مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

دورنمای جریان نوسلفی-نوتکفیری داعش گفتگو با دکتر امیر محسن زادگان- بخش نخست

اشتراک

پژوهشگر و مدرس دانشگاه

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

 

با كاهش قدرت و شكست آن در عراق و همچنين سوريه سناريوهاي مختلفي براي حضور داعش مطرح بوده است. گفتگوي زير براي بررسي بيشتر دورنمای جریان نوسلفی-نوتکفیری داعش است.

واژگان کلیدی: زوال, دورنما, جریان ,نوسلفی,نوتکفیری, داعش , دکتر امیر محسن زادگان

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح:مرگ البغدادی چه تأثیری بر عملکرد داعش داشته است؟

پیش از کشته شدن البغدادی در سال ۲۰۱۹، در هنگامه سقوط موصل سوالی مطرح شده بود که اگر بغدادی بمیرد چه سرنوشتی در انتظار منصب خلافت است؟ به زعم کارشناسانی مانند ویلیام کنتس نویسندۀ کتاب «رستاخیز داعش» پاسخ به این سوال به وضع ما نسبت به جایگاه بغدادی بستگی دارد. از نظر بعضی، بغدادی به مثابه عروسکی بود که بعثی های لامذهب آن را می جنباندند و از داعش برای رسیدن به قدرت استفاده می کردند. برخی دیگر او را چرخ دنده ای در یک ماشین پنداشته، جزیی از یک نهاد غیر شخصی یا نیروهای تاریخی قلمداد می کردند. بنا به این رویکردها، اگر بغدادی ناپدید شود، صرفا با یک مترسک بی کلۀ دیگر جایگزینش می کنند.

در سال ۲۰۱۷ هم روزنامه نیویورک تایمز گزارش کرده بود که خود بغدادی دارد با سپردن قدرت های نظامی به زیردستان خود مقدمات انتقال قدرت در صورت از بین رفتنش را فراهم می کند، هر چند اذعان شده بود که ویژگی های منحصر به فرد البغدادی در نبرد، دانش مذهبی و نسب وی که وی را در قامت یک «امام-سرباز» جلوه گر نموده بود و مهارت لازم برای جلب دوستان قدرتمند و سرکوب مخالفان را یک جا به او داده بود در فرد دیگری در تشکیلات داعش وجود ندارد. انتخاب عبدالله قرداش به عنوان جانشین البغدادی نیز نگاه فرا قومی داعش و همچنین رویکرد پررنگ داعش به مسائل نظامی را بازتاب داده است.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: اولویت های داعش در رویارویی های خود چه بوده و بر چه اساسی عرصه نبرد را تعریف نموده است؟

در دل ابرگفتمان سلفی گرایی گفتمان های دیگری جز داعش نیز وجود دارند. بنابراین باید بر تفاوت های گفتمانی میان این گروه ها واقف باشیم و گره های معنایی و دال های اصلی گفتمان های تکفیری را بشناسیم. در مورد ترسیم میدان نبرد و حوزه های عملیاتی جهاد به تعبیر داعش باید به موضوع مهم توجه به دشمن نزدیک در گفتمان داعش در برابر توجه به دشمن دور در گفتمان القاعده و همچنین اعتقاد تئوریسین های داعش مثل ابوبکر الناجی در تز «مدیریت وحشت» خود به نظریه «بازوهای متعدد» در برابر «نظریه دو بازو» را مد نظر داشته باشیم. این عناصر و نشانه ها در کنار دال های دیگری در گفتمان داعش چون دولت محوری و قلمروگرایی، موعودگرایی، گسترش دایرۀ تکفیر حتی به اهل تسنن در تعریف خودی و دگر، نگاه فراملیتی و فراقومی (گرایش به خلافت عباسی و الگوبرداری از آن در برابر اموی گرایی و تأکید بر هویت عربی جبهه النصره) و خشونت افراطی (به عنوان مرحلۀ دوم از مراحل سه گانه راهبرد ایجاد داعش) باید مد نظر قرار گیرد.

