اژدر پیری سارمانلو
کارشناس روابط بین الملل، سردبیر و پژوهشگر
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
جنگ هستهای یا غیر هستهای میتواند از حیث هدف، مقیاس جغرافیایی، قلمرو و همچنین نوع ابزار به دستههای مختلفی تقسیم شود. وقوع یک جنگ کلاسیک محدود یا تمام عیار نیازمند یک یا چند عامل محرک است. مهمترین عاملی که در شکل گیری یک جنگ کلاسیک بسیار مشهود هست، عامل سیاسی است. هرچند موارد دیگری چون عوامل اقتصادی، مادی، معنوی و غیره در طول تاریخ حیات بشر توانسته محرکی اساسی برای جنگ کلاسیک باشد، اما واقعیت امر این است که عامل سیاسی در طی چندین دهه گذشته بیش از پیش برای شروع تخاصم جدی میان کشورها در راستای شروع یک تقابل نظامی بسیار محتمل بوده است.
برخى عقیده دارند، هر گاه دیپلماسی توانایى خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیلهاى است که براى دستیابى به اهداف سیاسى مورد استفاده قرار مىگیرد. به بیان دیگر، زمانى که دیپلماسی در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده براى تحقق هدفهاى سیاسى است. اگر چه نمونه هایى از جنگ را مىتوان براى نظریه فوق پیدا کرد، ولى جنگ فقط به دلایل و علل سیاسى انجام نمىشود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست دیپلماسی، جنگ صورت مىگیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد، اما وقوع آن حتمى نیست. بعنوان مثال، توسل به راههاى اقتصادى و مذاکره مىتواند راه حل مناسبى براى حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد. همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است، و پس از شکست سیاست ادامه مىیابد، پس باید موقعى که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط دیپلماتیک بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالى که در شدیدترین جنگها، روابط دیپلماتیک ضعیفى بین طرفین درگیر برقرار است. دولتها و کشورها براى تحقق اهداف سیاسى با گسترش حاکمیت ملى و همچنین امپریالیستها براى تحقق سلطه گرى، فقط متکى به جنگ نیستند، بلکه ممکن است از ابزارهاى دیگرى چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایى منجر به جنگ نمىشود. به عنوان مثال، پس از فروپاشى شوروى و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگى بین این دو کشور صورت نگرفت.
با وجود نقش پر رنگ عامل سیاسی در ایجاد تخاصم و شروع جنگ، نگاهی داریم به تنش میان ایران و آمریکا که در واقع مدت زمانی است این تنشها در منطقه به اوج خود رسیدهاند و گمانه زنیها در خصوص وقوع یک جنگ کلاسیک متعارف محدود و یا تمام عیار بالا گرفته است.
ادعای ایالات متحده مبنی بر دست داشتن جمهوری اسلامی ایران در انفجار چهار نفتکش سعودی، نروژی و امارات در آبهای بندر فجیره و انفجار اخیر دو نفتکش ژاپنی و نروژی در دریای عمان در 35 مایلی بندر جاسک در حالی است که ایران قویاُ این اتهامات را رد کرده و آن را دسیسه طرف سوم جهت افزایش تنش بین ایران و آمریکا و سوق دادن این دو کشور به سمت جنگ نطامی، قلمداد میکند. طرف سومی که جواد ظریف وزیر امورخارجه ایران ان را منصوب به گروه “بی” عنوان کرده است. حال اگر برفرض محال و بنا به ادعای آمریکا و برخی قدرتها این اقدامات را از جانب عوامل جمهوری اسلامی عنوان کنیم لازم است هدف و قصد احتمالی ایران از این نوع اقدامات را بررسی کنیم. همچنین در روزهای اخیر ساقط شدن پهباد آمریکایی توسط نیروی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی گمانه زنیها در راستای تمایل ایران به ایجاد یک جنگ کلاسیک متعارف محدود در منطقه جهت برهم زدن معادلات دونالد ترامپ رئیسجموری ایالات متحده آمریکا شدت بیشتری به خود گرفته است.
مستندات آمریکا برای مقصر جلوه دادن ایران در انفجار نفتکشها، عکسها و تصاویری که از طریق پهپادهای آمریکایی شکار شده که گفته میشود این تصاویر بسیار نادر هستند، نشان میدهد تمامی حفرههایی که در این نفتکشها صورت گرفته و حفرههای به جا مانده در بدنه نفتکشها با استفاده از مینهای لیمپت (Limpet mines)بوده است. آنگونه که دولت آمریکا ادعا میکند مینها بالای سطح آب کار گذاشته شده که هدف فقط آسیب رساندن به نفتکشهاست نه غرق کردن آنها. مینهای لیمپت اساسا در زیر آب کارگذاشته میشوند و به خاطر حفرهای که در بدنه کشتی به وجود میآورد، آن را غرق میکند، اما اگر فرض کنیم هدف حمله کنندهها غرق کردن کشتی نبوده و دادن پیامی به آمریکا و سایر کشورهای منطقه بوده باشد، به همین خاطر حمله را در سطح محدودی صورت دادهاند و مینها را در بالای سطح آب به کار گذاشتند. در واقع انفجار نفتکشها به این امید صورت گرفته است که پیامی به آمریکا و متحدانش داده شود.
