مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

خلاصه ای از کتاب ایران، تنها قربانی سیاست های امریکا نیست

اشتراک

نویسنده: علی کسیری

مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC

کتاب ایران، تنها قربانی سیاست های امریکا نیست، پژوهشی است با موضوعیت آینده پژوهی تحولات نظام جهانی در دهه ۲۰۲۰ میلادی. و تمام تلاش ها بر آن بوده است تا که در این پژوهش علمی، تنها با بررسی اهداف و منافع بلند مدت دولت امریکا در آینده تحولات نظام جهانی و همچنین بررسی سیر سیاست خارجی دولت امریکا در دوران سی ساله پساشوروی، با نگاهی واقع بینانه، محتمل ترین فرضیات قابل پیش بینی از تحولات نظام جهانی، به ویژه تحولات ناشی از تقابل میان امریکا و سه قدرت مستقل نظام جهانی، یعنی ایران، روسیه و چین را در دهه 2020 میلادی بررسی کند. 

خلاصه ای از کتاب

     توسعه پر شتاب چین، نه فقط در حوزه های اقتصادی بلکه در تمام حوزه های استراتژیک چون حوزه های نظامی، صنعتی و تکنولوژیک که بدون شک شاکله های اصلی یک قدرت پایدار به شمار می آیند، خبر از ظهور ابرقدرتی بزرگ در شرق جهان می دهد. بنابراین تردیدی نیست که کشور چین، تا پایان دهه ۲۰۲۰ میلادی و با تداوم رشد فعلی، به چالشی بزرگ در برابر سلطه بلامنازع دولت امریکا بر نظام جهانی تبدیل خواهد شد و در نهایت نیز با توجه به ناکارآمدی سازمان های بین المللی در مهار مناسبات سیاسی جهان، جنگ سرد دیگری را به امریکا تحمیل خواهد کرد. حال سوال اینجاست که آیا دولت امریکا چنین تهدیدی را خواهد پذیرفت؟ هرگز و از این رو می بایست که سیاست مهار قدرت چین را محور سیاست خارجی دولت امریکا در دهه ۲۰۲۰ میلادی دانست. اما چین چگونه متوقف خواهد شد؟ 

    در جوابی بسیار کوتاه، راه شکست چین از ایران و روسیه می گذرد. وابستگی شدید اقتصاد چین به واردات نفت که در واقع چین را به بزرگ ترین وارد کننده نفت در جهان، با واردات روزانه نزدیک به ۸ میلیون بشکه نفت تبدیل کرده است، به خوبی بیانگر شدت ضعف امنیت انرژی اقتصاد چین است. بنابراین و از این منظر، بسیار بدیهی است که اگر دولت امریکا بتواند، بازار جهانی نفت را به کنترل مطلق خود درآورد، می تواند که بسیار ساده و تنها با استفاده از کارت فشار به امنیت انرژی چین و همچنین بازی با کارت های اقتصادی و تجاری، دولت اقتدارگرای چین را یا ساقط کند و یا به دولتی فرمانبردار تبدیل نماید. البته پر واضح است که سلطه امریکا بر بازار جهانی نفت امر ساده ای نیست و هرچند که کنترل نسبی دولت امریکا، بر تجارت جهانی نفت غیر قابل انکار است. با این حال اما وجود دو کشور نفت خیز مستقل از امریکا، یعنی ایران و روسیه، با ظرفیت صادرات روزانه بیش از ۱۰ میلیون بشکه نفت که به سادگی تمام، توان تامین پایه امنیت انرژی چین را دارند، عملاً تحریم نفتی چین را به در نهایت امر غیر ممکنی تبدیل کرده است. پس حداقل از این منظر شکی نیست که کشور چین تا مادامی که دو کشور ایران و روسیه را در کنار خود داشته باشد، کماکان به پیشرفت و توسعه قدرت خود ادامه خواهد داد.

