به نظر شما نقش رهبری مقام معظم رهبری در حوادث و بحران های منطقه ای را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
در طول سال های بعد از انقلاب، کشور ما با بحران ها مختلفی رو به رو شده است.
این بحران ها در 10 سال اول پیروزی انقلاب نمای بیرونی واضح و روشنی داشتند به این معنی که دشنان خارجی و یا ضد انقلاب داخلی با حمله نظامی و یا مبارزه مسلحانه در پی از پای در آوردن نظام جمهوری اسلامی بودند، اما بعد از پایان جنگ تحمیلی و به عبارتی از ابتدای دوره رهبری آیت الله امام خامنه ای، جنس این تهدایدات عوض شد. ما در طول 22 سال رهبری ایشان، حمله نظامی و یا جنگ مسلحانه داخلی را همچون سال های ابتدایی انقلاب نداشته ایم اما کشور ما در این سال ها بحران هایی را پشت سرگذاشته است که علی رغم نداشتن نمود بیرونی در جامعه، از نظر تهدیدات امنیتی در ردیف حوادث سال های نخستین پیروزی انقلاب بوده اند.
شما به عنوان استاد دانشگاه و کارشناس امنیتی و نظامی، مدیریت رهبر معظم انقلاب در طول سال های رهبریشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
در بررسی مدیریت و رهبری ایشان در بخش خارجی، میتوان به چند مسئله اشاره کرد.
اشغال کویت توسط عراق در سال 1990 و چگونگی خروج عراق از کویت در سال 1991 میلادی، حمله نظامی آمریکا به افغانستان بعد از واقعه سال 2001، حمله نظامیان آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی، حمله نظامی رژیم صهیونیستی به لبنان و حمله نظامی رژیم صهیونیستی به نوار غزه.
برای نمونه من به بیان برخی از مسائل خارجی در رابطه با انقلاب اسلامی و مدیریت و رهبری ایشان و برخی از مسائل داخلی میپردازم.
حمله نظامی عراق به کویت و اشغال کامل کویت در کمتر از هشت ساعت صورت گرفت.
در سال 1990 عراقیها ساعت 5 صبح از مرز صفوان به کویت حمله کردند و قبل از ظهر دولت و ارتش کویت کاملاً ساقط شد و عراق، کویت را بخشی از استان بصره اعلام کرد.
در اینجا لازم میدانم یک سند تاریخی شورای عالی دفاع را برای اولین بار مطرح کنم که نشان از دوراندیشی و درایت حضرت آقا دارد.
در سال 59 که عراق به ایران حمله کرد، کویت کمکهای زیادی به عراق میکرد. همان سال 59 و سال 60 کویت یک میلیارد دلار پول برای جنگ با ما به عراق داد.
در جلسه شورای عالی دفاع آن زمان که حضرت آقا نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع بودند مطرح شد که ما با کویت برخورد بکنیم یا نه؟ و اصلاً موضع ما در قبال کویت چه باشد؟
حضرت آقا در آن زمان اینگونه موضع گرفتند که ما الان نباید میدان جنگ را وسیع کنیم و علاوه بر عراق بخواهیم با کویت هم درگیر شویم.
از طرف دیگر عراق نسبت به کویت ادعای سرزمینی دارد و ممکن است که این عراق یک روزی به سراغ کویت هم برود.
این صحبت را حضرت آقا سال 59 – 60 بیان کردند؛ یعنی زمانی که هنوز یک سال از جنگ نگذشته بود و این بینش را هم هیچکدام از اعضای شورای عالی دفاع آن زمان نداشتند که مثلاً عراق نسبت به کویت ادعای سرزمینی دارد و یا اینکه ما نباید میدان جنگ را ما گسترش ندهیم.
به هر حال یک ماه قبل از حمله نظامی عراق به کویت، توسط فرمانده کل سپاه پاسداران یک گزارش رسمی خدمت حضرت آقا ارسال شد، مبنی بر اینکه تجمعی حدود 12 لشکر از عراق حد فاصل بصره تا منطقه فاو در حقیقت در جنوب بصره ـ تجمع کردهاند و اینها یا میخواهند مجدداً به ایران حمله کنند و یا اینکه قصدشان حمله به کویت است؛ پیشنهاداتی هم داده شد.
آن زمان من قائم مقام فرمانده کل سپاه بودم. مباحثی هم در شورای عالی امنیت ملی صورت پذیرفت.
