مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بحران مصر در گفت و گو با دكتر داود فيرحي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران

اشتراک

مرکز بین­ المللی مطالعات صلح – IPSC 

از بحث های بی پایان درباره حقانیت اين يا آن گروه که بگذریم، واقعیت بیش از یک میلیارد مسلمان و آنچه در یک کلام اسلام سیاسی خوانده می شود را نمی توان نادیده گرفت. از این منظر حجت الاسلام دکتر داود فیرحی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران از بسیاری دیگران واقع بین تر است که در مجموعه آثارش به نحوی از انحا می کوشد بر همسازی و همراهی اندیشه سیاسی اسلامی با اقتضائات زندگی جدید تاکید کند. به همین دلیل است که نگران تحولات مصر است، او که تا چند ماه پیش در گفتارهایی که در موسسه پرسش ارائه می شد، می کوشید نشان دهد که اسلام گرایی اخوانی در سطح اجرایی و دولتی با گذر از انتخاباتی دموکراتیک می تواند الگویی مناسب دست کم برای اهل سنت باشد، حالا صراحتا و بي تعارف آنچه در مصر رخ داده را کودتا می خواند. دکتر فیرحی که آشنایی و آگاهی اش به علوم سیاسی و نظریه های متنوع جدید را در آثارش به خوبی نشان داده،‌ در گفت و گوي حاضر سناريوهاي فراروي مصر را تحليل مي كند و معتقد است راه حل مسالمت آميز تنها در بازگشت به صندوق راي و انتخابات آزاد است:

 

کلید واژگان: مصر، اسلام، سیاست، فیرحی، اخوان المسلمین.

***

شما در سلسله نشست هاي موسسه پرسش درباره اخوان المسلمين ‌ نگرش مثبتي نسبت به ايشان داشتيد و آن ها را به عنوان الگويي از اسلام گرايي معرفي مي كرديد كه توانسته متناسب با وضعيت بين المللي حركت كند. پرسش اول اين است كه چه اتفاقاتي رخ داد،‌ كه به وضعيت فعلي انجاميد؟ آيا بحث هاي مربوط به افزايش اختيارات رئيس جمهور در نوامبر سال گذشته كليد اين نارضايتي ها زده شد؟ آيا فقدان سابقه اجرايي نزد اخوان نقشي در اين امر داشت؟

پيش از آن كه به بحث بپردازم‌، لازم است چند مقدمه ضروري براي فهم تحولات مصر بيان كنم. مقدمه اول اين است كه كشور مصر مثل همه كشورهاي خاورميانه دولتي با چند ويژگي داشت:‌ نخست اين كه دولت اقتدارگرا بود يعني از درون نظامي ها برخاسته بود؛‌ دوم اين كه سكولار بود و با جريان هاي مذهبي مي جنگيد در حالي كه كشور مذهبي بود؛‌سوم اين كه اين دولت ها ناكام بودند. يعني نه فقط آزادي ها را محدود مي كردند،‌ بلكه در مباحث اقتصادي نيز دچار مشكل بودند. ضمن اين كه اين كشورها به لحاظ سياست خارجي وابسته بودند. اين امر باعث شده بود كه اعتراضي عليه اين نظام ها شكل بگيرد. در اين كشورها اگر فضاي دموكراتيك باشد،‌ دولت ها در معرض آسيب هستند. مقدمه دوم اين است كه در كشورهاي خاورميانه مصر كانون اسلام سياسي است. يعني اسلام سياسي با گرايش هاي متفاوتش در مصر توليد مي شود و به ساير كشورها صادر مي شود و مصرف مي شود. اين خصلت مصر است. در نتيجه اسلام گرايي در خود مصر نيز گرايش هاي متفاوتي دارد،‌ از راديكال ترين جريان هاي جهادي تا اخوان كه مي توان گفت نوعي دموكراسي ديني يا شوراگرايي جديد را دنبال مي كند. به اين ترتيب اخوان دموكراتيك ترين بخش اسلام گرايان در خاورميانه و مصر است. يعني اگر بنا باشد كه جامعه به سمت دموكراسي حركت كند،‌ جوامع اسلامي سليقه اي مشابه اخوان را مي پسندند. مقدمه سوم هم اين است كه اگرچه اخوان تجربه اجرايي به عنوان دولت ندارد،‌ اما نزديك به نود سال است كه درگير سازمان هاي سياسي،‌ امنيتي و اقتصادي است.

