طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
پس از قطع روابط سیاسی میان ایران و ایالات متحده، در مقاطع مختلف بحث مذاکرات دو جانبه میان ایران و ایالات متحده مطرح شده است. به ویژه پس از طرح مسئله هسته ای ایران و پیدا کردن بعد بین المللی، این بحث به صورت جدی تری مطرح شد که مذاکرات مستقیم و دوجانبه ی ایران و ایالات متحده آمریکا بهتر قادر خواهد بود مسئله ی هسته ای ایران را حل و فصل کند. از این نگاه، مسئله هسته ایران دارای سه بعد متفاوت اما مرتبط با هم می باشد: بعد فنی، بعد حقوقی و بعد سیاسی. بعد فنی و حقوقی مسئله ی هسته ای ایران از طریق مذاکره قابل حل است، اما تا زمانیکه مسئله در بعد سیاسی حل و فصل نشود، حل مسئله در دو بعد فنی و حقوقی کمکی به حل نهایی موضوع نخواهد کرد. از آنجاییکه بعد سیاسی مسئله هسته ای ایران، به نوع و کم و کیف تعاملات ایران و آمریکا گره خورده است، لذا مطابق این دیدگاه برای حل نهایی مسئله هسته ای، در کنار مذاکرات فنی و حقوقی، مذاکرات سیاسی نیز میان دو کشور باید انجام گیرد. این دیدگاه مورد حمایت برخی از نخبگان سیاسی و گروه هایی در داخل هر دو کشور می باشد. بحث مذاکرات دوجانبه، دارای دو بعد بوده است. یکی مذاکرات ایران و ایالات متحده در رابطه با مسائل کشورهای دیگر مانند عراق و یا افغانستان که در گذشته اتفاق افتاده است و بعد دوم مذاکرات ایران و ایالات متحده در رابطه با مسائل موجود میان دو کشور که تاکنون اتفاق نیفتاده است اما در شرف وقوع است. پس از سفر هیئت ایرانی به نیویورک و مذاکرات آقای ظریف و کری و نیز مکالمه تلفنی آقای روحانی و اوباما، به نظر می رسد دیدگاه حامیان مذاکره مستقیم ایران و آمریکا در حال وقوع است. نکته ای که در این میان مهم است، این است که مذاکره مستقیم میان دو کشور در کنار حامیان دارای مخالفین جدی ای نیز می باشد که چه بسا در مقایسه با حامیان مذاکره از قدرت و وزن بیشتری نیز بخوردار باشند. سوالی که این نوشتار قصد پرداختن به آن را دارد نوع نگاه مجتمع های صنعتی و نظامی ایالات متحده به مذاکرات احتمالی میان دو کشور است.
کلیدواژگان: مذاکرات ایران و آمریکا، مجتمع های صنعتی و نظامی
تبیین رخداد
نظام تصمیم گیری در ایالات متحده آمریکا
از ایالات متحده به عنوان یک کشور متکثر یاد می شود که در آن تعدد و تنوعی از کنش گران و بازیگران در عرصه سیاسی و اجتماعی این کشور وجود دارد که هر کدام دارای منافع و علایق خاصی می باشند. وجود نهادهای مدنی قدرتمند در این کشور باعث شده است که این کنش گران بتوانند خواسته ها و منافع خود را به عنوان درونداد وارد نظام تصمیم گیری و تصمیم سازی این کشور بکنند و همچنین تحقق و اجرای سیاست های مطلوب خود را پیگیری و دنبال کنند. این گروه ها بسته به میزان وزن و نفوذ اجتماعی ای که دارند، قادر هستند تصمیم کلان را تحت تاثیر خود قرار دهند. برخی از این گروه ها ممکن است قادر به راه اندازی تظاهرات کوچک و یا بزرگ شوند و برخی دیگر قادرند در کنگره این کشور و نیز دیگر نهادهای مهم گروه های لابی قدرتمند شکل دهند و با توان بیشتری نفوذ خود را بر تصمیمات رسمی و کلان اعمال کنند. گروه های دارای وزن بیشتری هستند نزدیکی بیشتری نیز به مراکز قدرت دادرند و لذا به صورت آسان تری قادر هستند که خواسته های خود را نهادهای تصمیم گیر انتقال دهند. کارخانه داران و سهامداران بزرگ جزء بازیگران قدرتمندی به حساب می آیند که به واسطه برخورداری از منابع ثروت، توان بیشتری برای اثر گذاری بر سیاست ها و تصمیمات دارند. یکی از بازیگران مهم عرصه سیاسی و نظامی ایالات متحده آمریکا، مجتمع های صنعتی و نظامی می باشند، که دارای ارتباطی قوی با کنگره و وزرات خانه های دفاع و خارجه دارند. همچنین منابع مالی این امکان را به آنها داده است که علاوه بر امکان برخورداری از لابی های قدرتمند نفوذی خوب بر روی رسانه ها و به تبع آن افکار عمومی باشند.
