مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جنگ سرد ایران و عربستان

اشتراک

 

دکترابراهیم متقی

استاد دانشگاه تهران


ایران و عربستان همواره در شرایط رقابت تاریخی قرار داشته‌اند. محور اصلی رقابت آنان در دوران‌های مختلف تاریخی، براساس توازن منطقه‌ای شکل گرفته است. این امر، از سال 1980 به بعد با تغییرات مشهودی روبرو شد. نشانه‌های این تغییر را می‌توان در ادبیات سیاسی مقامات عربستان در برخورد با ایران دانست. آنان تلاش می‌کردند تا مشکلات منطقه‌ای و داخلی خود را متوجه ایران و انقلاب اسلامی نمایند.

مشابه چنین الگویی در سال 2006، بازتولید گردید. شیعیان توانستند در محیط‌هایی که دارای اکثریت جمعیتی هستند، موقعیت خود را تثبیت نمایند، این امر در سال‌های بعد از جنگ سرد آغاز شد. در سال 2003 با خصومت بیشتری رو به‌رو گردید و در سال 2006 بعد از مقاومت حزب‌الله در برابر اسرائیل تشدید گردید. در این شرایط، مقاومت اسلامی علیه محافظه‌کاری منطقه‌ای، مداخله گرایی امریکا و برتری‌طلبی اسرائیل سازماندهی شده‌بود. نتیجه آن را می‌توان در شکل‌گیری کنفرانس شرم‌الشیخ علیه ایران در نوامبر 2006 مورد توجه قرار داد. این کنفرانس با مشارکت عربستان، مصر، اردن، امارات عربی متحده و امریکا در مقابله با هویت‌گرایی اسلامی شکل گرفت.

1- تبارشناسی جنگ سرد عربستان علیه ایران

تداوم چنین فرآیندی منجر به تهییج صدام حسین برای حملة نظامی به ایران شد. اگر چه صدام حسین از انگیزه‌های درونی لازم برای حملة نظامی به ایران برخوردار بود، اما انجام چنین اقدامی را صرفاً در شرایطی به انجام می‌رساند که کشورهای منطقه و قدرت‌های بزرگ وی را برای انجام چنین اقدامی شایسته و مقتدر بدانند. در چنین شرایطی، صدام حسین درگیر دغدغه‌های درونی، روح برتری جویی برای باز تولید تمدن بین‌النهرین، اغواهای منطقه‌ای و بین‌المللی گردید.

نتیجة چنین ادراک و نشانه‌ای را می‌توان حملة نیروی نظامی عراق به ایران دانست. این امر در سپتامبر 1980 انجام گرفت. اگر خواسته باشیم زمینه‌های تاریخی چنین اقدامی علیه ایران را بررسی کنیم، به این نتیجه می‌‌رسیم که امریکا، کشورهای غربی، واحدهای منطقه‌ای از ادبیات مشترکی در توصیف ایران استفاده می‌کردند. آنان برای حملة نظامی، در صدد بودند تا متهم را شناسایی کنند، به او تفهیم اتهام نمایند و با ابزارهای نظامی فراگیر مجازاتش کنند. قالب گفتمانی و ادبیات مسلط آنان برای متهم سازی ایران، آن بود که این کشور یعنی ایران در تحولات منطقه مداخله می‌کند.

آنان هیچگاه نسبت به فقدان مشروعیت ساخت‌های سیاسی خود توجهی نداشتند. فکر می‌کردند که از طریق الگوی عشیره‌ای و اقتدارگرایی سنتی می‌توانند ثبات سیاسی را حفظ کنند. بنابراین اگر اعتراضی وجود داشت، آنرا متوجه ایران می‌کردند. اگر گروهی به سیاست‌های غیرعادلانة کشورهای حوزة جنوبی خلیج فارس اعتراض می‌کردند، آنرا ناشی از دست نشاندگی گروه‌های انقلابی به سیاست منطقه‌ای ایران می‌دانستند.

چنین ادبیاتی در سال‌های 2006 به بعد نیز گسترش یافت. در ژانویه ـ فوریه 2011 تشدید گردید و در اواخر ژوئن 2011 به اوج خود رسیده است. این امر نشان می‌دهد که در بازخوانی دلایل حملة نظامی عراق به ایران مشابهت‌هایی با سیاست‌های جدید کشورهای منطقه به ویژه عربستان مشاهده می‌شود. مقامات عربستان تلاش می‌کنند تا موقعیت خود را از طریق سرکوب داخلی، مداخلة نظامی منطقه‌ای، ائتلاف امنیتی با امریکا و گسترش ادبیات جنگ سرد علیه ایران بازسازی نمایند.

