مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

سیر روابط دولت امریکا و دولت ترکیه از ۲۰۱۰ تاکنون

اشتراک

علي كسيري

كارشناس مسائل منطقه اي

مرکز بین المللی مطالعات صلح-  IPSC

 

هرچند که تا پیش از سال ۲۰۰۳، ترکیه بخشی از بلوک غرب و در کنترل نیروهای سیاسی غرب گرا بود، اما از سال ۲۰۰۳ و با آغاز نخست وزیری رجب طیب اردوغان، به نمایندگی از جریان اخوان المسلمین ترکی، مواضع دولت ترکیه نیز در قبال بسیاری از مناقشات با غرب، وارد فاز تازه ای شد.

ظهور ترکیه ای اسلامگرا، استقلال طلب و با رویکردی نو عثمانی، مواضع دولت ترکیه را به ویژه در قبال مناقشه فلسطین-اسرائیل، اختلافات ترکیه با اتحادیه اروپا بر سر الحاق ترکیه به اتحادیه اروپا، مساله حقوق مسلمانان اروپا و همچنین مواضع دولت ترکیه در قبال نوع همکاری ترکیه با ناتو را به طور کلی دستخوش تغییر کرد. هرچند که مواضع دولت ترکیه را تا پیش از دهه ۲۰۱۰، نمی توان چیزی فراتر از مواضع فرمایشی و پوپولیستی دولت اردوغان دانست، با این حال اما با آغاز دهه ۲۰۱۰ میلادی و به ویژه با تغییر معادلات حاکم بر جهان اسلام، در پی وقوع اعتراضات موسوم به بهار عربی و همچنین رشد چشمگیر قدرت اقتصادی ترکیه در خلال دهه ۲۰۰۰، در نهایت مواضع دولت ترکیه را در تقابل با غرب تقویت نمود. 

در بررسی مقطع زمانی، سیر روابط دولت ترکیه و دولت امریکا از ۲۰۱۰ تاکنون، به طور کلی در سه دوره زمانی ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵، ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ و از ۲۰۱۹ تاکنون قابل بررسی است.

دوره اول (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵)

رشد سریع و پرشتاب اقتصاد ترکیه در دهه ۲۰۰۰، دولت اسلامگرا و اخوانی حزب عدالت و توسعه را به قدرتی بلا رقیب در ترکیه تبدیل نمود. موفقیت دولت اردوغان در نجات اقتصاد فروپاشیده ترکیه با رشد میانگین سالیانه نزدیک به ۵ درصد، به سرعت اسلام سیاسی ترکی را به الگویی موفق در قالب یک دموکراسی اسلامی نوظهور در جهان اسلام معرفی نمود و توانست مواضع اپوزیسیون اخوانی را در بسیاری از کشورهای جهان اسلام به ویژه در مصر، سوریه و دیگر کشورهای شمال آفریقا تقویت کند.

در اوج محبوبیت اخوان المسلمین ترکی، وقوع سلسله اعتراضات عربی در شمال آفریقا و جهان عرب در آغاز دهه ۲۰۱۰ موسوم به بهار عربی نیز، موجب رشد و افزایش فعالیت اپوزیسیون اخوانی در جهان اسلام گردید و در نتیجه، این فرصت را در اختیار دولت اردوغان قرار داد تا به عنوان اصلی ترین حامی جریان اخوان المسلمین، وارد سیر تحولات جهان اسلام شود.

شرایط پیش آمده دقیقا همان فرصتی بود که دولت اردوغان به انتظارش نشسته بود. بازسازی امپراتوری مسلمان عثمانی با ستون فقرات اخوان المسلمین. امری که بدون شک و در صورت تحقق، ترکیه را به واسطه موقعیت جغرافیایی جهان اسلام و پراکندگی طرفداران اخوان المسلمین در غرب آسیا و شمال آفریقا، به قدرت سوم جهان تبدیل می کرد. 

