عبدالمالكي
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بيان رويداد
بحران مالي سال 2008 نارضايتي هاي عمومي را در سطح وسيعي از جهان برانگيخت. با ادامه يافتن اين بحران و به تبع آن نمايان شدن نارضايتي ها در قالب اعتراض و تظاهرات، قرن 21 كه تنها يك دهه از آن گذشته است چهره اي نگران و مضطرب به خود گرفته است. اتفاقاتي كه تقريباً از دو سال گذشته توسط مردم متاثر از بحران رخ داده است نشان مي دهد كه سهمي از اين اعتراضات كمابيش عايد هر يك از كشورهاي آسيب ديده شده است. ايالات متحده آمريكا نيز از اين حوادث مصون نمانده است و اعتراضات در برخي از ايالات آن طي اين مدت خود را بارها نمايانگر ساخته است كه در ميان آنها برخي حوادث مانند اعتراضات ماه فوريه ويسكانسين عليه لايحه ي مرتبط با بيمه خدمات درماني و حقوق بازنشستگي برجستگي بيشتري داشته است. درحال حاضر حضور مردم آمريكا در صحن كشور و فريادهايي كه عليه وضعيت فعلي سر مي دهند گواهي بر اين واقعيت است كه نارضايتي ها نسبت به گذشته شدت بيشتري به خود گرفته است؛ به گونه اي كه عناويني مانند “بيداري آمريكايي”، “جنبش وال استريت” و جريان “وال استريت را اشغال كنيد” سعي در تعريف آنچه در آمريكا رخ مي دهد دارد. اين مقاله با مرور تعدادي از موج هاي مردمي و جنبش هاي پيشين كه محمل آنها ايالات متحده آمريكا بوده است سعي در بررسي برخي از ابعاد ناآرامي هاي كنوني دارد. با ترسيم برخي از شباهت ها و تفاوت هاي حركت كنوني و آنچه در سابقه ي اجتماعي ايالات متحده ي آمريكا ضبط شده است مي توان راهي به سوي ماهيت اين حركت يافت و چشم انداز آن را تا حد امكان ترسيم كرد.
تحليل رويداد
شايد بتوان تظاهراتي كه در تاريخ ايالات متحده آمريكا به وقوع پيوسته است را به گونه اي دسته بندي كرد كه مهمترين وقايع اعتراض آميز را در خود بگنجاند. با يك دسته بندي مي توان تظاهرات آمريكا را به دو دسته ي ماهيتي و غيرماهيتي تقسيم كرد. تظاهرات ماهيتي اعتراض ها و كوشش هاي مردم آمريكا براي مخالفت با شرايط موجود يا تلاش آنها براي كسب موقعيتي جديد را به شيوه اي نشان مي دهد كه نتيجه ي آن در ماهيت ايالات متحده آمريكا تاثيرگذار بوده است و هويت كنوني آمريكا را مي توان تابعي از آن اتفاق دانست. از اين منظر ضيافت چاي بوستن (Boston Tea Party) كه در سال 1773 در بوستن آمريكا به وقوع پيوست نمونه اي قابل طرح است، زيرا با به درياريزي بيش از 45 تن چاي كشتي هاي بريتانيايي توسط حدود 100 مستعمره نشين آمريكايي مقدمات انقلاب آمريكا فراهم شد. درنتيجه ي اين حركت و به تبع آن انقلاب آمريكا، ماهيت اين كشور از يك مستعمره به يك مجموعه ي مستقل تغيير كرد. بيداري بزرگ (Great Awakening) را نيز مي توان تا اندازه اي به ماهيت ايالات متحده مرتبط دانست. اين جريان به دوره اي باز مي گردد كه با تجديد و احياي مذهبي در آمريكا مترداف است و بر اساس نظرات مختلف پژوهشگران در 3 يا 4 دوره زماني آمريكا اتفاق افتاده است كه اولين آن در دهه هاي 1720 تا 1750 و آخرين آن در دهه هاي 1960 و 1970 رخ داد. هرچند دامنه ي اين بيداري ها در برخي موارد محدودتر بوده است و فراگيري چشمگيري در آنها مشاهده نمي شود اما ماهيت مذهبي آمريكا و تغيير و تحولات ايجاد شده در ذهنيت مذهبي آمريكايي را مي توان در آن ها يافت. به عنوان مثال فردگرايي كنوني مردم آمريكا را مي توان با اولين بيداري بزرگ آمريكا و در نتيجه ي آن شخصي شدن امر مذهبي را آن مرتبط دانست.
