مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

دستاوردهای نشست شورای همکاری خلیج فارس؛ فرافکنی و تعیمق روندهای واگرایی منطقه ای

اشتراک

کامران کرمی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

سی و سومین نشست سالانه سران شورای همکاری خلیج فارس در شهر منامه برگزار گردید که به سان نشست های پیشین به کلی گویی و فرافکنی پیرو مسائل داخلی و منطقه ای شعاع پیدا نمود و از درک روندهایی که به تعمیق واگرایی منجر گردیده عاجز ماند. در واقع بخشی از روندهای که منجر به عدم رسیدن به مکانیسم های همگرایی  منطقه ای در خلیج فارس گردیده ناشی از برداشت های به دور از واقعیت رهبران و تصمیم گیرندگان شورای همکاری، حضور آمریکا در ترتیبات امنیت منطقه ای و همچنین عدم حضور دو بازیگر این مجموعه یعنی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق می باشد. در این مقاله تلاش می شود تا ضمن پرداختن به سه گزاره فوق، به این پرسش پاسخ دهیم که  چرا سران شورای همکاری خلیج فارس به جای تلاش در رسیدن به مکانیسم های امنیت زا، عملاً با اتهام زنی و روی آوردن به مسابقه تسلیحاتی خود بر تعمیق روندهای واگرایی منطقه ای و امنیت زدا غنا بخشیده اند؟

واژگان کلیدی: شورای همکاری خلیج فارس، نشست سران، فرافکنی، واگرایی منطقه ای، مکانیسم های امنیت زدا، تحلیل رخداد

همگرایی منطقه ای یکی از نظریاتی است که از سوی کارکردگرایان و نوکارکردگرایانی چون میترانی و هاس برای گسترش همکاری های منطقه ای تجویز گردید که بر حسب درجه انسجام اجتماعی، اقتصادی، یکپارچگی سیاسی و انسجام سازمانی تجزیه و تحلیل می گردد. تطبیق این روندها بر منطقه خلیج فارس گویای مسائل عمیق تری است که نشان از آن دارد که روند واگرایی در این منطقه مهم و حساس عمق بیشتری به خود گرفته و حتی شورای همکاری خلیج فارس هم با وجود داشتن برخی از شاخصه های کارکردگرایان نه تنها نتوانسته است به یک  وضعیت نسبتاً باثبات در مولفه های همکاری های اقتصادی و امنیتی برسد، بلکه خود به دلیل داشتن اختلافات مرزی و ارضی، عملاً بقا و قدرت خود را در همکاری امنیتی –نظامی با امریکا تعریف نموده و به مکانی جهت طرح سناریوهای نخ نمایی چون جزایر سه گانه و اتهام زنی و فرافکنی تبدیل شده است. در زیر به سه گزاره خواهیم پرداخت که موجبات این روند را فراهم نموده و باعث گردیده تا به رغم ادعای سران شورای همکاری خلیج فارس مبنی بر دخالت ایران در اوضاع کشورهای منطقه، خود شش کشور عضو شورا؛ بخصوص، بحرین، امارات و عربستان عملاً در تعمیق این روند سهیم می باشند.

1. درک و تصویر غیر واقعی از پویش های موجود

با وجود تعمیق روندهای منطقه گرایی و جهانی شدن، نخبگان سیاسی خاورمیانه همچنان با برداشت سنتی از سیاست قدرت و موازنه قوا سعی در تعریف روندها و پویش های موجود دارند. در واقع به دلیل فقدان و نبود مکانیسم ها و سازوکارهای همگرایی که طیف وسیعی از نهادهای اجتماعی – اقتصادی و امنیت دسته جمعی را در بر می گیرد، زمامداران شورای همکاری خلیج فارس با روی آوردن به خریدهای تسلیحاتی و پیوند امنیتی -نظامی با قدرت های فرامنطقه ای عملاً نوعی احساس تهدید و ناامنی در خلیج فارس را دامن زده اند که خود موجبات حضور بیشتر آمریکا در منطقه را فراهم آورده است. بنابراین درک و برداشت از چنین فضایی که خود ساخته نخبگان دولت های شورای همکاری است باعث گردیده تا عملاً عنصر بقا به مسئله حیاتی و قوام بخش تبدیل گردد که خود نوعی زوال روندهای همگرایی منطقه ای را در پی داشته که برآیند چنین وضعیتی، فضای تنش، سوءظن و متهم نمودن دیگران می باشد.

