مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

نظامیان و سیاست در خاورمیانه

اشتراک

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

مصطفی کرمی

بیان رخداد

شاید بی راه نباشد اگر بگوییم که تولد خاورمیانه مدرن همراه با ایجاد ارتش به سبک جدید و به تقلید از ارتش های مدرن اروپایی بوده است. بنابراین، در خوانش بسیاری از تحولات و فرآیندهای سیاسی و رویدادهای نظامی، امنیتی و سیاسی و حتی اقتصادی و درایجاد و فرآیند شکل گیری دولت های مدرن، ارتش نقش بی بدیل و منحصری به فردی داشته است. از این رو دیده می شود در طی قریب به صد سال اخیر نام نیروهای نظامی و نخبگان برآمده از متن آنها با تحولات مهم سیاسی داخلی، منطقه­ای و بین المللی پیوند محکم یافته است. به عبارتی می توان گفت که فهم تحولات مختلف خاورمیانه بدون درک و بررسی جایگاه نظامیان بسی ناقص و نارسا خواهد بود. پیش از عصر استقلال کشورهای منطقه، در فرآیند استقلال و تحولات بعدی آنها  و به طور جدی در تحولات موسوم به بهار عربی رد پای پررنگ نظامیان دیده می شود. تحولات اخیر مصر و دخالت ارتش در برکناری حسنی مبارک و همراهی با انقلاب، همراهی ارتش با انقلابیون تونسی در برکناری بن علی، فروپاشی ارتش لیبی و دودستگی آشکار آن در مقابل معترضان، وفاداری ارتش سوریه با اسد و…به صورت جدی در چند سال اخیر نقش ارتش را در تحولات بهار عربی نیز به نمایش می گذارد. حال که نظامیان چنین جایگاهی داشته و دارند، این پرسش مطرح می شود که دلیل یا دلایل این تاثیرگذاری ارتش به لحاظ تاریجی برآمده از چیست؟ در پاسخ به این فرضیه مطرح می شود که: در خاورمیانه نظامیان به دلایلی تاریخی،  همزاد پیدایش دولت و عنصر مقوم آن بوده اند. از این رو در تاریخ تحولات کشورهای این منطقه نقشی اساسی در سیاست و حکومت ایفا کرده اند.

کلیدواژگان: ارتش و سیاست، نظامیان در خاورمیانه، ارتش و دولت در خاورمیانه

تحلیل  رخداد

مدرنیسم در خاورمیانه را اگر محصول برخورد با وجوه مختلف تمدن غرب بدانیم، آنچه که به نظر می رسد این است که نخستین برخوردهای تمدن غرب با سرزمین های مسلمان نشین برخوردی نظامی بود و این ملموسترین شیوه برخورد و شاید تاثیرگذارترین بوده است. طعم تلخ شکست، اشغال و استعمار و جدایی بخش­های از موطن اسلامی بارزترین چهره ای بود که در سرزمین های مسلمانان اثری به غایت استوار و پایدار بر روح و روان رهبران سیاسی و دینی و حتی عامه­ی مردم در این نواحی برجای گذاشت. همین شکست­های نخستین، پرسش­های را از چرایی آن در اذهان برخی از حاکمان و دولتمردان وقت به ویژه در امپراتوری عثمانی و قاجارها در ایران به دنبال داشت. که سبب پیروزی آنها و دلایل شکست اینان چه بود؟در واقع انچه که بر نگاه اول به چشم می خورد پیروزی مهاجمان با بهره گیری از ارتش منظم و سلاح های پیشرفته تری بود که در دست داشتند. و در این شرایط بهترین پاسخ هم به نظر می رسید راه حل، ایجاد ارتش های مدرن، منظم و مجهز به شیوه­ی معمول اروپاییان بود. این پاسخ هر چند ساده اندیشانه بود ولی با برخی از حقایق سیاسی و تاریخی همخوانی بیشتر داشت و باب طبع حکومت­گران هم بود. ارتش منظم و مجهز هم می توانست در برابر مهاجمان خارجی از منافع حاکمان صیانت کند و هم در داخل ابزاری مناسب برای دفع هر گونه شورش و طغیان علیه سلاطین باشد.

