حسن کریمی
پست دکتری جغرافیای سیاسی از دانشگاه شهید بهشتی تهران
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
مقدمه
میزان قدرت و توانایی کشورها بستگی به موقعیت و منابع آنها دارد. وقتی صحبت از منابع می شود، تنها منابع معدنی نیست، بلکه منابع معنوی کشورها هم یک از شاخص های تاثیرگذار در قدرت آنهاست. اما در این مقاله مراد منابع معدنی کشورهاست. بعضی از این منابع به اندازهای مهم هستند که برای بعضی از کشورها تولید قدرت میکنند و برای بعضی دیگر مایه شر میشوند. به عنوان مثال منابع غنی الماس و مس بلای جان مردم جمهوری دموکراتیک کنگو شدهاند. ولی منابع نفت و گاز فقیرترین کشورهای دنیا را به ثروتمندترین کشورها تبدیل کرده است. بدون شک مهمترین ماده معدنی جهان نفت است. نقش این ماده در اقتصاد جهان به حدی است که امروز همه از «ژئوپلیتیک نفت» سخن به میان میآورند. بعد از نفت، گاز نقش مهمی در زندگی و اقتصاد کشورها بازی میکند. مجموع نفت و گاز تحت عنوان «ژئوپلیتیک انرژی» موضوع این بحث است. هدف این مقاله بررسی نقش و جایگاه انرژی در رقابت و روابط میان کشورهاست.
بحث و یافتهها
وقتی که بحث از ژئوپلیتیک میشود، چون جوهر ژئوپلیتیک قدرت است، پای رقابت و روابط میان کشورها پیش میآید. امروز شرایط جهان بهگونهای است که میان کشورها و مناطق سیاسی بیشتر رقابت و درگیری وجود دارد. وقتی که از رقابت ژئوپلیتیکی صحبت میشود، همیشه پای یک شاخص جغرافیایی در میان است. این شاخص میتواند یک جزیره، خط مرزی، محدوده دریای سرزمینی، محیط زیست، قومیت و یا منابع معدنی مثل نفت، گاز و اورانیم باشد. به عنوان نمونه ژئوپلیتیک محیط زیست به بررسی و نقش محیط زیست و عوامل آلوده کننده محیط در رقابت و روابط میان کشورها و مناطق میپردازد. در ژئوپلیتیک حوزه خزر، دور نگهداشتن دریا از مواد آلوده کننده نقش مهمی در روابط میان کشورها بازی میکند. در ژئوپلیتیک قومیت، گروههای قومی که در حاشیه مرزهای سیاسی قرار دارند هم در روابط و رقابت میان کشورها و هم در واگرائی و همگرائی واحدهای سیاسی نقش مهمی بازی میکنند. اما در ژئوپلیتیک انرژی که موضوع این مقاله است، آنچه تعیین کننده رقابت و رابطه بر سر انرژی است.
پس از کشف نفت در جهان، به دلیل عدم آشنایی کشورها با استراتژیک بودن آن، سازوکاری بر بهرهبرداری و مدیریت آن وجود نداشت و شرکتهای نفتی هرطور که میخواستند آن را استخراج و بهره برداری میکردند. به گونهای که سهم شرکتهای بهره برداریکننده بیشتر از کشورهای دارنده ذخایر بود. اما مرور زمان و وقوع جنگ جهانی دوم و اهمیت و جایگاه این ماده حیاتی در بازسازی صنعت و اقتصاد، باعث شد تا سیاستمداران از استراتژیک بودن این ماده حیاتی بگویند. مهمترین جمله، گفته کلمانسو نخستوزیر وقت فرانسه در دوران جنگ دوم بود. وی در مورد اهمیت نفت گفته بود که ارزش یک قطره نفت به اندازه ارزش خون سربازان ماست. قرارداد کوئینسی میان آمریکا و عربستان سعودی تحت عنوان «امنیت در برابر نفت» نیز نمونه دیگری از استراتژی بودن این ماده حیاتی است. با تاسیس اوپک در دهه 1960م. گذشته از این که تولید و عرضه نفت سازوکار پیدا کرد، از زیاده خواهی شرکتهای نفتی که عمدتا انگلیسی و آمریکایی بودن، کاسته شد.
