونه خوب هستند که در جنگ جهاني دوم شکست خوردند و پس از جنگ بر سر کار آمدن دولت‌هاي دموکراتيک، با توجه به نيروي نخبه و بنيادهاي موجود در اين کشورها، در کوتاهترين فاصله زماني به وضعيت ممتازي در جهان دست يافتند. در حال حاضر آلمان سلطان اروپاست. آلمان با رشد اقتصاد، صنعت و علم به فرمانروايي اروپا رسيد. در آلمان چپ‌ها، راست‌ها و مسيحيان آزاد بودند و هستند. روزنامه‌ها، مجلات و دانشگاه‌ها آزادند. دانشجو و استاد در تحقيقات خود آزادي دارند و براساس گرايشات و علايقشان به پيش مي‌روند و دولت نـه تنها سدي براي آنها ايجاد نمي‌کند، که از آنها حمايت هم مي‌کند. در عين حال بخش خصوصي نيز به خاطر‌انگيزه‌هاي شخصي خود که مي‌خواهد ثروتمندتر شود، از اين روند حمايت مي‌کند، زيرا غالباً تجار و ثروتمندان نگاه بلندمدت دارند. دولت‌هاي غيردموکراتيک علي العموم عمر کوتاهي دارند و برنامه‌ريزي‌هايشان هم کوتاه است، اما عمر نهادهاي اقتصادي غيردولتي کوتاه نيست، زيرا بلندمدت برنامه‌ريزي مي‌کنند.

يکي از عوامل اصلي توسعه، خلاقيت و ابتکار است. زمينه‌هاي خلاقيت متفاوت است، نمي‌توان فرمان داد همه در يک حوزه کار کنند. افراد بايد آزاد باشند و هر کس بر اساس علايق و استعدادهاي خود کار کند. براي مثلا استالين دستور مي‌داد شعرا براي سيمان شعر بسرايند. مسلماً شعر چنين شاعري هنر نيست، زيرا فاقد عنصر خلاقيت و خيال است. روسيه قبل از اين دوره مهد ادباي بزرگي نظير «چخوف»، «پوشکين»، «تولستوي» و «گورکي» بود، اما در دوره حکومت کمونيستي تنها «شلوخوف» هست، زيرا «گورکي» هم با حزب کمونيست اختلاف داشت. دولت‌هاي حداکثري و نظام‌هاي تماميت خواه، از عوامل سد توسعه در کشورها هستند. کشورِ خواهان توسعه بايد دولت حداقلي داشته باشد. دولت نبايد در اين امور دخالت کند، (البته در اينجا دولت به معناي حکومت است نه قوه مجريه). دولت بايد بسترهاي اجتماعي ضروري را براي تحقيق و بودجه لازم را فراهم کند. اگر در کشوري مناسبات اقتصادي سالم باشد، بخش‌هاي خصوصي مي‌توانند موتور محرکه توسعه باشند، اما اگر همه چيز تحت حاکميت دولت و حکومت باشد، توسعه همه جانبه عملي نمي‌شود. در کشورهايي که دموکراسي حاکم است، رشد توسعه مشهود است. عدم توسعه‌يافتگي يکي از نشانه‌هاي جوامع استبدادزده است.

نخبگان کشور در رشته‌هايي نظير حوزه نظامي يا نانوتکنولوژي که مورد تأکيد بوده، موفق شده اند. اما جمعي از نخبگان کشور مهاجرت کردند و در مدت کوتاهي به مدارج عالي و مديريت‌هاي بالا رسيدند و در آنجا خلاقيت خود را بروز دادند. آيا اگر اين افراد در ايران مي‌ماندند، خلاقيتي بروز نمي‌دادند؟

