مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

پیشینه اسلامگرایی در عربستان سعودی: (بخش اول)

اشتراک

کامران کرمی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

اسلام گرایی در عربستان سعودی جنبشی ریشه دار است که شناخت، تحلیل و ارزیابی کارنامه آن جز در بستر تاریخی اسلام در شبه جزیره عربستان میسر نمی باشد. مرور این تاریخ نشان می دهد که ظهور قرائت خاص اسلام گرایان سعودی محصول تولد در دل بحران است. ظاهرگرایی احمد بن حنبل، بازگشت به آیین سلف صالح ابن تیمیه و ظهور جنبش وهابیت عبدالوهاب، همگی ناشی از ظهور و بروز در عصر بحران می باشد. پیوند بین محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب باعث گردید تا نوعی وحدت سیاسی و مذهبی در دل بحران ایجاد گردد که تا به امروز همچنان پابرجا و مورد احترام است. در واقع پیوند بین جنبش وهابیت و خاندان آل سعود باعث گردید تا وحدت سرزمینی در عربستان ایجاد گردد و مرزهای امروزین عربستان سعودی تشکیل گردد. قدرت گیری نهاد سیاست بر نهاد مذهب از یکسو و رشد و توسعه اقتصادی عربستان در اواخر دهه 60 و گسترش روابط امنیتی با آمریکا موجب گردید تا نوعی گسستگی در پیوند بین آل سعود و وهابیت ایجاد گردد و در سطح اجتماعی هم شاهد بروز فرهنگ مصرف گرایی و گسترش فاصله های طبقاتی باشیم که یک بحران فرهنگی عمیق ایجاد نمود و بنیاد‌های حکومت پادشاهی را به خطر انداخت. در این محیط، موج رستاخیز اسلامی در طول دهه 1970 ظهور نمود. خیزش حرکت های رادیکال سنی و شیعی بخصوص در اواخر دهه 70 موجب گردید تا گونه های مختلفی از اسلام گرایان با قرائت های مختلف متولد گردد. در این بخش از مقاله و بخش های آتی که تقدیم علاقه مندان می گردد، تلاش می گردد تا اسلام گرایی در عربستان سعودی مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد.

کلیدواژگان: عربستان سعودی، اسلام گرایی، پیشینه، ظاهرگرایی، ابن حنبل، ابن تیمیه، ابن عبدالوهاب، پیوند سعودی – وهابی

تحلیل رخداد

تاریخچه اسلام گرایی در عربستان سعودی

شناخت اسلام گرایی در عربستان جز در بستر تاریخی، یعنی شناخت سیر ظاهرگرایی در تمدن اسلام، ممکن نیست، و در این میان می بایستی جریان هایی که در درون این چارچوب قرار داشته را شناسایی و مورد تحلیل قرار داد. ظرف جغرافیایی ظهور اسلام، شبه جزیره عربستان است. این سرزمین گرم و خشک، بر فرهنگ حاکم مردم شبه جزیره هم تأثیرگذار بود و موجب به وجود آمدن روحیه ای خاصی در مردم گردیده بود. گرایش غالب در این سرزمین بت پرستی و فرهنگی جاهلانه بود و به دلیل شکل نگرفتن نهادهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پرقدرت، اساساً این امکان وجود داشت که به مرور، فرهنگی جدید، از پایین به بالا در مردم، انقلابی فکری و اخلاقی ایجاد کند. در چنین وضعی پیامبر اسلام در شهر مکه و در خاندان بنی هاشم طلوع کرد. از همان آغاز، پیام توحید به صورت اجمالی بر قلوب بسیاری وارد شد. در این میان چون انتقال فهم ظریف از اسلام حقیقی در تندباد توطئه های سیاسی مبتنی بر فرهنگ جاهلی به محاق رفت، به تدریج، انحراف در مسیر اجمال به تفصیل اسلام فراهم آمد. تداوم سیر جدایی ولایت از ولایت در زمان خلفای اربعه، مرگ تدریجی اصحاب رسول، آمیختگی اعراب با فرهنگ های بیگانه، سرازیر شدن ثروت های روم و ایران به سمت اعرابی که به زندگی به شدت بسیط و بدوی داشتند و سایر مسائل اجتماعی آن زمان، سبب شد آثار انحرافی جدیدی پیدا گردد.

