مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

چالش تروریسم در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC

 


حملات تروریستی 11 سپتامبر که مرکز تجارت جهانی را نابود کرد و به پنتاگون آسیب رساند سبب تغییر سریع و فوری در سیاست خارجی ایالات متحده شد که برخی آن را با واقعه پرل هاربر مقایسه می کنند که سبب ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم شد.بعد از فروپاشی شوروی، ایالات متحده مبارزه با تروریسم را به عنوان یکی از ارکان سیاست خارجی خود معرفی کرد اما این باعث نشد که جنگ بر علیه تروریسم به دستور کار غالب در سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شود.اما بعد از 11سپتامبر ترویسم جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی آمریکا پیدا کرد. اهمیت پیدا کردن مفهوم تروریسم در سیاست خارجی امریکا تنها محدود به عرضه نظری نماند و در عرصه عملی نیز آثار خود را به جای گذاشت . بدن معنی که به دنبال اولتیماتوم ایالات متحده به حکومت طالبان  در افغانستان مبنی بر تحویل اسامه بن لادن، رهبر گروه القاعده، به آمریکا و رد این اولتیماتم توسط حکومت طالبان، امریکا به افغانستان حمله کرد و حکومت طالبان را ساقط کرد. ایالات متحده سپس عراق را مورد حمله قرار داد و در راستای تحول در خاورمیانه طرح های بی مانند طراح خاورمیانه بزرگ را دنبال کرد.

تصور این بود که با رفتن جرج بوش از کاخ سفید موضوع مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی آمریکا کمرنگ می شود و کمتر در دستور کار دولتمردان جدید در کاخ سفید قرار می گیرد. اما این گونه نبود و موضوع مبارزه با تروریسم همچنان در سیاست خارجی ایالات متحده از بر جستگی و اهمیت برخورد دار گشت و دولت بارااک اوباما . افغانستان و پاکستان را کانون مبارزه با تروریسم معرفی کرد. در راهبرد امنیت ملی ایالات متحده به تارخ می 2010، تروریسم در کنار گسترش تسلیحات کشتار جمعی مهمترین و بزرگترین خطر برای امنیت امریکا معرفی شده است. در این راهبرد آمده است که خط مقدم مبارزه با تروریسم افغانستان و پاکستان می باشد و بر مغلوب کردن القاعده و اعضای آن در افغانستان، پاکستان و سراسر جهان تاکید شده است. در راهبرد جدید امنیت ملی امریکا ضمن اذعان به عدم غلبه کامل بر تروریست ها سه راهبرد برای مبارزه با تروریسم در نظر گرفته شده است که عبارتند از:

  1. استفاده از نیروی نظامی امریکا و متحدین در جنگ افغانستان برا ی حمله به پناهگاه تروریست ها
  2. پیگیری گسترش توسعه و دموکراسی در پاکستان
  3. پیگیری توسعه، دموکراسی و تقویت دولت ملی در افغانستان.

ایالات متحده در دولت اوباما در راستای راهبرد اول نیروی های نظامی خود را در افغانستان افزایش داد و از متحدین خود نیز درخواست ارسال نیروی بیشتر کرد که با پاسخ کم و بیش مثبت آنها روبرو شد. همچنین در راستای راهبرد دوم و سوم همچنانکه در راهبرد امنیت ملی می 210 نیز آمده است کمک های فراوانی در اختیار دولت پاکستان و افغانستان قرار گرفت که این کمک ها نیز کماکان ادامه دارد. حال سوالی که نگارنده قصد بررسی آن را دارد این است که مقوله مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی آمریکا با چه موانعی روبرو است؟ در پاسخ به این سوال، فرضیه ای که نگارنده قصد بررسی آن را دارد این است که ماهیت و ویژگی های تروریسم از یک سو و سیاست های خاورمیانه ای ایالات متحده از سوی دیگر دو چالش عمده برای سیاست خارجی این کشور در مبارزه بر علیه تروریسم می باشد. نگارنده در ادامه به تشریح این دو مؤلفه می پردازد.

