سید مهدی پارسایی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رویداد
خلیج فارس جزء معدود مناطقی به شمار میرود که اروپا به مثابه یک کلیت، بنا به دلایل عدیدهای حضور و برنامه چندانی برای آن نداشته است. فارغ از دوره نفوذ انگلیس بر این منطقه که به شکل انفرادی صورت گرفت، اروپا چه در دوره جامعه اقتصادی اروپایی و چه به شکل اتحادیه اروپا نگاه موثری به شورای همکاری خلیج فارس نداشته است. این مقاله به دنبال بررسی تداوم و تغیر در روابط اروپا و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است. پرسش اصلی نوشتار بدینگونه است که انقلابهای عربی چه تاثیری بر روابط میان شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه اروپا داشته است؟ به نظر میرسد انقلابهای عربی زمینههای افزایش و تقویت روابط بین این دو مجموعه را ایجاد نموده است، همکاری در کشورهای دستخوش انقلاب مخصوصا در بحران سوریه یک روی سکه روابط فیمابین است اما در زیر پوست روابط رو به تزاید رقابتی نیز بر سر دیکته کردن مدلهای مطلوب هر کدام وجود دارد، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در پرتو بحران مالی اروپا از توانمندیهای مالی بیشتری نسبت به اروپا برخوردارند در مقابل اروپا اهرم حقوق بشر و اصلاحات داخلی در کشورهای خلیج فارس را در اختیار دارد. این روابط با لحاظ کردن روابط سرد اروپا با ایران و افزایش حوزه مانور اروپا به واسطه کمرنگ شدن حضور آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس زوایای دیگری به خود میبیند.
واژگان کلیدی: شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه اروپا، انقلابهای عربی، نظم منطقه ای.
تحلیل رویداد
با وجود اهمیت منطقه خلیج فارس از ابعاد مختلف استراتژیکی، ژئوپولتیکی، مساله انرژی، تروریسم و صلح اعراب-اسرائیل، حقوق بشر و … ، این زیر سیستم منطقهای در چشمانداز سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا اصالت راهبردی نداشت. اتحادیه اروپا اگرچه به موازات تحول قدرت خود روابط گستردهای موسوم به روابط یورو- مدیترانهای با کشورهای شمال آفریقا و حاشیه خاورمیانهای مدیترانه داشته است اما نوعی نادیدهانگاری نسبت به خلیج فارس در فصل سیاست خارجی اروپا مشاهده میشد. این مساله تا سال 1973 و بحران نفتی تداوم داشت، در سال 1974با توجه به ابعاد قابل توجه این بحران، گفتگوی یورو-عرب آغاز شد، دستاورد عمده این چارچوب مذاکرهای اعلامیه ونیز در سال 1980 بود که جامعه اقتصادی اروپا حق تعیین سرنوشت فلسطینیان را به رسمیت شناخت(1). فقدان اراده سیاسی لازم، منافع متضاد کشورهای عضو اتحادیه اروپا، پیچیدگیهای ساختاری در اتحادیه، رقابتهای درون سازمانی بین شورای اروپا و کمیسیون، مساله عدم همجواری جغرافیایی، حضور آمریکا در خلیج فارس و محدودیتهای قدرت اتحادیه اروپا (در اختیار نداشتن اهرم مناسب در رابطه با این منطقه) در مواجه با پدیدههای گوناگون این زیر سیستم جزء عمدهترین دلایل فقدان نگاه استراتژیک به خلیج فارس از سوی اتحادیه اروپا میباشد. از سوی دیگر در این سوی معادله نیز کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نگاهی کل نگرانه به اتحادیه اروپا ندارند و همواره سعی دارند مسائل را به صورت روابط کشور با کشور و موضوع به موضوع به جای روابط شورای همکاری با اتحادیه پیش ببرند. از سوی دیگر شورای همکاری خلیج فارس به عنوان سازوکاری بینادولتی فاقد نهادهای فراملی است، برای نمونه کمیسیون اروپا صلاحیت و اختیارات مشخص و منفک از تک تک اعضای خود دارد اما در مقابل دبیرکل شورای همکاری صلاحیت مستقلی از دول عضو ندارد. همینطور بین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس درجه بالایی از عدم اعتماد وجود دارد. میراث عمده اروپاییان در خلیج فارس به حضور انگلیس تا اوایل دهه 1970 در منطقه برمیگردد که البته این مساله مشکلاتی را نیز فراروی اتخاذ سیاست خارجی مشترک اروپا قرار داده است چرا که انگلیس از عمل در چارچوب صرف اتحادیه اروپا خودداری میکند و سعی دارد به واسطه ارتباطات و نفوذهای مستعمرههای پیشین خود رویکردی دوجانبه را نیز همزمان دنبال کند تا حوزه مانور گستردهتری را داشته باشد، مخصوصا اینکه انگلیس از روابط ویژه با آمریکا نیز سود میبرد. البته این مساله صرفا به انگلیس محدود نمیماند و آلمان-فرانسه نیز به واسطه روابط اقتصادی و فروش تسلیحات جنگی با شدت و ضعف همزمان به دنبال پیگیری منافع و سیاستهای خود از طریق روابط دوجانبه و چندجانبه در قالب سیاست خارجی و امنیتی مشترک هستند.
