مركز بين المللي مطالعات صلح-IPSC
انقلابهای عربی در سال 89 دامن لیبی را نیز گرفت و پایههای حکومت 42 ساله معمرقذافی را ویران و لیبی را درگیر جنگی هشت ماهه کرد که خرابیهای بسیاری را برای کشورش به بار آورد و در نهایت نیز با حمله نیروهای ناتو بود که حکومت وی به پایان رسید. در اين حال با توجه به ابعاد گوناگون بحران در ليبي و آينده سياسي اين كشور گفتگويي با دكتر سيروس احمدي داشتهايم:
واژگان كليدي: لیبی، فدرالیسم، تجزیه طلبی، آفریقا، اقوام، شورش، ليبي و آينده تجزيه، پيشينه فدراليسم، شرايط قدرت و حضور جريان هاي نظامي در ليبي، واگرايي و حضور جريان هاي نظامي در ليبي
مركز بين المللي مطالعات صلح: پيشينه فدراليسم و واگرايي در بخشهاي گوناگون ليبي چگونه مورد بررسي شما قرار ميگيرد؟
لیبی پیش از حکومت قذافی به عنوان کشوری فدرالی با سه ولایت طرابلس در غرب، برقه در شرق و فزان در جنوب غرب بود که هر کدام حکومت خودمختار داشتند اما در سال 1963 با وارد شدن اصلاحاتی در قانون اساسی این کشور نظام فدرالی ملغی شد و با برچیده شدن مناطق فدرالی همگی مرکب از 10 استان تحت اداره حکومت مرکزی شدند.
قبایل لیبیایی میگویند بر اساس قانون اساسی سال 1951 اقلیم های فدرالی تشکیل میدهند. بر اساس این قانون اساسی، لیبی از سه اقلیم فدرالی طرابلس، برقه و فزان تشکیل شده است. این قبایل تأکید میکنند به علت ضعف عملکرد کنگره ملی لیبی و بیتوجهی دولت این کشور به مناطق سکونت خود تصمیم گرفتند اقلیم فدرالی تشکیل دهند. از زمان سقوط رژیم معمر قذافی در لیبی، بارها از گوشه و کنار این کشور گروه هایی خواستار فدرالی شدن کشور شدهاند که در این میان ساکنان شرق لیبی با بیان اینکه دولت مرکزی ضعیف است و اهالی شرق سهم عادلانهای از ثروت در کشور ندارند بیش از دیگران پیگر ایالتی شدن کشور هستند.
پاتریک هایمزاده نویسنده کتاب «در بطن لیبی قذافی» در لوموند دیپلماتیک نوشته که «احساس تعلق قبیلگی بسیار قدرتمند است. در سالهای نخست انقلاب لیبی یعنی از 1969 تا 1975 حکومت دست به قبایل نمیزد. اما در سال 1975، کتاب سبز به آنها اهمیت دوچندان داد و یک فصل کامل به آنها اختصاص یافت. از آن پس قبایل جزءجداناشدنی از وفاداری به رژیم قذافی شدند. قذافی پول نفت را به تناسب میان قبایل وفادار تقسیم و بدین ترتیب آرامش اجتماعی و وحدت ملی را برقرار میکرد. شکاف اصلی در غرب کشور توسط قبیله زینتان بوجود آمد. این قبیله معتقد است که در سنت لیبی، محل بر منطقه و منطقه بر کشور ارجحیت دارد و بر ساکنان هر محل است که مبارزه برای آزادی را پیش ببرند».
مركز بين المللي مطالعات صلح: نقش برتري قومي در ايجاد بستر سازي فرايند تجزيه در ليبي چيست؟
برتری قومی، اتحاد سیاسی، عقاید مذهبی سه عامل شکننده ملی هم برای اتحاد و هم برای فروپاشی لیبی هستند. بسته به نوع کاربرد این عوامل میتوان از آنها نتیجه مثبت یا منفی گرفت. این سه عامل ملی میتوانند مانع تجزیه لیبی شوند. اولی (برتری قومی) ریشه در تاریخ لیبی داشته و ناشی از سلطه یک قوم بر دیگری است. اما قبیله به معنی دقیق نمایندگی ملی نیست زیرا بسیاری از قبایل فراتر از مرزها گسترش دارند، یا نزدیک به کشورهای عربی هستند. به همین سبب مصطفی عادل جلیل، رئیس شورای ملی انتقال، برخی کشورهای عرب را به تحریک برخی اقوام متهم میسازد. عامل دوم (اتحاد سیاسی) اراده پذیرش سیاسی در میان قبایل است، این الگو توسط غربیها پس از انقلاب لیبی مطرح شده است و برخی سران لیبی نیز آن را حمایت میکنند.
