مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

علل گذار از جبهه النصره به جبهه الفتح الشام

اشتراک

دکتر حامد آزاد

کارشناس سوریه

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

جبهه النصره در حین جنگ داخلی سوریه در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ تشکیلش را اعلام کرد. این گروه یکی از نیروهای شورشی تندرو در سوریه به حساب می‌آید اما اخیرا محمد الجولانی سرکرده گروه تروریستی جبهه النصره از انحلال این گروه و تشکیل گروه جدیدی به نام «جبهه الفتح الشام» خبر داد. نوشتار زیر به این مساله توجه کرده است.

 

جبهه النصره شاخه ای از سازمان القاعده در شام بود. جبهه النصره لاهل شام، یعنی جبهه یاری اهل شام و در حال حاضر جبهه فتح شام است، یعنی در این مرحله پیش روی به سمت جلو به لحاظ نظری، انتزاعی و گفتمانی، محسوب می شود. در این حال اینکه آقای جولانی برای اولین بار در انظار ظاهر شده است و چهره خود را نشان داده است، نشان دهنده این است که با توجه به وضعیت فعلی سوریه القاعده تصمیم گرفته است که به شکل تمام عیار اعلام جنگ کند و دیگر مسائل پنهانی نداشته باشد. در واقع جبهه النصره شاخه ای از القاعده بر اساس دکترین استراتژیک الظواهری ایجاد شده است. او معتقد بود که اگر قرار باشد ما فلسطین را فتح کنیم، باید دو جبهه را به روی فلسطین بگشاییم که یکی از این دو جبهه شام است و دیگری مصر است. فارغ از این استراتژی آن ها مانند داعش به احادیث نبوی هم استاد می کنند. در واقع وقتی بحث جبهه فتح شام به جای جبهه یاری اهل شام مطرح می شود، این موضوع متبادر می شود که جبهه النصره می خواهد گام دیگری را در جبهه نبرد بردارد. در همین راستا قبل از تحولات خان طومان، نماینده القاعده شبه جزیره عربستان در سوریه برای اولین بار در یکی از اردوگاه های آوارگان در ادلب ظاهر شد و بعدا آقای ایمن الظواری هم و بعد هم پسر بن لادن این موضوع را تایید کرد. لذا با تجهیز دوباره نیرو بعد از آن آنها در خان طومان و قسمت های جنوبی حلب، محدوده روستاها و قصباتی (که در عملیات نصر یک و دو تقریبا متصرف شده بود) را پس گرفتند. بنابراین تغییر نام به نظر می رسد یک راهبرد یا یک تاکتیک باشد، حداقل قضیه این است که بعد از چنین تجدید گفتمانی باید انتظار تجدید ساختار در جبهه را هم داشت. همچنین ممکن است وقتی مسئله تفکیک مناطق و پاک کردن زمین از گروه های اسلام گرایی مانند القاعده پیش می آید، تجدید ساختاری هم در مقابل آن شکل می گیرد که استراتژی مقابل القاعده را خنثی کند. یعنی نیروهای مقاومت باید حداقل برای حملات آینده و تجدید حملات تحت نیروهای القاعده و به تبعیت القاعده مثل آنچه در جیش الفتح اتفاق افتاد، باشند .

 در بعد دیگری این گروه جزء سازمان های تروریستی مرتبط با القاعده در قطعنامه سازمان ملل و در بیانیه وین هست، این امکان وجود دارد که برای فرار از بار فشار تغییر نام را انجام دهند تا از این دایره خارج شوند و جز گروه های مشروع قرار گیرند و در آینده میدانی و سیاسی سوریه در کنج و انزوا نباشند و مورد حمله قرار نگیرند. در این بین شاید هدف ان است اساسا تفکیکی بین این ها و گروه های سوری تباری (که جز مبارزین مشروع محسوب می شوند،) انجام نشود و تحت حملات آینده قرار نگیرد. در همین راستا این موضوع را می توان به محاصره شهر حلب در بخش شمالی ارتباط داد. یعنی حداقل در بخش شمالی محوریت با جبهه النصره نبوده است و با گروه های معتدلی در داخل حلب بود. یعنی به نظر می آید که در واقع به طرح روسیه، ایالات متحده و شاید سوریه مربوط باشد و شاید بتوان آن را به دیدار اخیر لاوروف و جان کری مرتبط دانست. چنانچه جان کری پذیرفت که باید فکری به حال جبهه النصره کرد، چون جبهه النصره با وجود جنگ با حکومت مرکزی برخی از این گروه های معتدل سلاح های خود را در اختیار این گروه می گذارند و در کنار این گروه می جنگند. جان کری گفت ما نمی توانیم چشم خود را بر روی این قضیه ببندیم. گذشته از این جبر میدان موجب می شود که گروه ها با یکدیگر تشریک مساعی و ارتحادی در مقابل جبهه مقابل داشته باشند. در سوریه زمانی گروه های سلفی تندرو، ممکن است با هم اتحاد نداشته باشند، اما در مقابل دشمن با هم متحد می شوند و روابط استراتژیک برقرار می کنند.