در مورد حركت هايي كه ماهيت آمريكا را هدف قرار نداده و در چارچوب گفتمان هويتي ايالات متحده و ذيل آن به وقوع پيوسته است موارد متعددي وجود دارد. به عنوان مثال در سال 1963 نارضايتي آمريكاييان آفريقايي تبار در واشنگتن جمعيتي بين 200 تا 300 هزار نفر را (The Great March on Washington) به خيابان كشاند كه اين حركت با سخنراني مارتين لوتر كينگ همراه بود. اين راهپيمايي در اعتراض به وضعيت كار و آزادي آمريكاييان آفريقايي تبار و در حمايت از حقوق مدني و اقتصادي آنها برگزار شد. تصويب قانون حقوق مدني در سال 1964 و نيز قانون حق راي در سال 1965 كه موفقيت هايي براي رنگين پوستان آمريكايي به حساب مي آمد از نتايج اين راهپيمايي برشمرده شده اند.
در دو دهه ي 1960 و 1970 يك جنبش فراگير در مخالفت با جنگ ويتنام (Opposition to the Vietnam War) به راه افتاد و طي آن بسياري از دانشجويان، فارغ التحصيلان و گروه هاي موسوم به هيپي جريان هاي صلح را به راه انداختند. جنبش مخالفت با جنگ در ويتنام هم از جهات گوناگون مانند تعداد اعتراضات و خسارات و نيز حجم شركت كنندگان در تظاهرات در اين دو دهه چشمگير بود. به عنوان مثال در سال 1971 طبق ادعاي برگزار كنندگان تظاهرات جمعيتي 500 هزار نفري در اعتراض به جنگ ويتنام شركت كردند.
روند تحركات و جريانات غير ماهيتي در نيم قرن اخير همچنان در ايالات متحده مشاهده شده اند. براي نمونه اعتصاب دانشجويان آمريكايي در سال 1970 كه در زمان رياست جمهوري نيكسون رخ داد و مربوط به حمله آمريكا به كامبوجيه مي شود با كشته شدن 4 دانشجو در دانشگاه دولتي كنت اوهايو همراه بود كه دو دانشجوي ديگر در كالج دولتي جكسون در مي سي سي پي به قتل رسيدند. اين واقعه باعث شد در حدود 450 دانشگاه، دانشكده و دبيرستان تعطيل شود و موجي از اعتراض را با خود به همراه آورد. در سالهاي اخير جنگ هاي عراق و افغانستان كه در اولي دروغ بودن ادعاي سلاح هاي كشتار جمعي و در دومي فرسايشي بودن جنگ و آمار كشته شدگان نظامي نارضايتي آمريكاييان را در پي داشته است با تظاهرات مردمي روبرو شده اند. در افغانستان، همزمان با حمله ي آمريكا به اين كشور در سال 2001 حدود 20 هزار آمريكايي دست به تظاهرات زدند و در سال 2003 پس از حمله به عراق علاوه بر تظاهرات واشنگتن و برخي از ايالات ديگر، تظاهراتي 25 هزار نفري در نيويورك سيتي انجام شد.
اعتراضات اخير شبيه كداميك از اتفاقات پيشين در ايالات متحده آمريكا است؟
ناآرامي هاي كنوني آمريكا را مي توان هم از منظر خود اعتراضات و هم از جهت دستگاه مورد اعتراض يعني دولت مشاهده كرد.
