دکتر محمود باهوش فاردقی
دانشآموخته دکتری روابط بین الملل و مدرس دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
چکیده
صلح سازی در کشور افغانستان، پس از یورش آمریکا، فرآیند چندلایه بوده و هست؛ این فرایند در شرایط حضور نیروهای خارجی و در پرتوِ رخدادهای نوینِ نظام بینالملل، شکل گرفت؛ این در حالی است که به نظر می رسد تحولات اخیر و سقوط طالبان، نیروهای اساسی که برای سالیان طولانی سرکوبشده بودند، آزاد کرد و فرصت متعدد و مناسبی را در اختیار آنان و سایر بازیگران فعال در این کشور برای کسب سهم بیشتری از قدرت حکومت قرارداد و این مسئله، باعث شده تا تحولات افغانستان با منافع و ملاحظات کشورهای منطقهای و منطقه ای پیوند بخورد. هرچندکه هرگونه موفقیت یا شکست در پیشبرد پروژهی صلحسازی در این کشور، مستلزم توجه به تهدیدات ناشی از این تحولات است که ممکن است در آینده امنیت کشورهای منطقه را با مخاطرات ویژهای مواجه سازد، لذا به دنبال تحولات معطوف به تغییر ساختار و کارگزار در این کشور و شکل بندی تدریجی نظام سیاسی نوظهور، روند دگردیسیهای منجر به صلح در محیط افغانستان تشدید شده است و تأثیرات چندگانهای در سطوح متعدد در بر داشته است.
1-مقدمه
افغانستان از جمله کشورهای است که بر اثر وجود و نفوذ دولتها و ابرقدرتها همواره درچار مشکل شده است؛ از این رو تاریخ سیاسی این کشور و روند ملت_دولتسازی و امنیت به امری ناتمام و ناقص تبدیل شده است که این امر سبب شده تا ثبات صلح در این کشور به خطر بیافتد و این امر، همواره احتمال سرایت آن را به کشورهای همجوار و یا سایر کشورها ممکن گردانیده و به این ترتیب، دورنمایی صلح نه تنها به بازیگران منطقه ای، بلکه به رفتار و عمکرد بازیگران بین المللی پیوند خورده است، این در حالی است که هر یک از این بازیگران درصدد هستند مناسبات موجود در این کشور را در جهت منافع و اهداف خود راهبری کنند، امریکه سبب یارگیریهای از بازیگران و قومیتهای مختلف شده است و بعضاً حیطهی نفوذ و اقتدار دولت در این کشور را در ابعاد محدودی نگه داشته یا از کنترل بر تمامی این کشور باز داشته است، در این میان، عوامل مختلفی این جریان را تشدید نموده و آیندهی صلح را در وادی مبهم فرو برده است. ازاین جهت، در ادامه ما به جریانات که در مسیر صلح سازی در این کشور به وجود آمده است می پردازیم.
2-افغانستان پسایازدهم سپتامبر
پدیدار شدنِ ضعفِ بیشازاندازه در ساختار و کارکرد دولت مرکزی، افغانستان را به پایگاهِ پرورش و دور تروریسمِ بنیادگرایی تبدیل کرد که بهنوعی، خطری امنیتی برای همهی کشورهای همسایه و سپس منطقه شد (باهوش فاردقی، 1395: 25)؛ امری که افغانستان را تبدیل به یک دولت ورشکسته مبدل ساخت و بنیان یک دولت ناتوان را تقویت نموده و ساختارهای سیاسی موجود در افغانستان (ساختار دولت فرومانده و ورشکسته) را تخریب و دوباره سازماندهی کرده و به ساختارهای موجودِ اجتماعی سمتوسو بخشیده شود) Litman,2012: 94 (؛ پدیده ای که پس از جنگ سرد، بهانه ی برای سیاستهای آمریکا ازجمله حمله به افغانستان تحت عنوان دولتسازی و تقویت صلح نوین بود این در حالی بوده که سیاست آمریکا و متحدانش در تقویت موازین لیبرال_دموکراتیک از بالا تأثیر چندگانهی را به همراه داشته است (تخشید و ارغوانی پیرسلامی و اسماعیلی، 1390: 140)، پدیدهی که گاه در بستر این کشور مسببی برای تعارضات و کاهش موجبات صلح گردیده است؛ امری که به خاطر حضور و فعالیت بازیگران متعدد از یک سو، و ژئوکالچر موزاییکی از سو دیگر پیچیدگی خاص و چندوجهی یافته است، هرچند فرایند صلح سازی که از سوی ایالات متحده و متحدانش در دوران پسایازدهم سپتامبر پیگیری شده با محدودیت های مواجهه بوده و هست، امری که این کشورها را ناگزیر از بازتعریف و اصلاح روند صلح سازی نموده است (باهوش فاردقی، 1397، 143)، این در صورتی است که مقاصد کشورهای دخیل در این روند متفاوت بوده و بهتبع آن تأثیر آنها نیز در این پروژه متفاوت خواهد بود.
