سیدمهدی پارسایی
مرکز بینالمللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رویداد
چهارده نوامبر خبری در رسانهها مخابره شد که بر اساس آن، فرانسوا اولاند، اپوزیسیون دولت بشار اسد را به عنوان تنها نماینده مردم سوریه مورد شناسایی کامل قرار داده است. فرانسه اولین دولت غربی است که اقدام به شناسایی مخالفان سوریه به عنوان حاکمیت مشروع سوریه میکند. این در حالیست که انگلیس دیگر کشور اروپایی فعال در بحران سوریه، شناسایی را منوط به اعلام برنامههای مخالفان کرد. پرسش اینست که ایفای نقش فعال دولت فرانسه در بحران سوریه چگونه قابل ارزیابی است؟ به نظر نگارنده احیای نفوذ فرانسه در حوزه شامات این قابلیت را به فرانسه میدهد که به صورت واقعی در قامت یک بازیگر با نفوذ بینالمللی عمل کند. کشمکش بر سر قدرت با سوریه در وهله اول و در وهله بعد کنترل تمایلات امپراطورانه ترکیه برای دوران احتمالی پسا اسد، اهمیت بازگشت مجدد به ژئوپلتیک خاورمیانه و حضور فعالتر در حوزه نفوذ سنتی قبلی خود یعنی سوریه و لبنان به علاوه کاهش نفوذ ایران و ایفای نقش ضمنی رهبری اتحادیه اروپا در چارچوب رقابت با آلمان میتواند به فهم رفتار فرانسه در بحران سوریه کمک نماید. در این راستا فرانسه ترکیبی از پراگماتیسم با آرمانگرایی(عمدتا مدنظر سیاست خارجی هنجاری اتحادیه اروپا) را در تنظیم سیاست خارجی خود مورد استفاده قرار میدهد.
واژگان کلیدی: فرانسه، سوریه، پراگماتیسم، سیاست قدرت، احیای نفوذ.
تحلیل رویداد
از آغازین روزهای شروع اعتراضات در سوریه، فرانسه حساسیت زیادی نسبت به عکسالعمل دولت بشار اسد در خصوص ناآرامیها از خود نشان داد. دولت فرانسه با محکوم کردن شدید اقدامات نامتناسب دولت دمشق در برخورد با مردم، همچون قضیه لیبی تلاش بسیاری برای اعمال فشار حداکثری به دولت سوریه در شورای امنیت سازمان ملل صورت داد. تحرکاتی که با حمایت بریتانیا و آمریکا همراه شد اما چشماندازهای ژئوپلتیکی هولناک سوریه بدون اسد برای روسیه و چین و همچنین نقض قطعنامه شورای امنیت توسط قدرتهای غربی در لیبی اینبار مانع از تصویب قطعنامه دیگری علیه سوریه به واسطه وتوی روسیه و چین شد. سیاست فرانسه در قبال بحران سوریه، تغییر رژیم در دمشق است. نگاهی مختصر به فراز و فرودهای روابط پاریس- دمشق خط مشی کلان فرانسه یعنی پراگماتیسم را به ذهن متبادر میکند. بیتوجهی دولت سوسیالیست میتران در سال 1982 به سرکوب مخالفان در شهر حمای سوریه در دوران حافظ اسد تنها به این دلیل بود که به مخالفان حافظ اسد یعنی اخوانالمسلمین سوریه اعتقادی نداشت (1). در سال 2004 ژاک شیراک در اقدامی هماهنگ با بوش با قطعنامه 1559 سازمان ملل تحریمهایی را بر دولت اسد وارد کرد. علت این هماهنگی ترور رفیق حریری در سال 2004 قلمداد میشود. امری که روابط پاریس-دمشق را دچار سردی بیشتری کرد. این در صورتی بود که در سال 2000 ژاک شیراک تنها مقام بلندپایه غربی بود که در مراسم خاکسپاری حافظ اسد شرکت کرد و روابط فرانسه- سوریه را دوستی فناناپذیر خوانده بود. ژاک شیراک حتی یکسال قبل از به قدرت رسیدن بشار اسد وی را در الیزه ملاقات کرد (2). در حالیکه سارکوزی در مبارزات انتخاباتی خود در سال 2007 بر حقوق بشر و ارتقای دموکراسی در مدیترانه از طریق طرح اتحاد برای مدیترانه تاکید کرد اما در ادامه به واسطه منافع اقتصادی و سیاسی توجه چندانی به وضعیت دموکراسی و حقوق بشر در هیچ کدام از کشورهای مدیترانه مخصوصا سوریه نکرد و بر خلاف سیاست اعلانی، روابط بسیار گرمی را با دولت بشار اسد برقرار کرد. لذا به نظر میرسد رفتارهای پراگماتیک همواره به روابط فرانسه با سوریه شرایط خاصی بخشیده است. در این برهه نیز رفتار فرانسه در قبال بحران سوریه آمیزهای از پراگماتیسم در کنار لعابی از سیاست هنجاری و ارزش محور است. جستجوی سیاست قدرت برای افزایش قدرت در نظام بینالملل با قمار سوریه و ژئوپولتیک شامات رگه اصلی سیاست پاریس را تشکیل میدهد. در ادامه به واکاوی منویات فرانسه در واکنش جدی به بحران سوریه پرداخته میشود.