بعد از پایان جنگ جهانی قدرتهای بزرگ اقتصادی در حال استفاده مناسب و بهینه از انرژی بودند که ناگهان اتفاقی افتاد و اولین شوک را به بدنه اقتصاد آنها وارد کرد. این شوک استفاده از نفت به عنوان یک «سلاح سیاسی» بود. این اتفاق پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1973م. روی داد. این اتفاق جهان صنعتی بخصوص کشور ژاپن را غافلگیر کرد. زیرا برای ژاپن که اقتصادش بر صادرات و واردات متکی است، این تحریم یک فاجعه بود. این شوک باعث شد تا قدرتهای بزرگ با اتخاذ یک استراتژی درست، از تکرار چنین اتفاقاتی جلوگیری کنند. این قدرتها با ایجاد اختلاف، جنگ، حمله نظامی و اشغال کشورهای صادرکننده، کوشیدهاند تا از سیاستهای مستقل نفتی این کشورها جلوگیری کنند. درست به همین دلیل است که منطقه جنوب غرب آسیا بخصوص خلیج فارس (قلب انرژی جهان) کانون جنگ و درگیری شده است. از دهه 1970م. تاکنون جنوب غرب آسیا و یا به تعبیر سیاسیون «منطقه خاورمیانه» تحولات و جنگ های مختلفی را به خود دیده است. مهمترین اتفاق ممکن انقلاب 1978م. در ایران بود. بدون شک یکی از دلایل مهم آن انقلاب، انرژی و نقش آن در عرض اندام شاه پهلوی در مقیاس منطقهای و جهانی بود. شاه وقت ایران که کشورش یکی از بنیانگذاران سازمان اوپک بود، به واسطة بالا رفتن قیمت نفت در اوایل دهة 1970م. صاحب چنان ثروتی شد که نه تنها به اوضاع اقتصادی و نظامی ایران سروسامان داد، بلکه به عنوان یکی از اعضای اوپک، به دیگر اعضا از جمله عربستان، عراق و کویت و حتی شرکتهای بزرگ نفتی فعال در منطقه در مورد قیمت و عرضه و تقاضای نفت هشدار میداد. مسالهای که چندان به مذاق کشورهای بزرگ صنعتی خوش نیامد.
دومین اقدام ممکن بر علیه کشورهای دارنده نفت، تحریک رژیم بعث عراق برای حمله به ایران در سال 1980م. بود. جنگ هشت ساله دو کشور، که هر دو از بزرگترین دارندگان نفت منطقه و جهان و از اعضای تاثیرگذار اوپک بودند، چنان ضربهای به زیرساختها و اقتصاد دو کشور وارد کرد، که جبران آن تنها از راه فروش نفت قابل جبران بود و این برای قدرتهای بزرگ خوشایند بود؛ چرا که از یک سو باعث ایجاد شکاف میان اعضای اوپک و از سوی دیگر دریافت نفت به قیمت دلخواه بود. این جنگ منجر به جنگ قیمتها بر سر نفت شد که عربستان سعودی باعث و بانی آن بود. سعودیها که حامی عراق بودند، برای ضربه زدن به ایران، سیاست تولید زیاد نفت را در پیش گرفتند. این سیاست باعث شد که در فاصله سالهای 1986 تا 1988م. قیمت نفت به پائینترین حد ممکن برسد. اقدام سوم بر علیه کشورهای دارنده نفت در منطقه خلیج فارس، حمله عراق به کویت در سال 1990م. بود. در دوران جنگ ایران و عراق، قانون سهمیهبندی به هم خورد و هر یک از کشورهای عضو، هرچه قدر میخواستند، تولید میکردند. جنگ که تمام شد کویت، امارات متحده و عربستان بهویژه کویت حاضر به پذیرش مجدد سهمیهبندی نبودند. این اقدام کویت باعث خشم عراق شد و رژیم بعث به این بهانه که کویت از یک سو عرضه نفت را افزایش و قیمت آن را پایین آورده و از سوی دیگر به بهانه ادعای ارضی و اینکه کویت نفت منطقه مرزی میان دو کشور را به سرقت میبرد به این کشور حمله کرد. عراق با حمله کویت به همراه این کشور صاحب 20 درصد ذخایر اثباتشده نفت جهان شد. به گفته دانیل یورگن اولین بحران جنگ سرد به یک «بحران ژئوپلیتیکی نفت» تبدیل شد و پنج ماه بعد نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، اشغالگرانِ عراقی را از کویت اخراج کردند.
