مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

دیپلماسی هژمونی محورانه ی ایالات متحده در بحران سوریه

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

ماهیت کشورهای درگیر شورش های داخلی و تقابل میان جامعه و دولت در دنیای عرب، چنان متفاوت است که نمی توان برای همه ی آنها یک مفهوم یکسان مانند بهار عربی به کار برد. یکی از شاخصه هایی که نشانگر این ماهیت متفاوت می باشد، موضع گیری های متفاوت کنشگران منطقه ای و فرامنطقه ای در قبال تحولات دنیای عرب است. در این میان شاید بتوان گفت از میان بازیگران فرامنطقه ای، موضع ایالات متحده دارای اهمیت ویژه ای می باشد. آمریکا بر تحول سیاسی در تونس صحه گذاشت، برای رفتن مبارک فشار آورد، در قبال بحرین سکوت توأم با انتقاد ملایم را در پیش گرفت، در یمن بر دوران گذار تدریجی تأکید داشت و در لیبی سیاست مداخله را در پیش گرفت. این به خاطر آن است که ایالات متحده مواضع خود را متناسب با شرایط داخلی کشورهای درگیر بحران اتخاذ می کرد. موضع ایالات متحده در قبال بحران سوریه نیز از این قاعده مستثنی نیست. موضع ایالات متحده در قبال سوریه  همواره بر اساس شرایط دچار تغییر گشته است و امروزه روز این موضع به جایی رسیده است که ایالات متحده ائتلاف مخالفان دولت اسد را به رسمیت شناخته است. سؤالی که این نوشتار قصد بررسی و پاسخ به آن را دارد، این است که چرا رویکرد ایالات متحده در قبال سوریه متفاوت با رویکرد این کشور در قبال دیگر کشورهای عربی درگیر بحران بود. در پاسخ استدلال می گردد که ایالات متحده در مواجه با بحران سوریه از رویکرد هژمونی محوری، هدایت و رهبری دیگران،  بهره برد که این رویکرد تدریجی و کاملاً مرحله ای می باشد.

کلید واژگان: ایالات متحده و بحران سوریه، همراه سازی در بحران سوریه، پیش بینی پذیری شرایط داخلی سوریه.

تحلیل رخداد:

با توجه به این که دولت سوریه هنوز اسرائیل را به رسمیت نشناخته است و در آن چه که آن را محور مقاومت می نامند قرار گرفته است و نیز با بازیگران ضد اسرائیلی دارای تعامل نزدیک می باشد، انتظار می رفت که با توجه به تعهد ایالات متحده در قبال امنیت اسرائیل، آمریکا می بایست تلاش می کرد که هر چه سریع تر نظام سیاسی سوریه، سقوط کند. به عبارت دیگر این گونه انتظار می رفت که با شروع بحران در سوریه، ایالات متحده می بایست به طور سریع نهایت بهره برداری را از بحران سوریه می کرد و تلاش می کرد که هر چه سریع تر دگرگونی مطلوب در سوریه که به نفع امنیت اسرائیل و سیاست های منطقه ای آمریکا باشد، به وقوع بپیوندد. اما این گونه نشد و ایالات متحده در رویکردی مرحله ای در ابتدا خواهان سازش میان مخالفان و دولت شد، در مقاطع بعدی اقدام بشار اسد را محکوم می کرد و به همین ترتیب موضع این کشور در قبال تحولات سوریه رو به جلو ولی تدریجی در حال تغییر بود. در پاسخ به چرایی این رویکرد می توان دلایل زیر را برشمرد.

