دکتر محمد مهدی مظاهری
استاد دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
سال 1398 برای ملت ایران سال چندان خوب و خاطره انگیزی نبود؛ سالی پر از بحران های سیاسی، افزایش تحریمها، اعتراضات مردمی، گرانی، ترور دردناک و فراموش ناشدنی سردار قاسم سلیمانی، نگرانی از آغاز جنگ، سقوط هواپیما و مشکلاتی از این دست! هر چند ملت ایران آرزو می کرد با پایان سال 98، پرونده این بحرانهای مکرر نیز بسته شود، اما واپسین ماههای سال 98 نیز با شیوع ویروس جدید و کشنده ای همراه شد تا جامعه ایرانی شاهد سبک جدیدی از بحران باشد؛ البته این بار بحرانی که نه فقط کشور ایران، بلکه همه دنیا با آن دست و پنجه نرم می کنند و دولتهای ملی در سراسر کره خاکی در موقعیتی قرار گرفته اند که باید کارآمدی و قدرت مدیریت بحران خود را نشان دهند.
اینجا بود که دولتهای مدعی، به ویژه دولتمردان کشورهای توسعه یافته که همواره با نگاهی از بالا به پایین به سایر دولتها می نگرند و خود را در جایگاه رهبری و سروری جهانی می بینند، به تدریج از ژستهای سیاسی همیشگی فاصله گرفتند و رسانه های مورد حمایت آنها نیز که مدتهاست پروژه ناکارآمد نشان دادن دولت ایران و نا امید و جدا کردن ملت از دولت را کلید زده اند، یکی پس از دیگری صدای خود را پایین آوردند و ناچار به پذیرش واقعیتها شدند.
در حالی که دولت ایران که طی سالهای اخیر همواره با بحرانهای ساختگی پشت سر هم مواجه بوده، سریع توانست برای مقابله با بحران کرونا نیز آماده شود و بخشهای مختلف بهداشت و درمان، آموزشی، نظامی و امنیتی را برای کنترل این اپیدمی زیر یک چتر درآورد و از بروز فاجعه جلوگیری کند، دولتهای پر مدعایی چون آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی در مقابله با این بحران اوج ناکارآمدی خود را نشان دادند. آمار بالای تلفات کرونا، در کنار صحنه های دردناکی همچون گزینش بیماران برای معالجه، درمان مبتلایان در راهروی بیمارستانها و پیاده روی خیابانها، کمبود مواد غذایی و لوازم بهداشتی در آغازین روزهای این بحران و بالا رفتن ناامنی اجتماعی در این کشورها به همه جهان ثابت کرد هر چند در کنار گود ایستادن، شعار دادن و بقیه را باد انتقاد گرفتن کار راحتی است، اما اثبات کارآمدی در عمل و مدیریت واقعی و به موقع بحران کار چندان آسانی هم نیست.
البته بحران کرونا تنها ضعف و ناکارآمدی کشورهای اروپایی و آمریکایی را اثبات نکرد، کمبود تابوت برای دفن قربانیان کرونا در اکوادور، ضرب شتم و توهین به مردم در هند و افغانستان به دلیل رعایت نکردن اصول قرنطینه، دستور رئیس جمهور فیلیپین برای شلیک پلیس به ناقضان اصول قرنطینه، بی تفاوتی رئیس جمهور بلاروس به بحران کرونا و توصیه وی به مردم کشورش به جدی نگرفتن این بحران و به ویژه تصمیم مقامات دولتی ترکمنستان برای بازداشت کردن افرادی که ماسک بزنند یا در مورد ویروس کرونا حرف بزنند، ابعاد جدیدی از نقصان و کمبود دولتهای ملی را به رخ جهانیان کشید.