تظاهرات از منظر اعتراضات
بعد از تظاهرات ماه فوريه ويسكانسين، يك فراخوان با عنوان “وال استريت را اشغال كنيد” در ماه جولاي انجام شد كه هدف آن تشكيل يك اعتراض 20 هزار نفري بود. اكنون پس از گذشت چندين ماه و برپايي اعتراضات متعدد در آمريكا هنوز اين تظاهرات از نظر حجم جمعيت در مقايسه با جمعيت آمريكا به گستردگي مطلوب نرسيده است. هرچند با نگاهي فراجغرافيايي و با درنظر گرفتن تظاهرات كشورهاي اروپايي كه ماهيت آن كم و بيش از سنخ اعتراضات كنوني آمريكا است، مي توان وسعت جغرافيايي اين ناآرامي ها را به اندازه دو قاره ي آمريكاي شمالي و اروپا امتداد داد. با اين حال هنوز نمي توان ادعا كرد كه اين حركت منجر به تغيير در ماهيت يا حتي قانوني در آمريكا مي شود زيرا در مورد مشابه تظاهرات عليه جنگ عراق كه در كشورهاي مختلف و نيز خود آمريكا اتفاق افتاد مانع حمله يا توقف جنگ در عراق نشد. در نتيجه براي ثمربخشي تظاهرات، حركت هاي اعتراضي از جهت حجم و مكان نيازمند نيروي انساني معترض بيشتر و مشاركت ساير ايالت ها مي باشد. زيرا تا شعله ي اعتراضي تبديل به جنبش نشود و به پويايي لازم دست نيابد كنترل و اطفاء آن توسط دولت كار صعبي نخواهد بود. لازم به يادآوري است كه در سال هاي جنگ ويتنام، آمريكا شاهد خود كشي (خودسوزي) برخي از مخالفان جنگ مانند نورمن موريسون (در مقابل پنتاگون) و راجر لاپورت (در مقابل سازمان ملل) و خشونت پليس (مثلاً خشونت گارد ملي كه به كشته شدن دانشجويان دانشگاه ايالتي كنت در اوهايو و اعتصاب سال 1963 انجاميد) بود، اما علي رغم مخالفت ها جنگ تا سال 1975 ادامه يافت.
بعد از حجم شركت كنندگان در تظاهرات تداوم آنها قابل بررسي است. به درازا كشيدن تظاهرات از ماه هاي گذشته تا كنون و احتمالاً تداوم آن تا آينده نشانگر جدي بودن خواسته هاي جمعيت خياباني دارد. از نظر امتداد زمان و دوام تظاهرات، دو نتيجه ي متفاوت در آمريكا مشاهده شده است. از طرفي تجربه ي جنگ ويتنام نشان داد كه ممكن است اعتراضات چندين سال ادامه يابد اما اثربخشي لازم را نشان ندهد (در جنگ ويتنام علي رغم نارضايتي و اعتراضات داخل ايالات متحده، تنها زماني كه آمريكا از شكست خود مطمئن شد دست به تغيير رفتار زد) از طرف ديگر تجربه ي تظاهرات بزرگ مارس واشنگتن نشان داد كه ادامه ي شكايات و تظاهرات عمومي مي تواند دولت را مجبور به عقب نشيني و تن دادن به خواسته هاي معترضان نمايد (تظاهرات بزرگ مارس واشتنگتن در سال 1963 كه بخشي از جنبش تقريباً يك دهه اي آمريكاييان آفريقايي تبار و شايد نقطه ي اوج آن بود به تصويب قوانين جديد كمك شاياني كرد به گونه اي كه مي توان ادعا كرد تظاهرات مثمر ثمر واقع شد).