اقدام چهارم، حمله آمریکا به عراق به بهانه سلاحهای کشتار جمعی در 2003م. بود. اما گذشت زمان نشان داد که نفت نیز در حمله آمریکا به عراق نقش مهمی داشته است. جورج بوش پسر رئیس جمهور وقت آمریکا برای فریب جامعه جهانی، از منافع نفتی کشورش در عراق چیزی نگفت. بعدها مشخص شد که آمریکا در بحران عراق به جنگ انرژی با اتحادیه اروپا، روسیه، چین و اپک رفته است؛ زیرا نظام اقتصادی آمریکا مبتنی بر انرژی است. قدرتهای بزرگ غربی از جمله آمریکا که اقتصادشان به شدت متکی به انرژی است، به جنوب غرب آسیا و خلیج فارس بسنده نکرده و برای رسیدن به منافع حداکثری به دیگر مناطق جهان نیز روی آوردند. آسیای مرکزی و قفقاز یکی دیگر از کانونهای رقابت ژئوپلیتیکی بر سر انرژی است. این منطقه بعد از استقلال و بخصوص از اواسط دهة 1990م. به شدت مورد توجه و بهرهبرداری غرب قرار گرفته است. مسالهای که خشم روسها را به دنبال داشته است؛ زیرا روسها این منطقه را خارج نزدیک خود قلمداد کرده و ورود قدرتهای دیگر را به شدت رصد و نظارت میکنند.
روسیه با اهرم انرژی به دنبال حفظ نفوذ خود در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز است و برای جلوگیری از نفوذ قدرتهای جهانی مثل آمریکا و اروپای غربی در این منطقه، ابتدا مسیرهای جایگزینی که توسط غربیها برای کاهش وابستگی به روسیه ایجاد شده بود را ناامن کرد. در ثانی راههای انتقال انرژی خود را به اروپا زیاد کرد. هدف آمریکائیها از سرمایهگذاری در این منطقه، یکی، توسعه تنوع منابع انرژی، دوم، تامین منابع انرژی برای اروپای غربی و کاهش نسبی وابستگی به روسیه، سومین هدف آمریکا، گسترش راههای دسترسی آسیای مرکزی و قفقاز به بازارهای جهانی است تا از این طریق آنها بتوانند در بازار انرژی، به دنبال مشتریان مختلف بوده و تنها مشتری آنها روسیه نباشد و نهایتاً دولت آمریکا به دنبال آن است تا از سلطه ایران و روسیه بر منابع انرژی آسیای مرکزی و قفقاز جلوگیری کند. استراتژیستهای آمریکائی همچون دونالد رامسفلد وزیر دفاع و کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا به دنبال آن بودند تا از سرمایهگذاری ایران در منابع انرژی این منطقه جلوگیری کرده و مانع از ترانزیت انرژی منطقه از طریق ایران شوند. بنابراین خط لوله نفتی باکو _ تفلیس _ جیهان به همین دلیل ایجاد شد.