 

با توجه به اين ويژگي ها چرا اخوان به اين وضع مبتلا شده است؟

علي رغم اين كه اخوان توانسته دست كم از حيث نظري اسلام و دموكراسي را گرد هم آورد،‌ يك مقدمه ديگر به مقدمات بالا بيافزايم. اين مقدمه چهارم به ماهيت دو چيز بر مي گردد:‌ نخست ماهيت تغييرات در مصر و دوم ماهيت خود اخوان المسلمين. تغييرات در مصر انقلاب نبود،‌ بلكه در انگليسي آن را refolution مي خواندند،‌ يعني تركيبي از اصلاحات(reformation) و انقلاب(revolution) كه در فارسي براي آن «اصقلاب» برگزيده بودند و من هم همان را به كار مي بردم. معناي اين مفهوم آن است كه نظام قديم مصر به طور كامل تغيير نكرده است،‌ يعني قوه قضائيه همچنان در دست حزب اتحاد وطني است كه الان منصور از آن انتخاب شده است و ساختار ارتش به طور كلي در آن دوره شكل گرفته است و بخش هاي عمده قانون اساسي نيز ميراث آن دوره است و تغييرات در حد افزودن چند ماده است. در نتيجه چنين نبوده كه اخوان المسلمين بتوانند همه چيز را تغيير دهند يا شبيه تجربه ايران نظاميان را كنار بگذارند يا قضات را تغيير دهند. حتي نيروهاي امنيتي هم از رژيم قبل باقي مانده اند. در نتيجه شاهديم كه دموكراسي تنها در بخشي از مصر و در حد قوه مجريه و اندكي از قوه مقننه يعني نهادهاي قضايي عمل كرده است. در حالي نهادهاي قانوني بازمانده يا به اصطلاح ايشان «فلول» جلوي مجلسي ها را مي گرفتند. در نتيجه اخوان تنها توانسته بود رياست جمهوري و بخشي از مجلس را بگيرد و كارايي زيادي نداشت. اتفاقا در  اين بحث بايد به ماهيت تفكر اخوان نيز اشاره كرد. تئوري اخواني ها تدريج و عمل دموكراتيك يا تدريج دموكراتيك است. يعني ايشان معتقد بودند كه به تدريج و از طريق دموكراسي مي توانند عمل كنند. يعني خودشان هم معتقد نبودند كه همين كه رياست جمهوري را دارند،‌ بقيه قسمت ها را حذف كنند،‌ يعني نه اعتقاد داشتند و نه مي توانستند.

 

از اين چهار مقدمه چه نتيجه اي مي خواهيد بگيريد؟

اخوان اهل انقلابي گري نيست،‌ زيرا ايدئولوژي اش چنين اجازه اي را نمي دهد. بلكه به دنبال توسعه تدريجي دموكراسي از رياست جمهوري و مجلس به بقيه بخش ها بود. حتي شاهديم كه قدرت سياسي در قانون سياسي به الازهر مي دهد،‌ اما هنوز رئيس الازهر يعني آقاي دكتر احمد الطيب بازمانده دوران مبارك است كه امروز در كنار ارتش قرار گرفته است. در حالي كه اخوان منتظر بود كه دوره ايشان تمام شود و بعد تغييرات را به وجود آورد. در نتيجه مي توان بگوييم بخش هاي بازمانده از رژيم قبلي كه در قدرت بودند مثل ارتش،‌ نيروهاي اطلاعاتي و قوه قضائيه و حتي بخش هاي اقتصادي در دست اخوان نبود،‌ در اين يكسال به سمت تشويق اپوزيسيون رفتند. اين چهار بخش را كه چهار شعبه فلول مي خوانند و جنبش تمرد فعلي محصول اين هاست. يعني كوشيده اند فضا را به حدي از التهاب برسانند كه بتوانند قدرت را به دست آوردند. اين معترضين قدرت مبارزه دموكراتيك با اخوان را ندارند. همين الان اگر انتخابات برگزار شود،‌ به احتمال زياد بين 51 تا 57 درصد راي را باز اسلام گرايان و اخواني ها مي آورند. در نتيجه ايشان نمي توانستند صبر كنند يا بازي دموكراتيك كنند. اين امر باعث شد كه بخش هاي سكولار جامعه چاره اي جز عبور از ايدئولوژي دموكراسي نداشته باشند و با ارتش ائتلاف كند.