  1. هژمونی توأم با مشارکت دیگران: در دوره ی نئومحافظه کاران بر استراتژی یک جانبه گرایانه تأکید می شد. بدین معنی که ایالات متحده در مقام یک قدرت برتر و هژمون می بایست در صورت نیاز به صورت یک جانبه اقدام می کرد و عدم همراهی دیگران نباید مانعی در مقابل آمریکا برای دنبال کردن سیاست هایش باشد. باراک اوباما در مقابل بر هژمونی چندجانبه گرایانه تأکید داشت. زیرا این رویکرد نه تنها سبب می شود که متحدین همچنان به آمریکا اعتماد داشته باشند، بلکه سبب کاهش هزینه های آمریکا نیز می شد. بر این مبنا، ایالات متحده تلاش می کرد که در قبال بحران سوریه از تک روی خود داری کند و تلاش کند که برای تحت فشار قرار دادن نظام سیاسی سوریه، ائتلاف و اجماعی از کشورهای منطقه ای و غیر منطقه ای را علیه سوریه، حول محور خود بسیج کند. طبیعتاً این رویکرد زمان بر است. برخلاف استراتژی یک جانبه گرایی که اقدام به صورت سریع و بدون فوت وقت صورت می گیرد، ضرورت چندجانبه گرایی این است که به تدریج تلاش شود که سایر دولت ها با دولت هژمون همراهی کنند. امروزه نیز مشاهده می شود که بسیاری از هزینه ها در بحران سوریه نه توسط ایالات متحده بلکه عموماً توسط بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای پرداخت می شود. نقطه ی موفقیت ایالات متحده این است که توانسته است با بهره گیری از موقعیت برتر خود دیگر کشورها را به اتحاد و همکاری علیه سوریه تشویق کند، تطمیع کند و قانع کند و لذا خود از درگیری مستقیم در بحران سوریه که می تواند برای این کشور هزینه بر باشد، خودداری کند. اگر ایالات متحده بر تغییر سریع نظام سیاسی سوریه تأکید می کرد، چاره ای نداشت جز این که خود به صورت یک جانبه اقدام می کرد و لذا هزینه های آن را نیز پرداخت می کرد.
  2. حساسیت بحران سوریه: دولت اوباما معتقد است که یکی از دلایل نفرت دنیای اسلام از آمریکا به مداخلات این کشور در کشورهای خاورمیانه به ویژه در دوره ی نئومحافظه کاران بر می گردد. باراک اوباما پس از به قدرت رسیدن در سال 2008، با سخنرانی در مصر که مخاطب آن جهان اسلام بود، قصد بیان این نکته را داشت که سیاست های جرج بوش را قبول ندارد و لذا به دنبال رویکرد جدیدی در قبال دنیای اسلام است. ایالات متحده در جریان بحران در دنیای عرب، همواره تلاش داشته است که به این نکته توجه داشته باشد. در بحران سوریه حساسیت موضوع بسیار بالاتر بود. زیرا سوریه یکی از کشورهای محور مقاومت ضد اسرائیلی بود که اقدام سریع و مستقیم ایالات متحده در بحران سوریه می توانست به عنوان توطئه ای علیه دنیای اسلام توسط افکار عمومی تفسیر شود. لذا ایلات متحده تلاش داشت که کشورهای اسلامی را وارد این بحران بکند و خود از ورود مستقیم به آن خوداری کند. در این صورت بحران سوریه نه به عنوان عرصه ی تقابل آمریکا و سوریه، بلکه به عنوان عرصه ی تقابل کشورهای عربی و اسلامی با همدیگر تفسیر می شد. از طرفی همانند بحران لیبی، در سوریه نیز آمریکا تلاش داشته است به موازات افزایش خشونت ها نقش فعال تری را در قبال بحران اتخاذ کند و با نفی خشونت ها، خود را حامی مردمی بداند که در معرض تهدید و فشار حکومت هستند. حتی در این شرایط ممکن است که ایالات متحده منتظر باشد که دخالت این کشور در بحران سوریه توسط بخشی از مردم سوریه و یا کشورهای عربی و مسلمان درخواست شود و در این صورت ایالات متحده به عنوان یک ناجی و قهرمان جلوه گر شود. در بحران لیبی نیز خواست اتحادیه عرب مبنی بر دخالت نظامی ناتو در مشروعیت دادن به اقدام ایالات متحده تأثیرگذار بود. امروزه نیز بر اساس رویکرد هژمونی طلبانه آمریکا، نه تنها متحدین عرب و مسلمان منطقه ای این کشور دخالت آمریکا در سوریه را درخواست می کنند، بلکه حداقل بخشی از مردم سوریه نیز انتظار مداخله ی فعال تر از ایالات متحده را در بحران سوریه دارند. آمریکا امیدوار است از این طریق دیگر اقدامش سبب ایجاد و گسترش نفرت در دنیای اسلام نسبت به غرب و به ویژه آمریکا نگردد.
  3. پیش بینی پذیری شرایط داخلی سوریه: در کنار عوامل یاد شده، شرایط داخلی سوریه نیز در اتخاذ مواضع صبورانه ی آمریکا در قبال سوریه بسیار تأثیرگذار بوده است. بدین معنی که هر اندازه شرایط داخلی سوریه و وضعیت نیروها و جریان های سیاسی درگیر در بحران سوریه برای آمریکا مبهم باشد، به همان اندازه این کشور تمایل کمتری برای ورود به بحران سوریه را دارد. زیرا شرایط مبهم نمی توانست آمریکا را از آینده ی پس از سقوط دولت سوریه مطمئن کند. ایالات متحده به خوبی نسبت به قدرتمند بودن جریان های سلفی و اخوانی در سوریه و نیز رویکرد تهاجمی تر آنها به اسرائیل آگاه بود. بدین خاطر آمریکا تمایل نداشت که نظام سیاسی سوریه زمانی سقوط کند که انحصار قدرت در دست جریان های اسلام گرا قرار گیرد. به این خاطر آمریکا تلاش کرد که ائتلافی از مخالفان داخلی علیه سوریه شکل بگیرد که در آن همه ی نیروهای سیاسی سوریه حضور داشته باشند تا از این طریق مدیریت آنها در آینده آسان تر گردد. به عبارتی دیگر زمانی که روشن گردد مخالفان بشار اسد به صورت واقعی چه کسانی هستند، در آن صورت پیش بینی پذیری رفتارهای سیاسی آنها نیز امکان پذیر می گردد. ایالات متحده نمی توانست به گروه های بی نام و بی نشان مخالف بشار اسد اعتماد کند، مگر آنکه به شکل یک بازیگر واقعی ظهور کند که دارای نمود عینی و ملموس باشد تا ایالات متحده بداند که با چه کنشگری وارد تعامل شده است. آمریکا با تشویق مخالفان از یک سو و تشویق دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای به رسمیت شناختن آنها از سوی دیگر، نقش هژمونی خود را به خوبی ایفا کرد.