چارچوب عمده روابط اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس گفتگوهای منطقه آزاد تجاری است که همچنان در مرحله مذاکره قرار دارد، به عبارتی الگوی حاکم بر روابط فیمابین چندجانبهگرایانه و بین قارهای است. سنگ بنای روابط این دو مجموعه به موافقتنامه همکاری سال 1989 برمیگردد که طرفین بسترهای آغاز مذاکره برای ایجاد یک منطقه آزاد تجاری و برگزاری نشستهای سالانه وزرای خارجه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در قالب اجلاس شورا-وزارتی مشترک را تدارک دیدند. حوزههای همکاری شامل انرژی، صنعت، تجارت، خدمات، ماهیگیری، کشاورزی، سرمایهگذاری، محیط زیست و … که همگی آنها در قالب ماهیت اقتصادی روابط فیمابین خودنمایی میکرد(2). فرایند ایجاد منطقه آزاد تجاری بسیار کند و کم نتیجه بوده است. طرفین توجه و عزم کافی برای پیشبرد سریع روند مذاکرات ندارند. سال 2004 اروپاییان اعلام کردند که خواهان پیوند زدن روابط خود با کشورهای خلیج فارس در چارچوب روابط یورو-مدیترانه هستند، در وهله بعد بحث محدود کردن حوزههای همکاری به منطقه آزاد تجاری، موضوعات مربوط به بازرگانی و همکاریهای انرژی به همراه گنجاندن شرطهای حقوق بشری و حوزه مهاجرت مطرح شد، اما این نگرش نیز همچون تلاشهای آنها در سال 1995 و 2002 عملیاتی نشد. در سال 2004 همچنین اروپاییان به موازات طرح مشارکت استراتژیک با یورومدیترانه و خاورمیانه این موضوعی را پیشنهاد دادند که بر اساس آن در پی تسری همکاری استراتژیک با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بر اساس روابط دوجانبه با هر کدام از کشورهای ششگانه آن بودند که این برنامه نیز به واسطه تضاد منافع دول اروپایی و همینطور ابتکار خاورمیانهای آمریکا به نتیجهای نرسید. این طرح ابتکاری فرانسوی- آلمانی برای مقابله با طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا در دوره ریاست جمهوری جورج بوش بود (3). تعدادی از دول اروپایی با دیده تردید به این طرح نگریستند و به نوعی آنرا آوردن کشورهای عربی به سازوکار یورو-مدیترانه از در پشتی میدانستند. ضمن اینکه کشوری همچون انگلیس که در آن سالها به همراه آمریکا به عراق لشکرکشی کرده بود روی خوشی به این طرح که به نوعی نسخهای استراتژیک برای رقابت با طرح آمریکا بود نشان نداد.
لذا اروپا در دهه اول قرن بیست و یکم سیاستی دو لبه را در خصوص خلیج فارس در پیش گرفت، از یک سو بر آن بود سیاستی متفاوت از آمریکا در منطقه را دنبال کند و روی مشارکت، همکاری، مشورت، عدم دخالت مشهود در امور داخلی با دولتهای شورای همکاری خلیج فارس تکیه کند، از سوی دیگر سعی کرد صلح اعراب-اسرائیل را به عنوان بخش جدایی ناپذیر روابط خود با کلیت منطقه مورد شناسایی قرار دهد. این مساله در پرتو افزایش تعاملات قدرتهای نوظهور جهانی همچون چین و هند در بازارهای اقتصاد و انرژی کشورهای خلیج فارس قابل تبیین است، زیرا رویکرد قدرتهای مذکور از آنجا که دخالت در امور داخلی کشورهای نفتخیز عربی را در خود نداشت موجب اقبال روابط دو طرفه نیز شده بود. دیپلماسی فعال و عملگرایانه تجاری-اقتصادی چین و هند در خلیج فارس درست در نقطه مقابل سیاست منفعلانه و غیریکپارچهای بود که اروپاییان در منطقه در پیش گرفته بودند.