      البته اتحاد تاکتیکی میان ایران، روسیه و چین، نه فقط برای چین بلکه برای دیگر قدرت های شرقی، یعنی ایران و روسیه نیز با همه ایراداتی که به اساس این اتحاد وارد بود، اما در نهایت خوب عمل کرد. چرا که این اتحاد تاکتیکی به هر یک از قدرت های شرقی، این توان را داد تا که بتوانند در نظام یکجانبه امریکایی، منافع استراتژیک خود را تامین کنند و بر خلاف دهه ۲۰۰۰ میلادی که دهه یکه تازی امریکا در فشار به دولت های مستقل جهان در دوران پساشوروی به شمار می رود، فشارهای امریکا بر متحدین شرقی را در دهه ۲۰۱۰ میلادی بی اثر سازند. به طوری که کاملاً مشهود است برخلاف دهه ۲۰۰۰ میلادی که دولت روسیه با موجی از انقلاب های رنگی و مخملی در سه ناحیه اروپای شرقی، قفقاز و آسیای میانه روبرو شد و دامنه نفوذ خود را در هر سه منطقه از دست داد و همچنین ایران با اشغال دو کشور همسایه خود، یعنی عراق و افغانستان در حلقه متحدین امریکا محاصره شد و در برابر تهدید مستقیم جنگ قرار گرفت و چین نیز در فرایند استحاله ایدئولوژیک، استقلال سیاسی و اقتصادی خود را فدای توسعه اقتصادی و پیوست در نظام جهانی تحت کنترل امریکا کرده بود، اما در تحولات دهه ۲۰۱۰ میلادی، اتحاد تاکتیکی سه کشور چین، ایران و روسیه، عملاً سیر تحولات را به نفع سه متحد شرقی رقم زد و برای نخستین بار در دوران پساشوروی، امریکا را در تقابل با دول شرقی در موضع ضعف قرار داد. 

     نمونه واضح این ضعف به خوبی در فرجام جنگ نیابتی سوریه نمایان است. جنگی که علیرغم تمام فشارهای امریکا، اما در نهایت با اتحاد تاکتیکی ایران و روسیه و پشتیبانی مالی چین از ایران با ایجاد ساز و کار تعدیل تحریم های اقتصادی، در نهایت با تحمیل اراده متحدین شرقی بر امریکا به پایان رسید و قدرت متحدین شرقی را در معادلات خاورمیانه تثبیت کرد. با این حال اما شکی نیست که این پیروزی بزرگ نقطه پایان فشارهای امریکا به متحدین شرقی نیست و به نظر می رسد که با پایان نسبی جنگ سوریه، امریکا نیز، درست با درک ناتوانی خود در تقابل با اتحاد تاکتیکی ایران، روسیه و چین، به دنبال آن باشد تا که با سیاست شکاف در میان متحدین شرقی، موج جدیدی از فشارها را به هر سه قدرت مستقل ایران، روسیه و چین، به شکلی مرحله ای، گام به گام و منفک تحمیل نماید. فشاری که البته به نظر می رسد، این بار هر سه قدرت شرقی را از پای در خواهد آورد.

      در این بین البته سیر تحولات نیز بر این ادعا صحه می گذارد. به طوری که کاملاً روشن است، امریکا در نخستین گام از سیاست شکاف در اتحاد تاکتیکی شرقی، عملاً با سیاست تطمیع روس ها و وعده سرمایه گزاری سعودی ها در روسیه و همچنین به رسمیت شناختن منافع بلندمدت روسیه در سوریه به شرط قطع روابط تاکتیکی میان ایران و روسیه، مقدمات شکاف میان ایران و روسیه را پدید آورد و همچنین در گام دوم سیاست شکاف در اتحاد تاکتیکی شرقی، با اعلام جنگ تجاری صوری بر علیه چین، دولت پکن را در دوراهی انتخاب میان حجم تجارت نزدیک به یک تریلیون دلاری با امریکا و یا تداوم همکاری تاکتیکی با ایران، مجبور به انتخاب تنها یک گزینه کرد. و البته بسیار روشن است که چین، تداوم تجارت یک تریلیون دلاری با امریکا را انتخاب خواهد کرد.