 

طرفداران جنبش تمرد و مخالفين مي گويند در طول يك سال گذشته احساس مي كردند كه اخوان و دولت مرسي به سمت اسلامي تر كردن كشور مي روند،‌ تا جايي كه به تنازعات مذهبي دامن مي زنند. مثلا آقاي البرادعي در گفت و گو با رويترز ادعا كرده كه واقعه دوم تير و كشتار شيعيان و مرحوم شحاطه از نقاط آغازين اين جنبش بود.

به عقيده من در ايران نبايد در تحليل هايمان تابع داده هايي باشيم كه جريان هاي معارضه ارائه مي كنند. يعني بايد عملكرد اخوان و معارضان را با يكديگر سنجيد تا ببينيم چه اتفاقي رخ داده است. داستان شحاطه جنايت فجيعي بود،‌ اما در كل بحران مصر در حاشيه است. زيرا سلفي هاي افراطي كه اين كار را كردند، در مجموعه اخوان نيستند. يعني فضا راديكال شده بود و دولت هنوز مسلط بر نهادهاي رسمي نشده بود و چنين اتفاقاتي رخ مي داد و مي دهد. معارضين طرفدار شيعه نيستند. حتي حزب نور كه سلفي ها هستند،‌ جزو موافقين كودتا هستند. در واقع ترورها را سلفي مي كنند و نه اخواني ها. وقتي به سايت هاي اخواني مي نگريم،  مي بينيم كه بسياري به ديدگاه هاي شيعه نزديك هستند، هر چند گاهي مجبورند اظهاراتي بكنند كه مشابه برخي اظهارات برخي از سياسيون داخل كشور ما درباره اهل سنت است.

 

نگراني مسيحيان قبطي در مصر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

نگراني قبطي ها مربوط به اخوان نيست بلكه مربوط به سلفي هاست. يعني از قديم در مصر اين نگراني هست كه هر لحظه امكان دارد كه اخواني ها سلفي تر شوند يا سلفي ها اخواني تر شوند و از اين تحت عنوان اخونه السلفيه يا السلفه الاخوان ياد مي كنند. بنابراين يك نگراني دائمي از جريان هاي اسلامي وجود داشت،‌ زيرا وقتي اسلام گرايان پيروز انتخابات شدند،‌ نگراني از افراطيون ايشان نيز به وجود مي آيد. در نتيجه به طور كلي براي اقليت هاي قبطي اگر دولت ايدئولوژي اسلامي نداشته باشد يا اگر احكام شريعت را مثل مبارك به هر دليلي تعليق كند،‌ به نفع شان است. حتي وقتي فيلم توهين آميز معصوميت مسلمانان منتشر شد،‌ ناشي از نگراني قبطي ها از سلفي ها بود. چنين درگيري هايي هميشگي است و دولت و نيروهاي امنيتي ايشان را سركوب مي كرد. در دوره مرسي چون دولت بر نهادها مسلط نشده بود،‌ فضا براي راديكال هاي قبطي و سلفي ها آزاد شده بود.

 

به طور كلي آيا مي توان تفاوتي ميان دولت مرسي و گروه اخوان قائل شد يا اين كه اين دو كاملا بر هم منطبق مي شوند؟