در آن زمان حضرت آیتالله خامنهای، رهبری و فرمانده کل قوا و آقای هاشمی، رئیس جمهور بودند. با مصوباتی که شورای عالی امنیت ملی داشت، راهکارهای ما برای مواجهه با این بحران مشخص بود و ایران اولین کشوری بود که موضع شفاف و روشن سیاست خارجیاش را بیان کرد و خودش را آماده کرد که در این صحنه بینالمللی و منطقهای چگونه عمل کند.
در آن زمان مقام معظم رهبری چندین بار حملات نظامی عراق و اشغال کویت را محکوم کردند
این دستور العمل مصوبه شورای عالی امنیت ملی بود؟
این مباحث با آن نامهای که سپاه برای حضرت آقا نوشته بود، مطرح شد. حضرت آقا موضوع را به شورای عالی امنیت ملی محول کردند و در چند جلسه شورا این مسئله مطرح شد که اگر عراق به کویت حمله بکند ما چه در رابطه با عراق و چه در رابطه با مسائلی که بعداً پیش میآمد و ما پیش بینی کرده بودیم، چگونه موضع بگیریم.
در آن زمان در مورد موضع ایران در قبال صدام و حمله او به کویت و پس از آن حمله آمریکا به عراق در سال 1991 میلادی، در داخل کشور یک نوع تفاوتها و برداشتهای مختلفی حاکم بود و عده ای معتقد به همراهی با صدام و حمایت از وی بودند و حتی در تریبون مجلس مطالبی گفته می شود و بر حمایت از وی در جریان جنگ با آمریکا تاکید می کردند.
اما با تدبیر مقام معظم رهبری ایران هم حمله آمریکا به عراق را محکوم کرد و هم از رژیم صدام حمایت نکرد.
البته گذشت زمان صحت تحلیل آیت الله خامنه ای را اثبات کرد و از چهره صدام پرده برداشت.
به خاطر دارم که آمریکاییها در بیرون کردن عراق از کویت تا یک جایی پیش رفتند.
مردم عراق هم با توجه به تضعیف ارتش عراق، انقلاب کردند که به خصوص در نواحی جنوبی عراق به انتفاضه شعبانیه مشهور شد.
وقتی که آمریکاییهای متوجه قیام مردم عراق شدند، ناگهان حمله نظامی خود به ارتش عراق را متوقف کردند چرا که در آن زمان نمیخواستند صدام را سرنگون کنند.
فکر میکردند که این قیام مردم عراق به نفع ایران تمام خواهد شد؛ بنابراین وسط کار از بمباران و ادامه انهدام ارتش عراق منصرف شدند.
در همان زمان عراقیها فرصت پیدا کردند که اکثر شهرهای عراق که از دست رژیم خارج شده بود، مثل بصره و العماره را مجدداً با یک سرکوب بسیار وحشتناک از انقلابیون پس بگیرند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، که پیش از این حمله عراق به کویت و اشغال کویت را محکوم کرده بودند، در پی هتک حرمت شهرهای کربلا و نجف و کشتار شیعیان جنوب عراق، پیامی منتشر کردند و به مناسبت این جنایت عزای عمومی اعلام کردند.
به نظر من موضع جمهوری اسلامی در جریان جنگ دوم خلیج فارس با درایت رهبری، بهترین مواضع در مقیاس منطقه ای و جهانی بود.
مسأله بعد، حادثه یازده سپتامبر 2001 است. بعد از انتشار خبر این حادثه، من خدمت حضرت آقا رسیدم و عرض کردم که این حادثه را چگونه ارزیابی کنیم و ما چه باید بکنیم؟
حضرت آقا مطالبی را به این مضموم فرمودند این حادثه یک حادثهای مشکوک است که احتمال اینکه سران آمریکا و سران موساد پشت این حادثه باشند وجود دارد ولی سپاه بایستی آمادگیهای لازم را داشته باشد.
آن زمان یعنی سال2001 آقا درباره این حادثه فرمودند: “این احتمال هست که خود سازمان موساد اسرائیل و سازمان CIA پشت سر این حادثه باشند.” این تحلیل آن زمان حضرت آقا بود.
در اثر این حادثه تاکتیکی، آمریکاییها یک استراتژی را رقم زدند و آن استراتژی، حضور نظامی ، تسلط بر منابع نفتی منطقه خلیج فارس و حمله نظامی به افغانستان و عراق بود.
از نظر ما نظامیها همان زمان، حلقه سوم را ایران در نظر گرفته بودند. یعنی میگفتند اول به افغانستان حمله بکنیم؛ دوم به عراق و سوم به ایران.
در کتابی که اخیراً به عنوان کتاب “خاطرات آقای جورج بوش” در آمریکا منتشر شده، جورج بوش اذعان میکند که حمله نظامی به ایران هم در دستور کار ما بود.
