مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

اهداف نظامی و سیاسی آمریکا در خلیج فارس- گفتگو با دکتر سجاد عابدی- بخش دوم

اشتراک

 گفتگو با دکتر سجاد عابدی

کارشناس مسائل دفاعی-امنیتی و عضو اندیشکده دفاع و امنیت ملی

مرکز بین المللی مطالعات صلحIPSC

خلیج فارس به عنوان یکی از مهمترین مناطق ژئوپلتیکی جهان همواره  جایگاه مهمی در سیاست خارجی و استراتژی نظامی امریکا داشته است . در این بین برای بررسی بیشتر این امر گفتگویی با دکتر سجاد عابدی داشته ایم:

واژگان کلیدی:اهداف, نظامی ,سیاسی, آمریکا ,خلیج فارس

مرکز بین المللی مطالعات صلح: اساس راهبردهای آمریکا در همکاری های امنیتی با کشورهای عربی منطقه چیست ؟

عمده کشورهای عربی منطقه پس از سقوط امپراطوری عثمانی و طی قرارداد استعماری سایکس- پیکو به وجود آمدند. برخی نیز همانند کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس حتی پیش از سقوط عثمانی طی قراردادهای تحت الحمایگی استعمار بریتانیا قرار داشته و تمامی امور دفاعی و خارجی خود را به این کشور واگذار نموده بودند. لذا نظام حاکم امنیتی حاکم بر منطقه عربی از ابتدا بر اساس حضور یک قدرت فرامنطقه‌ای قرار داشته است. بر همین اساس اتحاديه كشورهاي عربي در سال 1945 و با حضور مصر، عربستان، عراق، سوريه، لبنان، يمن و اردن به پيشنهاد آنتوني ايدن نخست وزير انگليس تشکیل شد. از لحاظ تقسيم‌بندي ساختاري، اتحاديه عرب جزو نادر سازمان‌هاي بين‌المللي است كه به جاي توجه به بعد جغرافيايي همكاري، از عنصر مشخصه ديگري بهره جسته است.

قرارداد نفتی آمریکا با شرکت آرامکو و گسترش رقابت های استراتژیک آمریکا و شوروری در دوران جنگ سرد نیز حضور امنیتی آمریکا را در منطقه تثبیت نمود. حضور مختلط امریکایی انگیسی تا دهه 1970 میلادی که نیروهای انگلیسی از تمامی مناطق شرق کانال سوئز خارج شدند تداوم داشت. پس از آن استراتژی دو ستونی نیکسون ایران و عربستان را به عنوان ژاندارم منطقه معرفی کرد تا بتوانند منافع بلوک غرب را در منطقه تضمین نمایند. بر همین اساس شورش جنبش ظفار در سلطنت نشین عمان توسط ایران به عنوان ژاندارم منطقه سرکوب گردید. در واقع کشورهای عربی به دلیل برخورداری از نظام های سیاسی اقتدارگرا و پادشاهی خانوادگی از سوی طیف گسترده‌ای از جریان‌های اسلامی، گروه‌های ناسیونالیستی و مارکسیستی دچار تهدید بوده و بر همین اساس وابستگی کمابیش گسترده‌ای به‌ ایالات متحده آمریکا دارند.

اما آنچه اطمینان خاطر حاکمان عربی را از تضمین های امنیتی آمریکا آشفته کرد به تحولات انقلاب‌های عربی باز می‌گردد که از سال 2010 آغاز گردید. کشورهای عربی متاثر از روندها و شرایط نوین جهانی، با امواج خواست دموکراتیزه شدن، چالش‌های مشروعیت و مسأله اصلاحات سیاسی داخلی روبرو شدند که تکانه‌های جدی را به حکومت های موروثی وارد نمود. سقوط مبارك در مصر، بن علي در تونس و قذافي در ليبي در كنار انقلاب مردم يمن و بحرين شرايط سخت و پر ابهامی را برای حاکمان عربی ایجاد نمود. هرچند شوراي همكاري خليج فارس بسوي مسائل يمن و بحرين متمايل گرديده و اتحاديه عرب تمركز خود را بر بحران آفريني در سوريه نهاد و تا امواج انقلابی را مهار نمایند؛ اما آنچه برای آنها منشا نگرانی فزاینده شد، عدم حمایت جدی آمریکا از این حاکمان و حتی تلاش واشنگتن برای ارتباط گیری با جریانات انقلابی نظیر اخوان المسلمین بود.