پاشنه آشیل اتحادیه اروپا وابستگی اقتصادی آن به منابع انرژی است که کشورهای قاره سبز قادر به تامین آن در اروپا نیستند. لذا جنوب غرب آسیا و روسیه دو منبع مهم تامین انرژی اتحادیه اروپا هستند. کشورهای اروپائی برای تنوع بخشیدن به منابع تامین انرژی خود دست به اقداماتی زدند. آنان در نخستین گام برای کاهش وابستگی به یک منطقه و یا یک کشور خاص، اعلامیه منشور انرژی اروپا را در سال 1991م. به منظور توسعه همکاری در تامین انرژی را به وجود آوردند. علاوه بر این اروپائیها همواره از سوی روسیه تهدید به قطع انرژی از جمله گاز به اروپا میشوند و یا هرطور که میخواهند قیمت آن را تغییر میدهند. این تغییر قیمت نخستینبار در سال 2005م. روی داد که روسیه گاز خود به اوکراین را به دلیل ضدیت با حکومت غربگرای حاکم بر این کشور قطع کرد. این اقدام روسها باعث توقف صدور گاز روسیه به اروپا نیز شد. اگرچه بعدها در نتیجه مذاکراتی که میان طرفین بر قیمت جدید گاز صورت گرفت، صدور گاز به اوکراین و اروپا ادامه یافت، اما درس عبرتی برای اروپا جهت تنوع بخشیدن به منابع انرژی شد و آنان را متوجه دیگر مناطق انرژی جهان مثل آسیای مرکزی و قفقاز نمود.
اتحادیه اروپا برای مقابله با روسیه و گرفتن اهرام فشار انرژی از این کشور بر علیه اروپا، دست به دامان آمریکا شد و به تاسیس کریدور شرق _ غرب روی آورد و در این ارتباط اقدام به تاسیس خطوط لوله انرژی به غرب نمود. مهمترین خطوط انتقال انرژی، یکی خط لوله «باکو _ تفلیس _ جیهان» و دیگری خط لوله «باکو _ تفلیس _ ارزروم» میباشد. این خطوط باعث شد منطقة قفقاز جذبه ژئوپلیتیکی خاصی برای بازیگران فرامنطقهای پیدا بکند. خط لولة باکو _ تفلیس _ جیهان که طولانیترین و سیاسیترین خط لوله انتقال نفت جهان میباشد و حدود 1730 کیلومتر طول دارد، در نوامبر 1991م. با حضور رئیس جمهور آمریکا به امضای دولتمردان باکو، تفلیس و آنکارا رسید و در سال 2005م. نهائی شد. خط لولة باکو _ تفلیس _ ارزروم که گاز را از منطقه شاه دنیز آذربایجان به تفلیس و از آنجا به ارزروم در ترکیه منتقل میکند نیز در سال 2006م. نهائی شد. بیشترِ گازِ این خط لوله به ترکیه صادر میشود و مقدار ناچیزی از آن نیز از طریق یونان راهی قارة سبز میشود. این خطوط لوله که به نوعی دور زدن حکومت تهران بود، اصلاً خوشایند تهران نبوده و نیست؛ زیرا تهران خواهان تاسیس خط لولة انتقال انرژی از آسیای مرکزی و قفقاز به خلیج فارس و نهایتاً صدور آن به بازارهای جهانی بود.
یکی دیگر از پروژههای دیگر، پروژه خط لوله گاز بستر دریای خزر میباشد. این خط لوله، گاز ترکمنستان را از طریق باکو و تفلیس به ارزروم ترکیه منتقل میکند. این خط لوله به علت فقدان رژیم حقوقی در دریای خزر، احداث آن با مشکل مواجه گردید و کشورهای حوزة خزر نیز بنا به دلایل زیست محیطی آن را به صرفه نمیدانستند. ناگفته نماند این خط لوله با خط لولة جریان آبی روسیه رقابت میکند. خط لوله جریان آبی روسیه بر بستر دریا میباشد که در امتداد دریای سیاه از بخش روسی تواپس به سامسون منتقل میشود. این خط لوله که نتیجه همکاری شرکتهای روسی، ترکی و ژاپنی است، در سال 2001م. کار ساخت آن آغاز و در سال 2002م. به پایان رسید. دولتمردان واشنگتن از احداث این پروژه خرسند نبودند و آن را تهدیدی برای خط لوله ماورای خزر و درکل مسیر شرق به غرب میداند. علاوه بر این، این خط لوله میتواند تلاشهای آمریکا را برای کاهش نفوذ روسیه در قفقاز جنوبی با مشکل مواجه سازد.