ویژگی ها و ماهیت تروریسم:

کاربرد خشونت از پیش طراحی شده و غیر قابل پیش بینی و یا تهدید به خشونت برای بدست آوردن اهداف مشخصی تروریسم خوانده می شود. حمله به توریست ها، کارکنان  سفارت خانه ها، امداد گران، مردم غیر نظامی با انگیزه سیاسی نمونه های از اقدامات تروریستی به شمار می اید. تروریسم ممکن است به وسیله افراد و گروه ها علیه حکومت و با توسط حکومت ها و یا با حمایت آنها، علیه گروه های خاصی به کار رود. با این تعریفی که از تروریسم به عمل آمد باید گفت که تروریسم دارای چند ویژگی اساسی می باشد که این ویژگی ها مبارزه با آن را بسیار دشوار می کند. این ویژگی ها عبارتند از:

  1. اولین ویژگی تروریسم عدم تعلق سرزمینی آن می باشد. این بدان معنی است که تروریسم پایگاه جغرافیای مشخصی ندارد که بتوان با مورد حمله قرار دادن سرزمین آنها به حیاتشان پایان داد. برای مثال طبق آنچه  که در سندامیت ملی آمریکا آمده است گروه القاعده در افغانستان پاکستان، عراق، یمن ، سومالی، مغرب، ساحل عاج … دارای پایگاههای امن است. گروه القاعده که آمریکا آن را تهدیدی برای امنیت ملی خود می داند همزمان در همه این کشورها وجود دارد و در ین حال به هیچ کدام از این سرزمین ها احساس تعلق ندارد. بدین خاطر است که تحلیل گران روابط بین الملل معتقدند که باید بعد از 11 سپتامبر برای اولین بار قائل به ظهور بازیگری فاقد تعلق سرزمینی بود که می تواند به اقداماتی مانند اقدامات دولت های دارای سرزمین مشخص دست بزند. مبارزه با این چنین بازیگری طبیعتاً بسیار دشوار می باشد. برخی اعتقاد دارند که دولت های ورشکسته بهترین مکان برای رشد گروه های تروریستی شبیه القاعده است.
  2. ویژگی دوم تروریسم قابلیت تحرک آن می باشد. این مزیتی است که تروریسم از آن برخوردار است اما دولت ها که فاقد آن هستند. بدین معنی که دولت یک جغرافیای مشخص دارد که تنها در چهار چوب آن قدرت تحرک دارد و قادر نیست از سرزمین خود کوچ کند اما عدم احساس تعلق سرزمینی به تروریست این قابلیت را داده است که از سرزمینی به سرزمین دیگر و از مکانی به مکان دیگر نقل مکان کنند. بر حسب این ویژگی باید گفت که گروه القاعده امروز را می تواند در افغانستان باشد و فردا در شمال افریقا مستقر شود. مورد حمله قرار دادن بازیگری که فاقد احساس تعلق سرزمینی است بسیار دشوار است. دولت بوش بعد از افغانستان، عراق را پایگاه تروریست ها خواند و امروز روز دولت اوباما پاکستان را پایگاه تروریسم معرفی می کند که اخیرا یمن را هر دو می تواند درست باشد زیرا تروریسم از قابلیت تحرک برخوردار است.حتی سند راهبرد امنیت ملی آمریکا خود قائل به سه سطح تهدید محلی ،منطقه ای و جهانی برای گروهای وابسته به القاعده است.
  3. ویژگی دیگر تروریسم این است که شیوه های مبارزه آنها متفاوت از جنگ های کلاسیک است. بدین معنی که این گونه نیست که تروریسم دارای ارتش کاملا مدرن ، توپ ، تانک و هواپیما باشد و حمل استقرار آن نیز مشخص باشد و بتوان با فراهم آوردن ارتشی مدرن مانند جنگ های کلاسیک با آن وارد جنگ شد و در صورت برتری داشتن نسبت به آن در جنگ پیروز شد. نبرد های چریکی ، بمب گذاری، جنگ های پراکنده   و … از شیوه ای رایج آن ها می باشد که با ارتش مدرن که برای انجام جنگ های کلاسیک مفید است نمی توان آن را مهار کرد.این شیوه مبارزه تروریست ها چنان ارتش امریکا را در عراق زمین گیر کرده بود که این کشور مجبور شد برای مقابله با آن ها از مردم عراق استفاده کند و آن ها را مسلح نماید . امروزه ایالات متحده در افغانستان و پاکستان مجبور به در پیش گرفتن استراتژی های ضد شورش شده است که شاید در بلند مدت به موفقیت منجر شود. با این حال، یکی از دلایلی که باعث شده که تا کنون بزرگترین ارتش جهان نتواند گروه القاعده را مغلوب خود کند همین ویژگی تروریست ها است.