مشابه چنین الگویی در سال 1980 نیز مورد توجه عربستان و سایر متحدین ذره‌ای آن کشور در خلیج فارس گردید. عربستان هم اکنون تلاش دارد تا نقش پایان یافتة صدام حسین را باز تولید نماید. این امر با ضرورت‌های موازنة منطقه‌ای مغایرت دارد. ادبیاتی که رهبران و کارگزاران اجرایی عربستان مورد استفاده قرار می‌دهند، نشان می‌دهد که آنان زمینة تبدیل رقابت منطقه‌ای به جنگ سرد و تصاعد آن برای گسترش درگیری‌های نظامی منطقه‌ای را در دستور کار قرار داده‌اند.

 

2- ادبیات و ماهیت جنگ سرد عربستان علیه ایران

عربستان و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، ادبیاتی که به کار می‌گیرند ماهیت اتهام گرا دارد. این ادبیات جنگ سرد را تشدید می‌کند. مقامات عربستان سعودی تلاش دارند تا ایران را به اتخاذ مواضع متقابل وادار نمایند. به همین دلیل است که در مصاحبه‌های رسانه‌ای و ادبیات دیپلماتیک خود از عبارتی به نام تهدید ایران استفاده می‌کنند این امر به منزلة فرار به جلو محسوب می‌شود. عربستان از این واژه‌ها برای منهم‌سازی ایران به مداخله در امور منطقه‌ای بهره گرفت. آنان تلاش برای حقوق دموکراتیک مردم بحرین و شیعیان عربستان را به منزله مداخله ایران تلقی نمودند.

به عبارتی دیگر، مقامات عربستان تلاش دارند تا فضای منطقه را ملتهب نمایند. از ادبیات تحریک آمیز استفاده می‌کنند. احساس می‌کنند که ابزارهای نظامی جهان غرب پشتیبان موثری برای آنان خواهد بود. کیش شخصیت رهبران عرب آنان را در فضای اغوا قرار داده است. رقابت در شرایط غرور شخصیتی و برتری طلبی منطقه‌ای به فاجعه منجر می‌شود. مشابه فاجعه‌ای که صدام حسین و سایر رهبران کشورهای عربی خلیج فارس به وجود آوردند.

تاریخ نشان داده است که فاجعه آفرینان، خود نیز گرفتار حوادث و سرنوشت تراژیک می‌شوند. آنچه که مبارک، بن علی، عبدالله صالح و صدام حسین به آن دچار شدند انعکاس غرور، خصومت و فرافکنی بحران مشروعیت ساختار سیاسی به حوزة بیرونی بوده است. تاریخ سیاسی و امنیتی حوزة خلیج فارس نشان می‌دهد که جهان غرب تمایل به رویارویی نظامی در شرایط بحران اقتصادی ندارد. به همین دلیل است که تلاش می کند تا منازعات منطقه‌ای تشدید گردد.

 

3- تهدید ترکی فیصل به مقابله علیه اهداف و منافع ایران

ادبیات به کار گرفته شده توسط ترکی فیصل نشان می‌دهد که جلوه‌هایی از تهدید نوظهور در حال شکل‌گیری است. مقامات عربستان تلاش دارند تا جنگ سرد علیه ایران را گسترش دهند. به همین دلیل است که ترکی فیصل مبادرت به انجام گفتگویی با گروهی از شهروندان و کارگزاران دیپلماتیک امریکایی و انگلیسی در حومة لندن به انجام رسانده‌ است. لازم به توضیح است که ترکی فیصل طی سال‌های بعد از حادثة یازده سپتامبر بخش عمده‌ای از فعالیت‌های اجرایی و اوقات فراغت خود را در لندن سپری می‌سازد.

در این گفتگو وی از ادبیات تحریک آمیز در برخورد با ایران استفاده کرده است. از یک سو همانند رسانه‌ها، دیپلمات‌ها و کارگزاران امنیتی جهان غرب، ایران را به تولید سلاح‌های هسته‌ای متهم کرده است. از سوی دیگر، به این موضوع اشاره داشته که عربستان از تمامی ابزارهای در دسترس خود برای مقابله با ایران بهره می‌گیرد. به کارگیری چنین واژه‌هایی بر ادراک ایران نسبت به عربستان تاثیرات بدبینانه‌تری به جا می‌گذارد. تاکنون مقامات ایرانی از الگوی کنترل بحران استفاده کرده‌اند. طبعاً چنین فرآیندی یعنی تاثیرپذیری دیپلماسی عربستان از نیروهای غیر مسئول در سیاست خارجی آن کشور مخاطره آفرین خواهد بود.