افزایش وابستگی اروپا به گاز روسیه در دهة اول قرن بیست و یکم، باعث نگرانی بیشتر اروپائیها شد و گذر زمان نیز ثابت کرد که این نگرانی بیجا نبوده است؛ زیرا حمله روسیه به اوکراین در فوریه 2022م. و تهدید اتحادیه اروپا از سوی روسیه با اهرم انرژی گاز این نگرانی را تائید کرد. تلاش اروپائیها برای تنوع تامین انرژی باعث اتخاذ برنامه عمل همستگی و اتحاد توسط آنان شد و همین برنامه باعث شد تا «خط لولة ناباکو» تبدیل به پروژه اصلی برای اروپائیها شود. دنبال کردن این پروژه از سوی اروپائیها فرصتی دیگر برای اتصال جغرافیای سیاسی قفقاز و منطقة خزر به شبکه جهانی انرژی بود. این خط لوله که 3900 کیلومتر طول دارد، قرار است منابع گاز را از آذربایجان و ترکمنستان به ترکیه و از آنجا به اتریش در اروپا منتقل کند. مطالعات میدانی نشان میدهد که اتمام این پروژه به دلایل مالی، فنی و سیاسی با مشکل مواجه است. خطوط لولة بلواستریم، ترک استریم، نورد استریم1 و نورداستریم2 از دیگر خطوط انتقال انرژی روسیه به ترکیه و اروپا هستند که هرکدام برای روسیه یک مزیت ژئوپلیتیکی به حساب میآیند و روسها از آن به عنوان یک اهرم بر علیه کشورهای نیازمند گاز استفاده خواهند کرد.
خط لولة انتقال گاز طبیعی بلواستریم به طول 1213 کیلومتر، از شهر ایزوبیلنی روسیه شروع و پس از عبور از بستر دریای سیاه، وارد آنکارا مرکز ترکیه میشود. خط لولة گاز طبیعی ترک استریم به طول 1090 کیلومتر، از روسیه شروع و پس از عبور از بستر دریای سیاه، وارد ترکیه میشود. خط لولة نورداستریم که طولانیترین خط لولة زیردریائی جهان است، از روسیه آغاز و پس از عبور از بستر دریای بالتیک، وارد کشور آلمان میشود. خط لوله انتقال گاز طبیعی نورد استریم 2، به طول ۱۲۳۴ کیلومتر، از روسیه شروع و پس از عبور از دریای بالتیک وارد آلمان میشود. ساخت خط لوله نورداستریم 2 در سال ۲۰۱۱ م. آغاز و در سپتامبر ۲۰۲۱ تکمیل شد، اما به علت اینکه مبادا روسیه از آن به عنوان مزیت ژئوپلیتیکی استفاده کند، تاکنون مورد بهرهبرداری قرار نگرفته است.
در چنین شرایطی اروپا برای به چالش کشاندن روسیه و تنوع تامین انرژی دوباره متوجه جنوب غرب آسیا شده است. ایران دارندة دومین منبع گاز دنیا، قطر دارندة سومین منبع گاز دنیا و عراق میتوانند کاندیدای انتقال انرژی بخصوص گاز به اتحادیه اروپا باشند. انتقال انرژی ایران به اروپا در شرایط فعلی بستگی به مذاکرات برجام دارد. اگر چالش میان اروپا و آمریکا با روسیه بر سر اوکراین و دیگر مسائل ادامه یابد، احیای برجام به نفع اتحادیه اروپا و آمریکا است. مسالهای که چندان خوشایند روسها نیست و در برابر آن مانعتراشیخواهند کرد. قطر در کنار امریکا، بزرگترین صادرکننده گاز مایع جهان محسوب میشود. جنگ اوکراین و روسیه که منجر به ده برابر شدن قیمت گاز روسیه به اروپا نسبت به سال قبل از جنگ شد از یک سو و ظرفیت عظیم گاز قطر از سوی دیگر، باعث توجه اروپا به این کشور حوزه خلیج فارس شد. اما قطر صدور گاز به اروپا را منوط به تضمین سرمایهگذاری و ایجاد زیرساختهای لازم از سوی اروپا کرده است. اکنون بالغ بر 75 درصد از گاز قطر به شرق دور صادر میشود و حدود 20 درصد آن به جهان غرب صادر میشود. قطر درصدد است که تا سال 2028م.، به طور برابر به کشورهای شرق و غرب گاز صادر کند. با وجود آنکه در سال 2022م. قطر و آلمان بر سر مشارکت و سرمایهگذاری مشترک در حوزه انرژی به توافقاتی دست یافتند، اما تاکنون اقدامات عملی صورت نگرفته است.
