مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جمهوری آذربایجان و مفاخر ایران فرهنگی

اشتراک

دکتر محمد حسن صنعتی

کارشناس روابط فرهنگی بین المللی 
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC

چندی پیش مرکز ترجمه دولتی آذربایجان گزارش داد، دولت باکو در اقدامی اعلام کرد : در سالی که به اسم «نظامی گنجوی» نام‌گذاری کرده ، موفق شده اند کتاب «هفت پیکر» را به زبان‌های اسپانیایی، روسی و انگلیسی ترجمه کرده  به اروپا بفرستند. اما بنا به این گزارش، در ادامه توضیحات در خصوص نظامی گنجوی، تعبیر معمول «شاعر پارسی »را برداشته و او را «شاعر ملی جمهوری آذربایجان» خوانده اند.

   کتاب هفت پیکر پیشتر و در سال ۲۰۰۰ در مادرید اسپانیا منتشر شده بود و در پیشگفتار آن در خصوص نظامی گنجوی نوشته شده بود: «شاعر بزرگ پارسی». به همین دلیل خوانندگان اروپایی نظامی گنجوی را به نام شاعر پارسی می‌شناختند.

   مایکل بری ایران شناس مشهور که در شناخت تاریخ و اقوام آسیای میانه و شبه قاره هند هم در جهان شهرت دارد در کتابی به نام تفسیری بر هفت پیکر نظامی (تهران، 1385،ص10) این عقیده را که هفت پیکر نظامی کلید نمادین فهم هفت رنگ کاشیگران را در اختیار ما می گذارد مطرح می کند و همانگونه که در پیشگفتارش برای ایرانیان یادآور می شود ، معتقد است درک مینیاتور ایرانی بدون خواندن و فهمیدن هفت پیکر نظامی ناممکن است.

    پیش از این نیز دولت جمهوری آذربایجان اشعار کاشی‌کاری‌شده پارسی بر روی بدنه مقبره نظامی را که به زبان فارسی نوشته شده بود با اشعار ترکی جایگزین کرده و سفیر جمهوری آذربایجان در لندن به معرفی نسخه خطی خمسه نظامی گنجوی، به عنوان اثر فرهنگی ایرانی در کتابخانه ملی انگلیس اعتراض کرده بود.

   جمهوری آذربایجان در سال های گذشته با نصب مجسمه این شاعر فارس زبان در کشور‌های مختلف جهان او را شاعری منصوب به خود معرفی کرده است.

   این اقدام در حالی است که تعرض به هویت فرهنگی ایران به طور یقین با واکنش مسئولان ایرانی روبرو خواهد شد. معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران کمبود مفاخر فرهنگی در بسیاری از کشورها را سبب تعرض به ساحت فرهنگی ایران عنوان کرد. بهمن دری اقدام جمهوری آذربایجان در طراحی و اهدای تندیس نظامی گنجوی شاعر پرآوازه ایرانی با جعل هویت به ایتالیا و نصب آن در پارک ” ویلا بورگزه” ی شهر رم را حرکتی غیر فرهنگی دانست. وی توضیح داد: مستندات و مدارک مشخصی دال بر اینکه نظامی گنجوی یکی از مفاخر ایرانی است در آذربایجان وجود دارد و نیازی به اثبات آن نیست .معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: مصادره مفاخر فرهنگی دیگران به نفع خود حرکتی زیبنده نیست.

   وی یادآور شد: تلاش هایی برای ثبت مفاخر و آثار ایرانی به نام دیگر کشورها در یونسکو و سایر مراکز علمی و فرهنگی انجام گرفته است، که ثبت نام مولوی و نظامی گنجوی و دیگر مشاهیر از جمله آنها است؛ فقدان دانشمند در حد مطرح کردن در سطح جهان سبب این تعرض می شود، و بهتر است دیگر کشورها بیشتر به دنبال ریشه های فرهنگی و مفاخر خود باشند. دری برگزاری نکوداشت ها و بزرگداشت ها در خارج از مرزها به ویژه در کشورهای متعرض به هویت ملی، فرهنگی و دینی ایران را در جهت شفاف کردن جایگاه فرهنگی ایران ضروری خواند و گفت: بر اساس اعلام یونسکو قرار است برای چهار نفر از شخصیت های بزرگ ایران از جمله ابوعلی سینا مراسم نکوداشت برگزار شود.وی ادامه داد: بسیاری از کشورها به این شخصیت اندیشمند نیز چشم داشت دارند اما یونسکو اعلام کرده به دلیل پیشینه فرهنگی و علمی، این اندیشمند در فهرست مفاخر عالی رتبه ایرانی قرار دارد و بزرگداشت وی جهانی خواهد بود؛ ممکن است این مراسم در فرانسه برگزار شود.