در واقع عصری که برخورد جدی و در هیات جدید بین تمدن اسلامی و غربی به معنای ارویایی آن در قرن 18 و 19 صورت گرفت، دنباله­ی تاریخی بود که در برخوردهای نظامی تصرف سرزمین و کشورگشایی جزیی رسمی از سیاست و جنگ بود و در واقع رویه­ی عادی روابط میان حکومت های متخاصم بود. بنابراین به دلایل گفته شده ایجاد ارتش­های مدرن و مسلح به ابزارهای جدید نظامی در ایران و عثمانی که در خاورمیانه مسلط بودند به اولویت نخست پادشاهان و دولتمردان وقت تبدیل شد. تلاش­های عباس میرزا در آغاز و پس از وی برخی از صدراعظم های اصلاح طلب مانند امیر کبیر در ایران و صدور خط همایونی و بعدها برنامه تنظیمات در عثمانی که مهمترین بخش آنها را نوسازی ارتش تشکیل می داد، گویای جدیت در تامین و تقویت قوای مسلح در برنامه­های حکومت­ها بود.  همین مسئله یعنی اهمیت یافتن نیروهای نظامی در سیاست حکومت های وقت،  به صورت جدی در تحولات بعدی ابتدا در ایران و عثمانی و بعدها به اشکال و دلایل دیگر در کل منطقه خاورمیانه به موضوع مهمی تبدیل شد.

در تاریخ خاورمیانه مدرن جنگ جهانی اول مبدا تاریخی بسیار مهمی است چرا که به فاصله­ی کوتاهی جغرافیای سیاسی جدیدی در خاورمیانه پدیدار شد. فروپاشی امپراتوی عثمانی- و تغییرات سیاسی مهمی در ایران، فروپاشی حکومت قاجارها را به دنبال داشت. این رویدادها برای نخستین بار در این سرزمین­ها اهمیت نیروهای نظامی مدرن را نشان داد. چنانکه در ترکیه کمال پاشا(اتاتورک) که از افسران ارتش بود با تکیه بر نیروهای نظامی توانست قدرت را در این کشور به دست گرفته و حتی به عمر امپراتوری عثمانی پایان دهد  و بنیانگذار ترکیه نوین شود. در ایران نیز سلطنت قاجارها برای اولین بار در تاریخ نه بوسیله نیروهای ایلات بلکه به دست یک نظامی، یعنی رضاخان یا رضاشاه بعدی با تکیه بر نیروهای نظامی-دیویزیون قزاق – ابتدا با یک کودتا و بعداً از طریق مجلس خود را به عنوان پادشاه ایران معرفی کند. بنابراین دیده می شود که در آغاز شکل­گیری دولت های مدرن در خاورمیانه، این نیروهای مسلح بودند که با توسل به مشروعیت،قدرت و سازماندهی که از آن برخوردار بودند بر صحنه ی سیاست مسلط شدند.

پس از جنگ جهانی اول و آغاز دوره استقلال خواهی، استقلال برخی از کشورها و یا دوره قیمومت در خاورمیانه به تدریج کشورهای جدیدالتاسیس در این منطقه و شمال آفریقا برخی تحولات باعث شد که عرصه ی سیاست برای ورود نظامیان هموار شود. اولین مسئله که می شود بدان اشاره کرد هویت تازه متولد بسیاری از این کشورها بود. این مسئله آنها را درگیر مسائل امنیتی،تعیین مرزها ، کشمکش بر سر قلمرو و داعیه های سرزمینی بین همسایه ها و حتی ادعاهای بین همان دولتهای کوچکتر و ادعاهای ملی گرایانه منطقه­ای که در جستجوی کشوری واحد عربی بودند کرد. در واقع، شیوه استقلال و کسب هویت دولتی و تقسیم قلمرو عثمانی که خاورمیانه از ویرانه­های آن سربرآورد، همگونی های فرهنگی، مذهبی و تاریخی زمینه ساز چنین ادعاهای را فراهم می کرد.  این موضوع پیوند جدی با مسئله امنیت این کشورهای داشت و بقای آنها را که تازه حیات یافته بود، در معرض تهدید قرار می داد. از این رو به نیروی نظامی موثری که بتواند چنین بقایی را تضمین کند و یا تهدید ها را دور نماید به اولویت اساسی تبدیل می شد.  علاوه بر این به علت نداشتن سابقه کشوداری در هر کدام از این قلمروهای جدید، برای اداره آن بهن یروی آموزش دیده، کارآمد و توانایی نیاز بود که فرآیند دولت سازی را پبیش ببرد.