ناگفته نماند که پیشینه توجه اروپا و آمریکا به گاز قطر به عنوان یک متغیر ژئوپلیتیکی تاثیرگذار بر بازار جهانی انرژی به آغاز هزارة سوم میلادی برمیگردد. کشورهای غربی با اطلاع از ذخایر عظیم انرژی قطر، درصدد بودند که از طریق خاک سوریه، گاز قطر را به ترکیه منتقل کرده و از آنجا راهی اروپا نمایند. طرحی که گذشته از به چالش کشاندن ایران توسط کشورهای حوزه خلیج فارس، میتوانست اهرم انرژی را از دست روسیه که آن را برعلیه غرب به کار میگیرد، خنثی کند. اما نزدیکی دولت بشار اسد به حکومت تهران و روسیه باعث شد که سوریه از عبور خط لوله از خاک خود جلوگیری کند. بدون شک حمایت غرب از شورشیان در جنگ داخلی سوریه نیز بیشتر به خاطر همین مساله بود. بقای حکومت اسد عملیاتی شدن این طرح را به نفع روسیه و ایران خنثی کرد. انتقال انرژی عراق به جهان غرب نیازمند ثبات سیاسی و تعامل میان منطقه فدرال کردستان و دولت مرکزی این کشور از یک سو و توسعة زیرساختها در عراق از سوی دیگر است. واقعیتهای میدانی نشان میدهد که عراق در شرایط فعلی نمیتواند کاندیدای خوبی برای صدور انرژی به غرب باشد.
از دیگر مناطقی که توجه اروپا را برای تامین انرژی و رهائی از وابستگی به انرژی روسیه به خود جلب کرده است، شمال آفریقا است. اگرچه منابع شمال آفریقا برای اروپا به اندازه منابع نروژ در حوزه اسکاندیناوی و روسیه مهم و اساسی نیست، اما دولتمردان قاره سبز از آن غافل نماندهاند. سه کشور لیبی، نیجریه و الجزایر عمدهترین تامینکنندگان نفت و گاز اروپا هستند. اما با وجود تلاشهایی که اروپائیها برای وارد کردن انرژی از آفریقا به عمل آوردهاند، منابع این قاره بنا به دلایل زیست محیطی و بخصوص دلایل سیاسی و امنیتی نمیتواند منابع پایداری باشد و دارای پیچیدگیهای خاصِ خود است. دخالت اروپا در جنگ داخلی لیبی، از یک سو باعث شد تا جنگ طولانی شود و از سوی دیگر تولید نفت این کشور در سال 2021م. بالغ بر 80 درصد کاهش یابد و حتی در سال 2022م. نزدیک بود که تولید نفت کاملاً متوقف شود. اروپا روی نیجریه نیز به دلیل جنگ داخلی و خرابکاری شورشیان نمیتواند حساب کند. تولید نفت و گاز الجزایر نیز تحت تاثیر اختلافات این کشور با مراکش بر سر صحرای غربی است. الجزایر خواهان استقلال صحرای غربی است. اما مراکش خواهانِ الحاق این منطقه به خاک خود است. الجزایر تامین کننده انرژی اسپانیا است. اما اسپانیا در مناقشة صحرای غربی جانب مراکش را گرفت. حمایت اسپانیا از مراکش برای این کشور گران تمام شد؛ زیرا باعث به هم خوردن مناسبات دیپلماتیک این کشور با الجزایر شد. الجزایر صدور گاز خود به اسپانیا را به حالت تعلیق درآورد. همین اتفاق باعث شد تا اسپانیا به دنبال تامین انرژی از کشورهای دیگر از جمله آمریکا باشد.