1- جدال ظاهرگرایی با مخالفان در تاریخ اسلام

 به مرور از زمان بنی امیه کتابت و حفظ احادیث و سیره نبوی به منظور شناخت و تثبیت سنت پیامبر برای عامه نیز اهمیت یافت. فردی که در رهبری اهل حدیث شهرت بیشتری یافت، احمد بن حنبل مولف کتاب المسند بود. اهل حدیث که توان تفسیر قرآن و سنت رسول را در برابر جریان ها و سوال های جامعه اسلامی نداشتند و از سوی دیگر، سخت نگران از دست رفتن قرائت نسبتاً رسمی عامه از اسلام بودند و نمی خواستند جریان رقیب یعنی مکتب اهل بیت زمام امور فکری و فرهنگی را به دست آورد، بنا را بر این گذاشتند که باید با استناد و تمسک بی چون و چرا و مطلق به ظواهر حدیث، از هر نوع تفسیر و توجیهی از عقاید که به نحوی شائبه تغایر با احادیث وارد شده را داشته باشد، اجتناب ورزید و حتی در آنچه وارد شده نیز سوال جدید مطرح نکرد. برخی از عقاید مذکور در رساله احمد بن حنبل عبارتند از: هر کس از مذهب اهل سنت خارج باشد، بدعت گذار است و از مسیر حق خارج شده است. ایمان در نیت و قول و عمل هست و نفی هر یک خروج از ایمان است. گناهان و شرور با قضا و قدر الهی انجام می شود. خلافت از آن قریش است و جهاد باید با امامی انجام شود، چه نیکوکار باشد و چه فاجر. بنابراین واضح است اعتقادات خاصی نزد اصحاب حدیث به عنوان حافظان اهل سنت تحقق پیدا کرده است که ناشی از همان تفسیر ظاهر دین به باطن فرهنگ جاهلی است. عنوان سلفیه نیز بیشتر درباره همین پیروان احمد بن حنبل است که در قرن چهارم در بغداد رواج پیدا کردند. از رهبران مهم حنابله در این زمان، ابومحمد حسن بن علی، مشهور به بربهاری است که باید او را از منابع فکری ابن تیمیه دانست و عبدالله بن عکبری مشهور به ابن بطه دیگر حنبلی تندرو قرن چهارم بود و در قرن ششم هم دیگر اندیشمند شاخص ابن الجوزی در ادامه سنت اهل ظاهر، با تکیه بر احادیث، سخت به لزوم پیروی از سنت و جماعت تأکید نمود و از هرگونه بدعتی باز می دارد و بدعت را امری توبه ناپذیر معرفی می کند.

2- ظاهرگرایی ابن تیمیه در عصر بحران

بدون شک در بررسی ریشه های اندیشه اسلام گرایی و بخصوص وهابیت در عربستان، هیچ کس را نمی توان یافت که به اندازه ابن تیمیه اهمیت داشته باشد. در واقع عبدالوهاب جز برخی تندروی ها، چیزی به عقاید ابن تیمیه نیفزوده است. شخصی که بن لادن و گروههای نظامی مدرن اسلامی از او تأثیر پذیرفته اند. ابن تیمیه همچون بسیاری از سلفیه، سخت نگران از بین رفتن قرائت رسمی اهل سنت و جماعت بود و خود را حافظ سیره سلف صالح می خواند. به همین منظور بخش عمده ای از آثار ابن تیمیه به نقد گروه ها و مذاهب مختلف آن زمان اختصاص دارد. اعتقادات ابن تیمیه در توحید و الهیات در زمان وی و پس از آن بسیار منازعه برانگیخت. علت آن ذات اندیشه ظاهرگرایی ابن تیمیه است که بر آن اساس باید از هر نوع اندیشه استدلالی، فارغ از نص، اجتناب ورزد و به زعم خویش نگاهی خالص به دین خداوند داشته باشد. گرایش فقهی ابن تیمیه مستقل از مذاهب اربعه است. هر چند وی منتسب به حنابله است، اما برخلاف دستور اهل سنت در زمان المستضهر که اجتهاد را ممنوع و فقه را در مذاهب اربعه محدود کرده بود، به صراحت اجتهاد نمود و از همه مذاهب اربعه فاصله گرفت. با اینکه ابن تیمیه به شدت مورد حمله علمای سنی و شیعه قرار گرفت و سرانجام بر سر این عقاید جان داد، اما عقاید حنابله افراطی را وارد مرحله ای جدید کرد. پس از ابن تیمیه دو عالم دیگر به راه وی ادامه دادند: نخست، شاگرد مستقیم و دستیارش، ابن قیم جوزیه که دیدگاه های ابن تیمیه را توسعه داد و شخصیت دوم شمس الدین محمد معروف به عماد بود. اما هیچ یک شهرت محمد بن عبدالوهاب را نیافتند.

