طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
اصلی ترین ویژگی جنبش بهار عربی در کشورهای عرب، اعتراض آنها به وضع موجود و تحول خواهی می باشد. چون جنبش های بهار عربی، وضع موجود در کشورهای خود را در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نامطلوب می دانند، لذا خواهان تغییر و تحول در آن و جایگزین کردن آن با وضع جدید و مطلوب دیگری می باشند. جنبش بهار عربی موفق شده است که به طور نسبی تا حدودی وضع موجود را در تونس، مصر، لیبی و حتی بحرین و عمان دگرگون کند و یا به هم بریزد. طبیعی است پس از این مرحله، نوبت به مرحله ی ساختن برسد، ساختن آنچه که در وضع سابق وجود نداشت و همین فقدان آغاز حرکت جنبش های بهار عربی شد. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که کدام نیرو یا نیروهای سیاسی و اجتماعی، مسئولیت ساخت مبانی و زیربناهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این کشورها را به عهده خواهد گرفت؟
آنچه که تاکنون از انتخابات صورت گرفته در تونس و مصر به دست آمده است، این است که مردم تحول خواه و ضد وضع موجود این کشور به این سمت تمایل داشته اند که نیروهای اسلام گرای از وزن و جایگاه بسیار بالاتری در ساختن وضع مطلوب برای آینده، برخوردار باشند. به عبارت دیگر، پس از دگرگون شدن وضع موجود در تونس و مصر، مردم این دو کشور از میان نیروهای سیاسی مختلف ملی گرا، لیبرال، سوسیال دموکرات و … مسئولیت اصلی را بر عهده نیروهای اسلام گرا قرار داده اند تا آنها آن وضع مطلوب و تحول خواهی را که هدف جنبش های بهار عرب بوده است، ایجاد و خلق کنند. در این شرایط، گروهای اسلامی باید به دنبال ایجاد آن وضعیت و شرایطی باشند که قبلا وجود نداشته است و همان وضعیت خواست اصلی مردم آنها است. در اینجا سؤالی که مطرح می شود، این است که گروه های اسلامی که ممکن است روزی در دیگر کشورهای عرب، قدرت را نیز به دست گیرند، با چه مشکلات و چالش هایی برای تحقق خواسته های جنبش بهار عربی در جامعه خود مواجهه هستند ؟ پاسخ به این سؤال، هدف اصلی این نوشتار است.
تحلیل رخداد
در خاورمیانه عربی، نیروها و گروه های اسلام گرا در سراسر قرن بیستم در حاشیه قدرت قرار داشتند و گروه هایی با خط فکری سکولاریسم، ملی گرایی و با کاراکتر نظامی بودن در مرکز و متن قرار داشتند. دلایل این امر متعدد بودند. یکی از دلایل این امر رقابت های منفی و خشونت آمیز گروه های غیر اسلام گرا بود که مجال ظهور و بروز به گروه های اسلام گرا را نمی داد. این امر نیز خود دلایل متعددی داشت. اما شاید در این میان یک دلیل مهم تر از سایر دلایل باشند و آن این است که گروه های غیر اسلام گرا این گونه عنوان می کردند که گروه های اسلام گرا ناتوان از پاسخ دادن به نیازها و الزامات جدید جوامع عربی چه در عرصه ی داخلی و چه در عرصه ی خارجی می باشد. قرن بیستم، قرنی بود که در آن جهش های صنعتی و توسعه ای صورت گرفت، نیاز به مدرن کردن جامعه و فراهم کردن زیر ساخت های مهم در همه کشورهای عربی احساس شد، بر ضرورت داشتن یک دولت مدرن مبتنی بر هویت مشترک و بروکراسی کارامد در همه جوامع عربی تاکید شد. برای تحقق این نیازها و ضرورت ها هر گروه و جریان سیاسی خود را قادرتر و تواناتر از سایر گروه ها می دانست. در نهایت نظامیان سکولار که قدرت نظامی را در اختیار خود داشتند، توانستند با خشونت گروه های رقیب و از جمله گروه های اسلام گرا را به حاشیه برانند و خود سکان ادره جامعه را بدست گیرند. آنها این گونه عنوان می کردند که نیروهای اسلام گرا یک نیروی سنتی به حساب می آیند که قادر به درک و عملی کردن الزامات مدرنیزاسیون در جامعه نیستند و حتی وجود آنها به عنوان یک فاکتور سنتی، در مقابل مولفه های مدرنیسم، ضد توسعه و ضد پیشرفت تلقی می شد.