بر خلاف بسياري از كشورها مرسي خودش مهم نيست،‌ بلكه آن چه مهم است اولا تشكيلات اخوان است كه بسياري قوي است و نبايد ناديده گرفته شود و ثانيا مسئله هويت است. در مصر براي اولين بار در تاريخ حكومتي دموكراتيك بر سر كار آمده بود كه از قضا اسلام گرا نيز بود. وقتي اين دولت با كودتاي ارتش كنار گذاشته مي شود، چند اتفاق در مصر رخ مي دهد. نخست اين كه به اسلام گرايان برخورده شده است. زيرا وقتي مسئله تعصبي شود،‌ حتي مسلمانان سنتي هم گرد اخوان قرار مي گيرند. تا زماني كه كانون هاي تعارض فعال نشده باشد، اسلام گرايان سنتي مشكلي ندارند و زندگي معمولي شان را ادامه مي دهند. اما وقتي شكاف ها برجسته و فعال شوند،‌ ايشان مجبورند كه موضع بگيرند و به خيابان ها مي آيند. در نتيجه حذف مرسي از دولت نه تنها اخوان كه برخي از سلفي ها را به جمع مخالفان كودتا كشانده است و بخش بزرگي از جامعه مسلمان بي طرف خاكستري را غيرتي كرده است. نكته دوم اين است كه انسان ها ميل به دفاع مظلوم دارند. در حال حاضر مرسي مظلوم واقع شده است و اين به لحاظ اخلاقي حمايت از مرسي را بالا برده است. يعني اگر اندكي زمان بگذرد،‌ جامعه نشان مي دهد كه اكثريت به سمت اخوان و مرسي حركت مي كنند،‌ به خصوص اگر اعضاي ايشان را دوباره زنداني كنند، در نتيجه فرقي بين زمان مبارك يا سيسي نيست.

 

يعني به نظر شما اين تحولات به نفع اخوان است؟

بله. ضمن آن كه بعد از اين اتفاق كشورهاي دموكراتيك مجبورند از اخوان دفاع كنند. قانون معروف ايالت متحده ضد كودتا هست كه معتقد است هر حاكمي كه دموكراتيك است اگر به صورت غيردموكراتيك كنار رود،‌ كودتا رخ داده است. در نتيجه كشورهاي آمريكا و اروپا يا مجبورند كه منطق اخوان را بپذيرند،‌ در اين صورت ارتش در منگنه قرار خواهد گرفت. يا اين كه اين اقدام را توجيه كنند كه در آن صورت در سوريه و ساير كشورها نمي توانند سرشان را بالا بگيرند و دچار پارادوكس مي شوند،‌ حتي اگر به ارزش هاي آمريكايي هم تعلق نداشته باشند. در كشورهايي مثل ايالات متحده فرهنگ عمومي پذيرفته كه وقتي در كشوري رئيس جمهور دموكراتيك،‌ به شكل دموكراتيك عزل مي شود،‌ بايد ارتش را مظنون دانست. اين اتفاق در مصر رخ مي دهد.

 

نتيجه اين سه پيامد يعني همسو شدن مسلمانان،‌ دفاع از مظلوم و پارادوكسيكال شدن موقعيت كشورهاي ديگر در قبال تحولات مصر چيست؟

ضد اين دو پيامد دو چيز شكل مي گيرد. نخست اين كه احترام ارتش به تدريج كم شود. دوم اين كه هياهوي التحرير مي گذرد و احترام افرادي چون برادعي نيز رو به كاهش مي گذارد. زيرا وقتي اين افراد براي رسيدن به قدرت دموكراسي را فدا كرده اند.

 

مدافعين اقدام ارتش با اشاره به وضعيت خيابان ها و شادي هاي مردم و همسويي همه احزاب با ارتش مدعي اند كه اين اقدام كودتا نبوده است. ايشان معتقدند كه ارتش بايد از خواست ملت حمايت كند و آن چه در مصر شاهد آن بوديم تحقق خواست ملت بوده است.