کاهش نفوذ روسیه در سوریه:
در حالی که از 1919- 1945 سوریه و لبنان براساس طرح قیمومت جامع ملل تحت سرپرستی فرانسه درآمد، اما از سال 1944 یعنی حتی پیش از به رسمیت شناخته شدن سوریه توسط سازمان ملل به عنوان کشوری مستقل در آوریل 1946، شوروی سوریه را به رسمیت شناخت. روابطی که در جریان جنگ سرد بیشتر تقویت شد و شوروی تبدیل به بزرگترین دولت غیرکمونیست دریافت کننده سلاح از شوروی شد. سوریه و مصر دوستان خاورمیانهای مسکو در رقابت جنگ سردی آمریکا و شوروی بودند. اهمیت سوریه در دهه 1970پس از بریدن مصر تحت ریاست انورسادات غربگرا از ائتلاف شرق بیشتر نیز شد. روابط بسیار گسترده تسلیحاتی، اقتصادی و سیاسی بین مسکو و دمشق برقرار شد. سوریه برای شوروی اهمیت استراتژیک و ژئوپولتیک داشت. در دهه 1980روابط استراتژیک سوریه و شوروی به واسطه مهاجرت یهودیان روسی به اسرائیل، اصلاحات گورباچف و پس از آن در سایه فروپاشی شوروی دچار خلل گشت. این خلل پس از استحکام مجدد شرایط روسیه در دوران حکمرانی پوتین به پایان رسید. برهم خوردن موازنه قدرت در خاورمیانه به نفع آمریکا، نیاز به دسترسی به مدیترانه، داشتن رابطه با جهان اسلام و اهمیت امنیت همسایگان جنوبی خود، سیاست خاورمیانهای روسیه را بیشتر اولویت داد. به عبارتی، حضور موثر در خاورمیانه پیش نیاز ایفای نقش قدرتمند در نظام بین الملل برای روسیه بود. روسیهای که پس از فروپاشی شوروی دچار ضعف شده بود میتوانست از طریق ایفای نقش موثر در خاورمیانه جایگاه سابق خود را تا حدودی به دست آورد. از سوی دیگر سوریه مستقلترین کشور عربی نسبت به سیاستهای آمریکاست و همینطور سکولارترین نظام سیاسی جهان عرب به شمار میرود که این امر اشتیاق روسیه را بنا به وضعیت چچن بیشتر میکند. روابط روسیه و سوریه در قرن بیست و یکم خصوصا بین سالهای 2003 تا 2008 یعنی از حمله آمریکا به عراق تا ایجاد اتحاد مدیترانهای، به واسطه انزوای دمشق، هراس از اقدام مشابه واشنگتن در عراق و ماجرای ترور رفیق حریری بسیار عمیق و گسترده شد. در حال حاضر به نظر میرسد فرانسه به دنبال کم کردن نفوذ روسیه در خاورمیانه و افزایش نقش خود است. مخصوصا اینکه رقابت اروپا با روسیه در قالب سیاست همسایگی و توسعه نفوذ اروپا در کشورهایی که سنتی حوزه نفوذ مسکو تلقی میشدند نیز شکلی جدی به خود گرفته است. روابط استراتژیک روسیه با دمشق، به مسکو قدرت مانور بسیاری را در حوزه فرایند صلح اعراب-اسرائیل داده است و فرانسه به دنبال پایان دادن به این قدرت مانور روسیه است، مخصوصا اینکه روسیه تنها کشور قدرتمند خارجی است که روابط مناسبی با همه طرفهای درگیر در فرایند صلح خاورمیانه اعم از سوریه، لبنان، ایران، عربستان، اسرائیل، حماس و حزبالله دارد.