جمهوری آذربایجان و مشابهت با ترکیه در مصادره مفاخر ایرانی

اینکه رفتارهای فرهنگی جمهوری آذربایجان با کشورهای منطقه در موارد زیادی مشابهت با رفتارهای ترکیه کشور هم تبار و هم زبان این جمهوری دارد این ظن را تقویت می کند که در عرصه فرهنگ نیز سیاست های این کشور تابعی از سیاست های فرهنگی دولت ترکیه است . دو – سه سال پیش خبری منتشر شده بود مبنی بر آنکه کشورهای ترکیه و قزاقستان طی مراسمی خانه – موزه فارابی را در استانبول ترکیه افتتاح کرده اند. از آنجا که این اقدام مقدمه ای برای برگزاری جشن یک هزارو صد و پنجاهمین سال تولد این دانشمند ایرانی در سال 2020 از سوی یونسکو قلمداد شده بود ، نگاه ناظران به احتمال مصادره فرهنگی حکیم فارابی توسط این دو کشور معطوف شد.در واقع این توجه همراه با سوالاتی است که بجا بود قبل از اقدام مذکور از سوی ترکیه و قزاقستان در نهادهای ذیربط مورد مداقه جدی قرار می گرفت . از جمله آنکه در افتتاح چنین خانه – موزه ای چه ضرورتی جز نوعی تبانی و بلکه واگذاری شخصیتی  از یک کشور به کشوری دیگر، برای مشارکت دو کشور وجود داشته است، آن هم در حالی که هر دو ترک زبان اند و منطقه ما در تاریخ معاصر خود شاهد حرکتهایی چون ترکی سازی منطقه ای و در همین راستا تلاش برای ثبت چهره های متعلق به ملل دیگر در عداد مشاهیر ترک بوده است. در حرکت مزبور نیز از این حکیم ایرانی تبار به نام گنجینه فرهنگی ترکی – قزاقی یاد شده است.
   در این بین ضمن اینکه چنین حرکتی را نمی توان مبرا از شائبه اختلاف افکنی دانست ، این نیز در خور توجه می نماید که بنا به شواهد تاریخی ،  بعضی کشورهای منطقه اگر به پیشینه خود مراجعه نمایند، در خواهند یافت که بیش از پیوندشان با تقسیمات سرزمینی قرن بیستمی ، به قلمروی فرهنگی تعلق دارند که ایران تاریخی و اکنون ایران فرهنگی در آن محوریت و جایگاه چشمگیر داشته است و حق آن بوده که در تصمیم برای واگذاری یک شخصیت که تنها ارتباط او با آنها زادگاه آن شخصیت است ، تاریخ و تبار و تعلقات دیگر فکری و فرهنگی او را با ایران در نظر بگیرند. ایران در چنین مواردی می تواند از کشورهای دیگر انتظار داشته باشد که در تحویل گرفتن یک شخصیت ، میزان پیوند ثبت شده او به گواهی تاریخ دور و نزدیک با خود را بسنجند و به مولفه های مرتبط و جامع هویت دهنده به شخصیت مزبور، در پیوند با دولت و ملتی چون ایران که در جغرافیا و تاریخ تمدنی،  طی قرون متمادی ، دربرگیری فرامنطقه ای داشته است و حکیم ابونصر فارابی مشهور به معلم ثانی را از فرزندان ایرانی تبار خود می شناسد، توجه کارشناسانه نمایند. 
   آنچه نباید از نظر دور بماند این است که اگر مفاخر ملتی به اعتبار وسعت اندیشه و آثار در کشورهای دیگر هم علاقه مندانی پیدا می کنند یا چنانچه با سرزمین های دیگر ارتباط های اعتباری پیدا می کنند و یا اگر در اثر تغییرات سیاسی چند دهه ای ، زادگاهشان در کشوری تازه تاسیس واقع می شود، این قبیل امور نمی تواند تعلق چند سده ای آنان به یک سرزمین و تاریخ و فرهنگ آن را منتفی نماید. زادگاه فارابی زمانی بخشی از قلمرو ایران کهن بوده است، خصوصا که این ناحیه هنوز هم در بیان مستشرقان و محققان آزاده ، بخشی از ایران فرهنگی در شمار می آید. فاراب نامی ایرانی و لفظی فارسی است و فارابی در نوشته های مورخان از جمله ابن ابی اصیبعه و شهرزوری با الفاظ “فارسی”، ایرانی معرفی شده است ، هرچند این اشاره مجال طرح ادله عدیده تعلق حکیم فارابی به ایران کهن نمی باشد و علی القاعده از سوی نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در نهادهای ذیربط و بین المللی ادله لازم ارائه شده است.