     حال و پس از این شکاف، ایران به قدرتی تنها تبدیل شده است و امریکا نیز با سیاست موسوم به نفت در برابر غذا، به دنبال آن است تا که ایران را در برابر سخت ترین تحریم های اقتصادی از پای درآورد. سیاستی که پیش تر نیز بر کشور نفت خیز عراق در خلال سالهای۲۰۰۳_۱۹۹۶ اعمال شد و در نهایت شاکله سیاسی و اقتصادی عراق را به فروپاشی کشاند و حال جهانی را به انتظار فروپاشی سیاسی و اقتصادی ایران نشانده است. در این شرایط البته بدیهی است که حکومت ایران نیز با اتخاذ سیاست مقاومت انقباضی در برابر تحریم ها، در تلاشی نومیدانه به امید تغییر در شرایط باشد و یا به انتظار تغییر دولت در امریکا بنشیند تا که شاید بتواند با سیاستمداران دموکرات امریکایی، بر سر بازگشت به مذاکرات برجام به یک توافق ولو متزلزل دست یابد. غافل از آنکه اولاً سیاست خارجی دولت امریکا، یک سیاست کاملاً ممتد است که عملاً با تغییر دولت ها نیز، تغییری نخواهد کرد و دوماً اینکه دولت امریکا، سالهاست که با اتخاذ سیاست پل طلایی (جذب و تعامل با جریان الیگارش نظام) عملاً بخش قابل توجهی از هسته سیاستگذاری حکومت ایران را به ابزار قدرت خود تبدیل کرده و تداوم مقاومت انقباضی از سوی حکومت ایران را به امر ناممکنی تبدیل کرده اند. کما اینکه امریکا در کنار سیاست پل طلایی، با بازی پلیس خوب و بد امریکایی، اروپایی نیز و با سیاست ایجاد امید کاذب در مذاکرات با اروپا برای حفظ برجام، ابعاد فرسایشی تحریم ها بر ایران را تشدید کرده و فرصت تصمیم گیری انسجام یافته و یکپارچه را از حکومت ایران سلب کرده است. 

البته به نظر می رسد که امریکا، در کنار آنچه که گفته شد، برنامه ای جدی برای تشدید مشکلات داخلی در کشورهای متحد با ایران نیز، مشخصاً  نیروهای محور مقاومت (عراق، لبنان و یمن) دارد و به دنبال آن است تا که با محاصره سیاسی و اقتصادی ایران، فشارها بر ایران را تشدید کند. با این حال اما تردیدی نیست که ایران، می بایست منتظر فشارهای بیشتری باشد. زیرا مساله محدودیت زمانی امریکا در مهار قدرت چین، در نهایت سیر تحولات را بر خلاف روند معمول و قابل انتظار پیش خواهد برد. 

     به بیان دیگر، اگر حکومت ایران بتواند در یک بازه زمانی طولانی، موفق به مقاومت شود، عملاً چین نیز موفق خواهد شد تا که موقعیت خود را به عنوان ابرقدرت شرق در معادلات نظام جهانی تثبیت کند. از این رو شرایط ایجاب میکند که طرف امریکایی با ابزارهای قوی تری، نسبت به تحریم های اقتصادی، فشار به ایران را دنبال کند. و این مساله بدان معناست که حکومت ایران می بایست که منتظر تحمیل زود هنگام جنگ نظامی به ایران باشد و از آنجایی که امریکا بنا به دلایلی من جمله، حفظ تعادل و توازن قدرت در تقابل با چین، توان آغاز جنگ با ایران را ندارد، به نظر می رسد که به دنبال قدرتی منطقه ای، در تحمیل جنگ مستقیم به ایران باشد و اگر از این منظر به مساله نگاه کنیم، خواهیم دید، تنها کشوری که توان تحمیل جنگ نظامی به ایران را دارد، کشور پاکستان است! کشوری که هرچند در شرایط فعلی از موقعیت مناسبی برای تحمیل جنگ به ایران برخوردار نیست، اما شواهد و قرائن حاکی از آن است که طرف امریکایی نیز درست با درک به همین مساله، در حال آماده سازی پاکستان برای تحمیل جنگ نظامی به ایران است. سیاستی که دقیقاً به موازات خروج امریکا از برجام و تحمیل سیاست نفت در برابر غذا به ایران، آغاز شده است.

    در بررسی دقیق تر مشکلات پاکستان، البته بیش از هر چیزی مساله تنش مرزی پاکستان و هند بر سر مناقشه کشمیر و همچنین درگیری ارتش پاکستان با شبه نظامیان طالبان در منطقه قبایلی فدرال و همچنین خیبرپختونخوا خودنمایی می کند و این پرسش را مطرح می سازد که چطور ارتش پاکستان، توان آغاز جنگ در تنها مرز نسبتاً آرام خود با ایران را دارد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که محور سعودی و آمریکایی نیز دقیقاً به دنبال حل همین مشکل و آرام سازی مرز پاکستان با هند و افغانستان هستند. به طوری که وعده سرمایه گزاری هنگفت ۱۰۰ میلیارد دلاری سعودی ها در هند و همچنین تلاش دولت امریکا برای توافق با طالبان در افغانستان حاکی از آن است که امریکا قصد دارد تا که با به رسمیت شناختن منافع طالبان در افغانستان، مناقشات میان طالبان و دولت کابل و دولت اسلام آباد را از یک مناقشه نظامی به یک مناقشه سیاسی تبدیل کند و همچنین دولت هند را با ابزار تطمیع اقتصادی و فشار بین المللی مجبور به ترک نظامی مناقشه کشمیر و تبدیل این مناقشه، به یک مناقشه صرفاً سیاسی و بین المللی کند که بدین ترتیب، عملاً ارتش پاکستان در هر دو منطقه مرزی در شرق و شمال پاکستان آزاد خواهد شد و توان بالقوه جنگ با ایران را به دست خواهد آورد. با این حساب پاکستان تا حمله به ایران، تنها به اندازه یک کودتا در اسلام آباد فاصله خواهد داشت که تحقق چنین چیزی، با توجه به نفوذ گسترده سعودی ها در پاکستان، عملاً کار سختی برای ریاض نیست! 

