دكتر احمد بخشي
استاد دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
تداوم بی ثباتی و ناامنی در لیبی
اگر بخواهیم علل وقوع را بررسی کنیم باید چند عامل کلی را مورد نظر قرار دهیم که هریک از اینها زیرمجموعههای خاصی دارد. مجموع این عوامل سبب تحولات اخير ليبي شدند. یک عامل نگاه، نگاه تاریخی است. به این معنا که در شرایطی در زمان آقای قذافی ( نزدیک 40 سال حاکمیت) ایشان نتوانست براساس ساختار قومی و قبیلهای و با توجه به گروههای اجتماعی تحولی ایجاد کند. معمولا طبیعت این حکومت دیکتاتوری بود و شرایطی به وجود آمد، که مطابق میل آقای قذافی بوده و سیستم حکومت متناسب با تراوشات ذهنی ایشان بود. شرایط تاریخی باعث شد با توجه به شرایط جغرافیایی و شرایط ساختار قومی و قبیلهای و جمعیت خاصی کشور لیبی گروههای قومی و سیاسی و به طور کلی جامعهی مدنی، نتوانند در ساختار سیاست و حکومت دخالت کند. یعنی تمام پستها و مقامات به غرب لیبی و منطقه زادگاه آقای محمد قذافی داده میشود.
ساختار غرب لیبی موجب به حاشیه رانده شدن شرق شد و عملا منطقهی شرق لیبی در فرآیند اجتماعی – سیاسی و پستها و مقامها هیچگونه نقشی نداشت و درصد مشارکت آنها کم بود. عامل بعدی شرایط خاصی گروههای سیاسی و اجتماعی بود. آنها نتوانستند به یک اجماع خاصی که ناشی از گردهمایی گروههای مختلف و تشکیل یک حزب سیاسی برسند.درنتیجه گروههای شرقی شروع کنندهی انقلاب بودند و مناطق مختلف را به تدریج تصرف میکنند و بعد به مناطق غربی وارد میشوند و بخشهای مختلف کشور را در بر میگیرد. این نگاه خود باعث میشود بعدا در ساختار لیبی دچار تحول شویم.
مشکلات اساسی بعدي تشکیل دولت بعد از سرنگونی آقای قذافی ناشی از ادعای شرقیها ( ما انقلاب کرده و طلایه دار بودیم و غربي ها عملا ساکت بودند و بعدا به گروههای انقلابی پیوستند،) وجود داشت. بود. در واقع مسئلهی اساسی این تقسیم بندی است. در این بین اگر جمعیت معیار قرار داده شود. مسلما جمعیت شرق لیبی کمتر است، افراد کمتری ایفای نقش داشتند و سهمشان کمتر است. همچنين آنها حزب، گروه و جریان خاصی نداشتند و بیشتر فرصتها و مقامات به گروهها و جریانهای مستقل داده شد. چنانچه 80 سهم پارلمان را به احزاب و گروهها و 120 تا را به گروههای مستقل میدهند. یعنی هیچ جریانی نمیتواند اکثریت را در پارلمان لیبی داشته باشد. این موضع باعث اختلاف شد و منطقهی شرق لیبی در حوزههای مختلف ادعا داشت و بعد از سرنگونی قذافی همواره ادعای خودمختاری داشته است. جدا از اين در موضوع فروش نفت شرق ادعا مي کردند نفت را به غرب نمیدهیم . در واقع همه اين مشكلات باعث بروز بحرانی به نام بحران کارآمدي شد. این بحران کارآمدی را مي توان با رويكرد اخوان المسلمین در مصر شبیه سازی کنیم. هرچند که در لیبی گروههای ملي و غربگرا آرای بیشتری را آوردند و اسلامگراها دوم شدند، ولی به طور کلی در دولت ليبي دعواهای قومی و قبیلهای و ساختارها و سازهها بیشتر بعد منطقهای داشت، خواستهها بیشتر خواستههای منطقهای بود و بیشتر مباحث افراد و گروهها و قومیتها را مطرح میکردند. یعنی هرکدام ادعای خودمختاری دارند و همین باعث بحران کارآمدی شد. در بحران کارآمدی مردم دیگر انقلاب نمیکنند. یک سری مطالبات در مورد وضع اقتصاد مردم و درآمدها دارند اما دولت نمي تواند به این اوامر پاسخ دهد و عملا گروههای افراطی و ژنرال حفتر وارد مي شوند. چنانچه اخيرا بعضی گروههای قومی و قبیلهای بخشی از مناطق پایتخت لیبی و ترابلس را گرفته اند. در واقع عملا ساختار، ساختاری اساسا قومی است .