با پیروزی اخوان المسلمین به رهبری محمد المرسی در انتخابات ۲۰۱۲ مصر و افزایش قدرت اخوان المسلمین در تونس به رهبری راشد الغنوشی، پازل بلوک بندی اخوان المسلمین در شمال افریقا، در حال تکمیل بود. (هرچند که راشد الغنوشی از تشکیل دولت اسلامی در تونس منصرف گردید) 

در این بین ناآرامی ها در لیبی و سوریه نیز، شرایط را برای پیوستن لیبی و سوریه به بلوک اخوان المسلمین افزایش داده بود و در نتیجه دولت اردوغان را به عنوان یگانه رهبر اخوان المسلمین، با سیاست توسعه هژمونیک قدرت ترکیه اسلامی، مستقیماً وارد سیر تحولات جهان اسلام نمود. در این بین بخشی از تلاش دولت ترکیه مشخصاً معطوف به سقوط سریع دولت سوریه و تشکیل سریع دولت وابسته اخوانی، در دمشق گردید.  

از منظر طرف امریکایی، ورود پرقدرت ترکیه به معادلات جهان اسلام از دو منظر قابل تحلیل بود:

یک، ظهور پر قدرت ترکیه در معادلات جهان اسلام که بدون شک قدرت ترکیه را فراتر از یک قدرت منطقه ای تثبیت می کرد، در نهایت دولت ترکیه را به تهدید بالفعل در برابر منافع دولت امریکا تبدیل می نمود.

دو، افزایش قدرت ترکیه (تابع اسلام سیاسی سنی با رویکرد اخوانی) به عنوان رقیب سنتی ایران (با گرایشات اسلام سیاسی شیعی)، اگر در برابر قدرت ایران اسلامی قرار می گرفت، در نهایت موجب تقابل جدی دو رقیب سنتی اسلامگرا در جهان اسلام و تضعیف حداکثری هر دو قدرت اسلامگرای ایران و ترکیه می گشت. 

با توجه به موقعیت جغرافیایی سوریه(1) که در تقاطع محور مقاومت اسلامی به رهبری ایران و همچنین محور اخوان المسلمین به رهبری ترکیه واقع شده بود، انتظار می رفت ميل دولت اردوغان در حمایت لجستیکی از اخوان المسلمین سوری و همچنین جبهه سلفیت جهادی حاضر در جنگ نیابتی سوریه، به سرعت هر دو قدرت ایران و ترکیه را در برابر هم قرار دهد.

سبز: محور مقاومت اسلامی و قرمز: محور اخوان المسلمین در آغاز دهه 2010 

بنابراین دولت امریکا در برخورد با افزایش قدرت ترکیه، سیاست دو گانه ای در پیش گرفت‌ و از یک طرف با حمایت جدی از مواضع دولت ترکیه در جنگ نیابتی سوریه و در تقابل با ایران به دنبال تضعیف حداکثری قدرت ایران و شکست محور مقاومت اسلامی برآمد و از سوی دیگر، با حمایت از عربستان سعودی و جریان سلفیت مدخلی در کودتای علیه دولت اخوانی محمد المرسی و برقراری دولت نظامی عبدالفتاح السیسی در سال ۲۰۱۳، توسعه قدرت ترکیه را در مصر و شمال آفریقا، محدود نمود. 

بنابراین و از این منظر می توان اینطور نتیجه گرفت که اصلی ترین عامل تمایل دولت امریکا در تداوم و افزایش همکاری با دولت توسعه طلب اردوغان در خلال سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵، چیزی جز توانایی دولت اردوغان در حمایت لجستیکی از نیروهای سلفی جهادی (داعش و القاعده) و اپوزیسیون اخوانی در جنگ نیابتی سوریه و همچنین توانایی دولت ترکیه در تضعیف حداکثری قدرت میدانی ایران در منطقه غرب آسیا مشخصاً محور ایران، عراق، سوریه، لبنان نبوده است. 

 

دوره دوم (۲۰۱۵-۲۰۱۹) 

با افزایش اختلافات در جبهه سلفیت جهادی و اعلام فتوای جهاد ایمن الظواهری (رهبر القاعده) بر علیه دولت اسلامی داعش و ورود مستقیم دولت روسیه به جنگ نیابتی سوریه در سال ۲۰۱۵، مواضع دولت بشار اسد در جنگ نیابتی سوریه تقویت شد و عملاً سیاست سقوط سریع دولت دمشق و تشکیل دولت اخوانی را در سوریه را به شکست کشاند. در این دوران سیر پیروزی های میدانی محور مقاومت اسلامی و شریک تاکتیکی ایران در جنگ نیابتی سوریه (روسیه) پس از مدتی، دولت ترکیه را بر آن داشت تا منافع ترکیه در پساجنگ سوریه را با تمام اختلافاتی که میان ترکیه با ایران و روسیه وجود داشت،  در تعامل با ایران و روسیه دنبال کند.