    با این حال اما به نظر می رسد که ایران نه فقط در منطقه مرزی با پاکستان، بلکه در آذربایجان ایران نیز می بایست که خود را آماده جنگ با پانترکان آذربایجانی کند که بدون شک با حمایت لجستیکی ترکیه به ویژه پس از تقابل ایران و ترکیه در شمال سوریه و قفقاز و همکاری ایران و روسیه در تقابل با ترکیه، منطقه شمال غرب ایران را جولانگاه پانترکها درخواهند آورد. آنهم در حالیکه از قبل نیز قابل پیش بینی بود، ناکارآمدی حکومت ایران و کاهش تعلقات مذهبی مردم ایران، پانترکیسم را به تنها شاکله هویت مردم شیعه و ترک زبان آذربایجان تبدیل خواهد کرد. 

    البته همانطور که گفته شد، سقوط حکومت ایران، مقدمه ای است بر فشار به روسیه! و در این بین پر واضح است که امریکا در فشار به دولت روسیه نیز حساب ویژه ای را بر روی تقابل میان آنکارا و مسکو در پساجنگ سوریه و بازی ترک ها با کارت حمایت از جدایی طلبان چچنی در برابر حمایت روس ها از جدایی طلبان کُرد در ترکیه باز کرده است و به دنبال آن است تا که با درگیر کردن دولت روسیه در قفقاز شمالی و همچنین دیگر مناطق مسلمان نشین روسیه، مقدمات فروپاشی دولت الیگارشیک و متزلزل ولادیمیر پوتین و تجزیه روسیه را مهیا سازد. کماینکه به نظر می رسد، این تقابل هر دو قدرت روسیه و ترکیه را در ارمنستان نیز درگیر سازد. بنابراین حتی از این منظر، می بایست که خروج امریکا از منطقه شمال سوریه را که عملاً امریکایی ها را به نوار حائلی در میان ترک ها و روس ها تبدیل کرده بود، دقیقاً بخشی از سیاست از پیش برنامه ریزی شده امریکا در سیاست ایجاد تقابل  میان ترکیه و روسیه و آغاز تنش در چچن دانست که در نهایت روسیه را با توجه به بن بست های سیاسی در مسکو، برای تکرار انقلاب رنگی آماده خواهد کرد. کما اینکه در این بین امریکا نیز برای افزایش ریسک موفقیت انقلاب رنگی در روسیه تلاش خواهد کرد تا که با ابزار تحریم اقتصاد نفتی و گازی روسیه، دولت الیگارشیک مسکو را بیش از پیش تحت فشار بگذارد و در این بین کاملاً بدیهی است که برای دستیابی به این مقصود، حساب ویژه ای را بر روی نفت و گاز ایران در پسا جمهوری اسلامی و ونزوئلا در دوران پسا مادورو و همچنین جمهوری آذربایجان و ترکمنستان باز کرده است که در این صورت، شکی نیست که دیگر مجالی برای بقای دولت ولادیمیر پوتین و حزب روسیه متحد باقی نخواهد ماند. 