سیاست های خاورمیانه ای ایالات متحده و چالش تروریسم:

ایالات متحده نسبت به خاورمیانه، به عنوان یک کل، و نسبت به دولت های تشکیل دهنده ای این منطقه، به عنوان جز ، سیاست های دارد که در برخی موارد این سیاست ها جز سیاست های اصولی این کشور در منطقه خاورمیانه می باشد و کاملا در سیاست خارجی این کشور نهادینه شده است. اما در مواردی هم این سیاست ها با سیاست های مبارزه با تروریسم ایالات متحده در خاورمیانه همخوانی ندارد. در راهبرد امنیت ملی ایالات متحده در می 2010 افراط گرایان خشن با محوریت القاعده که کانون آن در افغانستان و پاکستان به طور خاص و مناطقی دیگر از خاورمیانه می باشد تهدید عمده برای امنیت ملی ایالات متحده است که سیاست این کشور باید مبتنی بر مغلوب  ساختن آنها باشد. به اعتقاد نگارنده سیاست های ایالات متحده نسبت به اسرائیل ، دنیای اسلام ، کشور پاکستان و افغانستان خود تقویت کننده تروریسم است و ییش از پیش سیاست مبارزه با تروریسم این کشور را با چالش روبرو می کند. نگارنده در ادامه به تشریح این سیاست که می پردازد