3- انحطاط در تمدن اسلامی و ظهور جنبش وهابیت

تمدن اسلامی در زمان ابن تیمیه به رغم همه مشکلات، هنوز بارقه ای از حیات را حفظ کرده بود. اما این وضع با توجه به سرنگونی خلافت عباسی نمی توانست چندان تداوم یابد و سرزمین های اسلامی نیازمند دیدگاهی جدید بود. وضعیت فرهنگ و اندیشه در شبه جزیره عربستان هم رو به ضعف نهاده بود و روح اسلامی در این مناطق بویژه در بخش های بادیه نشین به نفع فرهنگ سنتی آن مناطق عقب نشست. در بین متأخرین، در سرزمین نجد عربستان، محمد بن عبدالوهاب ابتدا خود را در قواره یک مصلح معرفی نمود و با خرافات به مبارزه برخواست. او که خود و خانواده‌اش حنبلی مذهب بودند، عمل به سیره سلف را شعار خود قرار داد و مانند ابن‌تیمیه خواستار پاک‌سازی تعالیم دینی از افزوده‌های مذاهب گوناگون اسلامی شد. وهابیون بر این باورند که مسلمانان در طی روزگار و قرون، از آیین اسلام منحرف شده‌اند و در دین خدا بدعت‌هایی جای داده‌اند که با شرع اسلام متناقض است. به عقیده وهابیون باید از اصولی که پیامبر اسلام حکم فرموده، پیروی کرد و از منهیات او دوری نمود. فرقه وهابیت به تبع ابن‌تیمیه به ظواهر کتاب و سنت عمل می‌نمایند و تأویل را حجت نمی‌دانند. بدین ترتیب، با توجه به ظاهر آیه برای خداوند اعضا و جوارح قائل هستند. زمینه اصلی ظهور جنبه تندروانه و رادیکال وهابیت مانند دیگر گرایش‌های بنیادگرا، در این است که ایشان عقاید دیگر مسلمانان را شرک و کفر می‌شمارند و کارهایی چون برکت جستن از چیزهای جامد و بی‌روح و یاری جستن از غیرخدا را بدعت می‌دانند. روح حاکم بر دیدگاههای ابن عبدالوهاب تابع ابن تیمیه است و بدین علت او خود را تابع سلف صالح و حفظ سنت صحیح اسلامی می دانست و همچون تیمیه چه در امور اعتقادی و چه در امور فقهی خود را تابع هیچ یک از مذاهب چهارگانه از جمله حنابله نمی دانست. عقاید مذهبی عبدالوهاب در پیوند با قدرت سیاسی آل سعود، بسط و به سراسر شبه جزیره گسترش پیدا نمود.