سومین عامل (دین) است. ایده تعلق به یک جامعه و اعتقاد دینی میتواند گرایشات مرکز گریز برخی سران قبایل را کاهش دهد. اسلامگرایان کمتر خواستار تقسیم سرزمین اسلامی هستند و خواستار وحدت تحت یک قدرت سیاسی دینی هستند. «جمعیت اسلامی مبارزان لیبی[1]» که در افغانستان شکل گرفته، و در سرنگونی قذافی در سالهای 1990 تلاش میکرد، تبدیل به «جنبش اسلامی لیبی برای تغییر»[2] شد، و تحت مدیریت شورای انتقالی (در دوران انقلاب) قرار گرفت، اما همین گروه اکنون به نبرد قدرت پرداخته است و اسلام سیاسی هنوز آن جایگاهی را در لیبی ندارد که جای ساختار قبیلهای را بگیرد. وانگهی، در خصوص احساس تعلق جمعی، اسلام (در لیبی) داری ساختار محکم ملی نیست و از کارکرد همگونی برخوردار نیست. علاوه بر تقسیمات قبیلهای و سرزمینی، در لیبی دو ساختار قوی فرقهای صوفی وجود دارد: سنوسی و تیجانیه (وابسته به الجزایر).
گرچه قذافی یک دیکتاتور بود، اما برخلاف دیگر دیکتاتورهای آفریقایی، وضعیت اجتماعی اقتصادی کشور از سطح آفریقا بالاتر است. قذافی در رشد کشورش تلاش کرد گرچه خود و اطرافیانش سالها از منافع کشور بهرهمند شدند. بازتوزیع رانت نفتی عاملی برای تضمین آرامش اجتماعی شد. در سال 1969 که قذافی با کودتا قدرت را در اختیار گرفت، لیبی یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود (با درآمد سرانه کمتر از 60 دلار). اما در دوران قذافی، لیبی یکی از کشورهای ثروتمند آفریقا و جهان عرب شد. در تونس و مصر جوانان شورش کردند. زیرا کار و درآمد کافی نداشتند. اما در لیبی سه میلیون کارگر خارجی مشغول به کار بود، بیکاری وجود نداشت و سطح زندگی از نظر استانداردهای بین المللی مطلوب بود.
قذافی از شکلگیری یک ارتش حرفهای و قوی پرهیز میکرد و امنیت رژیم را بر سیستم شبه نظامیان قبیلگی سازماندهی شده با نام «کمیتههای انقلابی» تضمین میکرد. استفاده از مزدوران خارجی در نیروهای امنیتی قذافی جایگاه ویژهای داشت. در اواخر سالهای 1970، قذافی یک «لژیون اسلامی» تشکیل داد که میبایستی در سراسر آفریقا عمل میکرد. زیرا وی در نظر داشت «ایالات متحده آفریقا» راه بیاندازد. این واحد پس از شکستهای متوالی در چاد در سال 1978 منحل شد.
مركز بين المللي مطالعات صلح: تشکیل گروههای شبه نظامی و بسترهاي شكل گيري آن چه نقشي در واگرايي بخش ها در ليبي داشته است؟
قبایل سلاح را وسیلهای میدانندکه در گرفتن قدرت بیشتر به آنها کمک میرساند. شورش مسلحانه، برخی قبایل را به جایگاهی رساند که هیچ تناسبی با تعداد اعضا و وسعت سرزمینشان ندارد مانند قبیله الزنتانی[3]، که فرودگاه طرابلس را در کنترل دارد و با قبیله المکاشیشیه[4] درگیری مسلحانه دارد. مسلح شدن قبایل منجر به پیچیدهتر شدن وضعیت رقابتهای درون قومی، تاریخی و سیاسی شد که گرچه وجود داشتند اما طی 42 سال حکومت قذافی، سرکوب شده بود.
حال دو عنصر اساسی در روابط قبایل مطرح میشود: 1- تفاوت قدرت نظامی؛ 2- کنترل نواحی استراتژیک.
از سوی دیگر، رشد فعالیتهای القاعده و گروههای اسلامی تندرو (مورد حمایت مالی و لجستیک عربستان و قطر) موجب شده فوج وسیعی از نیروهای مبارز وارد لیبی شوند.