فارغ از اینکه این ادعا درست است یا غلط و یا صرفاً برچسپی منفی ای بود که از طرف گروه های رقیب غیر اسلام گرا به گروه های اسلامی نسبت داده می شد، باید گفت که خود گروه های مدعی توسعه و پیشرفت نیز در رسیدن به اهداف اعلامی ناکام ماندند. تجلی بارز این ناکامی جنبش موسوم به بهار عربی است. در این میان، تمایل مردم این جوامع به گروه های اسلام گرا، حاکی از آن است که مردم ادعاهای فوق درباره ی گروه های اسلام گرا را نمی پذیرند و آن را ضد توسعه نمی دانند. اما این قضاوت مردم هم بدین معنی نیست که مسیر برای گروه های اسلام گرا آسان و بدون چالش خواهد بود. گروه های اسلام گرا که هم اکنون بنیان گذاران وضع جدید در تونس و مصر و شاید در آینده در دیگر کشورهای عربی، هستند با چالش ها و مسیر دشواری مواجه اند. ناکامی در مسیر آمال و آرزوهای بهار عربی توسط گروه های اسلام گرا می تواند به منجر به حاشیه نشینی آنها در عرصه سیاست و اجتماعی برای مدت طولانی گرد. در ادامه به اهم چالش های احتمالی پیش روی گروهای اسلام گرا که در پرتو بهار عربی قدرت را به دست گرفته اند، پرداخته می شود.
– قدرت پاسخ گویی به مطالبات آنی جامعه: آنچه که به موتور حرکت بهار عربی تبدیل شد، وجود مجموعه ای از مطالبات و خواسته های برآورده نشده تاریخی جوامع عربی در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می باشد. حال سوالی که مطرح می شود این است که پس از پیروزی بهار عربی در کشوری مانند تونس و به دنبال آن کشور مصر، تکلیف مطالبات و خواسته های فوق چه می شود.
طبق آنچه که از جامعه شناسی تحولات اجتماعی بزرگ مانند انقلاب ها در روسیه، ایران، چین و … به دست می آید، پس از وقوع تحول های اجتماعی بزرگ، جامعه گرایش شدیدی به این سمت دارد که مطالبات آنها فوری تحقق پیدا کند. به عبارت دیگر شور و هیجان ناشی از پیروزی و موفقیت در تحول اجتماعی، جامعه را به سمت رفتارهای احساسی، هیجانی و انقلابی سوق می دهد و بر همین اساس آنها انتظار دارند که بلافاصله خواسته های آنها عملی شود. جامعه در این شرایط اقدامات تدریجی را نمی پذیرد و آن را مخالف روح تحول خواهی مدنظر خود می داند و نیروهای سیاسی قائل به برنامه ریزی تدریجی و فرایند را به محافظه کاری و وابستگی به نظم سابق متهم می کنند. اینجاست که برای گروهی که بعد از وقوع تحول اجتماعی قدرت را در دست می گیرند چالشی شکل می گیرد که این چالش ناشی از رفتارهای هیجانی و خواسته های انقلابی جامعه است که امکان عملیاتی کردن آن ها در کوتاه مدت برای دولت وجود ندارد. طبق تجارب تاریخی، در این شرایط ممکن است که جامعه با محافظه کار کردن دولت و بی اعتنایی او به مبانی انقلاب، به مخالفت با دولت بپردازند و به سمت گزینش کسانی حرکت کنند که آنها را انقلابی و نه محافظه کار تعریف می کنند.
گروه های اسلامی که در تونس و مصر، و شاید در کشورهای دیگر، که قدرت را به دست می گیرند با این چالش مواجه هستند. مردم این جوامع خواهان آن هستند که در اسرع وقت نظم سابق کاملاً از بین برود، قانون اساسی تدوین شود، حامیان نظم سابق محاکمه و مجازات شوند، انتخابات آزاد برگزار شود، رشد و توسعه ی اقتصادی حاصل گردد، به شکاف طبقاتی پایان داده شود، بیکاری و معضلات اقتصادی و اجتماعی پایان گیرد و صدها خواسته دیگر. جامعه هر گونه تعلل دولت و حکومت را در عملی کردن این مطالبات به معنی کوتاهی و محافظه کاری تفسیر می کند که این خود ممکن است منجر به شورش های مجدد علیه گروه حاکم منجر گردد. نمونه های این خواسته ها امروزه در تمامی جوامع عربی درگیر بحران وجود دارد. برای مثال می توان به اعتراضات مداوم تونسی ها و مصری ها برای پاکسازی دولت از عناصر سابق اشاره کرد. در مصر طرح این خواسته ها بسیار جدی تر است به گونه ای که از ضرورت انقلاب دوم سخن گفته می شود. این شرایط خود فضای اجتماعی و سیاسی جامعه را به سوی بی پباتی سوق می دهد که خود تحقق هر خواسته و مطالبه ای را بسیار دشوار می کند و به دلیل تاکید بر ضرورت وجود ثبات و امنیت، ممکن است مطالبات جنبش در حاشیه قرار گیرد.