تنگه هرمز در کنار تنگه باب المندب دو گلوگاه استراتزیک منطقه هستند که از اهمیت فراوانی برای دولت های منطقه و جهان برخودار است. مقادیر وسیعی از تجارت نفتی و غیر نفتی بین اروپا و آسیا از این دوگلوگاه میگذرد و اهمیت راهبردی آن همواره برای آمریکا و دیگر کشورها روشن است. طبق آمارهای اعلام شده میزان نفتی که از تنگه هرمز میگذرد چیزی حدود 18 تا 30 درصد است. بر اساس آمار اداره اطلاعات انرژی آمریکا در سال 2016 روزانه 18.5 میلیون بشکه نفت و محصولات نفتی از تنگه هرمز عبور کرده و حدود 5 میلیون بشکه از گذرگاه باب المندب در خلیج عدن بوده است. اهمیت باب المندب از این نظر از تنگه هرمز کمتر است، اما قطعا نمیتوان موقعیت راهبردی این گذرگاه را کم اهمیت دانست. حضور ناوگان پنجم نیروی دریایی ایالات متحده همواره در منطقه جهت کشتی رانی آزاد در تنگه هرمز و باب المندب بوده است.
ایران اگر قصد درگیری نظامی با آمریکا و یا قدرتهای منطقه را داشته باشد، از تنگه باب المندب به عنوان یکی از مراکز اصلی حملات استفاده خواهد کرد. جغرافیای باب المندب به گونهایست که به راحتی می توان حداقل برای مدت زمان کوتاهی اقدام به بستن آن نمود. در حقیقت در این گذرگاه، ایران قدرت عمل بیشتری نسبت به مناطق دیگر دارد. در یمن، نیروهای متحد ایران، حوثیها به قایقهای تندروی بدون سرنشین، مینهای لیمپت و انواع و اقسام دیگر مینهای دریایی و موشکهای کروز و بالستیک ضدکشتی که یکی از سخت ترین نوع موشکهایی هستند که کشتیها به سختی توان مقابله با آنها را دارند، در اختیار دارند.
این بدین معنی نیست که اگر ایران تنگه باب المندب رو به یک جبهه جدید تبدیل کند، عرصه نظامی را در خلیج فارس خالی بگذارد، بلکه در هر دو جبهه در آن واحد توان و نیروی جنگیدن دارد. در خلیج فارس با نیروهای خودی و در باب المندم توسط نیروهای حوثی. حوثیها نیرویي بسیار قوی هستند و سالهاست که در یمن میجنگند. چه در زمان دولت قبلی و چه در دوران بهار عربی و بخصوص در حال حاضر که این نیروها پایتخت یمن، صنعا را در کنترل خود دارند. اگر جنگ به گذرگاه باب المندب کشیده شود قطعا پای اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه به این تخاصم کشیده می شود و این موضوع میتواند به گستره جنگ در منطقه دامن بزند و بسیاری از بازیگران منظقه را درگیر کند.
در رابطه با رودرویی نطامی با ایران، آمریکا بطور صریح و روشن مواضع خود را عنوان کرده است. موضع اول آمریکا جنبه دفاعی داشته به این صورت که اگر پرسنل، تاسیسات و منافع آمریکا هدف قرار گیرند، به این حملات طبق اظهارات دونالد ترامپ پاسخ نابودکننده خواهد داد. موضع دوم آمریکا در این خصوص تهاجمی است، که اگر ایران در راستای دستیابی به بمب هستهای قدم بردارد یا بطور کامل از برجام خارج شود با حملات تاکتیکی به تاسیسات نظامی و هستهای این کشورحمله خواهد کرد. در میان این تنشها طرفین به صراحت از پرهیز از درگیری نظامی سخن به میان میآورند، که نشان از عدم تمایل آنها به رو دررویی نظامی دارد، اما بطور یقین در چنین شرایطی نمیتوان به طور صد درصد از رفع تهدید جنگ بین ایران و آمریکا سخن گفت.
حال باید دید که تنش های موجود که رفته رفته بر وسعت دامنه آن افزوده میشود تا کجا منطقه را به سوی یک جنگ کلاسیک متعارف پیش خواهد برد و عملا قدرتهای اروپایی و آسیایی جهت کاهش این تنشها اقدام چشمگیری انجام خواهند داد یا نه. آیا اروپاییها (فرانسه، آلمان و بریتانیا) در راستای کاهش تنش بر سر خروج آمریکا از برجام و عدم تامین منافع ایران از این توافق هستهای ابتکار عمل جدیدی خواهند داشت!؟ ابتکار عملی که هم بتواند جمهوری اسلامی را به ماندن در توافق هسته ای راضی نگه دارد و از طرفی خواسته حداقلی آنها را برآورد کند و هم بتواند نگرانیهای ایالات متحده را از کاهش گام به گام تعهدات جمهوری اسلامی نسبت به خروج تدریجی از برجام رفع کرده و ایران را برای یک توافق جدید با ایالات متحده پای میز مذاکره بیاورد.
واژگان کلیدی: جنگ کلاسیک، متعارف، تنش ، ایران ، ایلات متحده،اژدر پیری سارمانلو