به ویژه که افزایش قدرت کردها در شمال سوریه و تشکیل دومین اقلیم کردی در شمال سوریه (۲۰۱۲) پس از تشکیل اولین اقلیم کردی در شمال عراق (۲۰۰۳)، تهدید جدایی طلبان کرد در شرق ترکیه را به شدت افزایش داده بود و اهمیت چینش معادلات در پسا جنگ سوریه را برای دولت ترکیه دو چندان نموده بود. به طوری که نادیده گرفتن ملاحظات ترکیه در پساجنگ سوریه مشخصاً تقویت مواضع جدایی طلبان کُرد در سوریه، می توانست دامنه جنگ را به داخل خاک ترکیه بکشاند.

در نتیجه طولی نکشید که دولت اردوغان، در یک چرخش سیاسی 180 درجه ای و از سال ۲۰۱۵، سیاست تعامل با ایران و روسیه را به عنوان نیروهای فاتح در جنگ نیابتی سوریه در پیش گرفت. 

هرچند که در وهله نخست سیاست اردوغان در آغاز همکاری های سه جانبه با ایران و روسیه، با هدف تقسیم قدرت در پساجنگ سوریه میان ایران، روسیه و ترکیه آغاز شد اما طولی نکشید که همکاری سه جانبه میان هر سه کشور به موضوعات دیگر نیز تسری یافت و در نهایت دولت ترکیه را در موقعیتی قرار داد که می توانست با سیاست توازن گرایی در روابط با امریکا و همچنین روابط با ایران و روسیه، منافع دولت ترکیه را از موضعی قوی تر تامین نماید. به طوری که اگرچه دولت ترکیه در خلال سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، از جانب دولت امریکا و محور سلفیت مدخلی به رهبری ریاض متوجه فشارهای سنگینی شد اما در نهایت، دولت ترکیه به خوبی توانست که به اتکای روابط با روسیه و ایران، فشارهای علیه ترکیه را مدیریت کند. بنابراین سیر روابط دولت امریکا و دولت اردوغان در خلال سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، به طور کلی تحت تاثیر سیاست توازن گرایی دولت ترکیه در روابط با ایران و روسیه در مقابل روابط با دولت امریکا قابل تعریف است. 

 

دوره سوم (۲۰۱۹- تاکنون)

از سال ۲۰۱۹، نوع سیاست خارجی دولت ترکیه در قبال مساله سوریه به طور جدی دستخوش تغییر گردید. دولت ترکیه از سال ۲۰۱۶ و در راستای سیاست مهار جدایی طلبان کُرد در منطقه شمال سوریه، در دو مرحله با اشغال الباب در ۲۰۱۷ و سپس اشغال عفرین در ۲۰۱۸، با هماهنگی با دولت روسیه تمام منطقه کردنشین غرب فرات در شمال غربی سوریه را به کنترل خود درآورد. با این حال اما با تشکیل دولت خودمختار دموکراتیک سوریه (کردستان روژاوا) در منطقه شرق فرات در طی سالهای 2015 تا 2018 که به طور جدی از جانب دولت امریکا حمایت می شد، تهدید افزایش قدرت جدایی طلبان کُرد در شرق ترکیه همچنان امنیت ملی ترکیه را تهدید می نمود. به ویژه که در این بین، برگزاری رفراندم استقلال کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ نیز، هرچند که موفق نبود اما از احتمال تشکیل نه چندان دور کشور کُردی در جنوب مرزهای ترکیه حکایت می کرد. 

در این دوران همچنین بسیاری از تحلیل گران، منتظر تشکیل رسمی اقلیم کُردی سوریه با حمایت مستقیم دولت امریکا بودند، اما دولت امریکا سیاست دیگری را در پیش گرفت و توانست که با یک جا به جایی کوچک، چینش معادلات در پساجنگ سوریه را به شکلی ماهرانه و هوشمندانه تغییر دهد.