به نظر می رسد که در این شرایط گروه های اسلامی باید تلاش کنند که فضای جامعه را از حالت احساسی و هیجانی بودن خارج کنند و اجازه ندهند که گروه های دیگر نیز به تحریک آن به نفع خود بپردازند. زیرا در این صورت است که جامه می تواند بپذیرد که تحقق مطالبات طی یک فرایند و به تدریج عملی خواهد شد.
– نداشتن تجربه و مهارت های سیاست ورزی و دولتمداری: پر واضح است که گروه های اسلام گرا تا پیش از وقوع تحولات اجتماعی منبعث از بهار عربی در عرصه ی قدرت سیاسی و دولت مداری جایگاهی نداشته اند. از طرفی امروزه حکومت کردن بر جوامع و مدیریت آن مانند گذشته نیست، بلکه مدیریت آن امری اکتسابی است که باید در اثر دانش و یا تجربه حاصل گردد. دولت مداری در دنیای امروزه و در عرصه ی جهانی شدن یک دانش، فن یا هنر پیچیده است که هر گونه اشتباه در مسیر آن خود باعث به وجود آمدن برخی پیامدهای منفی و خطرناک می شود. برای اداره ی کارامد و مؤثر جوامع، امروزه هم به یک بروکراسی پاک، سالم، قانونمند و نهادمند نیاز است و هم به افراد بروکرات و تکنوکراتی که قادر باشند در داخل آن نظام بروکراسی به کنش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بپردازند. روشن است که ناتوانی در این حوزه خود یک چالش اساسی می باشد.
گروه های اسلامی به واسطه دور بودن از قدرت و نداشتن تجربه در حکومت مداری، از ویژگی تکنوکرات بودن و بروکرات بودن برخوردار نیستند. از طرفی بروکراسی موجود در جوامع آنها نیز یک بروکراسی فاسد، غیر نهادمند و بی قانون است که فقط در جهت امکانپذیری سلطه امثال مبارک و بن علی بر جامعه طراحی و تدوین شده است و نه به گونه ای که به تعالی و پیشرفت جوامعشان منجر گردد. افراد بروکراتی هم که در این جوامع وجود دارند متعلق به سیستم و دستگاه قبلی می باشند که نه تنها مورد اعتماد نیستند، بلکه هرگونه به کار گیری آنها ممکن است با مخالفت افکار عمومی جامعه مواجه شود.
در این شرایط گروه های اسلام گرا باید به طور همزمان دو اقدام مهم را انجام دهند تا بنوانند بر این چالش غلبه پیدا کنند و از طرف گروه های رقیب ناکارامد جلوه داده نشوند؛ اول اینکه باید به آموزش و به کارگیری تکنوکرات های پاک و متعهد به آموزه های اسلامی مدنظر خود بپردازند که قادر باشد در مجلس قانون وضع کند، آن را به نحو عالی اجرا کند و در صورت بروز اختلاف به امر قضاوت بپردازد و بدین طریق به مطالبات جامعه پاسخ دهد. طبیعی است که به کار گیری بروکرات های غیر متعهد به نتایج عکس منجر خواهد شد. اقدام دومی که لازم است، طراحی و تدوین یک بروکراسی کارآمد به منظور مدیریت جامعه و نه کنترل آن می باشد. زیرا بروکراسی مبتنی بر کنترل جامعه که عموما در اثر ضعف حاصل می شود به استبداد و دیکتاتوریی منجر می گردد که جنبش بهار عربی نشان داده است علاقه ای به آن ندارد. برای داشتن بروکراسی مبتنی بر مدیریت جامعه باید به سمت نخبگان جامعه و دانشگاه حرکت کرد. طبیعی است که بدون وجود بروکراسی در دنیای امروز نمی توان از کارامدی و موفقیت بالایی برخوردار بود. از طرفی نبود بروکرات و بروکراسی مدرن و کارآمد، گروه های اسلامی را در پاسخ دادن به مطالبات جامعه که پیش تر مطرح شد، ناتوان می سازد. ناتوان بودن در این زمینه نیز باعث می شود که گروه های رقیب، جریانات اسلامی را ناتوان از پاسخ به نیازهای جامعه و مردم بدانند و بدین ترتیب این گونه وانمود کنند که گروه های اسلامی ناکارآمد هستند که اگر در این مسیر موفق شوند، نتیجه ی آن به حاشیه رفتن جریان اسلامی و گرایش مردم به سوی گروه های غیر اسلامی است.گروه های اسلام گرا باید مد نظر داشته باشند که در صورت ناکارامدی عدم استقبال مردم از آنها بسیار خطرناک تر از حذف گروهای اسلام گرا پیش از تحولات بهار عربی توسط حاکمان نظامی بود.
ادامه دارد…