کنترل نفوذ ترکیه در سوریه احتمالی پسا اسد:
این درست است که در حال حاضر سیاست ترکیه و اتحادیه اروپا بسیار به هم شبیه است، اما واقعیت ایناست که در دوران پس از بحران و کنار رفتن دشمن، متحدان دیروز برای سهمخواهی دچار اختلاف میشوند. بروز رقابت و اختلاف بین ترکیه با فرانسه بر سر حوزه نفوذ، با توجه به قرابتهای تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی، اقتصادی و الگویی بین ترکیه و سوریه بسیار محتمل است. رقابت ترکیه و فرانسه برای توسعه نفوذ در خاورمیانه حداقل به سال 1798 که ناپلئون به مصر حمله کرد برمیگردد(3). در آن زمان عثمانی روبه افول بود و فرانسه رو به اوج. تسلط بر لبنان و سوریه در واپسین سالهای حکومت عثمانی اپیزود دیگری از رقابتهای دو کشور برای تسلط بر منطقه بوده است. ترکیه وامدار حکومت عثمانی است که سوریه آنروز جزئی از آن قلمداد میشد و فرانسه به دنبال بازگشت به دوران بین دو جنگ جهانی است. با توجه به اینکه عمده نیروهای مخالف اسد که در صورت سقوط اسد به قدرت میرسند گروه اخوان المسلمین هستند، فرانسه تلاش زیادی دارد تا با به رسمیت شناختن مخالفان و چینش مورد علاقه خود در سازماندهی مخالفان از غلظت اخوانی آن کم و معادله را با وارد کردن عناصر غربگرا، ملیگرا و مسیحی به نوعی دچار تغییر دهد. انتخاب جرج صبره مسیحی به ریاست مخالفان اسد در اجلاس دوحه در این راستا قابل ارزیابی است. روی کار آمدن اخوانیها در تونس، مصر و لیبی موجبات نگرانی پاریس از تکرار آن در سوریه را فراهم آورده است. لذا اولویت فرانسه در حوزه نخبگی، غربگرایان هستند در حالیکه اولویت ترکیه، اخوان المسلمین است. این مساله با دخیل کردن فاکتور اسرائیل، برای فرانسه از سوی آمریکا نیز پشتیبانی میآورد. در مرحله احتمالی پس از سقوط اسد، مساله کردها و اقلیتهای مذهبی در ردیف مسائلی قرار میگیرند که فرانسه بر آنها تاکید خواهد کرد و هر دوی این مسائل مخصوصا مساله کردها برای ترکیه چالش برانگیز خواهد شد. قدرت نرم فرانسه نسبت به ترکیه در خاورمیانه کمتر است، اما فرانسه به عنوان عضو دائم شورای امنیت و کشوری که حجم اقتصادش دو برابر ترکیه است نیز چندان دست خالی نیست. فرانسویها این واقعیت را میدانند که نخبگان ملیگرا و غربگرا در میان بدنه اجتماعی سوریه پایگاه مناسبی ندارند و هم اینکه مدل نخبگان اخوانی در منطقه از هیچ تلاشی برای پیروزی اخوان المسلمین سوریه فروگذار نخواهند بود.