مجتمع های صنعتی – نظامی و کنش سیاسی
از سال 1812 تا جنگ جهانی دوم، دولت ایالات متحده، به تنهایی مبادرت به تولید و ذخیره سازی مهمات نظامی می کرد و آنها را در اختیار ارتش آمریکا قرار می داد. با وجود این، تسلیحات، و کشتی های جنگیای که دولت فدرال در زمان صلح تولید می نمود، پاسخگوی همه نیازهای ارتش در دوران جنگ نبود. در این بازه زمانی 120 ساله، به استثنای دوران کوتاه جنگ داخلی آمریکا، شرکت های خصوصی و سایر موجودیت های غیردولتی ارتباط چندانی با صنایع نظامی ـ دفاعی نداشتند.
اما با ورود ایالت متحده به جنگ جهانی دوم در سال 1941، قسمت اعظمی از تولیدات نظامی آمریکا به سمت شرکت های خصوصی گرایش پیدا کرد و بدین تریب «بخش خصوصی نظامی» شکل گرفت. پرزیدنت روزولت نقش مهمی در این چرخش تاریخی داشت. ایده «زرادخانه دموکراسی» وی، قبل از هر چیز بر روی مراکز نظامی موجود استوار بود. لکن مراکز دولتی وقت، یارای تأمین نیازهای جنگی ایالات متحده را نداشتند. پس از حمله ژاپن به «پرل هاربر»، تقاضایی وسیعی برای هواپیماها و جنگنده های نظامی ایجاد شد و برای اولین بار میزان تقاضا بر عرضه تولیدات نظامی پیشی گرفت. با کمک گرفت از بخش خصوصی، نطفه اولیه مجتمع های صنعتی و نظامی خارج از مدار رسمی دولت شکل گرفت. در نتیجه این وضعیت، کارخانه های خودروسازی نظیر «فورد»، «جنرال موتورز» و «فیشر بودی» شکاف موجود در ظرفیت تولیدی خود را با تولید هواپیماها و جنگنده های نظامی پر نمودند.
وقوع جنگ سرد و تشدید خصومت ها میان ایالات متحده آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی و تصمیم قاطعانه رهبران دوران جنگ سرد ایالات متحده مبنی بر ایجاد یک سیستم بینالمللی با محوریت آمریکا سبب شد روز به روز بر وزن و جایگاه مجتمع های صنعتی و نظامی آمریکا افزوده شود به گونه ای که آيزنهاور در پايان دوره رياست جمهوري اش، در 17 ژانويه 1961- چهار روز پيش از آن که جان کندي قدرت را به دست گيرد، در يک پيام تلويزيوني خطاب به مردم آمريکا درباره «خطر نفوذ بيش از حد مجتمع نظامي- صنعتي» هشدار داد. او گفت: نهادهاي غول آساي نظامي- صنعتي در ايالات متحده يک «تجربه جديد» است و بايد براي مقابله با نفوذ بيش از حد لابي نظامي- صنعتي چاره اي انديشيد. نفع اصلی این مجتمع ها در فروش تسلیحات نظامی است. بدیهی است که در جایی تقاضا برای تسلیحات نظامی به عنوان یک کالا وجود دارد که ناامنی و بی ثباتی وجود داشته باشد. وجود مناطق بی ثبات که بازیگران واقع در آن مناطق تنها را تامین امنیت خود را تجهیز به جدیدترین تجهیزات نظامی قابل دسترس بدانند، محیط مطلوب مجتمع های صنعتی و نظامی است. از جمله شرکت های بزرگ نظامی آمریکا می توان به لاکهيد مارتين و نورتروپ گرومن و نیز کمپانی های شيميايي- دارويي نظیر الي ليلي، مونسانتو، مرک و دوپون اشاره کرد.