در حال حاضر فرار مغزها يکي از مشکلات بزرگ کشور است. براساس آمار صندوق بين‌المللي پول، ايران در رده بالاي فرار مغزها قرار دارد. برترين سرمايه‌هاي انساني اين کشور به کشورهاي غربي و به خصوص آمريکا مهاجرت مي‌کنند. ايران سرمايه بسياري براي دانشجويان فوق‌ليسانس يا دکترا هزينه مي‌کند، اما وقتي به بار مي‌نشينند کشور را ترک مي‌کنند. اين امر نشان دهنده ضعف مديريت است که نمي‌تواند نخبگان را به گونه‌اي مديريت کند که براي کشور خودشان تلاش کنند. همه وطن خود را دوست دارند. وجه مشترک همه ايرانيان اعم از مسلمان، شيعه، سني، مسيحي، يهودي، زرتشتي، سکولار، خودي و غيرخودي ايران دوستي است. من حدود 18 سال است در بريتانيا زندگي مي‌کنم و طي اين مدت با طيف وسيعي از ايرانيان برخورد داشته ام. عموم اين هموطنان اعم از مسلمان، زرتشتي، سکولار يا مسيحي عاشق ايران هستند، دلشان براي ايران مي‌تپد و آرزو دارند براي رشد و توسعه ايران کاري انجام دهند. اين سرمايه عظيمي‌است که بايد به آن ارج نهاد. اين افراد با ايران مشکلي ندارند، ايران مادر و ناموس آنهاست. اين افراد مي‌گويند مي‌خواهيم برويم و بر اساس تخصصمان خلاقيت‌هايمان را بروز دهيم و پيشرفت کنيم. زمينه‌ها و شرايط براي آنها فراهم نيست، اما دلشان با ايران است. البته همين افراد مي‌توانند پل ارتباطي علم و دانش بين ايران و جهان توسعه‌يافته باشند. بنابراين به خاطر ضعف مديريت و نوع نگاه‌هاي نادرست؛ اولاً عده‌اي را از دست مي‌دهيم و فرار مغزها روي مي‌دهد. ثانياً نمي‌توانيم با مديريت مهاجران و استفاده از دانش آنها، گفتماني بين دانشمندان داخل و خارج از کشور ايجاد کنيم. دانشمند مهاجر ايراني در آمريکا، آلمان، فرانسه و… مي‌تواند در ايام تابستان دوره‌هاي کارگاهي آموزشي در ايران برگزار کند. متأسفانه در برخي حوزه‌ها ضعف‌هاي اساسي وجود دارد. تجهيزات آزمايشگاهي کامل نيست و به خصوص در عرصه‌هاي علمي و صنعتي، تجهيزات کافي براي تحقيقات و آزمايشات نداريم. راه حل اين است که با تصحيح نگرش‌ها، آنها را مديريت کنيم؛ هم در مسائل فرهنگي و هم در مسائل اجتماعي – سياسي. جامعه نياز به اميد دارد، نسل جوان و محقق نبايد احساس کنند فضا بسته است و جاي هيچ پيشرفتي نيست. بايد باور داشته باشند در کشورشان صاحب اختيارند و مي‌توانند در سرنوشت کشورشان نقش مثبتي ايفا کنند. اگر دچار دل مُردگي شوند، دلشان کنده مي‌شود، اما نـه از ايران، از من و شما. خلاصه کلام اين که با تصحيح مديريت‌ها مي‌توان بسترهاي اجتماعي مناسب و فضايي بهتر براي آزادي‌هاي اخلاقي – فرهنگي فراهم کرد. با ارج نهادن به دانشمندان و حمايت‌هاي مالي و فکري مي‌توان شرايطي مهيا کرد که به پيشرفت و توسعه کشور کمک کنند. در حال حاضر کشور در بخش‌هاي دانش بنيان به خصوص در 5- 6 رشته پيشرفت‌هاي قابل توجهي داشته، اما کشوري که بنيانگذار بسياري از علوم بوده و مهد دانشمنداني نظير زکرياي رازي، خوارزمي، بوعلي‌سينا و… بوده، جاي کار بسيار دارد و بيش از اينها از آن انتظار مي‌رود. اگر امروز خوارزمي، زکرياي رازي و ابن سينا نداريم، مديران ارشد بايد پاسخ بدهند.