  پربعید نیست که در چنین اقداماتی به موازات تلاش دشمنان ایران برای ایجاد تنگناهای مختلف برای ما از طریق تحریم های مهندسی شده امریکا ، دسیسه ای برای به تاراج بردن مفاخر عزت دهنده ما طراحی شده باشد. روشن است که اگر بنا باشد کشوری به اعتبار پاره ای مشترکات که در عرصه های فرهنگی با کشور یا کشورهای دیگر می شناسد، سرمایه ها و مفاخر دیگران را به نام خود سند بزند، آنارشیسم لجام گسیخته ای بر روابط منطقه ای  و جهانی حاکمیت می یابد که پرداخت هزینه های آن دشوار خواهد بود. 

 

جمهوری آذربایجان و تاثر از اسرائیل

هر ملتی بسته به جایگاهی که در تاریخ و جغرافیای کره ارض به خود اختصاص می دهد ممکن است موضوع برنامه های دسیسه گرانه ای قرار گیرد که در آنها با استفاده از ویژگی ها و مولفه های تعریف کننده آن ، چشم طمع بدان جایگاه دوخته شده باشد. و این در کنار دیگر سنن ساری و جاری در عالم ، همواره سنتی سیئه بوده است که می توانسته سلامت و امنیت یک ملت را در صورت غفلت در معرض مخاطره قرار دهد. 

   در یک نمونه از دسیسه ی مورد اشاره که بعدا باعث شد تا در لسان عامه تعبیر برساخته ای چون ” آذربایجان شوروی” و به تبع آن “آذربایجان ایران” رواج یابد ، در سال 1919، منطقه اران و شروان -که به واسطه بی لیاقتی حاکمان گذشته ایران از سرزمین مادری جدا شده بود – به وسیله محمد رسول امین زاده (1995- 1884م.) و دوستانش به آذربایجان تغییر نام پیدا کرد . یعنی عملا نام تاریخی یکی از ایالات ایران به منطقه ای در شمال ارس داده شد و به معضلی برای کشور تبدیل گردید (مرکز بررسی اسناد تاریخی، “ملاحظات تاریخی – امنیتی همه پرسی کردستان، بایدها و نبایدها”، ویژه نامه جریان شناسی فرهنگی هویتی کرد1397، ص137) ؛ معضلی که هر ازچندی به شکلی رخ می نماید. مضافا اینکه در طول سالهای گذشته مناسبات فرهنگی جمهوری آذربایجان گرایش آشکاری به سمت اسرائیل یافته است. این در حالی است که هم ایران به صورت شفاف مشروعیت اسرائیل را انکار نموده و هم این رژیم اشغالگر به طرق مختلف از انگیزه های خود برای لطمه زدن به منافع ایران پرده برداشته است.

   در سالهای اخیر در حالی از روابط آذربایجان و اسرائیل خیر داده می شود که آذربایجان به دنبال افزایش حضور خود در عرصه های منطقه ای و جهانی است و مع الوصف برای دسترسی به حضور چشمگیر در صحنه جهانی از دستمایه چندانی برخوردار نیست و چاره ای جز آن ندارد که گهگاه در مقام مصادره مفاخر حوزه های فرهنگی دیگر از جمله حکیم نظامی شاعر پارسی سرای ایران زمین برآید. در این بین چنین به نظر می رسد که اقبال بلوک غرب به اسرائیل باعث شده تا آذربایجان به رابطه با این رژیم به مثابه دستاویزی برای حضور در عرصه بین الملل بنگرد ، حال آنکه بعید به نظر می رسد که در این رابطه دور از تاثیر رویکردهای مخرب رژیم اسرائیل مانده باشد .  اسرائیل در طول سالهای اخیر مراکزی فرهنگی برای نشر ایدئولوژی و اعتقادات صهیونیستی در آذربایجان تاسیس کرده است . گزارشها نشان می دهد که از جمعیت یهودی – آذربایجانی شناسایی شده در اسرائیل و آذربایجان ، بیش از 80 درصد در اسرائیل اند و بیست هزار نفر آنان مشهور به یهودی های کوهستان نشین در آذربایجان سکنی دارند که از سوی همان موسسات سازماندهی و در مسیر اهداف فرهنگی اسرائیل به کار گرفته می شوند (“مناسبات فرهنگی اسرائیل و جمهوری آذربایجان”، سالنامه جریان شناسی فرهنگی هویتی 1399، صص55-45) .  صهیونیستها به روستای یهودی نشین “قوبا” در شمال آذربایجان ، “اورشلیم قفقاز” اطلاق می کنند   (“جمهوری آذربایجان در استراتژی منطقه ای اسرائیل”، سالنامه ، همان، 69-57) . 