3- بازیگران منطقه ای و فرامنطقه در پروژه ی صلح سازی در افغانستان
کشور افغانستان از منظر ساختار اجتماعی و به لحاظ تاریخی دارای جامعهای چندپاره است و این امر همواره باعث تأثیرگذاری کشورهای منطقهای و فرامنطقهای بر امور داخلی این کشور بهواسطه ارتباط با گروههای داخلی این کشور شده است. در بین همسایگان افغانستان، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان بیشترین ارتباط را با مسائل داخلی این کشور داشته و دارند؛ زیرا نخست هر دو با بخشی از ملت افغانستان تجانس فرهنگی دارند و لذا همبستگیهای فرهنگی، تاریخی، زبانی، قومی و مذهبی باعث بیشترین کنش متقابل و مسالمتآمیز بین ملتهای طرفین میشود، دوم اینکه بیشترین موج مهاجرتهای برونمرزی افغانها به ایران و پاکستان بوده است؛ از این جهت، این دو کشور از مهمترین بازیسازان فعال و موثر در این کشورهای میباشند که سازه ی امنیت و صلح در ابعاد متفاوت آن متاثر ساخته و می سازند؛ هرچند سیاستهای ایالات متحده و متحدانش در حذف و منزوی سازی جمهوری اسلامی ایران در انجام پروژه ی صلح، پدیدهی است که محرز بوده و هست، چرا که افغانستان جدا از پیوندهای مذکور در حریم امنیتی و هویتی جمهوری اسلامی ایران قرار داشته و دارد، عناصری که در تامین منافع ملی افغانستان نیز حیاتی محسوب میشود.
اما در این جریان، بازیگران دیگر نیز فعال بوده و نقش بازی میکنند، چراکه پروژهی صلح سازی در افغانستان امری چند وجههی بوده و ابعاد متفاوتی از حیطه ی اقتصادی تا امنیتی را شامل میشود، ازاینجهت، این پدیده، فی نفسه، محملی برای مداخلات سایر کشورها بوده و هست، چنانکه برگزاری کنفرانسهای بینالمللی در جلب کمکهای اقتصادی در جهت بازسازی در دوران پساجنگسرد ازجمله نشستهای توکیو (2002. م) برلین (2004. م)، لندن (2006. م) و هلند (2009. م) و… موارد بوده که در جهت پروژهی مذبور صورت پذیرفته است. (تمنا،1387: 169)، هرچند چنین میتوان ابراز نمود که حضور بازیگران متعدد دراین عرصه ها (صلح سازی) خود میتواند زمینه ای برای تقابل بازیگران را به همراه داشته باشد، امری که آینده ی صلح را نیز متاثر ساخته است، چنانکه چین علارغم عدم حضور نظامی فعال در این کشور (افغانستان) تلاش گسترده ی در موازنه طلبی نرم با ایالات متحده و متحدانش به ویژه در حیطه اقتصادی داشته، یا روسیه که مساعیهای متعددی در جهت افزایش همکاری با کشورهای همجوار این کشور در جهت خنثیسازی و کاهش قدرت ایالات متحده در افغانستان داشته است.
اما علاوه بر برخی از کشورهای مذبور، کشورهای همچون عربستان و یا برخی همراهان منطقه ای آن نیز مساعی متعددی در یافتن جا پا و تهدید کشورهای معارض با خود همچون جمهوری اسلامی ایران را دنبال نموده یا مینماید؛ تا بدین ترتیب، با کمک ایالات متحده موجباتی در جهت جمهوری اسلامی فراهم سازند، هرچند برخی کشورهای اروپایی نیز همچون انگلستان مساعی خود را در همسوسازی اقدامات خویش با آمریکا انجام داده اند، البته نکته قابل تامل در انجام پروژهی صلح سازی در افغانستان این میباشد که پس از گذشته نزدیک به دو دهه، از حمله ی آمریکا و متحدینش و انجام سیاست دولتسازی نوین در این کشور، هنوز پدیدهی امنیت مفقود بوده، امری که ثبات و صلح در آینهی این کشور ناگزیراً در پیوند ناگسستنی با آن بوده و هست.