حال سؤال اینجاست که چه عواملی باعث شد که اینها بعد از حمله به عراق و افغانستان به ایران حمله نظامی نکنند؟
قطعا تدابیر و مواضع قاطعانه مقام معظم رهبری و سیاست های شورای عالی امنیت ملی و آمادگی نیروهای مسلح ایران و مشکلاتی که آمریکایی ها در عراق و افغانستان با آن مواجه شدند مانع حمله نظامی به ایران شد.
بعد از حادثه 11 سپتامبر، بزرگترین لشکرکشی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در مقیاس جهانی در این دو جنگ اتفاق افتاد.
عراق روزانه حدود دو هزار بار هدف موشک و بمباران هوایی قرار میگرفت.
آمریکاییها حدود دویست و پنجاه تا سیصد هزار نیرو را برای حمله به افغانستان و عراق به منطقه آوردند.
از لحاظ تجهیزات و ادوات نظامی، پیشرفتهترین تسلیحات و بالاترین ناوگان دریایی و هوایی خود را وارد میدان کردند.
سه تا چهار فروند ناو هواپیمابر که هر کدام حامل هفتاد تا هفتاد و سه فروند هواپیما و همچنین ناوهای موشک انداز که بعضاً هر یک مجهز به بیش از چهار صد موشک کروز بودند را به منطقه آوردند.
در اینجا لازم میدانم کمی به عقب برگردیم، طالبان چند سال بود که در افغانستان به قدرت رسیده بودند و در رابطه با شیعیان افغانستان و حتی در رابطه با ایران بسیار خشن و بیمنطق و با یک دید متعصبانه و با یک برداشت غلط از اسلام عمل می کردند؛ حتی سیزده نفر از دیپلماتهای ما از جمله شهید بزرگوار ناصری را به شهادت رساندند.
وقتی که طالبان این سیزده نفر دیپلمات را به شهادت رساند، حضرت آقا در مشهد بودند و من همان جا خدمت ایشان رسیدم.
آن موقع من فرمانده کل سپاه بودم. ما ظرف 48 ساعت دو لشگر را از طریق هواپیما در مرز تایباد پیاده کردیم. یک نقشه عملیاتی را طراحی کرده و خدمت حضرت آقا بردم که از حضرت آقا اجازه بگیرم که ما با چند لشگر تا منطقه هرات پیشروی کنیم. (هرات حدوداً صدوسی کیلومتر با مرز ما فاصله دارد.) گفتم: “اجازه بدهید ما برای تنبیه طالبان با چند لشگر برویم تا هرات اینها را قلع و قمع بکنیم و گوشمالی بدهیم، منهدم بکنیم و برگردیم.”
حضرت آقا با این طرح مخالفت کردند و فرمودند: “اولا طالبان وارد سرزمین ما نشدهاند و به داخل کشور ما تجاوز نکردهاند؛ ورود ایران به سرزمین افغانستان ممکن است که دیگران را به واکنش بیندازد.”
در ادامه فرمودند: “حالا سیزده نفر شهید شدند و شما میروید که انتقام آنها را بگیرید ولی در این لشگرکشی هم ممکن است تعدادی بیشتر از سیزده نفر از شما شهید بشوند یعنی اینجور نیست که فقط شما از آنها بکشید.”
من اجازه خواستم که طرح دیگری را ببریم و همین کار را هم کردم که طرحی را بردیم که این پاسگاههای مرزی طالبان را در یک زمان کوتاه، اول با توپخانه و خمپاره بزنیم، بعد هم برویم پاسگاهها را با لودر و بولدوزر منهدم کنیم؛ که حضرت آقا با این طرح موافقت فرمودند.
آن کسی هم که فرماندهی این عملیات را بر عهده گرفت “سردار شهید نورعلی شوشتری” فرمانده سپاه مشهد و فرمانده لشکر خراسان بود.
عملیات با موفقیت کامل انجام شد و یک قدرتنمایی را آن زمان به طالبان نشان دادیم. طالبان بعد از آن به شدت وحشت کردند و برای ما پیغام فرستادند که ما غلط کردیم و دیگر متعرض ایران و ایرانی ها نخواهیم شد.
به هر جهت در زمان حمله آمریکاییها و ورودشان به افغانستان با اینکه طالبان با دیپلمات های ایرانی برخورد بسیار خشنی کرده بود، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حمله نظامی آمریکا به افغانستان را محکوم کردند و مواضع بسیار قاطع و روشنی را به نفع مردم افغان ـ به عنوان یک ملت مسلمان و به عنوان یک کشور اسلامی ـ اتخاذ کردند.