4- پیوند سعودی – وهابی

تجلی کلاسیک همزیستی خاص میان مذهب پیکارجو و قدرت امپراطوری را می‌توان درحکومت سعودی در شهر درعیه در اواسط قرن هجدهم یافت. بنیان این همزیستی بر اتحاد میان محمدبن سعود و شیخ محمد بن عبدالوهاب استوار بود. ابن‌سعود لقب امام را به عنوان رئیس سیاسی ـ نظامی قبیله برگزید، و عبد‌الوهاب نیز به عنوان شیخ یک ایدئولوژی مذهبی پاکدینی ارائه داد. تعالیم عقیدتی او بر اساس عقاید تند ابن حنبل و ابن تیمیه استوار بود. شیخ تنها قرآن و سنت را قبول داشت و تمام تفاسیر و تعابیر الهی دیگر، تصوف و خرافات را به عنوان بدعت رد می‌کرد. پیروان شیخ، با توجه به تأکید کلی او بر یگانگی مطلق خدا، موحدین نامیده می‌شدند، و درخارج از عربستان نیز به وهابی معروفند. حکومت سعودی در اوایل قرن نوزدهم، با تصرف مکه و مدینه به سرعت گسترش یافت، اما اندکی بعد از آن در 1818 توسط ابراهیم پاشا فرزند محمد علی در هم کوبیده شد. در اواسط قرن نوزدهم، قدرت سعودی بار دیگر در نجد ظاهر شد اما اندکی بعد در 1891 از دست سلسله ابن رشید شکست خورد. ده سال بعد، عبد‌العزیز بن‌‌ عبدالرحمن آل سعود از کویت به عربستان بازگشت و جنگ جویان اخوان با استفاده از مردان قبایل مطیر، عتیبه، حرب، و عجمان سازماندهی کرد. به این ترتیب، اخوان نخستین وسیله‌ای بودند که عبدالعزیز در سال‌های بین 1912 و1925، با استفاده از آن‌ها به فتح اغلب مناطق شبه جزیره عربستان و اتحاد بخش‌های آن دست زد. پیروزیهای مکرر و پی‌درپی او بر عثمانی‌ها، راشدی‌ها، هاشمی‌ها، یمنی‌ها، و شیعیان خلیج فارس با استقرار یک پادشاهی واحد سعودی در 1932 به اوج خود رسید. ترکیب قدرت بنیاد گرایی وهابی و وسوسه غنیمت جنگی، فرمول پیروزی و موفقیت ابن سعود بود.

به هنگام مرگ ملک ابن سعود در1953، پادشاهی سعودی فشار‌های نوگرایانه محیط جهانی را تجربه می‌کرد. ثروت رو به رشد نفت پادشاهی و نگرانی‌های امنیتی آن، سعودی‌ها را بيش از پيش درگیر مسائل عربی و ‌جهانی کرد. از بین رفتن تدریجی انزوای اختیاری پادشاهی، فرهنگ بنیاد گرایانه را به رویارویی با یک محیط جهانی سریعاً در حال تحول وا داشت. ثروت رو به رشد پادشاهی احساس نا‌امنی را برانگیخت و باعث شد تا روابط امنیتی وسیعی با آمریکا برقرار کند. ترکیب تلاش‌های توسعه گرایانه سعودی و نگرانی‌های امنیتی باعث افرایش سریع حضورآمریکا شد. نتایج این تحولات فساد و مصرف گرایی شدید و آشکار در میان بعضی از عناصر و یاران خانواده سلطنتی‌ و افزایش محرومیت نسبی قبایل وطبقات متوسط یا پایین شهری بود. تأثیر مرکب و وفور نفت و نفوذ غرب بر پاکدینی سعودی یک بحران فرهنگی عمیق ایجاد کرد که بنیاد‌های حکومت پادشاهی را به خطر مي‌اندازد. در این محیط، موج رستاخیز اسلامی در طول دهه 1970 ظهور کرد.

5- خیزش های شیعی – سنی علیه دولت سعودی – وهابی

درست بر خلاف بیشتر رژیم‌های عرب که به در پیش گرفتن درجات مختلفی از علماء نیت اعتراف دارند، پادشاهی عربستان سعودی مدعی حکومتی اسلامی است. علی رغم این ادعا، پادشاهی را از منازعه بنیادگرایانه داخلی و انقلاب اسلامی در ایران، در امان نبوده است. در اواخر دهه 1970، منازعه اسلام گرایانه ابعاد مهمی به خود گرفته و با تصرف مسجد بزرگ کعبه و شورش‌های شیعیان در استان شرقی نفتی عربستان، به اوج رسید. این شورش‌های سنی و شیعه منعکس کننده شکافهای ایدئولوژیک اجتماعی در جامعه‌اي بود که از ضربه فرهنگی ناشی از نوسازی سریع رنج می‌برد. به همین ترتیب، نکته مهم در این حقیقت نهفته است که این جوش و خروش‌های ضد پادشاهی، از دوران‌های پرکشمکش آغازین حکومت سعودی ریشه می‌گیرند.

مطالب مرتبط