تلاش برای فروش بیشتر و بالا بردن تقاضا برای تولیدات نظامی سبب شده است که پای کمپانی های بزرگ نظامی آمریکا به سیاست باز شود. ورود به سیاست برای آنها می تواند واجد مزایای زیادی باشد: اول اینکه دولت آمریکا را قانع کنند که به سیاست های نظامی و ارتقای توان نظامی آمریکا توجه بیشتری کند. این نکته زمانی معنا دارد که بدانیم دولت ایالات متحده خود یکی از خریداران تولیدات نظامی این کمپانی ها است. دوم اینکه دولت آمریکا را قانع کنند که طرح های بلندپروازانه مانند جنگ ستارگان را در دستورکار قرار دهد و بودجه لازم را در اختیار آنها برای انجام طرح های پژوهشی و ساخت قرار دهد. سوم اینکه دولت ایالات متحده زمینه را برای فروش تسلیحات آنها به خارج فراهم کنند. سوم اینکه آمریکا را تشویق به ورود به جنگ هایی مانند ویتنام بکنند تا هم سلاح های جدید آنها به نمایش گذاشته شود و هم خود دولت سلاح های بیشتری بخرد. چهارم اینکه دولت را قانع به مداخله در امور کشوری خاص و تجهیز نظامی یک بخش از جامعه علیه بخش دیگر کنند و…
مجتمع های صنعتی- نظامی و جمهوری اسلامی ایران
بدون شک مجتمع های صنعتی و نظامی آمریکا از خاورمیانه بی ثبات که در آن امواج ایران هراسی نیز بسیار قوی باشد استقبال می کنند. زیرا در چنین محیطی تقاضا برای تولیدات نظامی بالا ممی رود و این گونه است که خاورمیانه به اولین منطقه دنیا به لحاظ خرید تسلیحات نظامی تبدیل می شود. از طرفی وقوع هر جنگی در خاورمیانه به مثابه باز شدن بازاری جدید برای کمپانی های صنعتی و نظامی به حساب می آید. به این خاطر وجود خاورمیانه ای بی ثبات در یک سطح حداقلی و نیز وقوع جنگ در این منطقه در یک سطح حداکثری زمینه ای مناسب برای تحقق منافع کمپانی های نفتی است. در این میان وجود ایران هراسی در خاورمیانه باعث شده است که سطح حداقلی مد نظر کمپانی های صنعتی و نظامی وجود داشته باشد. زیرا نگرانی و ترس از خطر ساختگی ایران سبب شده است که کشورهای منطقه به دنبال خرید تجهیزات نظامی روز باشند و بازار مناسبی برای مجتمع های صنعتی و نظامی آمریکا باشند. از طرفی تداوم تقابل ایران و ایالات متحده ممکن است سطح حداکثری خواست مجتمع های صنعتی و نظامی را تحقق ببخشد که همانا وقوع جنگ اختمالی میان ایران و آمریکا است. بر این مبنا باید گفت هرگونه اقدام سیاسی که در جهت کرنگ کردن و یا از بین بردن آن زمینه حداقلی و حداکثری باشد، مطلوب مجتمع های صنعتی و نظامی نمی باشد و با آن مخالفت خواهند کرد. از این رو مجتمع های صنعتی و نظامی با لابی های که در کنگره آمریکا انجام خواهند داد باید یکی از موانع جدی و تاثیرگذار در مذاکرات ایران و آمریکا دانست.