در واقع برای مردم جهان آشکار شد که در همین برهه از تاریخ که ارتباطات و اقتصاد جهانی شده و نوآوری های علمی و فناورانه به طرز شگفت انگیزی در حال پیشرفت است، بسیاری از دولتهای ملی در شرایط بحرانی از تأمین نیازهای اولیه شهروندان خود نیز عاجزند، ذخایر کالاهای استراتژیک آنها به شدت ضعیف است و البته بسیاری از این دولتمردان در قرن بیست و یکم نیز همچنان خرافی، مستبد و غیر مردمی هستند و برای مقابله با بحرانهای فراگیر، روشهای فردی و سرکوبگرانه را ترجیح می دهند. وجود چنین نقایصی سوای از موج بدبینی و بی اعتمادی به سران دولتها است که همگی از غرب تا شرق متهم به پنهان کاری و عدم اطلاع رسانی شفاف در مورد زمان آغاز و نحوه شیوع ویروس کرونا در کشورهایشان شده اند.
از این رو به نظر می رسد بحران کرونا در کنار همه آسیبهایی که به سلامت اجتماعی، اقتصاد، امنیت و رفاه جوامع مختلف زد و همچنان نیز می زند، پرده هایی را نیز از پیش چشم ما برداشت و برخی حقایق را برایمان روشن ساخت؛ نخست اینکه ناکارآمدی و سوء مدیریت در زمان بحرانها مسأله ای فراگیر است و دولت ایران هر چند همواره با انتقادات زیادی در این زمینه مواجه است، اما حداقل در این بحران جهانی از بسیاری کشورهای پیشرفته و مدعی بهتر عمل کرده و رمز این موفقیت نیز همبستگی و همراهی ملت با دولت و پرهیز جناحها و گروههای سیاسی از کارشکنی و در عوض همکاری آنها با دولت برای دستیابی به هدف واحد یعنی «شکست کرونا» بوده است؛ الگویی که می تواند در موارد دیگر نیز عملیاتی شود. البته باید تأکید کرد تأثیر تحریمهای ظالمانه آمریکا بر کاهش توان مالی کشورمان و ناتوانی دولت برای ادامه شرایط قرنطینه و حمایت مالی از اقشار ضعیف، می تواند به روند مدیریت این بحران لطمه زده و بار دیگر شیوع این ویروس در کشور را افزایش دهد.
نکته دیگر اینکه برخلاف شعارها و تلاشهای دولت دونالد ترامپ در آمریکا و برخی دولتهای راستگرا در اروپا و آمریکای لاتین، در عصر کنونی کشورهای جهان همچون قطعات یک بازی دومینو به هم پیوسته اند و سرنوشت آنها به هم گره خورده است، از این رو دیگر ناسیونالیسم افراطی و سیاستهای خودمحورانه ملی نمی تواند پاسخگوی نیازهای بشر و تامین کننده امنیت، سلامت و رفاه آن باشد؛ بحرانهای جهانی جز با همکاری جهانی قابل حل و فصل نیست.
در نهایت نکته آخر که سازمان هایی در مقیاس جهانی همچون سازمان ملل باید به آن توجه و در دوران بعد از کرونا با همفکری سران کشورها و نخبگان سیاسی راه حلی برای آن پیدا کنند، بحران ناکارآمدی، سوء مدیریت، سیاستهای تک روانه و منفعت جویانه دولتهای ملی است. بحران کویید 19 به احتمال زیاد در ماههای آینده به نحوی کنترل و مهار می شود، اما مشکلات جهانی با دولتمردانی که برای فرار از پذیرش مسئولیت خود در شرایط بحرانی فرافکنی می کنند، تقصیرها را به گردن دیگری می اندازند، نجات مردم خود را در دزدی محموله های بهداشتی و ضربه به سلامت دیگر ملتها می دانند، دولتمردانی که با خرافه گرایی باعث افزایش دامنه بحران می شوند، آنها که با مردم صادق و شفاف نیستند و حین مقابله با بحرانها نیز شأن و حقوق شهروندی ملت خود را حفظ نمی کنند، به این زودیها حل نمی شود؛ اینها خطرات و بحرانهایی مزمن و کشنده هستند که باید برای رهایی جهان از آنها چاره ای جدی اندیشید.