 تا این مقطع این ویژگی یعنی نیری قابل و موجود کمابیش در اختیار نظامیان بود و یا به عبارت دیگر متشکل ترین و آموزش دیده ترین نیروها حاضر در کشور، نظامیان آموزش دیده بودند که هم به لحاظ سطح آموزش و هم الگوی اداره کشور از میانگین دیگر گروها و جامعه بالاتر بودند. همچنین نیروهای نظامی تنها نیروهی دارای تشکیلات و قدرت قابل ملاحظه ای بودند که به انحاء مختلف می توانستند به صورت سازماندهی شده عمل کرده و قدرت را قبضه نمایند. ضعف جامعه،تفرقه و پراکندگی نیروهای سیاسی از سویی دیگر باعث شد که نظامیان انگیزه ی بیشتری برای به دست آوردن قدرت سیاسی  پیدا کنند.  مسئله دیگر که نقش موثری در افزایش انگیزه نظامیان برای حضور در قدرت داشت سابقه ی همکاری برخی از نیروهای سیاسی در آستانه استقلال با خارجی های و روحیه ناسیونالیستی پررنگ نظامیان  که وجهی ضد استعماری داشتند و نماد وحدت و هویت ملی شناخته می شدند،  در جوامعی که تجربه تلخی از دخالت خارجی داشتند که نظامیان کمک می کرد که خود را با افکار عمومی همسو دیده و زمینه را برای افزایش قدرت و حضور در سیاست مناسب ببینند.

 این مسئله به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم با وقوع مسئله فلسطین به شدت تشدید شد و نظامیان خود را به عنوان نماد ناسیونالیسم و توانا در حل مقتدارنه این مسئله جلوه می­دادند.  همچنین از دلایل حضور نظامیان در سیاست در بسیاری از کشورهای منطقه را می توان به پدیده نوسازی در کشورهایشان نسبت داد. روند کند نوسازی که ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کهن مانع عمده ای در مسیر آن به ویژه از طرف بخش های نوگرایی جامعه دیده می شود باعث شده بود که بخشی از جامعه با سوءظن با آنها نگریسته و آن را عامل عقب ماندگی تلقی کنند از این رو از نیروهای تحولخواهی حمایت می کردند که هم توانایی زدودن آنها را داشته باشند و هم اراده و تمایل به انجام این تغییرات را داشته باشد. در واقع به خاطر مدرن بودن نهاد و سازمان ارتش و تمایلات گسترده در بین نظامیان برای ایجاد این تغییرات، آنها توانستند خود را در افکار عمومی به عنوان نیروی نوساز و نوگرا و قائل به پیشرفت نشان داده و حمایت بخشی از مردم را برای انجام تغییرات مورد نظر با خود همراه کنند. همین مسئله آنها را به دخالت در فرآیند نوسازی و سیاست ترغیب و زمینه­ساز حضور آنها را در سیاست مهیا می­کرد. بدین ترتیب در اکثر کشورهای خاورمیانه تولد دولت ملت همزاد با تولد ارتش و نظامیان بوده و آنها خود بخش عمده ای از فرآیند دولت سازی بودند. همین مسئله آنها را وارد قدرت و سیاست کرد. امری که نزدیک به یک سده است هنوز به صورت جدی  در کنار تحولات سیاس و اجتماعی دیده می شود.

دورنمای رخداد

بخشی از خاورمیانه که نزدیک به یکصد سال  اخیر با پدیده­ی مداخلات ارتش در سیاست روبرو بوده است در واقع بیشتر کشورهایی بوده اند که به دلایل گفته شده زمینه ی مساعدی برای حضور نظامیان فراهم شد و عملاً هم در ادامه با تداوم این چیرگی با رویکردی انسدادی در فضای سیاسی، دیگر نیروهای سیاسی را در حاشیه قرار دادند و حتی با وجود از بین رفتن ضرورت­های اولیه دخالت مستقیم و غیر مستقیم آنها تداوم یافت. اگرچه شیوه ها و سطوح مداخله در کشورهای مختلف متفاوت بوده است، امنیتی کردن سیاست داخلی و مشکلات ارضی و مرزی در حوزه­ی سیاست خارجی عمدتاً بهانه ی بوده است که کماکان دستاویز ارتش برای حضور در سیاست بوده است. اما تحولات اخیر خاورمیانه، فضای بین المللی، اولویت رفاه و مسئله معیشت بر ایدئولوژی، توسعه ارتباطات و رشد طبقه متوسط و ناکارآمدی نظامیان و یا نیروهای مورد حمایتشان در سیاست، به تدریج حضور نظامیان در سیاست را با پرسش جدی مواجه کرده است. و از این رو به تدریج عقب نشینی آنها از سیاست  مشاهده می شود. نمونه های از این دست را در ترکیه، مصر پس از مبارک که به رغم دخالت محدود اما از سوی جامعه با مخالف مواجه شده و از تسلط بر قدرت پرهیز دارند، یا در تونس و حتی لیبی و الجزایر نیز این افول دیده می شود. به نظر می رسد در کشورهای خاورمیانه هم نظامیان گریزی جز برگشتن به پادگان ها ندارند و دیگر بهانه­های ناچیزی برای توجیه دخالت در سیاست وجود دارد.

مطالب مرتبط