 

4- نشانه‌ها و پیامد سیاست تهدید و برهم‌زدن موازنه منطقه‌ای

هم اکنون نیروهای نظامی عربستان در کشورهای بحرین و یمن مستقر هستند. این امر به منزلة تلاش برای تغییر موازنة منطقه‌ای از سوی عربستان تلقی می‌شود. زمانی که واحدهای سیاسی در صدد ایفای نقش هژمونی برمی‌آیند، طبیعی است که از ابزارهای مختلفی برای ایفای چنین نقشی استفاده می‌کنند. عربستان نه تنها از ابزار نظامی برای کنترل امنیت منطقه‌ای بهره گرفته است، بلکه این کشور تلاش دارد تا شرایط تعادل دیپلماتیک در روابط ایران ـ عربستان را با بحران روبرو سازد.

تداوم چنین الگویی، منجر به تشدید منازعه در سیاست منطقه‌ای خواهد شد. یکی از دلایل اصلی کنترل بحران در سال‌هایی که نظام بین‌الملل دارای ساختار دو قطبی بود را می‌توان عقلانیت راهبردی نظام بین‌الملل و بازیگران اصلی آن دانست. بازیگرانی که حوزة نفوذ خود را تعریف نموده و هیچ گونه تلاشی برای گسترش چنین حوزه‌ای به انجام نمی‌رساندند. عقلانیت راهبردی در ساختار دو قطبی به گونه ای بود که حتی هاری ترومن رئیس جمهوری امریکا، مبادرت به برکناری ژنرال مک آرتور فرمانده نیروی نظامی امریکا در اقیانوس آرام نمود. مک آرتور صرفاً به قابلیت ابزاری امریکا در برخورد با کره شمالی توجه داشت. در حالی که ترومن تلاش نمود تا این موضوع را به اثبات رساند که از طریق الگوهای دیگری همانند مدیریت بحران، قادر خواهد بود تا زمینة ایجاد تعادل بین بازیگران مختلف را فراهم سازد.

پیشینة سیاسی ترکی فیصل برای تمامی تحلیل‌گران مسائل منطقه مشخص است. وی در زمرة کارگزارانی بود که در زمان هدایت سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی، زمینة شکل‌گیری القاعده و طالبان را فراهم آورد. در زمان جنگ مجاهدین علیه نیروهای نظامی اتحاد شوروی، گروه‌های عرب ـ افغانی را در افغانستان و پاکستان سازمان‌دهی نمود. گروه‌هایی که از انگیزة لازم برای جهاد علیه کمونیسم برخوردار بودند.

ترکی فیصل بعد از حادثة 11 سپتامبر از سوی اف.بی.آی مورد پیگرد امنیتی قرار گرفت. انگلیسی‌ها به اف.بی.آی اطمینان خاطر دادند که امکان کنترل، هدایت و جذب ترکی فیصل وجود دارد. به همین دلیل است که آنان وی را به عنوان سفیر عربستان در انگلیس در سال 2002 مورد پذیرش قرار دادند. در سال 2006 نیز چنین نقشی را در امریکا ایفا نمود. بنابراین، می‌توان فرآیندی را مورد ملاحظه قرار داد که ترکی فیصل به جای منافع کشورهای منطقه، به عنوان کارگزار کشورهای غربی برای تصاعد بحران در منطقه ایفای نقش کند.

طبعاً بیان ادبیات تحریک آمیز علیه ایران در شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب را می‌توان نمادی از اقدامات و مواضع افرادی دانست که در صدد نادیده گرفتن موازنة منطقه‌ای می‌باشند. چنین ادبیاتی زمینة کنش سیاسی کشورها را برای رویارویی فراهم می‌سازد. هم اکنون این سوال مطرح است که چه آینده‌ای در شرایط جنگ سرد ایران ـ عربستان در منطقة خاورمیانه و خلیج فارس قابل پیش‌بینی است. آیا روند موجود قابلیت کنترل و موازنه را دارا است؟ یا اینکه، رهبران عربستان سعودی از الگوی صدام حسین در برخورد با انقلاب اسلامی ایران استفاده خواهند کرد؟

مطالب مرتبط