به طور کلی، اصلی ترین عامل پرهیز دولت ترکیه از حمله به منطقه شرقی رود فرات در شمال سوریه (کردستان روژاوا) حضور پایگاه های امریکا در این منطقه بود. بنابراین حضور دولت امریکا در منطقه کردستان سوریه، نه تنها به عامل اصلی حفظ و تداوم دولت خودمختار کردستان سوریه در شمال شرقی فرات تبدیل شده بود، بلکه با توجه به موقعیت نواری کردستان سوریه در منطقه شمالی سوریه، عملاً پایگاه های امریکا در شمال سوریه را به نوار حائلی در میان ترکیه با ایران و روسیه تبدیل کرده بود و در نتیجه مانع از درگیری مستقیم میان نیروهای ترکیه با نیروهای ایران و روسیه می شد. این در حالی بود که دولت ترکیه از سال ۲۰۱۵ و با سیاست توازن گرایی در روابط میان امریکا با ایران و روسیه، به کنشگری خود سر و مستقل در سیر تحولات پساجنگ سوریه تبدیل شده بود و از هماهنگی با مواضع دولت امریکا در سوریه سرپیچی می کرد. 

با این حساب دولت امریکا تنها با خروج از نوار شمالی سوریه به سه هدف استراتژیک دست می یافت. یک، با از بین بردن نوار حائل ذکر شده، شرایط را برای بروز تقابل میان ترکیه با ایران و روسیه پدید می آورد. دو، با ایجاد تقابل میان ترکیه با ایران و روسیه، سیاست توازن گرایی دولت ترکیه در روابط با امریکا و ایران و روسیه خاتمه می یافت. سه، دولت امریکا پس از خروج از نوار شمالی سوریه می توانست با تداوم حمایت از دولت ترکیه در تقابل با ایران و روسیه، در نهایت شرایط را برای اعمال فشار حداکثری به ایران و روسیه مهیا سازد و در مقابل نیز، با فشار متقابل ایران و روسیه به ترکیه، شرایط را برای تضعیف حداکثری قدرت ترکیه مهیا کند. بنابراین، در نتیجه این سیاست شرایط برای تضعیف حداکثری هر سه قدرت ایران، روسیه به عنوان دشمنان دیرین دولت امریکا و همچنین دولت اخوانی ترکیه به عنوان دشمن نوظهور دولت امریکا مهیا می شد. 

این سیاست در اکتبر ۲۰۱۹ وارد فاز اجرایی شد. دولت امریکا در نخستین گام از این سیاست در ۶ اکتبر ۲۰۱۹، پایگاه های خود از نوار شمالی سوریه را به کرانه های شمالی رود فرات در شرق سوریه و همچنین دشت تنف منتقل نمود و بستری را برای تقابل ترکیه با ایران و روسیه پدید آورد. تنها چند روز پس از خروج امریکا از نوار شمالی سوریه و در ۹ اکتبر ۲۰۱۹ با آغاز حمله ارتش ترکیه به منطقه کردنشین شرق فرات در شمال سوریه، این سیاست وارد فاز دوم شد و با ورود ارتش روسیه در حمایت از کردهای سوری، فاز سوم نقشه دولت امریکا در قبال هر سه کشور ترکیه، روسیه و ایران، عملیاتی گردید.

به طوری که پس از گذشت تنها چند ماه و از آغاز سال ۲۰۲۰، تقابل ترکیه با روسیه به طور جدی، هر دو قدرت را در شمال سوریه، از ادلب تا شرق فرات درگیر نمود. همچنین دو کشور به طور جدی در لیبی، بالکان، قفقاز جنوبی و مناقشه قره باغ درگیر جنگ های نیابتی هستند و همچنین در مناقشه کریمه و اوکراین نیز در برابر هم قرار گرفته اند. مواضع دولت ترکیه همچنین در مقابل ایران نیز پس از درگیری ارتش ترکیه با نیروهای نیابتی وابسته به ایران در شمال عراق در مارس ۲۰۲۱، همچنان پر تنش است.