دورنمای رخداد:

طبق آخرین آمار بیش از 120 کشور دنیا، ائتلاف مخالفان بشار اسد را به رسمیت شناخته است که در حصول این نتیجه نقش سیاست های تدریجی آمریکا را نمی توان انکار کرد. آمریکا بدون این که خود به صورت مستقیم وارد بحران سوریه شود، با بهره گیری از قابلیت ها و توانمندی های خود، توانست از یک سو ائتلاف مخالفان علیه بشار اسد را به سمت پیش بینی پذیری هدایت کند و از سوی دیگر توانست دولت های منطقه ای مسلمان و عرب را وارد بحران سوریه کند که این امر نه تنها سبب کاهش هزینه های آمریکا می شود بلکه سبب کاهش پیامدهای منفی می شد که آمریکا خود به صورت مستقیم درگیر بحران در سوریه می شد. بر این مبنا باید گفت که ایالات متحده در آینده نیز کماکان تلاش خواهد کرد از ورود مستقیم به بحران سوریه که سبب حساسیت در دنیای اسلام و حتی برای کشورهایی مانند ایران و روسیه می شود، خودداری کند و با ایفای نقش هژمونی مبتنی بر چند جانبه گرایانه، بحران سوریه را به سوی نقطه ی مطلوب خود حرکت دهد.

مطالب مرتبط