نتیجهگیری
نقش نفت در اقتصاد جهان به حدی است که امروزه همه از «ژئوپلیتیک نفت» سخن به میان میآورند. بعد از نفت، گاز نقش مهمی در اقتصاد کشورها بازی میکند. مجموع نفت و گاز تحت عنوان «ژئوپلیتیک انرژی» نقش مهمی در روابط میان کشورها دارند. قدرتها و شرکتهای بزرگ نفتی تا پایان دهة 1960م. هرطور که میخواستند از منابع انرژی بهرهبرداری میکردند. اما در آغاز دهة 1970م. اتفاقاتی روی داد که روابط کشورهای صادرکننده و واردکنندة نفت را به شدت تحت تاثیر قرار داد. نخستین اتفاق، تحریم نفتی کشورهای صنعتی در سال 1973م بود. این اتفاق باعث شد که قدرتهای بزرگ با ایجاد انقلاب، جنگ، حمله نظامی و اشغال از سیاستهای مستقل نفتی این کشورها جلوگیری کنند.
به همین دلیل است که منطقه جنوب غرب آسیا از دهة 1970م. تاکنون، کانون جنگ و درگیری شده است. آسیای مرکزی و قفقاز یکی دیگر از کانونهای رقابت ژئوپلیتیکی بر سر انرژی است. این منطقه از دهة 1990م. مورد توجه غرب قرا ر گرفته است. مسالهای که خشم روسها را به دنبال داشته است. لذا روسها برای جلوگیری از نفوذ آمریکا و اروپای غربی در این منطقه، ابتدا مسیرهای جایگزینی (مثل خط لوله باکو تفلیس جیهان و خط لوله باکو تفلیس ارزروم و خط لولة بستر دریای خزر) که توسط غربیها برای کاهش وابستگی به روسیه ایجاد شده بود را ناامن کردند. در ثانی راههای انتقال انرژی (خط لولة بلواستریم، ترک استریم، نورداستریم 1 و نورد استریم 2) خود را به اروپا زیاد کردند. ایستادگی روسیه در برابر غرب، آنان را مجدداً متوجه جنوب غرب آسیا و در ادامه منطقة شمال آفریقا نمود. در جنوب غرب آسیا، کشور ایران به دلیل گره خوردن مذاکرات برجام، قطر به دلیل فقدان سرمایهگذاری و زیرساختهای لازم و عراق نیز به علت فقدانِ ثبات سیاسی و زیرساختهای لازم نمیتوانند جایگزین مناسبی برای روسیه باشد. در منطقة شمال آفریقا نیز کشور نیجریه به دلیل جنگ داخلی و خرابکاری شورشیان، لیبی به دلیل کاهش تولید نفت به خاطر جنگ طولانی مدت و الجزایر به علت به هم خوردنِ مناسبات دیپلماتیکِ آن با اسپانیا به خطر مسالة صحرای غربی قادر به تامین انرژی لازم برای اروپا در برابر کاهش وابستگی به روسیه نیستند. بنابراین میتوان گفت که انرژی به عنوان یکی از متغیرهای ژئوپلیتیکی نقش مهمی در روابط و رقابت میان کشورها و مناطق سیاسی و جغرافیایی دارد و هر کشوری که از منابع زیاد برخوردار باشد، میتواند کشورهای نیازمند را به چالش بکشد.
واژگان کلیدی: ژئوپلیتیک , انرژی, جایگاه , روابط ,کشورها, اقتصاد جهان, ژئوپلیتیک نفت,