مشکلات ما در حوزه انديشه‌اي چيست؟ براي مثال وقتي يک گفتمان فلسفي شکل مي‌گيرد، مباحثي متناقض و متعارض با برخي از مباني حاکميت مطرح مي‌شود. در اين حوزه‌ها چه مي‌توان کرد؟ ما سردمدار فلسفه در جهان اسلام بوده‌ايم، بسياري از فلاسفه بزرگ در خاک اين سرزمين رشد و نمو کرده‌اند و برخي حتي انديشه‌هاي الحادي يا گرايش‌هاي مخالف اسلام داشته‌اند. چه مي‌توان کرد که در حوزه فلسفه يا روشنفکري ديني اندکي تحرک ايجاد شود؟ بسياري از اوقات حوزه فناوري نقطه قوّت ما نيست، بلکه نقطه قوّت ما فلسفه، مباحث ديني، علم کلام و فقـه است، اما متأسفانه در اين موارد هم افول کرده ايم و حداقل در 200 سال اخير اتفاق چنداني رخ نداده است؟

وضعيت ايران با کشورهاي عربي و ترکيه تفاوت بسيار دارد. ايران داراي تمدن هفت هزار ساله است که هم بخش قبل از اسلام آن سرشار از عظمت و افتخار است وَ هم بخش پس از اسلام. ايران در هر دو دوره در علوم تجربي، رياضي و انساني سرآمد بود. دوره صفويه اوج فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران بود و در معماري، مهندسي، فيزيک، رياضيات، فلسفه، علوم قرآن و حديث و انواع هنرها رشد بسيار چشمگير و جهاني داشت. در شرايط کنوني براي توسعه و پيشرفت، هم در حوزه علوم پايه و علوم تجربي و هم در حوزه علوم انساني بايد نوآوري داشته باشيم. آزادي، اولين بستر رشد و توسعه همه جانبه است. مؤلفه دوم، مناسبات عادلانه اقتصادي است. در مناظره بين علماي جامعه شناس اين سؤال مطرح است که آزادي مقدم است يا عدالت؟ آزادي، عدالت مي‌آورد يا عدالت، آزادي؟ جمعي بر اين باورند که آزادي، موجب تحقق عدالت مي‌شود و عده‌اي مي‌گويند عدالت، آزادي هم به همراه دارد. به هر حال علماي جامعه شناسي همگي متفق‌القول‌اند که آزادي و عدالت از مؤلفه‌هاي اصلي رشد و توسعه جوامع است. بنده معتقدم در همه زمينه‌ها بايد کار شود. رشد و ترقي و خلاقيت زماني ايجاد مي‌شود که دانشمند با آزادي، انديشه‌ها و حاصل تحقيقات خود را به صورت متديک ارائه کند که ممکن است موافق خواست و نظر من باشد يا نباشد. اگر دانشمند اجازه داشته باشد به روش علمي تحقيق کند و نتايج حاصل را ارائه کند، پيشرفت حاصل مي‌شود، اما اگر براساس نتايج تحقيقات يک دانشمند، در مورد او قضاوت و حکم شود، هيچ پيشرفتي در علوم انساني رخ نمي‌دهد. چه کسي بايد در مورد متخصصي که با روش علمي‌در يک موضوع تحقيق کرده قضاوت کند؟ البته جامعه علمي. وقتي يک دانشمند به نتايجي مي‌رسد، آيا اداره ارشاد بايد بگويد کتاب او منتشر شود يا نه؟ مگر اداره ارشاد متخصص است؟ با نقد نظريه او توسط جامعه علمي، نظريه نادرست ايزوله مي‌شود و نظريه درست گسترش مي‌يابد. به نظرات بايد فرصت بروز و ظهور داده شود. نظريات جديد در بين عموم طبيعتاً جنجال‌برانگيزند. اگر نظريه مشابه نظريه‌هاي پيشين باشد که درجا زدن مي‌شود، اما اگر نظريه جديدي باشد، معتقدان به نظريه پيشين، مخالفت مي‌کنند. البته اين مخالفت‌ها گاهي به نقطه اي مي‌رسد که فرهنگ نقد هم نيازمند تصحيح مي‌شود.