بازگشت به خاورمیانه و احیای نقش سنتی:
انقلابهای عربی فرصت مناسبی را برای بازگشت و احیای نفوذ فرانسه به منطقه خاورمیانه فراهم آورده است. تحولات سوریه مناسبترین فرصت را برای فرانسه به وجود آورده است. رفتار فرانسه در لیبی و سوریه نشان دهنده ایناست که فرانسه به دنبال ایفای یک نقش رهبری منطقهای است. از سوی دیگر این کشور با رفتار یکسان در قبال لیبی و سوریه سعی میکند خود را مقید به نوعی سیاست خارجی هنجاری و اخلاقی نشان دهد. درست است که سیاست کنونی فرانسه در قبال منطقه، نسبت به دورههای قبلی ارزش محورتر شده است اما واقعیت ایناست که رفتار سیاست خارجی فرانسه در مورد لیبی و مخصوصا سوریه حائز ویژگی پراگماتیسم در کنار لعاب آرمانگرایی است. حمایت تا لحظات آخر از بن علی و حسنی مبارک، بیاعتنایی پاریس در مورد بحرین و عدم حساسیت به حکومتهای شبه دیکتاتوری الجزایر و مراکش از وجه فرصتطلبانه و واقعگرایانه سیاست خارجی فرانسه رمزگشایی میکند. با توجه به سیاست کلان غرب در بحران سوریه، فرانسه تلاش کرد از سیاست واقعگرایی پیشین خود در قبال تعامل با نظام بشار اسد به نوعی سیاست عملگرایانه ارزش محور به تناسب فضای غربی حاکم بر تحولات سوریه تغییر فاز دهد. ورود و تداوم نقش فرانسه در سوریه به ژانوس دو چهرهای شبیه بود که سعی میکرد بین نگاه و منافع بروکسل و پاریس پیوندی برقرار کند. تاکید بر وجه منطقهای، چندجانبه گرایانه و ارزش محور بیشتر مدنظر بروکسل بود و ایفای نقش رهبری منطقهای در اروپا و شکل دادن به آینده خاورمیانه مدنظر پاریس بود. ضمن اینکه تلاش برای پیوند این دو نگاه محدویتهای قدرت فرانسه را در برخورد با تحولات منطقه جبران مینمود. فرانسه چندان راغب نیست همچون بحرانهای دیگر در خاورمیانه صرفا نقش صحه گذاشتن به اقدامات آمریکا را ایفا کند. لذا فرانسه درصدد است به موازات کشمکش قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بر سر قدرت در خاورمیانه، از طریق ایفای نقش اساسی و احیای حوزه نفوذ سنتی خود، موضع کلیدی تری در مسائل مهم خاورمیانه مثل صلح خاورمیانه، انرژی و موضوعات دیگر به دست بیاورد.
از سوی دیگر با باز شدن پای فرانسه به سوریه، پاریس بهتر میتواند بر تحولات لبنان به عنوان دیگر پایگاه نفوذ سنتی خود اثر بگذارد. سقوط احتمالی بشار اسد و تنگناهای برآمده از آن برای حزب الله لبنان، توازن قدرت خاورمیانه را به شکل قابل توجهی برعلیه ایران و به نفع فرانسه برهم خواهد زد. امری که پیامدهای ژئوپلتیکی مهمی را در آینده منطقه رقم خواهد زد.
موازنه آلمان از طریق رهبری سیاست خارجی مدیترانهای اروپا:
سیاست خاورمیانهای فرانسه، وجه اروپایی نیز دارد، اگر به موازات این گزاره که “سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است ” این را نیز بپذیریم که “سیاست خارجی کشورهای اروپایی از معادلات قدرت در سطح اتحادیه اروپایی” نیز تاثیر میپذیرد. معادله قدرت در اتحادیه به شکل تامل برانگیزی به نفع آلمان و به ضرر فرانسه تغییر یافته است. رقابت فرانسه با آلمان قدمتی دیرینه دارد. تلاشهای امپراطورانه ناپلئون و هیتلر نتیجهای جز تباهی به بار نیاورد. اگرچه مشارکت در قالب جامعه زغال و فولاد ، جامعه اروپا و اتحادیه اروپا چشماندازهای تاریخی هولناک و خصمآمیز روابط فرانسه-آلمان را تقلیل داد، اما تلاش برای ایفای نقش رهبری اروپا بین آلمان و فرانسه را از بین نبرد. آلمان دموکراتیک و غیرنظامی شده در دهههای بعد از جنگ به واسطه اقتصاد قدرتمند خود و به تبع آن حضور فعال در شرق اروپا توانست موازنه قدرت در اروپا را به شکل قابل توجهی به نفع خود و علیه فرانسه تغییر دهد. امری که نگرانی فرانسه را از برهم خوردن موازنه قدرت موجب شده است. روزنامه اکونومیست در مقالهای با عنوان: فرانسه: بمب ساعتی در قلب اروپا، بر این واقعیت صحه نهاده است(4). در عرصه سیاست خارجی تلاش فرانسه برای غلبه بر وضع عدم موازنه، در قالب تقویت نگاه یورو مدیترانهای نسبت به نگاه اروپای شرقگرای آلمان و افزایش نقش فرانسه در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه و خصوصا سوریه و لبنان قابل مشاهده است. نگاه یورو مدیترانهای از آغاز دهه 1990 و به تبع پایان سیستم دوقطبی جنگ سرد، زمینه احیای روابط اروپا با همسایگان جنوبی و شرقی مدیترانه را فراهم نمود. اعلامیه بارسلون در سال 1995 سنگ بنای روابط اروپا با مدیترانه محسوب میشود. تغییر تصور از اروپا در میان نخبگان و رهبران سیاسی اروپا، لزوم اتخاذ یک سیاست خارجی مشترک نسبت به مدیترانه و نگاه امنیت محور در کنار تاثیراتی که فقر و بیثباتی سیاسی در مدیترانه بر کشورهای اروپا داشت زمینههای داخلی این نگاه جدید در اروپا بود. پایان جنگ سرد و فارغ شدن اروپا از فشارهای نظام دوقطبی نیز باعث تعمیق و سرعت این پدیده شد. گروهی این طرح را برنامهای فرانسوی برای مهار و توازن بخشی به آلمان میدانند (5). گرچه سیاست یورو مدیترانهای از اوایل 2004 در قالب سیاست همسایگی دچار نوعی رکود شد اما با طرح اتحاد برای مدیترانه از سوی سارکوزی در سال 2008 مجددا فعال شد. این طرح ابتدا در جریان مبارزات انتخاباتی فرانسه در فوریه 2007 از سوی آقای سارکوزی مطرح گشت. اجلاس پاریس در سال 2008 با حضور سران 43 کشور عضو نقطه عطف دیگری در روابط یورو-مدیترانه بود. بشار اسد نیز پس از روابط تیره دمشق-پاریس در قضیه ترور رفیق حریری به فرانسه سفر کرد و در این اجلاس حضور یافت.