تظاهرات از منظر دولت
نظام سياسي ايالات متحده ي آمريكا از ابتدا تا كنون انواع برخوردها و نارضايتي ها را به خود ديده است. شايد شديدترين برخوردي كه اين ساختار سياسي به خود ديده است (و تظاهرات مد نظر مقاله ي حاضر نمي باشد) جنگ داخلي و نزاع ميان برده داران و طرفداران الغاي برده داري بوده باشد. پاسخي كه دولت آمريكا در برهه هاي مختلف به اين اتفاقات داده است، پيوندي ناگسستني با يك عامل بسيار مهم داشته است كه آن ظرفيت نظام سياسي آمريكا در مواجهه و حل مسئله بوده است. توانايي دولت آمريكا در پاسخ گويي و رفع انتظارات معترضان و ظرفيت آن در براوردن خواسته هاي آنان مهمترين نقش را در فرونشاندن اعتراضات داشته است. نظام سياسي آمريكا نشان داده است كه در برهه هايي توانايي سركوب و ناديده گرفتن خواسته هاي جمعيت معترض را داشته است (مانند بي توجهي به تظاهرات و خودسوزي هاي عليه جنگ ويتنام) و در بازه هاي زماني ديگر اصرار معترضين و پافشاري و پايداري آنها دولت را مجبور به شنيدن و اجابت خواسته آنان كرده است كه اين هم ظرفيت آمريكا در پاسخ گويي و حل مشكل را نشان داده است (مانند تمامي قوانين تصويب شده و اقدامات انجام شده در نتيجه ي تظاهرات). در برخي از موارد هزينه هايي كه اعتراضات و تبعات آن بر دوش نظام ايالات متحده كرده تحميل كرده است منافع آمريكا (هرچند منافع ناعادلانه و مستبدانه ي آن) را به شدت تحت الشعاع قرار مي داده است. در اين موارد دولت آمريكا يا به اعتراضات بي توجهي كرده است و يا آن را سركوب كرده است. اما در مورد حوادث در جريان كنوني، اگر دولت آمريكا خواسته هاي مطرح شده در تظاهرات ادامه دار اخير را تحت عناويني مانند كاهش ماليات و حق بهداشت و ايجاد اشتغال و موارد مشابه خلاصه كند، آنگاه شايد بتواند راه مفري براي خلاص شدن از آن (البته در اين مورد با برآوردن خواسته ها و نه سركوب) بيابد در غير اينصورت دولت آمريكا و ساير ناظران جهاني شاهد بدتر شدن شرايط اين كشور خواهد بود.
آينده ي رويداد
درصورتيكه تظاهرات آمريكا ادامه يابد و به ايالات بيشتري سرايت كند و جمعيت بيشتري را به خود جذب كند دولت آمريكا چاره اي جز شنيدن و تلاش در جهت رفع خواسته هاي معترضين را نخواهد داشت. از طرف ديگر اگر شعارهاي مردم فراتر از خواسته هايي مانند اشتغال و بيكاري و فقر باشد، آنگاه ساختار نظام ليبرال دموكراسي آمريكا با يك چالش جدي با شعار 99 درصدي مواجه خواهد شد كه شايد هزينه ي آن خارج از ظرفيت ايالات متحده آمريكا باشد و ماهيت اين دستگاه حكومتي را با خطر جدي كند. تلاش رسانه هاي جريان اصلي در آمريكا براي اقتصادي و نه سياسي نشان دادن اين تظاهرات مويد اين ديدگاه و بيانگر ترس و اضطراب موجود در حاكميت ايالات متحده از ماهيتي شدن اين تظاهرات دارد. اگر دولت آمريكا با برخي تمهيدات و تسهيلات و با بهبود شرايط اقتصادي مردم بتواند مطالبه ي آنان از يك درصد ثروتمند آمريكا را تحت الشعاع قرار دهد و بزرگي اعتراضات را در چارچوب موارد ياد شده نگه دارد آنگاه مي تواند خود را از يك چالش اساسي برهاند، درغير اينصورت آينده ي غيرقابل بازگشتي در انتظار نظام كنوني ايالات متحده خواهد بود.