بر این اساس، موضوع اولویت بندی ها برای تحلیل عملکرد داعش اهمیت خاصی دارد. به طور مثال این که تشکیلات داعش حتی یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نکرده به اولویت بندی این گروه که از نظر نظریه پردازان آن در مرحلۀ استقرار بود و در مراحل بعدی و مرحلۀ آزادسازی جنگ با دولت یهود عملی می گشت ارتباط می یافت و در این رابطه باید از توهم توطئه در مورد تشکیل و ایجاد داعش باید پرهیز نمود.  بر این اساس آزادسازی بغداد برای داعش نسبت به آزادسازی قدس در اولویت بود و درگیری با شیعه و احیای عصر هارون الرشید و تصرف بغداد دو هدف کانونی در برابر القاعده بود که محور مرکزی تقابل را غرب تعریف نموده بود.

در کل این امر که داعش چیزی برای از دست دادن ندارد و از تصویر منفی که در اذهان نسبت به آن شکل گرفته استقبال می کند و ابایی از قتل عام هزاران غیرنظامی ندارد و بر این مبنا دستیابی این تشکیلات به سلاح های شیمیایی و حتی فراتر از آن سلاح های هسته ای نیز مد نظر بوده است زیرا داعش بازیگری بی منطق، ساختارشکن و فرابنیادگراست.

داعش کارکردی دوگانه به مثابه تیغی دو لبه را در جهان اسلام به معرض نمایش گذارده است. برخی تشکیلاتی چون داعش را سازمانی پنداشته اند که با حمایت های مالی-امنیتی کشورهای منطقه و خارج از منطقه پر و بال گرفته و مبدل به غولی گشته که از چراغ بیرون آورده شده و چون از کنترل خارج گشته به مهره ای سرخود و تبعا سوخته که تاریخ انقضایش پایان یافته و لوله اسلحه را به سمت اربابان پیشین نشانه رفته متحول شده است. این تحلیل در چارچوب جنگ های نیابتی در منطقه ابراز شده و با نظریۀ «استراتژی هرج و مرج سازنده» غرب قابل انطباق است.

اما باید توجه نمود که جریان های تکفیری از منظر اندیشه ریشه در تحولات فکری صدر اسلام دارند و از خوارج و مرجئه تا ابن حنبل و ابن تیمیه و وهابیت و جریان های تکفیری معاصر تا القاعده را در بر می گیرند که بنابراین می توان اذعان نمود که جریانی چون داعش را باید در بستری تاریخی و فرایندی در چارچوب زمینه و بافت زمانی و مکانی خود تحلیل کرد و اینکه این جریانات همان طور که «دکمجیان» نیز در کتاب مهم خود در قالب الگوی دوری جنبش ها ابراز داشته با توجه به نگاه موعودگرایانه و مجددگرایانه خود از بین نرفته و در صورت تضعیف در قالبی دیگر احیاء می گردند..

مرکز بین المللی مطالعات صلح :اعلام خلافت داعش را چگونه تحلیل می توان نمود و چه دورنمایی در حال حاضر برای آن متصور می باشند؟

داعش با بهره گیری از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای تبلیغ و جذب نیرو و منابع مالی به موازات تعریف عرصه نبرد به صورت فیزیکی و حقیقی نوعی ژئوگفتمان را ایجاد نموده که در چارچوب آن دوگانۀ شمشیر/کتاب تجلی یافته است و به همین سبب به آن «خلافت توئیتری» اطلاق نموده بودند. در واقع داعش نوعی دیستوپیا را ایجاد نموده بود که با جذب افراد سرخورده پرورش یافته در غرب و نسل های دوم و سوم مهاجران مسلمان به اروپا و کشورهای غربی نوعی جهاد پنج ستاره به تعبیر تحلیلگران را پی ریزی نموده بود که در آن نوعی صنعت جذاب سازی نبرد که در عرصه آنلاین و آفلاین رقم می خورد و به نوعی برای داعشی ها به مثابه بازی کامپیوتری بود ایجاد شده بود که بلاگرهای جهادی در تحکیم این به نوعی خلافت توئیتری نقش مهمی را ایفا نموده بودند. ضمنا همین مهاجران و برخی افراد سرخورده بودند که به مثابه «گرگ های تنها » بسیاری از عملیات های انتحاری را در کشورهای غربی در قالب جهاد انجام دادند.