فرهنگ نقد ما در شرايط کنوني، نيازمند پالايش است. بايد قدري انصاف و اخلاق و انعطاف در خود ايجاد کنيم و فکر نکنيم همه حقيقت در آستين ماست. حقيقت مطلق در آستين هيچ کس جز حضرت حق و معصومين (عليهم‌السلام) نيست. متخصصين هم به حقيقت نسبي دسترسي دارند. وقتي فهمي نسبي از حقيقت داريم، نبايد فکر خود را مطلق بدانيم. افکار مختلف بايد فرصت بروز به دست آورند و در معرض نقد جامعه علمي قرار گيرند. نقد با تکفير و تفسيق متفاوت است. فرهنگ نقد بايد اصلاح وَ با آزادي اجرا شود. در حوزه انديشه کلامي و فلسفي نيز مشکل اين است که اگر کلامي مطابق اجماع نباشد، ممکن است مشکلات بسياري براي صاحب کلام ايجاد شود. قطعا در چنين شرايطي رشد و پيشرفت حاصل نمي‌شود.

مقام معظم رهبري خواهان ايجاد رشد و پيشرفت در علوم انساني شده اند. اين ديدگاه و فرمايش بسيار عالي است، اما بستر آن بايد فراهم شود. فراهم شدن بستر چنين ديدگاهي مستلزم تحقق سه مؤلفه است: (1). آزادي؛ چنان که کسي به خاطر انديشه محکوم نشود. (2). با انتقاد، با تکفير و تفسيق مقابله نشود. (3). بودجه تحقيقات فراهم شود. يک دانشجو، استاد دانشگاه يا عالِـم حوزه علميه ثروتمند نيست؛ بودجه تحقيقات و شرايط و منابع تحقيق بايد برايش فراهم شود و به او فرصت مطالعاتي داده شود. فرصت مطالعاتي دانشگاه‌هاي غرب بدين صورت است که يک يا دو سال فرصت مطالعاتي به محقق مي‌دهند و علاوه بر حقوق، هزينه‌هاي تحقيقات نيز پرداخت مي‌شود. البته نتايج تحقيق ممکن است موافق ميل دانشگاه باشد يا نباشد.

درباره انديشه و عملکرد شيخ فضل‌الله، آيت‌الله کاشاني يا دکتر مصدق روايات گوناگوني وجود دارد، اما صرفا تأکيد مي‌شود شيخ فضل‌الله هميشه طرفدار مشروطه بود يا مصدق گرچه ملي‌گرا بوده، اما همواره گوش به زنگ آمريکا بوده و … اما هر‌گونه نظر برخلاف نظر غالب، موجب هجمه رسانه‌اي و تکفير و تفسيق مي‌شود. آيا اکنون چنين بحث‌هايي در فضاي اجتماعي و فرهنگي کشور رايج است؟

در مورد افرادي که نام برديد، در سفارتخانه‌هاي روسيه، انگلستان و مجلس اسناد بسياري موجود است که بايد رسيدگي شود. به خاطر دارم در کنفرانسي در باره شيخ فضل‌الله نوري که دبير آن آقاي بروجردي داماد امام خميني(ره) بود، دکتر حائري، محقق و استاد تاريخ از دانشگاه مشهد گفت: «در مورد شيخ فضل‌الله اختلاف نظر است و نمي‌توان قضاوت صد در صد و مطمئني داشت. بايد اسناد موجود در سفارت روسيه و انگلستان بيرون بيايد و به روش علمي داوري شود تا حقيقت روشن شود.» يکي از حاضران در کنفرانس با ناسزا گفت: «اسناد شما روشنفکران بايد بيرون بيايد. اسناد شيخ فضل‌الله خيلي هم روشن است.» با اين نوع نگاه و برخورد نمي‌توان تحقيق تاريخي انجام داد. وقتي با يک محقق موجه اينگونه برخورد مي‌شود، او ديگر نمي‌تواند نظرات خود را ابراز کند.