واقعيت ها را نمي توان با تعاريف عوض كرد. كودتا در اصطلاح دانش سياسي به معناي آن است كه يك دولت مشروع را با زور يا تهديد ارتش كنار گذاشته شود. يعني در قوانين ايالات متحده آمريكا ديدم كه در تعريف كودتا تنها به زور اشاره نكرده است و حتي به تهديد هم اشاره مي كند. در مصر يك دولت دموكراتيك توسط پيغام ارتش و بازداشت رئيس جمهور كه دخالت مستقيم زور هست،‌ ساقط شده است و اين به تعبير مصطلح كودتاست،‌ مگر اين كه تعريف جديدي از كودتا ارائه شود. نكته ديگر اين كه بسياري از كشورهايي كه در آن ها كودتا صورت مي گيرد،‌ تك رسانه اي هستند. يعني جلوي فعاليت رسانه هاي مخالف را مي گيرند،‌ الان در مصر نيز اين اتفاق افتاده است،‌ يعني رسانه هاي اخوان ممنوع شده اند. خبرگزاران رسانه هاي خارجي نيز فرداي كودتا نتوانستند در بسياري از جاها حضور داشته باشند و تنها از حضورشان در التحرير خبر مي رسد. اگر هم خبري درز كند، از دست ارتش در رفته است. بنابراين همواره تاريخ كودتا نشان داده كه كودتاچيان خود را حامي ملت و نجات بخش معرفي مي كنند و رسانه هاي يكجانبه هم اين ادعا را تبليغ مي كنند. ما راهي براي ديدن بقيه قسمت ها و بخش هاي حزن انگيز مصر نداريم. نكته سوم اين كه هر اتفاقي بيافتد،  از يك جمعيت هشتاد ميليوني مي توان يك گروه يك ميليوني را به خيابان ها كشاند. هميشه بعد از كودتا رهبران محافظه كار مذهبي را پيدا مي كنند و ايشان را در مجالس مي نشانند. مخصوصا كه طيب از آن دوران باقي مانده است.

 

بسياري از كشورها قبول دارند كه اين يك كودتا بوده است. اما در هر صورت دولتي بر سر كار آمده است كه ديگر كشورها بايد با آن همكاري كنند. اين كشورها به آينده سياسي خودشان در نظام بين الملل فكر مي كنند. رويكرد اين كشورها چگونه بايد باشد؟

معمولا نظام ها را به دو صورت مي پذيرند:‌ نخست دوژوره(نظر به مشروعيت قانوني) و دوم دوفاكتو(نظر به واقعيت). يعني با هر واقعيتي كه رخ مي دهد بايد ارتباط برقرار كرد،‌ اما نظام هاي بين المللي در مورد اين كه آيا حكومت يك كشور مشروع است يا خير،‌ به دو صورت عمل مي كنند. برخي از كشورها مثل ايالات متحده، ايران،‌ اروپا و تركيه مبناي ايدئولوژيك دارند و بر حسب آن به اين قضيه نگاه مي كنند. حتي شخصي مثل مك كين كه رقيب اوباما بود،‌ در كنگره به عنوان سناتور پيشنهاد تعليق كمك يك و نيم ميليارد دلاري آمريكا را داد. يعني ارتباطات حفظ مي شود و سفارتخانه هست،‌ اما محدوديت هايي اعمال مي شود. در مورد ايران هم چنين است. اما برخي ديگر از كشورها ديدگاه اقتصادي دارند و اقتصاد برايشان مثل گوشت و گربه است. ايشان از ابتدا مي گويند كه براي ما مهم نيست كه چه چيز رخ مي دهد. ما نه به دنبال دموكراسي هستيم و نه چيز ديگر و فقط به بازارمان فكر مي كنيم. البته ايده دموكراسي ديني گفتمان برخي ديگر كشورها مثل عربستان را متلاشي مي كند. در نتيجه ايشان از رخدادهاي مصر بسيار خوشحال هستند.

 

آن چه رخ داده آينده اسلام سياسي در منطقه را با ابهاماتي مواجه كرده است. عده اي معتقدند كه اين اقدام موجب رشد افراطي گرايي و حركت اخوان به سمت فعاليت هاي زيرزميني خواهد شد. ارزيابي شما از پيامدهاي اين رخداد براي اسلام سياسي چيست؟