ما در یک مرحلهای در چارچوب مسائل بینالمللی همکاریهای بسیار مؤثری جهت تشکیل یک دولت مردمی در افغانستان، با کشورهای اروپایی و حتی آمریکا کردیم.
در حقیقت مساعدت جدی از طرف ایران به اروپاییها و آمریکاییها در رابطه با ایجاد ثبات و امنیت در دولت افغانستان صورت پذیرفت ولیکن آمریکاییها هیچ امتیازی را به دولت ایران ندادند. یعنی ما امتیاز دادیم ولی امتیازی گرفته نشد.
همانطور که در جریان حمله آمریکا به عراق در سال 1991 افرادی بودند که تمایل به ورود ایران در جنگ داشتند، در مسأله حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 هم چنین نظرات و مواضعی مطرح میشد.
مصوبات جلسات شورای عالی امنیت ملی ـ که در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی بود ـ بعضاً با نظرات مستقیم حضرت آقا اصلاح میشد و یا جهت اصلاح به شورا برگشت داده میشد.
آمریکاییها اولاً تصورشان این بود که ظرف حداکثر یکسال وضعیت عراق و صدام را تمام بکنند و یک دولت سکولار، یک دولتی که هیچ مبنای دینی نداشته و متخاصم و دشمن با ایران باشد روی کار بیاورند و ثانیا به دنبال این بودند که عراق را به کشور پیشرفتهای که الگوی دیگر کشورها در طرح خاورمیانه بزرگ آنها باشد، تبدیل کنند. آمریکاییها میخواستند با طرح دولتسازی جدید، تغییر و تحولات را از عراق شروع کنند.
آنها برای اجرای این طرح 3 مشخصه داشتند. میگفتند یک دولتی که امنیت داشته باشد، پیشرفت و آبادانی داشته باشد و مظهر دموکراسی و حقوق بشر باشد.
آنها یک زمان کوتاهی هم برای تحقق این هدف در نظر گرفته بودند. تدابیر مقام معظم رهبری و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران و همچنین مواضع حضرت آیتالله العظمی سیستانی، سایر مراجع و مجاهدان عراق باعث شد تا یک قانون اساسی نسبتاً اسلامی که مثلا یکی از بندهایش این بود که هیچ قانونی که مغایر با اسلام باشد نباید تصویب شود، یک مجلس مردمی، یک نخست وزیر شیعه و یک رئیس جمهوری که منطبق با خواست آمریکاییها نبود، روی کار بیایند.
در حقیقت من این را می توانم بگویم که ایران برنده اصلی صحنه عراق و افغانستان بود چرا که با پول آمریکاییها و سرمایهگذاری میلیاردی که در عراق و افغانستان کردند و تلفاتی که دادند، (در عراق حدود پنج هزار کشته دادند و این عدد و رقمی است که خود آمریکاییها اعلام میکنند).
دو دشمن خطرناک ایران یعنی طالبان در افغانستان و صدام در عراق از میان برداشته شد و تا اندازهای قدرت نفوذ ایران در مسائل سیاسی این دو کشور ظهور و بروز پیدا کرد.
وقتی که صدام را داشتند بر دار مجازات آویزان میکردند آخرین حرفش این بود که “علیکم بالفرس” میگفت این ایرانیها هستند که دارند من را اعدام میکنند، آمریکاییها نیستند.
من اینجا باید شجاعت آقای نوری مالکی را تحسین کنم چرا که صدام به دستور آقای نوری مالکی اعدام شد.
جمعبندی صحبت من این است که با مدیریت رهبر معظم انقلاب این دو جنگ که در واقع تهدیدات جدی برای کشور ما به شمار می رفتند به فرصت تبدیل شدند و وزن سیاسی ایران در منطقه خاورمیانه بالاتر رفت.
در صورت امکان کمی در این باره توضیح بفرمایید.
تدبیر رهبری مدبرانه حضرت آقا چه در بعد رهبری انقلاب اسلامی چه در بعد فرماندهی کل قوا این بود که آمریکاییها با اشتباهاتی که دارند و اختلاف نظری که در میان آنها وجود دارد و عدم شناختی که از محیط فرهنگی، انسانی، طبیعی و مذهبی عراق دارند در باتلاق های عراق گیر کنند و توان سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکاییها در این دو جنگ گرفته می شود و دیگر توان حمله نظامی به ایران را نداشته باشند که همین اتفاق در صحنه سیاسی – نظامی عراق و افغانستان رخ داد.