  1. سیاست ایالات متحده نسبت به اسرائیل: از زمانیکه ترومن رئیس جمهور آمریکا استقلال اسرائیل را به رسمیت شناخت تا به امروز ایالات متحده مهمترین حامی این کشور بوده است. حمایت های ایالات متحده از اسرائیل تنها منبع عملیات تروریستی علیه آمریکا نیست، ولی از دلایل مهم آن به شمار می آید و باعث می شود که پیروزی در جنگ بر علیه تروریسم دشوارتر شود . برای نمونه جای هیچ گونه تردیدی نیست که بسیاری از رهبران القاعده و از جمله شخص بن لادن، حضور اسرائیل در اورشلیم و مصائب فلسطین را انگیزه عملیات خود قرار داده اند. بر اساس گزارش کمیسیون 11 سپتامبر در ایالات متحده، بن لادن به صراحت در مورد مجازات ایالات متحده برای حمایت از اسرائیل مصمم بوده است و حتی تلاش نموده زمانبندی این حملات را به گونه ای تنظیم کند که بر این موضوع تاکید به عمل آید. حمایت بی قید و شرط ایالات متحده از اسرائیل کار نیروهای تندرو را برای جلب حمایت عمومی و جذب نیرو های جدید آسان می کند. ارزیابی های به عمل آمده از افکار عمومی این مطلب را تائید می نماید که جمعیت های عرب عمیقا نسبت به حمایت آمریکا از اسرائیل موضع خصمانه دارند. گروه مشورتی وزارت خارجه ایالات متحده در زمینه دیپلماسی عمومی در جهان اسلام و غرب نیز به این نتیجه رسیده است که شهر وندان این کشورها از مصائب مردم فلسطین و نقشی که به گمان آنها ایالات متحده در این میان به عهده دارد واقعاً ناراحت هستند پس ملاحظه می شود که سیاست حمایت از اسرائیل خود مقوم تروریسم در منطقه و پرورش نیروهای رادیکال است.
  2. سیاست ایالات متحده نسبت به دولت های اسلامی: سیاست ایالات متحده نسبت به کشورهای اسلامی از وجوه مختلفی بر خوردار است که از تعاملات نزدیک، حمایت از رژیم های محافظه کار، دخالت ، تلاش برای تحمیل ارزش های ناسازگار با ارزش های اسلامی و .. را شامل می شود.در نگاه القاعده،آمریکا در جهان اسلام دخالت می کند و باید به هر وسیله ممکن از این کار باز داشته شود. در نگاه القاعده امریکا به دنبال تحمیل فرهنگ غربی بر کشورهای اسلامی است، با تحریم ها بر علیه عراق باعث فقر مردم این کشور شده است، از اسرائیل حمایت می کند، در حالیکه اسرائیل عنصری بیگانه در این منطقه است که باید نابود شود، حضور نظامی آمریکا در مکان های مقدس مانند عربستان باید پایان گیرد. از این رو، اگر چه اکثریت عرب ها و مسلمانان شیوه های القاعده را رد کرده اند، اما خصومت ها نسبت به ایالات متحده در میان اعراب و دنیای اسلام در حال گسترش است. به باور بوزان، حادثه 11 سپتامبر نشان داد که بر خلاف حرف ریگان، امریکا شهری روشن بر فراز تپه نیست که مورد تقلید دیگران قرار گیرد. بنا بر این می توان گفت که تداوم برخی از سیاست های ایالات متحده نسبت به کشورهای اسلامی خود نفوذ و گسترش نیرو های وابسته به القاعده را بیشتر می کند.
  3. در راهبرد امنیت ملی آمریکا آمده است که اگر در افغانستان و پاکستان تغییراتی در مسیر توسعه و دموکراسی صورت نگیرد این دو کشور به محلی امن برای تروریست ها و القاعده تبدیل می شود  و حتی ممکن است در افغانستان بار دیگر طالبان قدرت را در دست گیرد. هر چند این سیاست آمریکا از نگاه القاعده خود مصداق دیگر از دخالت امریکا در امور اسلام و تلاشی برای تحمیل ارزش های غربی تفسیر می شود و ممکن است که دامنه آنها را گسترده تر سازد اما نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که زیست اجتماعی و خصوصیات افغانستان و پاکستان از کیفیتی بر خوردار است که امکان تغییر و تحول را بسیار دشوار می کند. در افغانستان و پاکستان حس فرقه ای و قبیله ای بسیار نهادینه شده است به گونه ای که دولت پاکستان و افغانستان بر خیلی از مناطق کشور خود حاکمیت ندارند. در این دو کشور همچنین هویت های متعارض قومی، مذهبی، عرفی و حتی جغرافیای وجود دارد که کار مدیریت متمرکز جامعه را بسیار دشوار می کند. این وضعیت باعث شد که در گذشته دولت های مانند بریتانیا، شوروی و امروزه ایالات متحده قادر به کنترل و مدیریت این دو کشور نشوند.بریتانیا در قرن نوزده تلاش کرد زیست این مناطق را در جهت منافع خود تغییر دهد که با واکنش شدید آنها مواجه شد و در نهایت مجیور شد شیوه زیست آنها را بپذیرد.حتی دولت های پاکستان و افغانستان نیز قادر به تغییر بافت کشور خود در جهت کامل کردن فرایند دولت ملی در کشورشان نیستند.اما آمریکا همکنون به دنبال تغییر بافت اجتماعی جامعه پاکستان و افغانستان در جهت مبارزه با تروریسم است که کار آمریکا را بسیار دشوار خواهد کرد. ویژگی های داخلی جامعه افغانستان و پاکستان چالش های جدی برای سیاست مبارزه با تروریسم اوباما است که پاکستان و افغانستان را به عنوان کانون بنیاد گرایی اسلامی تعریف کرده است.

مطالب مرتبط