 

رابطه جبهه الفتح الشام با سایر گروه ها

جبهه النصره استراتژی خود را به گونه ای تنظیم کرده است که وزنه سنگینی دارد و همه چیز معطوف به میدان است. اگر کنش جبهه النصره را از سال 2014 به بعد که داعش آن ها را از دیرالزور بیرون کرد ببینیم و بعد از این که به حلب آمد و به ادلب رفت، (جایی که تفوق دارد و غلظت نیروهای بیشتری داشته است) نیروهای ارتش آزاد را منزوی کرده است. اما هر چه به سمت مرکز می آییم، یعنی در جبهه مرکزی به سمت ائتلاف ها و اتحادهای متوازن پیش می رود. یا مثلا در جبهه غربی در قلمون و هر چه به جبهه جنوبی نزدیک تر می شویم، غلظت نیروهای النصره کم می شود، به یک متحد ضعیف تبدیل می شود.

منطقه جغرافیایی جبهه النصره تمرکز بر استان ادلب است. البته در حلب هم حضور دارند، اما تمرکز آن ها بسیار کمتر است. آنچه ما از جبهه النصره سراغ داریم، در استان ادلب و در جنوب حلب هستند. کما این که همه چیز بستگی به غلظت و انتشار نیروها در زمین بستگی دارد. به فرض اگر جبهه فتح الشام تاسیس شود، اگر جبهه النصره در استان حلب غلظت نیروی پایین تری داشته باشد، قطعا نمی تواند در آن جا محوریت میدان را به عهده بگیرد و همین طور در جنوب، در جنوب نیز به همین ترتیب است ولی اساسا در شرق و شمال شرق اساسا جبهه النصره حضوری ندارد. در واقع اتاق عملیات جبهه جنوب که ارتش آزاد و بعضا جیش الاسلام محوریت آن را دارد و البته در آن جا جبهه النصره به عنوان یک متحد ضعیف پیرو استراتژی جبهه جنوبی است. آنچه در مورد جبهه النصره می گوییم، منحصر به جبهه شمال غرب و اساسا استان ادلب و نه حتی حلب است. در حلب هم به قدری تکثر نیرو وجود دارد که جبهه النصره نمی تواند تفوق و محوریت داشته باشد. چنانچه در اتاق حلب، جیش النصر و سایر نیروهایی که برند معتدل دارند، محور هستند. در این بین اثر تغییر نام جبهه النصره به جبهه الفتح الشام در میدان قطعی است. در آینده نزدیک، باید انتظار حملات جدیدی در جبهه شمال غرب را از طرف القاعده داشت . یعنی هر چند اساسا استراتژی جبهه النصره بر اساس همان عقیده تند سلفی خود نفی سکولاریسم و نفی مظاهر لیبرال دموکراسی و غرب گرایی و تجدد حرکت می کند ولی اگر به صلاحش باشد جبهه هایی که به غرب متصل هستند را نفی و دفع نمی کند . در واقع می توان گفت این موضوع هم بخشی از استراتژی خود النصره هم هست که علی رغم این که دعاوی تند و نافیانه ای برای گروه های سکولار و غربی گرا دارد، اما اگر الزامات میدان به این گروه تحکم کند، آن ها هم اتحاد با سار گروه ها برقرار میکنند، کما این که در جیش الفتح هم به همین ترتیب است. لذا شدت و ضعف جبهه الفتح الشام بستگی به قدرت بر روی زمین دارد که هر چه از شمال به سمت جنوب می آییم، ضعیف تر می شود و در شرق هم اثری از تفوق النصره دیده نمی شود.

واژگان کلیدی: جبهه النصره، جبهه الفتح الشام، القاعده، سوریه، شام

 

مطالب مرتبط