اعمال اخوان يا اسلام گرايان تنها به نيات خودشان وابسته نيست،‌ بلكه به عكس العمل ديگران نيز بستگي دارد. دو سناريو بيشتر در مصر وجود ندارد. نخست اين كه نظامي ها بالاخره دموكراسي را بخورند و نوعي بازگشت به دوره مبارك رخ دهد. در اين صورت دو اتفاق رخ دهد، اولا افرادي مثل البرادعي پشيمان خواهند شد و گرايش به ائتلاف با اسلام گرايان در مقابل حكومت نظامي شكل مي گيرد. زيرا اين جوان ها آرمانخواه هستند و اگرچه استراتژي ندارند،‌ اما مي توانند تخريب كنند. در چنين حالتي ممكن است كه اين مسئله به ذهن بخش هايي از اخوان و سلفيان خطور كند كه دموكراسي هميشه هم خوب نيست و بايد پس دموكراسي يك زور باشد. اين يعني بازگشتي به استراتژي دهه 1950 و 1960 اخوان رخ مي دهد. در آن دوران در كشورهاي اسلامي وقتي حزب مي ساختند،‌ يك شاخه نظامي هم مي ساختند. زيرا مي دانستند كه نمي توانند به ارتش اتكا كنند،‌ كما اين كه در مصر شاهد بوديم. اگر اين احتمال رخ دهد،‌ افزايش راديكاليسم بعيد نيست. زيرا ما تجربه الجزاير دهه 1990 را ه داريم،‌ يعني احساس مي كنند كه سكولارها به دروغ از دموكراسي دم مي زنند و به آن پايبند نيستند و مساله برايشان قدرت است. اگر اين احتمال رخ دهد،‌ تئوري دموكراسي ديني اخواني هم شكست مي خورد و جامعه به سمت آشوب مي رود. اما گزينه دوم اين است كه دولت كودتا تحت فشارهاي داخلي يعني همين جنبش هاي خياباني از يكسو و مشكلات اقتصادي مصر از ديگرسو و فشارهاي افكار عمومي و نظام بين الملل،‌ تن به انتخابات زودرس دهد. اگر اين اتفاق رخ دهد،‌ به نظر مي آيد كه دوباره اسلام گرايان با قدرت بيشتري بالا مي آيند. يعني ممكن است كه مرسي نباشد،‌ اما بازهم دموكراسي اخواني احيا مي شود. اگر اين فرضيه رخ دهد،‌ در نتيجه مي توان گفت كه ارتش شكست خورده است و ارتش بي آبروتر مي شود و فرصت بيشتري براي تصفيه رخ مي دهد. يكي از اين دو گزينه محتمل تر است. زيرا مصر تحمل سوريه شدن را ندارد، هر چند كه بعيد نيست به آن وضعيت هم دچار شود. بحث هاي رخ داده در صحراي سينا و انفجار لوله گاز به اردن نشانه هاي جنگ داخلي نيستند،‌ بلكه قبلا هم بود. در مورد پيامد اين رخداد در ساير كشورها نيز بايد منتظر بود و ديد در مصر چه رخ مي دهد.

 

يك سوال هم در رابطه با نقش ارتش در وقايع مصر به وجود مي آيد. تا چه اندازه مي توان ارتش مصر را با ارتش تركيه مقايسه كرد؟

ارتش در تركيه كودتا عليه اسلام گرايان نكرد. البته چندين بار احزاب اسلام گرا را حذف كرد،‌ اما حجم آن به وسعت آن چه در مصر رخ داد نبود. اما اگر ارتش مصر به مدل تركيه نگاه كند، متوجه مي شود كه تلاش هايش بي نتيجه است. زيرا محصول تمام تقلاهاي نظام كماليستي آتاتورك حزب عدالت و توسعه است كه كمتر از آزادي و عدالت مصر اسلام گرا نيست. آن چه كه مهم است اين است كه ارتش نمي تواند متولي دموكراسي باشد. زيرا اساسا ذهن يك نظامي به سمت دموكراسي نمي رود. قاعده اين است كه كسي كه تفنگ در دست دارد،‌ به راه حل مسالمت آميز فكر نمي كند،‌ يعني اصلا چنين كاري را بلد نيست.

 

پس به طور كلي مخالف اين اقدام ارتش هستيد.

طبيعي است كه ارتش هر چه تلاش كرده نتوانسته جلوي موج جامعه را بگيرد. در تركيه نتوانسته است. در حكومت الجزاير جنگ داخلي سرانجام نشان داد كه ارتش موفق نيست. در پاكستان ديده ايم كه ارتش در اين جنگ و گريز موفق نيست. يعني تجربه ما نشان داده است كه در كشورهايي كه حتي ارتش متولي قوي است،‌ نه توانسته جلوي دموكراسي را بگيرد و فقط آن را به تاخير بياندازد و نه خودش توانسته متولي دموكراسي شود. 

گفتگو از محسن آزموده

 

مطالب مرتبط