   متاسفانه بعضی شواهد نشان می دهد که به رغم آشکار بودن واقعیت دشمنی اسرائیل با قاطبه مسلمانان ، دولتمردان جمهوری آذربایجان که خود مسلمان اند و کارگزاران ملتی مسلمان شناخته می شوند ،  با نگاه ظاهرا فرهنگی در گسترش ارتباطات فرهنگی از جمله در زمینه گردشگری با اسرائیل سعی بلیغ نشان می دهند . نتیجه،  افزایش 50 برابری ورود گردشگر اسرائیلی ظرف 10 سال به آذربایجان بوده است . بعلاوه در اثر وادادگی مسئولان جمهوری آذربایجان، اسرائیلي ها این حق را به خود داده اند که شعار برادری دو ملت یهود و آذری را مطرح کنند. دراین بین ، نهادی به نام انجمن بین المللی آذربایجان و اسرائیل با نام اختصاری آذ.ایز. ارتباط با تاریخ شناسان و دانشمندان علوم سیاسی در جمهوری آذربایجان را در دستور کار خود قرار داده است. روشن است که چنین نهادهایی با توجه به ارتباطات پشت پرده تاسیس می شوند تا در صورت لزوم نسبت به تاریخ سازی مطابق با هدف گذاری های انجام گرفته اقدام نمایند. در همین چارچوب ، رابطه نمایندگان ویژه اسرائیل با مطبوعات آذربایجان از ابتدا آغاز شده بود (“جمهوری آذربایجان در استراتژی منطقه ای اسرائیل”، سالنامه ، صص69-57) .

   

نگاه تاریخی و ادبی

مقامات آذربایجان خوب است بدانند که جمهوری آذربایجان از ایران فرهنگی و تاریخی جداشدنی نیست.  به عبارتی خوب است بدانند که در مقابل داعیه هایی چون نفی “شاعر پارسی بودن” نظامی گنجوی،  اینگونه نیز ممکن است به موضوع نگریسته شود که حکیم نظامی متعلق به ایران و نه صرفا ایران فرهنگی است چرا که جمهوری آذربایجان – صرف نظر از فراموشی تاریخی عارض شده – تا قبل از انتزاع تحمیلی سرزمین های ایرانی توسط حکومت روسیه ی وقت در دوره قاجار ، در کنار نواحی دیگرِ منتزع شده ، بخشی از قلمرو رسمی جغرافیای ایران بوده است.  این کشور را نمی‌توان از ایران پهناور فرهنگی و تاریخی جدا کرد، چرا که نام آذربایجان نشان می دهد که این خطه ، سرزمینی ایرانی است، حتی اگر در تقسیمات سیاسی – جغرافیایی جدا افتاده باشد. 

   رویکردهای مصادره گرانه مسئولان جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر در باب مفاخر ایرانی از لونی بوده است که گاه متفکران و محققان ایران را هم به واکنش واداشته است.  به نظر دکتر میرجلال الدین کزازی ، بیان ریشه‌ها و ریخت اصلی نام “آذربایجان” در زبان پهلوی نشان دهنده پیوند سرزمین آذربایجان با ایران است. در زمان شوروی بخشی که از لحاظ سیاسی از ایران گسسته بود به جمهوری‌های آذربایجان، گرجستان و ارمنستان مبدل شد و پیدا است که دو سده نمی‌تواند دهها سده و هزاران سال را دگرگون کند. علاوه بر این و به وجهی اولی، مرزبندی سیاسی نمی‌تواند مرزهای تاریخی و فرهنگی و نیاکانی را درهم بریزد.یکی از شکوفاترین کانون‌های فرهنگ و ادب ایران، آذربایجان بوده است. سخنورانی بزرگ و نامدار و شگفتی انگیز مانند خاقانی و نظامی در این سرزمین پرورده شده اند و یادگارهای آنان یکسره به زبان پارسی است. کسی که با آثار تاریخی و ادبی از جمله شاهنامه فردوسی آشنا باشد می داند که حتی تورانیان – یعنی ساکنان سرزمین هایی که متاثر از سیاستهای فرهنگی موسوم به ” ترکی سازی” ترکستان خوانده شده است – ایرانی هستند، چرا که توران بخشی از ایران بوده است. فریدون سه پسر داشته ست ، سلم و تور و ایرج. و سرزمین پهناور خود را در میان این سه پسر بخش کرد. بخش‌های شمالی را به تور، بخش‌های باخترینه را به سلم و بخش‌های میانی را به ایرج داد. رومیان و یونانیان از سلم هستند ( دکتر میرجلال الدین کزازی ، “جمهوری آذربایجان از ایران فرهنگی و تاریخی جداشدنی نیست ” ، 21 آذر 1400).