با این حساب دولت امریکا بدون هیچ هزینه ای و به سادگی تنها یک جا به جایی صوری، عملاً هر سه کشور را در تله یک جنگ نیابتی قرار داد. به نظر می رسد با توجه به حمایت دولت ایران و روسیه از کردهای سوری و عراقی و حضور ارتش روسیه در کنار کردهای جدایی طلب سوری و در نهایت حمایت ایران و روسیه از جدایی طلبان کرد در مقابل ارتش ترکیه که در سودای سرکوب و اشغال کردستان سوریه و عراق به سر می برد، به زودی دامنه جنگ های نیابتی میان ترکیه با ایران و روسیه فراتر از مرزهای سوریه و عراق خودنمایی کند و درست همانطور که به یکباره آتش جنگ در قره باغ را شعله ور کرد، در آینده نه چندان دور، آتش جنگ های نیابتی را در بسترهای مستعد روشن سازد.

 نیازی به توضیح نیست که سازمان میت ترکیه می تواند دامنه جنگ های نیابتی بر علیه ایران و روسیه را در به حوزه هاي نفوذ دو كشور بکشاند. همچنین انتظار می رود. بنابراین به نظر می رسد آنچه که در حال وقوع است، تله دولت امریکا برای هر سه کشور ایران، ترکیه و روسیه است. 

اگر از این منظر به مساله نگاه کنیم، تشخیص چرایی مماشات دولت امریکا با رويكرد دولت اردوغان و همچنین رفتارهای تقابل جویانه ترکیه در برابر غرب به ویژه در طی سال های اخیر، سخت نیست. به طور مشخص دولت ترکیه در سال ۲۰۲۰، با اتخاذ تعدادی از سیاست های حساسیت برانگیز چون تغییر کاربری مسجد ایاصوفیه، جنگ لفظی با امانوئل ماکرون بر سر حقوق مسلمانان اروپا، خرید سامانه اس ۴۰۰ روسی، اصرار بر حفاری در آبهای مورد مناقشه در مدیترانه، درگیری با یونان و اصرار ترکیه بر سر مساله قبرس، در برابر غرب ایستاده است. این درحالیست که رفتارهای اردوغان به هیچ وجه منجر به افزایش قابل توجه فشارها بر علیه ترکیه نشده و کماکان شاهد خویشتن داری قابل تامل دولت امریکا در برابر رفتارهای اردوغان هستیم.

 این طور به نظر می رسد که دولت امریکا در راستای اعمال حداکثری فشار به ایران و روسیه، به ترکیه ای قوی نیاز دارد و در نتیجه هرچند که دولت فعلی ترکیه را تهدیدی بالفعل در برابر منافع امریکا می داند، اما کماکان علاقه مند به تقویت مواضع دولت ترکیه در برابر ایران و روسیه است. امری که ایجاب می کند کماکان دولت امریکا از اعمال تحریم و فشار به ترکیه صرف نظر کند. با این حساب این طور به نظر می رسد که اصلی ترین عامل مدارای دولت امریکا نسبت به رويكرد دولت ترکیه، نیاز دولت امریکا به کارت ترکیه در تقابل با ایران و روسیه است‌. از این منظر همچنین انتظار می رود که پس از وقوع جنگ نیابتی میان تركيه با ايران و و روسيه و در نتیجه تضعیف مواضع ایران و روسیه در برابر امریکا، دولت امریکا در فاز نهایی، سیاست مهار دولت سوخته ترکیه را عملیاتی کند. امری که به نظر می رسد تا نیمه های دهه ۲۰۲۰ (۲۰۲۵) خود نمایی کند‌.

 ..1. موقعیت سوریه در تشکیل محور اخوان المسلمین از دو جهت حائز اهمیت است. یک، سوریه دارای منابع بالای نفتی است و کنترل دولت ترکیه بر دولت اخوان المسلمین سوریه، آسیب پذیری دولت ترکیه را نسبت به تحریم انرژی به شدت کاهش می داد. دو، دولت ترکیه با کنترل بر سوریه، توان تحریک اپوزیسیون اخوانی را در اردن، لبنان و شبه جزیره عرب به دست می آورد.

واژگان كليدي: سیر، روابط، دولت، امریکا ، دولت ترکیه ،۲۰۱۰ تاکنون

این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید محتوا از سوی مركز بين المللي مطالعات صلح” نیست.

مطالب مرتبط