دورنمای رویداد
پراگماتیسم مشخصه اصلی رفتار سیاست خارجی فرانسه در قبال انقلابهای عربی است. پاریس در صدد است با ایفای نقش موثر در قامت نقش فردی و در قالب اتحادیه اروپا، با احیای نفوذ خود در منطقه و شکل دادن به آینده خاورمیانه، نقشی جهانی متناسب با یک عضو دائم شورای امنیت یابد، در این مسیر مشکلاتی فراروی فرانسه میباشد: عدم ارتباط دیپلماسی فرانسه با لایههای مختلف جامعه مدنی سوریه به استثنای مسیحیان سوریه از جمله این مشکلات است در حالیکه ترکیه در این حوزه مشکل چندانی ندارد. تنگنای دیگر فرانسه، محدودیتهای قدرت نرم آن در میان مردم خاورمیانه است که به مشکلات الگویی منجر میگردد، زیرا در حال حاضر در کشورهای خاورمیانه با مذهب تسنن مدل ترکیه جذابیت بیشتری برای بدنه اجتماعی دارد. دشواری دیگر پیشبرد سیاست فرانسه، سابقه تاریخی این کشور در خصوص قیمومیت سوریه و لبنان و فجایع استعمار الجزایر است که در اذهان اعراب همچنان به نوعی تداوم دارد. چالش دیگر عدم ارتباط مناسب فرانسه با گروهای مقاومت مثل حماس و حزبالله است. واقعیت ایناست که در ژئوپلتیک شامات و همینطور در خصوص فرایند صلح خاورمیانه، عدم ارتباط موثر با گروههای مقاومت اسلامی محدودیتهای قابل توجهی را فراروی سیاست موثر فرانسه قرار میدهد. از سوی دیگر فرانسه باید بین سیاست انفرادی خود و سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا توازن برقرار کند. سرانجام چالش دیگر رقابت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در خصوص سوریه است، قدرتهای منطقهای مثل ترکیه، مصر، عربستان سعودی در کنار بازیگر کوچک اما پرنفوذی همچون قطر و تلاش آمریکا، انگلیس و روسیه نیز برای افزایش قدرت شرایط دشواری را برای چشماندازهای خاورمیانهای فرانسه ایجاد میکند.
1- HICHEM KAROUI , The uneasy relationship between France and Syria,
,Al Arabiya Paris,18 June 2011, http://www.hichemkaroui.com/?p=2894.
2-Olivier Guitta,The Chirac Doctrine, September 22, 2005, http://www.ideasinactiontv.com/tcs_daily/2005/09/the-chirac-doctrine.html.
3- Soner Cagaptay , The Empires Strike Back, January 14, 2012,http://www.nytimes.com/2012/01/15/opinion/sunday/the- empires-strike-back.html?pagewanted=all&_r=.
4-The time-bomb at the heart of Europe, Nov 17th 2012 , http://www.economist.com/news/leaders/21566640-why-france-could-become-biggest-danger-europes-single-currency-time-bomb-heart?spc=scode&spv=xm&ah=9d7f7ab945510a56fa6d37c30b6f1709.
5- Aslı SÜEL (2008)FROM THE EURO-MEDITERRANEAN PARTNERSHIP TO THE
UNION FOR THE MEDITERRANEAN, PERCEPTIONS.