مركز بين المللي مطالعات صلح: مهمترین دلایل شکلگیری گروههای مسلح در لیبی چيست؟
مهمترین دلایل شکلگیری گروههای مسلح در لیبی را میتوان چنین برشمرد: 1- سقوط قذافی و غارت پادگانها، 2- خلاء قدرت مرکزی به نفع القاعده، 3- قدرت قبایل و تسلط آنها بر بیشتر سرزمین لیبی، 4- مطالبات اجتماعی سرکوب شده، 5- بحران مالی و دخالت نظامی فرانسه در این کشور لذا ورود نیروهای مبارز مسلح از مالی به لیبی، 6- سیاستهای منطقهای قطر و عربستان در کمک به گروههای تندرو اسلامی، 7- سیاستهای منطقهای آمریکا در استفاده از القاعده برای اهداف خود، 8- حکومتهای ناپایدار در شمال آفریقا و تبدیل شدن به منطقهای بدون کنترل و مناسب برای فعالیتهای مسلحانه مرکزگریز.
مركز بين المللي مطالعات صلح: شرايط قدرت و حضور جريان هاي نظامي در ليبي به چه صورتي است؟
به نظر میرسد لیبی به سه بخش تقسیم شده است:
1- سیرنائیک که تابع طرابلس و شورای ملی انتقالی نیست. در این منطقه درگیری میان اسلامگرایان و فرقه های صوفی زیاد است. اسلامگرایان در 13 ژانویه 2012 با بلدوزر مقابر 30 تن از مقدسین صوفیها را تخریب کردند (مارابوهای مغرب). به عقیده آنها، اجتماع دور قبر مردگان نوعی بت پرستی و کفر است.
2- جنوب لیبی: دو منطقه مجزا دارد، و تابع شورای ملی انتقالی نیستند. در غرب، جمعیت طوارق ساکن هستند و عقبه شورش شمال مالی بودند، در مرکز جنوب، مبارزان توبو و عرب حضور دارند. توبوهای منطقه با توبوهای چاد ارتباط نزدیکی دارند و هرگونه بحران در این منطقه، پای توبوهای چاد را به منطقه باز میکند.
3- تریپولیتن: که به چهار منطقه تقسیم میشود:
– مصراته، تحت کنترل شبه نظامیانی است که مورد نفرت بیشتر مردم هستند. اهالی همین منطقه قذافی را کشته و دستان پسر وی را قطع کردند.
– در جنوب، قبیله وارفالا که به تنهایی 30 درصد جمعیت منطقه را تشکیل میدهد و اقتدار شورای ملی انتقالی را نمیپذیرد.
– تریپولی تحت کنترل شبه نظامیانی است که از رئیس خود یعنی رئیس شورای ملی انتقالی تبعیت میکنند. وی اکنون در ضعف به سر میبرد.
– در حال حاضر تنها نیروی «قوی» شبه نظامیان بربر زنتان و «جبل نفوسا» هستند. شبه نظامیان زنتان متشکل از بربرهای عرب زبان هستند و هم ریشه با بربرهای بربرزبان در شهر زورا بوده و در جبل نفوسا پیرامون نالوت و یفران سکونت دارند. بربر زبانها حدود ده درصد جمعیت لیبی را تشکیل میدهند اما 90 درصدشان در منطقه تریپولی ساکن هستند. شبه نظامیان زنتان سیف الاسلام (پسر سرهنگ قذافی) را در اختیار دارند.
1- بربرزبانها میدانند که شورای ملی انتقالی یک سیاست عربی اسلامی را اجرا خواهد کرد و بربرها را فراموش خواهد کرد.
2- بربرهای عرب زبان زنتان از شورای ملی انتقالی چیزی بدست نیاورده اند لذا با آن همکاری نمیکنند.
3- وارفالا و نیز قبیله سرهنگ قذافی، به طور سنتی با شورای ملی انتقالی رقابت دارند.
اگر این سه گروه که 70 درصد جمعیت طرابلس را تشکیل میدهند، با هم متحد شوند میتوانند کنترل این منطقه را در دست گیرند. اهالی زنتان با در دست داشتن سیف السلام یک برگ برنده دارند و میتوانند حمایت وارفالا، قذافها، و حتی طوارق و توبوها را بدست آورند. تنها مشکل این است که دیوان دادگستری بین المللی خواستار استراداد سیف الاسلام به این دادگاه است.
گفتگو از فرزاد رمضاني بونش