اما وقوع تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا منجر به افزایش روابط سیاسی و دیپلماتیک بین اتحادیه اروپا و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس گشته است. واقعیت اینست که اگرچه تحولات اخیر نظم بنیادین منطقه را دچار فروپاشی ننموده است اما نوعی تغییر در موازنه قدرت منطقهای به وجود آورده است که در آن کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از وزن بیشتری نسبت به موازنه قدرت پیشین برخوردار شدهاند. این مساله اگرچه فرصتی را فراروی تقویت روابط اتحادیه اروپا و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار داده است اما همزمان چالشهایی را نیز مطرح نموده که عمدتا به وضعیت اسفناک اصلاح سیاسی، دموکراسی و حقوق بشر در کشورهای عربی خلیج فارس برمیگردد. اگرچه در حال حاضر شکل دادن به اوضاع داخلی کشورهای دستخوش تغییر از تونس و لیبی گرفته تا مصر و یمن و مهمتر از این، مواضع مشترک در مورد بحران سوریه این دو مجموعه را در کنار هم قرار داده است اما در ادامه عدم تمایل کشورهای عربی به اصلاح سیاسی و تبدیل همکاری به رقابت در شکل دادن به نظم سیاسی و منطقهای مطلوب، روابط مجموعههای مذکور را دچار تنگنا خواهد کرد. از سوی دیگر همزمانی تحولات مذکور با تغییر استراتژی دفاعی آمریکا برای حضور بیشتر در دریای چین، حوزه مانور بیشتری را پیش روی اتحادیه اروپا برای اتخاذ سیاستی فعالانهتر در منطقه قرار داده است. تجیهز مخالفان دولت وسوریه،تامین امنیت انرژی، پیشبرد مذاکرات صلح خاورمیانه، مقابله با قدرت منطقهای و برنامه صلح آمیز هستهای ایران از عمدهترین حوزههای همکاری سیاسی اروپا با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است.
در جریان وقوع انقلابهای عربی در بسیاری از موارد شاهد همراستایی سیاست دول خلیج فارس با اتحادیه اروپا بودیم، هر چند در همه این موارد باید محتاطانه حساب سیاست واکنشی و محافظهکار عربستان سعودی را نسبت به این رخداد در مقایسه با سیاست بیپروای کشوری همچون قطر جدا کرد. همینطور اصول سیاست خارجی و برداشت هر کدام از آنها نیز نسبت به انقلابهای عربی متفاوت بود. با این وجود هر دو مجموعه درپی شکل دادن به خاورمیانه در حال گذار مطابق منافع استراتژیک و الگوهای حکمرانی مدنظر خود هستند. لذا به نظر میرسد تقویت نگاه استراتژیک اتحادیه اروپا به خلیج فارس دارای جنبههای تاکتیکی و به لحاظ زمانی کوتاه یا در بهترین صورت میان مدت است. نظم مطلوب غرب متفاوت از مدلهای سلفی و اخوانی مدنظر کشورهای خلیج فارس است. هنجاری بودن قدرت اروپا به همراه فقدان توانمندی نظامی قابل تکیه دو عامل دافعه برای ایجاد رابطهای بلند مدت و استراتژیک بین این دو مجموعه از سوی اعراب است. قدرت هنجاری اروپا زمینههای اعمال فشار بر کشورهای عربی را فراهم میکند و این مساله چندان به مذاق دولتهای اقتدارگرای عربی خوش نمیآید. عامل دیگری که جذابیت پیوندی عمیقتر و روابطی استراتژیک با اروپا را برای شورای همکاری خلیج فارس از بین برده است ضعف نظامی اروپا است. کشورهایی که همواره به دنبال اتحاد و ائتلاف نظامی با نیروهایی خارج از منطقه بودهاند چندان نمیتوانند روی قدرت نظامی اتحادیه اروپا حساب باز کنند و از سوی دیگر آن بخش از قدرت که به اروپا توان بازیگری بینالمللی داده است نیز برای دول غیردموکراتیک عربی تهدید و اهرم فشار است. لذا عوامل واگرایی صرفا یکطرفه و از سوی اتحادیه اروپا نیست و در این سوی معادله نیز اروپا برای کشورهای عربی خلیج فارس دافعه دارد. بحران مالی اروپا نیز اثرات متفاوتی میتواند در روابط فیمابین داشته باشد. از یک سو میتواند زمینه حضور بیشتر سرمایهگذاری و منابع مالی دول نفتی و ثروتمند خلیج فارس در بازار اقتصاد اروپا را فراهم کند، اما از سویی دیگر ممکن است کشورهای اروپایی در تلاش برای جذب بیشتر منابع مالی دول عربی روابط دوجانبه را به هزینه رویکرد واحد اروپایی بیشتر کنند. مداخله عربستان در بحرین و همچنین بازیگری قطر نیز بسیاری از معادلات را در خصوص شورای همکاری خلیج فارس برهم زده است.