 

چند چالش 

واقعیت این است که مسئولان جمهوری آذربایجان با طرح عملی این داعیه که نظامی گنجوی دیگر شاعر برجسته زبان پارسی نیست ایجاد کننده چالش هایی بحث برانگیز می شوند که بیش از همه دامن خودشان را می گیرد.آنان دست کم به خود باید پاسخ دهند که وقتی با داشتن اکثریت قاطع بیش از 97 درصدی مسلمان، شیوه حکومتی سکولار را بر می گزینند و هیچ دینی را دین رسمی تلقی نمی کنند، چگونه می توانند داعیه دار بزرگداشت حکیمی باشند که سخن خود را با اقرار به وحدانیت خداوند آغاز می کند و می کوشد سخنش آینه مناجات بنده حق و حضرت پروردگار باشد.

   نظامی در شعر اندیشمندانه اش ، هندسه فکری خدا-انسان –هستی را مبتنی بر حکمت دینی تبیین می کند ، حال آنکه حکومت لائیک جمهوری آذربایجان دهه ها از منظر تفکر مادی گرایانه حاکم بر این جمهوری و جمهوری های دیگر متشکل در شوروی سابق یا همان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به تبیین امور پرداخته است. هم ، متاثر از شیوه ای که مقامات این جمهوری برای حکومت سکولار برگزیده اند در طول سال های گذشته ، بنای آنان بر اعمال محدودیت علیه کسانی بوده است که می خواسته اند به نشر متون متضمن اندیشه دینی و عرفانی – و به عنوان نمونه آثار حکیم نظامی – اقدام نمایند. شاید آنان ندانند که نظامی اشعار زیبای فراوانی در ستایش محمد (ص) پیامبر مکرم اسلام و در ابراز ارادت به علی بن ابی طالب (ع) خلیفه مسلمانان و امام شیعیان و مهدی موعود (عج) سروده است.   

   چنین به نظر می رسد که با توجه به حساسیت مسئولان این جمهوری نسبت به زبان فارسی و آثار ادبی پدید آمده به این زبان و تاکید آنان بر زبان ترکی ، در شرایطی که فارسی سرایی نظامی کارکردی معطوف به توسعه فرهنگی مُلک فارسی زبانان داشته است، نشر یک یا چند اثر این شاعر پارسی زبان عمدتا با نگاه ابزارانگارانه در دستور کار قرار گرفته است . جز این اگر بود ، امروز باید با کارنامه ای درخشان از نشر معارف دینی و حکمی در این جمهوری مواجه می بودیم. روشن است که نظامی گنجوی ، در جهان اندیشه و ادب امروز شاعری پارسی زبان شناخته می شود که از فردوسی طوسی الهام می گیرد و خمسه ای می سراید که مکتبی به نام خمسه سرایی را در میان پارسی سرایان جهان پایه گذاری می کند ؛  دهلوی شاعر شبه قاره هند تنها یکی از شاعران پارسی سرایی است که کوشیده است همچون او شعر پارسی بسراید و خمسه او مشهور به خمسه دهلوی تقلیدی درخشان از خمسه نظامی به شمار می آید.

   بنا بر آنچه آمد ، مناسب است که این سخن با دو بیت از شعر نظامی گنجوی در هفت پیکر پایان یابد: 

      همه عالم تن است و ایران دل

      نیست گوینده زین قیاس خجل

      چون که ایران دل زمین باشد 

      دل ز تن به بود یقین باشد

واژگان كليدي: جمهوری آذربایجان , مفاخر, ایران فرهنگی,دکتر محمد حسن صنعتی,ايران فرهنگي,نظامي گنجوي,

مطالب مرتبط