دکتر مصدق، آيت‌الله کاشاني و شيخ فضل‌الله نوري شخصيت‌هايي اختلافي اند که نظرات متفاوتي در موردشان مطرح شده و اجماعي در مورد آنها وجود ندارد. بايد اجازه دهيم هرکس نظر خودش را ابراز کند. البته مسائل انديشه‌اي، مسائلي نيست که غيرمتخصص در مورد آنها نظر دهد. گاه افرادي مخالف فلسفه يا عرفان نظر مي‌دهند که حتي الفباي فلسفه و عرفان را نمي‌دانند. مي‌توان با فلسفه و عرفان مخالفت کرد، اما متخصصي همچون غزالي بايد نقد فلسفي کند. براي مثال آقاي محمدرضا حکيمي ‌مخالف فلسفه است، ما هم به عنوان طرفدار فلسفه و عرفان پاسخ مي‌دهيم، اما عده‌اي غيرمتخصص مرتباً اين افکار را در سايت‌ها و روزنامه‌ها پمپاژ مي‌کنند، اين کار خلاف اخلاق علمي است. فقه تابع زمان و مکان است. اجتهاد در تشيع زنده است. اجتهاد يعني نوآوري و توجه به زمان و مکان. امام خميني(ره) فرمودند: با فقه گوشه مدرسه فيضيه نمي‌توان کشورداري کرد. فقهاي ما هيچگاه به عنوان شيعه حکومت نداشتند. در دوره صفويه نيز که حکومت شيعه تأسيس شد فقها امر قضاء و افتاء را برعهده داشتند، اما سلطان به عنوان حاکم کل، امور اجرايي و سياست خارجي، دفاعي و بودجه را هدايت مي‌کرد. اکنون که فقها به حکومت رسيده اند نيازمند فقه خاصي هستيم که ناظر به نيازهاي يک حکومت در عصر مدرن باشد. در فقه حکومتي، استنباطات جديدي مطرح مي‌شود.

بايد اجازه دهيم فقيه متخصص نظر دهد که براي مثال در زمان و شرايط کنوني احتکار در چه مواردي مصداق دارد؟ آيا پول ماليات دارد؟ در مورد نظام اقتصاد اسلامي، مباحث مالکيت، انفال، معادن و… نيز به همين منوال. تکليف نظام بانکداري بايد معين شود.

ربا در اسلام حرام است، عدل و قسط هم بايد حاکم باشد؛ بدين ترتيب نظام بانکداري که امر جديدي است و اصل آن بر سود است، چگونه مي‌تواند اسلامي باشد؟ مجتهد بايد ساز و کار اين امر را معين کند. در حال حاضر در بريتانيا نرخ بهره وام مسکن حدود 3 و گاه تا 5/5 درصد است، نرخ بهره وام‌هاي تجاري نيز 9 تا 10 درصد است. در حالي که نرخ بهره وام در ايران 20 تا 22 درصد است، حکم اين موارد چگونه است؟ منتقدين اين گونه موارد نبايد مورد عتاب و عقاب قرار گيرند. لازمه تحقق ديدگاه‌هاي مقام معظم رهبري که حقيقتاً خواهان رشد و توسعه و پيشرفت ايران هستند، در وهله نخست تحقق مؤلفه «آزادي» است. در صورت عدم تحقق آزاديِ اظهار نظر و انديشه وَ امنيت آبرو، جان و فکر متخصصين، آنها اگر به نتايجي هم برسند، اعلام نمي‌کنند.

منبع: مردمسالاری

مطالب مرتبط