2. حضور آمریکا در ترتیبات امنیتی – نظامی خلیج فارس

زمامداران شورای همکاری خلیج فارس عمدتاً روابط امنیتی – نظامی خود را در پیوند با ایالات متحده تعریف نموده و در این رهگذر شاهد خریدهای تسلیحاتی می باشیم که در بلندمدت خود زمینه های مسابقه تسلیحاتی را فراهم خواهد آورد. در واقع می بایستی سران شورا این مسئله را در نظر داشته باشند که حضور قدرت‌‏های بزرگ نه‌‏تنها راه حل به شمار نمي‌‏رود بلكه شالوده مشكلات را تشكيل مي‌دهد. حضور آمریکا در این منطقه به بهانه های مختلفی چون حفظ امنيت و استقلال كشورهاي منطقه، رفع بحران و از بين بردن تهديدات امری نیست که پشتوانه های منطقی داشته باشد و برآیند آن امنیت بیشتر باشد. پایگاه های دریایی، زمینی و هوایی در سه کشور بحرین، قطر و امارات بخوبی نشان دهنده حضور این قدرت بزرگ است. بنابراین تصویر سازی از فضای تنش و سوء ظن باعث گردیده تا كشورهاى عضو شوراى همكارى خليج فارس خواستار حضور امريكا در منطقه باشند. پیاده کردن سیاست های دوستونی، موازنه قوا و مهار دوجانبه و تشویق مسابقه تسلیحاتی و ناامن نشان دادن کشورها در مقابل خطر ایران انقلابی و رژیم صدام همگی گویای این مسأله می باشد.

3. عدم حضور ایران و عراق در ترتیبات موجود

یکی از مواردی که باعث گردیده تا شورای همکاری خلیج فارس عملاً درگیر برداشت های غیر واقعی از محیط پیرامونی خود گردد، فقدان حضور ایران و عراق به عنوان دو کشور تأثیرگذار این مجموعه است. طنز قضیه در این است که دولت های عضو شورا سعی در تعریف از همکاری و امنیت منطقه ای بدون حضور دو کشور می کنند که این خود حاکی از تصویری سطحی از پویایی ها و دگرگونی های موجود می باشد. در واقع در بسیاری از مناطق جهان که شاهد شکل گیری زمینه های همگرایی بوده ایم، امنیت هر یک از اعضا به یکدیگر امنیت پیوسته تعریف گردیده و بدون نقش آفرینی اکثریت بازیگران مجموعه، در کارکرد مجموعه تداخل ایجاد گردیده است. بنابراین گزاره فقدان حضور و نقش آفرینی ایران و عراق در ترتیبات شورا امری است که سران عضو می بایستی با بازنگری در اهداف و برنامه های خود بدان توجه نموده و به هزینه هایی که بر شورا و بطور کلی بر منطقه استراتژیک خلیج فارس می رود، تأمل بیشتری نمایند.

دورنمای رخداد

سی و سومین نشست شورای همکاری خلیج فارس هم بسان جلسات پیشین شورا به طرح ادعاهای غیر واقعی در مورد خطر ایران هسته ای و دخالت های آن در کشورهای عضو شورا معطوف گردید و بدون داشتن دستاوردی ملموس پایان یافت. بنابراین با تأمل در نشست های شورا روی سخن با سران شورا است که به فرض صحت چنین ادعای به دور از واقعیت و منطقی، چرا شورای همکاری خلیج فارس که نزدیک به سه دهه از عمر آن می گذرد تاکنون نتوانسته با وجود اشتراکات زبانی، قومی و مذهبی به دستاوردهای حداقلی چون پول مشترک و رفع موانع گمرکی و تبادلات شهروندی دست پیدا نماید؟ چرا دولت های عضو که دم از خطر ایران هسته ای و شیعی می نمایند، خود با اختلافات مرزی و ارضی فراوان روبرو می باشند؟ چرا دولت های عضو در روند حرکت به سمت اتحادیه کنفدرالی ناموفق بوده اند؟ چرا دولت های عضو نگرانی های جدی از سوی برادر بزرگتر خود یعنی عربستان سعودی احساس می نمایند؟ بنابراین لازم است که اعضای عضو با بازنگری در اهداف و برنامه های خود ضمن کاستن از تهدیدات فرضی، به سمت همکاری های امنیتی بدون پیوند با آمریکا حرکت نمایند و توان خود را معطوف به زمینه های مشترک همگرایی نمایند و کمتر با توسل به فرافکنی در تعمیق روندهای واگرایی همت گمارند.

 

 

مطالب مرتبط