در همان کتاب “خاطرات بوش” آقای بوش میگوید: «نظامیهای آمریکایی با حمله به ایران مخالف بودند. میگفتند ما اینجور که در عراق و افغانستان هستیم، الان ایران که کشور وسیعی است، یک رهبر قدرتمند، یک ملت شجاع و منسجم، یک ارتش قوی و یک سپاه پاسداران مقتدر دارد، ما از پس عراق درست نمیتوانیم بر بیاییم. نمیخواهیم وارد جنگ با ایران بشویم.»
مثلا یکی از مواردی که می توانم اشاره کنم و محدودیت اطلاعاتی ندارد مساله مانورهایی است که توسط سپاه و ارتش تحت رهبری و مدیریت رهبر معظم انقلاب در طول این چند سال در مناطق مختلف کشور انجام شده و تاثیر به سزایی در کاهش تهدیدات علیه کشورمان داشته است.
شما در ابتدای صحبتتان به بحث جنگ 33 روزه لبنان و جنگ 22 روزه غزه هم اشاره فرمودید. در این باره هم توضیح بفرمایید؟
در رابطه با لبنان، صهیونیستها به بهانه اینکه حزبالله لبنان از اسراییل دو اسیر گرفته است، جنگ بزرگی را در این منطقه رقم زدند. حداقل هدف اسرائیلیها رسیدن به رودخانه لیتانی بود.
اسرائیلیها تقریبا از هفته دوم فهمیدند که نمیتوانند به نهر لیتانی برسند و حزبالله لبنان را منهدم کنند.
خانم رایس وزیر خارجه آمریکا دو مرتبه به سرزمینهای اشغالی فلسطین سفر کرد و آنها را به ادامه جنگ با حزبالله لبنان برای انهدام حزبالله ترغیب کرد.
ولی اسراییل در این جنگ 33 روزه، مفتضحانه از حزبالله شکست خورد. البته کمکهای معنوی و سیاسی از طرف ایران به حزبالله شد. ما هیچ ابایی نداریم از اینکه بگوییم ایران کمکهای مادی، معنوی و سیاسی به حزبالله میکرد.
برخی از کشورهای عربی به اسراییلیها کمک کردند و سکوت کردند و هیچ حرفی نزدند. در حمله نظامی اسرائیل به حزبالله، دولت لبنان با اسرائیلیها و آمریکاییها هماهنگی کامل داشت. حتی وقتی یک ماشین پر از مهمات از حزبالله لبنان که از بیروت به سمت جنوب حرکت میکرد به دستور نخست وزیر وقت لبنان توقیف شد و بعد از این حادثه حزبالله اعلام کرد که اگر تا دو ساعت دیگر مهمات را آزاد نکنید ما به کاخ نخست وزیری حمله می کنیم و آنها محبور شدند کامیون را قبل از دو ساعت آزاد کنند.
البته من این را از زبان سید حسن نصرالله به شما میگویم که به دستور رئیس جمهور لبنان، این کامیون آزاد گردید.
خب نوع تعامل حزب الله لبنان و شخص سیدحسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب هم که واضح و روشن است و خاطرات بسیاری هم از راهنمایی های رهبر انقلاب به حزب الله در طول سال های اخیر نقل شده که رابطه عمیق آنها با نظام جمهوری اسلامی ایران را نمایش می دهد.
در جنگ بعدی اسرائیل هم که حمله نظامی به نوار غزه بود، در طی 22 روز حضرت آقا دو مرتبه موضعگیری کردند و بیانیه دادند در حالی که کشورهای عربی ما را به شیعهگری و حمایت از حزبالله لبنان به عنوان شیعه متهم میکردند.
حضرت آقا دو بار موضع ایران را در حمایت از مردم مظلوم غزه ـ که از برادران اهل تسنن هستند ـ تبیین کردند. در همان جنگ 22 روزه نیز برخی از کشورها ـ به طور خاص کشورهایی مثل مصر و عربستان سعودی و اردن ـ به کمک اسرائیلیها و آمریکاییها شتافتند.
مواضع و حمایتهای رهبری ایران که با کمال صراحت به گوش جهانیان میرسید، به دنیا فهماند که رهبری ایران متعلق به کشور ایران نیست، رهبری است متعلق به همه مسلمانان جهان.
حضرت آیتالله خامنهای، مثل امام بزرگوارمان رهبر مدافع ملتهای اسلامی و رهبر مدافع سرزمینهای اسلامی و رهبر مدافع مظلومان جهان هستند در مقابل استکبار و ظالمان جهانی.
بدین ترتیب این دو جنگ هم که در واقع متحدان استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه را هدف قرار داده بود با حمایت رهبر معظم انقلاب از حزب الله لبنان و حماس، باز هم جایگاه و قدرت سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه را بالا تر برد.
منبع: فارس، 18/11/90