کامران کرمی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
در چند دهه اخیر و بخصوص بعد از امضای پیمان کمپ دیوید، الگوی بازیگری جهان عرب در مقابل اسرائیل معطوف به رویکرد عمل گرایی محافظه کار بوده و در این رهگذر مجموعه دولت های عربی به تأسی از رویکرد عربستان سعودی و مصر سعی نموده اند تا با حرکت به سمت نوعی سازوکار سیاسی و حمایت از فتح، ضمن روند شناسایی ضمنی رژیم صهیونیستی و تحقق مکانیسم ها و زمینه های صلح، از قدرت گیری حماس و رشد انتفاضه های فلسطینی جلوگیری نمایند. در مقطع اخیر و در بحبوحه تحوات غزه، فارغ از برخی حرکت های پراکنده و عمدتا سیاسی از سوی قطر، مجموعه جهان عرب ضمن در پیش گرفتن همان رویکرد، به کمک های مالی و غذایی بسنده نموده است. در این نوشتار تلاش گردیده است تا دلایل این رویکرد عملگرایی محافظه کار مورد بررسی قرار گیرد.
کلیدواژگان: جهان عرب، عملگرایی محافظه کار، فلسطین، عربستان سعودی، غزه
تحلیل رخداد
فارغ از برخی رویکردهای رادیکال در حمایت از آرمان فلسطین و رسیدگی به وضعیت سرزمین های اشغالی و بازگشت آوارگان، جهان عرب بطور کلی متاثر از رویکرد محافظه کارانه در برخورد با این مسئله بوده است. پس از جنگ های ناکام دولت های عربی علیه اسرائیل که نه تنها منجر به تحقق این وعده ها نشد، بلکه باعث شد تا ضمن از دست رفتن مجدد برخی سرزمین ها، دولت های عربی وارد یک رویکرد عملگرایانه مبنی بر عقب نشینی و شناسایی ضمنی اسرائیل حرکت کنند.
این موضوع از اواخر دهه هفتاد میلادی با امضای قرارداد کمپ دیوید توسط مصر محقق شد و شکاف آشکاری میان دولت های عربی ایجاد نمود. هر چند این حرکت مصر از سوی جهان عرب محکوم شد و منجر به اخراج مصر از اتحادیه عرب شد، اما می توان گفت از همان زمان نیز بقیه دولت های عربی وارد رویکرد مشابه ای با مصر شدند.
در میان کشورهای محافظهکار عربی، دولت های شورای همکاری خلیج فارس، موضع سکوت و بی طرفی نسبی را در پیش گرفتند و رسانههای این کشورها مانند «العربیه» اخبار جنگ غزه را در حاشیه قرار داده اند. عربستان سعودی که همواره رویکرد محافظه کارانه مبتنی بر حمایت های ضمنی و کمک های مالی را در پیش گرفته است، عملا به عنوان قطب مهم جهان عرب هیچگونه حرکت قابل توجهی انجام نداده و حتی در برخی موارد با انتفاضه های فلسطینی نیز مخالفت کرده است.
عربستان در مقاطعی همچون زمان ملک فهد پادشاه سابق، با طرح فهد سعی نمود تا راهکاری را برای خروج از بن بست میان فلسطین و رژیم صهیونیستی ایجاد کند. که این طرح ها در زمان ملک عبدالله با آشتی میان فتح و حماس نیز دنبال شد، اما به دلیل رویکردهای نه چندان متوازن دیگر دولت های عربی و شکاف های چندپاره و همچنین تمامیت خواهی سران اسرائیل، عملا راه به جایی نبرد.