مهمترین مشکلی که در بسیاری از کشورهای همراه با تحولات عربی در منطقه شاهد این است که عاملان انقلاب هیچگونه پیشنویس، برنامهی آتی و چشماندازی را برای انقلاب و پس از انقلاب نداشتند. یعنی نه دولت آمادگی داشت نه گروههای اجتماعی و گروههای رقیب برای پس از سرنگونی برنامه نداشتند. فردای سرنگونی گروههای سیاسی مشغول تقسیم قدرتٌْ ثروت و اختلافات خود انقلابیون میشوند. در لیبی این فرآیند به وجود میآید و کسانی که انقلاب کردهاند بدون توجه به کارکردی خود و توان لازم دچار یک سری خطاهای استراتژیک شدند. این خطاها بحرانهای خاصی را ایجاد کرد. بزرگترین بحرانی در لیبی بحرانی تحت عنوان بحران خودمختاری است. بحرانی که کشور را به سه منطقهی شرق، غرب و جنوب تقسیم میکند. مسئلهی بعدی بحران قومیتی است. به این معنا که گروههای مختلف در کشاکش قومیتی خود گرفتارند.
اسلامگرایان هم کارکرد درستی نداشته ولي این امر ناشی از عدم ناکارآمدی و یا مدیریت درست اسلامگرایان نيست، بلکه مشکل اساسی دولت دچار بحران است. يعني سازه و ساختار هویتی و ساختار جامعه هنوز وجود ندارد و گروههای قومی بیشتر مطالبات منطقهای و مطالبات . دارند. هرکدام از گروههای اجتماعی، چه نیروهای داخلی در راستای اهداف خود حركت ميبكنند.
آیندهی سیاسی لیبی
بحث کلی که وجود دارد این است که لیبی دچار جنگ فرسایشی شده است. اصل و اساس این است که این دولت با توجه به افزایش اختلافات هر چند مي خواهد انتخابات برگزار کند ولي عملا از مدیریت ناتوان است. یا اگر بخواهیم انتخاباتی را داشته باشد، تبدیل به فضای آشوب و هرج و مرج گردد. حدس این است که این اختلافات درون کشور پیشاپیش درگیر مسئلهی شرق و غرب و موضوعات مختلف مانند رفاه و امنیت است. در اين كشور انقلابیون یک سری مطالبات خاص دارند. لذا این دولت نمیتواند پاسخگو باشد و اگر بخواهد شرایط دموکراتیک باشد، باید شاهد تغییر دولت به سبک انتخابات باشد. از طرف دیگر مسئلهی اصلی این است که بتوانند گروههای مختلف سیاسی اجتماعی را در اصل دولت ائتلافی مدنظر قرار دهند. اما بايد توجه داشته باشد که مبارزه با طالبان در افغانستان و داعش در سوریه که بسیاری از این گروهها و گروههای تروریستی در فضای هرج و مرج گروههای قومی و شرقی و غربی به شدت فضا را برای فعالیتهای جانبی فراهم کند و عرصه را برای آیندهی مبهم نمايد.
این گروهها با گروههای افراطی در الجزایر ترکیب و گروههای به شدت افراطی یا شبیه طالبان یا داعش را در آن منطقه تشكيل دهند. چنانچه در سال 2004 و 2005 از لحاظ جغرافیایی هم در شمال و هم جنوب لیبی فعالیت داشتند. به عبارت ديگر منطقهی الجزایر و جنوب لیبی و مرزهای این کشورها برای گروههای افراطی آماده است.
واژگان کلیدی: بی ثباتی ، ناامنی ، لیبی،