خلافت را می توان دال اصلی گفتمان داعش پنداشت و احیای خلافت را پروژه اصلی داعش که اعلام آن و حتی مکان ابتدایی تشکیل و اعلام آن با نظریات افرادی مانند رشید رضا انطباق دارد و انتخاب زمان اعلام آن نیز به طور پررنگی نمادین و مهم بود. بر این اساس، داعش کنترل فیزیکی را قبل از پذیرش اجتماعی مد نظر دارد و این یکی از تفاوت های آن با سایر جریان های نوسلفی است و از این منظر برای تحلیل اعلام خلافت داعش و تصرف سرزمینی توسط این تشکیلات باید نگاه نمود. به القاعده و تحرک و پویایی عملیاتی آن مفهوم «سازمان تلماسه» را به دلیل روند نوسانی بین حضور در یک قلمرو و ناپدید شدن اطلاق نموده اند. همچنین جبهه النصره، در مقایسه با داعش، رویکردی تدریجی را در شکل دهی به دولت دنبال می کند. این گروه برتری اجتماعی و تبلیغ را بیش از فتح مستقیم سرزمین و اعلام سریع دولت مورد توجه قرار داده است.

شیوخ جهادی در مورد خلافت داعش اغلب هم نظر نبوده اند. موضع گیری کهنه سربازهای جهادی در برابر اعلام خلافت از جانب داعش، ازجمله ابوقتاده الفلسطینی و ابومحمد المقدسی، دو تن از تأثیرگذارترین علمای جهادی که به انقلاب خشن در صدد ایجاد خلافت بودند اهمیت داشته است چرا که آنها با خلافت داعش همدل نبودند. یکی از علل شکست مقطعی جریان های تکفیری در عراق و سوریه نیز به همین تشتت و چند دستگی میان زعمای جریان های تکفیری بر می گردد که به نوعی توان یکدیگر را خنثی می سازند و همین امر ضربه پذیری آنها در برابر ائتلاف جهانی مبارز ه با تروریسم تکفیری و همچنین از دست دادن پایگاه قومی، قبیله ای و. مذهبی خود در این مناطق را به معرض نمایش می گذارد. از این منظر تفاوت گفتمان داعش با سایر جریان های نوتکفیری را می توان احصاء نمود. به طور مثال صاحب نظران عقیده دارند داعش اشتباهی را که اسلاف القاعده مرتکب شدند انجام نداده است: برگزیدن «دشمن دور» به جای «دشمن نزدیک» از میان حکومت های خاورمیانه. این امر را می توان بیشتر توضیح داد. عبدالله بن محمد از نظریه پردازان جدید جنبش های سلفی تکفیری است. وی در سال ۲۰۱۱ کتاب «یادداشت استراتژیک» را نوشت که بر احیای پروژۀ «خلافت اسلامی» تأکید نموده بود. این کتاب به تشریح استراتژی گروه های اسلام گرای رادیکال برای ایجاد خلافت اسلامی در شام و یمن پرداخته است و راهبرد «نظریۀ دو بازو» بر این مبنا ابراز شده است. بر اساس این نظریه، شام و یمن دو نقطۀ اساسی برای احیای «خلافت اسلامی» قلمداد شده اند. گروه القاعده کاملا بر اساس این نظریه عمل کرده است اما داعش در مقابل بر این باور است که عراق تناسب بیشتری برای آغاز پروژه اش داشته است. در چارچوب راهبرد داعش، این گروه بدون چشم پوشی از عراق و شام به عنوان مرکز خلافت خود، به توسعۀ بازوهای خود از طریق پی ریزی استراتژی «بازوهای متعدد» پرداخته است. 

مطالب مرتبط