نکته مهم دیگری که باید بدان اشاره کرد این موضوع است که به دلیل ضعف مشروعیت طبقه حاکم دولت های عربی در میان توده های مردم و هراس از موج حرکت های رادیکال و انقلابی، عملا دولت های عربی به تقویت پایه های سرزمینی خود از یکسو و کسب مشروعیت از سوی دیگر حرکت کردند و عملا در مقابل بسیاری از فجایعی که علیه مردم فلسطین و بخصوص آرمان جهان عرب رفت، سکوت منفعلانه در پیش گرفتند. از این رو این دولت ها هیچگاه از بحران استقبال ننموده و بیم آن دارند که روند بحرانی شدن سرزمین های اشغالی نیز تبدیل به قیام ها و انتفاضه هایی گردد که شراره های آن به دولت های عربی نیز سرایت کند.
مسئله دیگری که در این میان قابل توجه است، تبعیت بسیاری از دولت های عربی از رویکرد عربستان سعودی و مصر به تحولات سرزمین های اشغالی است. به دلیل رویکردهای نزدیک عربستان و مصر به سیاست های آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و همچنین قدرت مالی و سیاسی این دو کشور در جهان عرب وضعف ها و مشکلات دولت های عربی، عملا آنچه که در این سالها از سوی عربستان و مصر تعریف شده است، مورد پیگیری دیگر دولت های عربی قرار گرفته است. در واقع جریان محافظه کاری عربی مساله فلسطین را در چارچوب اهداف سیاسی خود چه در عرصه داخلی برای بسیج افکار عمومی و چه در سطح منطقه ای به عنوان مکانیسمی مشروعیت زا قرار داده اند. اما برآیند این سیاست دووجهی در افکار عمومی منطقه، چندان حکایت از مشروعیت زایی برای سران عربی نیست.
موضوع دیگری که مطمح نظر دولت های عربی بخصوص عربستان و مصر می باشد، حمایت از رویکرد تشکیلات خودگردان در مذاکرات صلح یا سازش است. بدین معنی که سعودی ها معتقدند هرنوع ابتکاری مبنی بر خروج از بن بست فعلی می باید با ابتکار عمل فتح باشد نه حماس. در واقع از این زاویه است که می توان عدم حمایت مستقیم از رویکرد حماس و تقدم آن در خط مقدم مبارزه با اسرائیل را مورد نظر قرار داد. بسیاری از این دولت ها رویکرد حماس را به دلیل قرار گرفتن در جریان مقاومت از یکسو و رویکردهای اخوانی سران حماس از سوی دیگر چندان مورد پسند قرار نمی دهند و عملا با آن مخالفت می کنند.
دورنمای رخداد
بنظر می رسد که کنار هم قرار دادن عوامل و دلایل نهفته در رویکرد محافظه کاری جهان عرب به سرزمین های اشغالی و بحران غزه، حکایت از تمایل دولت های عربی به عادی شدن و غیربحرانی شدن مسئله فلسطین است. بدین معنی که بحرانی شدن هر از چندگاه اوضاع در سرزمین های اشغالی، ضمن ایجاد زمینه های تصاعد بحران و شکل گیری موج انتفاضه و مقاومت، هزینه های مالی ای را بر دولت های عربی برای کمک های غذایی و دارویی تحمیل می کند. به دلیل پیچیده شدن و فرسایشی شدن رویکردهای صلح گرایانه و برتری یافتن رویکردهای تقابل گرایانه، دولت های محافظه کار عربی، اساسا فاقد یک اراده لازم و کافی در قالب یک استراتژی روشن و مشخص هستند. ارزیابی دیدگاه تحلیلگران و پژوهشگران غربی و عمدتا عربی نشان می دهد که موضوع فلسطین بیشتر به یک نماد سمبلیک تبدیل شده و تنها دستاورد مشخص برای کسب پرستیژ دولت های عربی است. هر چند این عامل عمدتا پیامدی جز کاهش اعتبار منطقهای در نزد افکار عمومی برای دولت های عربی نداشته است و از سوی دیگر نشان از آن دارد که این جریان به دلایل داخلی و منطقه ای خواستار برجسته شدن موضوع فلسطین در شرایط کنونی نیستند. روند تحولات آتی و تغییر و تحولات در عرصه میدانی، شاید واقعیت های بیشتری را متوجه سکوت جهان عرب نماید.