     کنترل امریکا بر دو کشور نفت خیز ایران و روسیه، یعنی کنترل مطلق امریکا بر تجارت جهانی نفت! و از این رو امریکا می تواند که در آخرین گام از سیاست خود، با تحریم نفتی چین، اقتصاد انبساط یافته چین را با تحریم گسترده و همه جانبه خود روبرو سازد و با قطع واردات و صادرات چین، بزرگ ترین شوک اقتصادی تاریخ را به کشور چین تحمیل نماید و آنجاست که باید دید جامعه تازه به توسعه رسیده چین که اندک زمانی است رخت فقر را از تن بیرون آورده و به طعم غذاهای لذیذ عادت کرده است، چه واکنشی در برابر تحریم های همه جانبه امریکا خواهد داشت؟ آنهم در حالیکه چین در کنار ضعف امنیت انرژی، با مشکلات اساسی چون، ضعف امنیت غذایی، تشدید فاصله طبقاتی، بحران اختلافات قومی، شکل گیری طبقه میلیونر چینی، دگر اندیشان به ویژه لیبرالیست چینی و همچنین آلترناتیو موفق و دموکراتیک تایوان در برابر حزب توتالیتر و اقتدارگرای کمونیست چین روبروست که کار را برای بقای دولت اتوکراتیک و الیگارشیک چین سخت خواهد کرد. در این شرایط البته بدیهی که چین نیز در پاسخ به تحریم ها از کارت کره شمالی برای تهدید متقابل امنیت امریکا استفاده کند. پس حداقل از این منظر، کاملاً واضح است که مذاکرات امریکا با دولت کره شمالی و تلاش برای عادی سازی روابط دو کشور به چه منظور شکل گرفته است.

     با این حال اما انتظار سقوط سریع چین نیز، با همه آنچه که گفته شد، انتظار بیهوده ای است. چرا که حزب کمونیست چین با توجه به تلاش تحسین برانگیزی که در راه توسعه چین به خرج داده است، با همه نارسایی ها اما در نهایت بازهم محبوب است و پشتوانه مردمی بالایی دارد. بنابراین انتظار می رود که دولت چین پس از سرکوب مخالفان و کنترل قهری هنگ کنگ و ماکائو که به مامن مخالفان حزب کمونیست تبدیل شده است، در نخستین پاسخ جدی به تحریم ها، برای تامین فوری نیاز نفتی و غذایی چین به شکلی برق آسا به مغولستان و منطقه سیبری حمله کند. منطقه ای بکر و با تراکم جمعیتی بسیار اندک و البته با منابع نفتی و گازی قابل توجه و توسعه یافته و همچنین دشت های حاصلخیز که توان تامین امنیت غذایی و انرژی چین را خواهند داشت. بنابراین می بایست که حمله به شرق روسیه را نخستین پاسخ جدی چین به تحریم های امریکا دانست که در نهایت با توازن نسبی قدرت، در میان چین و امریکا بحران جهانی ناشی از تقابل این دو ابر قدرت را وارد فاز جدی تر و خطرناک تری خواهد کرد.

    چرا که به نظر می رسد چین در این شرایط، با تهدید اتمی کشور ژاپن به دنبال امتیاز گرفتن از امریکا  برآید و امریکا نیز درست در حالیکه بنا به توان بازدارندگی اتمی و نظامی چین، توان جنگ با چین را ندارد، درست همانند حمله پاکستان به ایران، به دنبال کارت های منطقه ای برای تحمیل جنگ به چین باشد و در این بین چه کارتی بهتر از ژاپن؟ کشوری با مردمانی ناسیونالیست، جنگجو، ثروتمند، توسعه یافته و با صنعتی مدرن که از توان کافی برای تحمیل یک جنگ ویرانگر و فرسایشی به کشور بزرگ چین برخوردار است و همچنین با توجه به جنایات جنگی ژاپن در چین در خلال جنگ دوم جهانی، در صورت رخداد جنگی میان دو کشور، مجبور است که با تمام قدرت و از ترس قصاص جنایات جنگی منچوری توسط ارتش چین، در برابر ارتش قدرتمند چین بایستد. مقاومتی که هرچند به قیمت جان ده ها میلیون ژاپنی تمام خواهد شد، اما در نهایت چین را متوقف خواهد کرد، تا که امریکا بتواند جام شراب پیروزی را سر بکشد و تبدیل شدن به یگانه رهبر مطلق و بلامنازع نظام جهانی را جشن بگیرد. 

نگارش کتاب ایران، تنها قرانی سیاست های امریکا نیست در مهر ماه 1397 آغاز شده و در اردیبهشت 1398 به پایان رسیده است و در نهایت در اسفند 1398  در تهران به چاپ رسیده است.

لازم به ذکر است که تا به حال، تعدادی از پیش بینی های کتاب من جمله، عدم موفقیت ایران در مذاکرات با اروپا برای ایجاد کانالهای مالی میان ایران و اروپا، حمله ارتش ترکیه به منطقه کرد نشین شمال سوریه و عراق، آغاز اعتراضات خیابانی در لبنان و عراق و در نهایت تقابل روسیه و ترکیه در ارمنستان، متاسفانه به وقوع پیوسته است.

واژگان كليدي: خلاصه ای,کتاب ایران, تنها قربانی سیاست های امریکا نیست

مطالب مرتبط