میتوان گفت اروپا با نگاهی منفعت محور درصدد است ثبات، عدم دخالت در امور داخلی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و تکیه بر اهمیت انرژی و ژئوپولوتیکی را سرلوحه سیاست خارجی خود در رابطه با کشورهای مذکور قرار دهد، سکوت در مقابل سرکوب مردم در بحرین و عربستان دلیلی بر این مدعاست. به عبارتی اروپا الگوی ایالات متحده آمریکا در خصوص شورای همکاری را در پیش گرفته و سیاست خارجی هنجار محور جایگاه چندانی خصوصا در وضعیت بحران مالی ندارد. در حوزه خلیجفارس، اروپا سیاستی منافع محور-ارزش محور را با اولویت منافع استراتژیک دنبال خواهد کرد زیرا منافع اروپا از طریق سیاست منافع محور که با استراتژی، انرژی و پیوندهای تجاری اقتصادی گره خورده است تامین خواهد شد. از طرف دیگر در فضای جدید منطقه، اروپا با کشورهای عربی خلیج فارس مخصوصا عربستان و قطر در تمامی کشورهای مدیترانهای دستخوش تغییر از لیبی و تونس گرفته تا مصر و سوریه دارای رقابت در فرایند گذار کشورهای دگرگونشده است. لذا این چنین به نظر میرسد که در آینده نزدیک و مخصوصا در موازنه قدرت آینده خاورمیانه شاهد همگرایی بین محور اروپا- شورای همکاری خلیج فارس و حتی احتمال ادغام شدن یا عضو ناظر شدن شورای همکاری خلیج فارس در سازوکار یورو-مدیترانه باشیم. این مساله مخصوصا در پرتو سیاست نرم و حتی بی تفاوت اروپا در خصوص تظاهرات در نظامهای پادشاهی بیرون از شورای همکاری خلیج فارس همچون مراکش، اردن و سیاست دلجویی اروپا از عربستان، امارات و بی اعتنایی به مساله بحرین و اعمال فشار اروپا بر ایران از دریچه تحریم و اشتراک رویکرد اروپا با شورای همکاری خلیج فارس در سوریه قابل تامل است. این نزدیکی همزمان میتواند نقش مهمی به اتحادیه اروپا در فرایند صلح اعراب-اسرائیل نماید، به عبارتی میتواند اروپا را در نقش میانجیگر که روابط مناسبی با هر دو طرف یعنی جهان عرب و جهان غرب و اسرائیل دارد مطرح نماید. لذا اروپا درصدد نزدیکی به شورای همکاری خلیج فارس برای ایفای نقشی اساسی در خاورمیانه، استفاده از سرمایههای مالی و انرژی این کشورها برای پیشبرد طرحهای غیرسیاسی در چارچوب اتحاد مدیترانهای و حضور در زیرسیستم خلیج فارس در غیاب آمریکاست.
چشمانداز رویداد
به نظر میرسد انقلابهای عربی بنا به ماهیتاش که میبایست همچون زنگ هشداری برای اروپاییان در خصوص لزوم پیگیری بیشتر اصلاح سیاسی و حقوق بشر در منطقه خاورمیانه عمل میکرد، بالعکس بدل به زنگ هشداری برای پیگیری منافع استراتژیک و ژئوپولوتیک اروپا در خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس شده است. سیاست منفعلانه پیشین اروپا در رابطه با خلیج فارس جای خود را به سیاستی نسبتا فعال داده است منتهی جنبه منفعلانه رابطه پیشین به حوزه اصلاح سیاسی و دموکراسی در منطقه مذکور منتقل شده است. انقلابهای عربی فضای جدیدی را در منطقه پدید آورده است که در آن اتحادیه اروپا و کشورهای خلیج فارس روابط سیاسی خود را افزایش دادهاند.این انقلابها به موازات خروج آمریکا از منطقه، افزایش حوزه مانور اروپا و تغییر در سیستم موازنه قدرت منطقهای هزینههای سیاست منفعلانه اروپا را در قبال خلیج فارس بالا برده است. در حال حاضر بحران سوریه و برنامه هستهای صلح آمیز ایران چسب روابط اتحادیه با شورای همکاری خلیج فارس شده است.
منابع:
1-Bichara KHADER, EU, GCC AND THE ARAB SPRING: TIME FOR A STRATEGIC PARTNERSHIP? Available at: http://acimedit.net/wp-content/uploads/2013/04/EU-GCC-AND-THE-ARAB-SPRING-TIME-FOR-A-STRATEGIC-PARTNERSHIP1.
2-Ana Echagüe,The European Union and the Gulf Cooperation Council ,May 2007
Researcher, Democratisation programme, FRIDE.
3-Richard Youngs, Europe and the Middle East: In the Shadow of11 September, Boulder: Lynne Rienner, 2006, chapter 6.