بحران و انقلاب در خاورمیانه در حالی شدت گرفت که جمهوری اسلامی ایران با اقتدار از دولت شیعی در عراق و حزب اله لبنان حمایت نمود و در برابر جبهه گسترده غربی و عربی نظام سوریه را تثبیت نمود. این در حالی است که ایالات متحده امریکا که دهه‌ها تلاش می کرده برای این منطقه استراتژی خاص خود را تعقیب کند، بیش از هر زمانی دستپاچه و پریشان است. تحلیلگر مرکز پیشرفت امریکایی در این باره می گوید: «ایالات متحده همچنان پایگاه های نظامی خود را برای حفظ هیمنه خود بر خاورمیانه در این منطقه محفوظ نگه داشته است. اما از ابزارهای کافی دیپلماسی و سیاسی و اقتصادی برای تاثیر بر جریان‌های سیاسی و منطقه‌ای برخوردار نیست. دینامیت‌های منطقه‌ای جدیدی نمایان شدند که ایالات متحده نه تصور ظهورشان را می‌کرد و نه از ابزارهای لازم برای برخورد با آنها برخوردار بوده است.»

 پس از اینکه باراک اوباما تصمیم گرفت از تحرکات نظامی علیه نظام سوریه  و حتی ایجاد منطقه پرواز ممنوع خودداری کرده و حتی به صورت ضمنی و سپس به صورت عملی دیدگاه روسیه- ایران را نسبت به بحران سوریه پذیرفت، کشورهای عربی بیش از گذشته احساس خلا امنیتی نمودند. همانطور که پیش از این نیز آمریکا به سرعت پشت نظام‌های زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری تونس و حسنی مبارک، رئیس جمهوری پیشین مصر را خالی کرد. با ظهور داعش و واکنش سریع جمهوری اسلامی در عراق و همچنین مذاکرات هسته ای، حکام عربی بیش از گذشته نسبت به آمریکا و سیاست های منطقه ای آن بدبین و بی اعتماد شده اند. از منظر کشورهای عربی ظهور داعش به نحوی تناقض‌آمیز موجب قدرت‌گیری دوباره‌ ایران شده است. عراق به مشاوران ایرانی اجازه داده است تا به نحوی کارآمد به مدیریت و رهبری شبه‌نظامیان شیعه در عراق (و تا حدودی) ارتش عراق بپردازند، و به این ترتیب ایالات متحده را وادار سازند تا نیروی هوایی خود را به صورت هم‌زمان و در راستای نیروهای زمینیِ تحت رهبری ایرانیان به کار گیرد. با توجه به استراتژی امریکا مبنی بر بازداشتن داعش، پیروز اصلی تحولات در عراق، همان ایران خواهد بود .

هم اینک شرایط منطقه به گونه‌ای است که؛ استفن والت استاد سرشناس روابط بین الملل با درج مطلبی در نشریه آمریکایی «فارین پالسی» ادامه سیاست‌های کاخ سفید در خاورمیانه را به ضرر منافع ملی آمریکا می‌خواند: «هر وقت که ما در خاومیانه دخالت می‌کنیم این دخالت به ضرر ما تمام می شود. اکنون زمان آن رسیده تا خود را از خاورمیانه کنار بکشیم. اکنون دیگر دخالت گسترده آمریکا در خاورمیانه تامین کننده منافع ملی ایالات متحده نیست و کیفیت زندگی شهروندان آمریکایی را بهبود نمی بخشد و ما باید خیلی احمق باشیم که باز هم خودمان را به وسط مهلکه بیندازیم، زیرا اکثر مناقشات جاری در خاورمیانه تهدید جدی و مستقیم برای منافع واشنگتن محسوب نمی شوند».

بنابراین این‌چنین می‌توان نتیجه گرفت که تغییر رویکرد امنیتی آمریکا نسبت به مسائل منطقه خاورمیانه آغاز شده است. اما وجوه این رویکرد امنیتی که بیش از دهه ها بر حضور نظامی و تضمین امنیت خاندان‌های پادشاهی عربی مبتنی است، چه خواهد بود؟

اندیشکده استراتفور در گزارشی می‌نویسد: «اینک استراتژی منطقه‌ای جدید ایالات متحده در حال اجراست. واشنگتن دارد از سیاست گذشته خود -یعنی ایفای نقش به عنوان نیروی نظامی اصلی در درگیری‌های منطقه‌ای- فاصله می‌گیرد. با این کار، ایالات متحده بارِ عمده‌ جنگ را بر دوش قدرت‌های منطقه‌ای می‌گذارد، در حالی که خود نقشی ثانویه بر عهده می‌گیرد. از دید ایالات متحده، اعراب پس از سال‌ها خریداری جنگ‌افزارها و سلاح‌های پیشرفته، اکنون قادر هستند تا یک سری نبردهای نسبتاً پیچیده را – حداقل در یمن- به انجام برسانند.

در واقع در راهبرد جدید خاورمیانه ای آمریکا، هم‌چنان ایران به عنوان اصلی‌ترین تهدید به شمار می رود و لذا آمریکا باید به شرکای منطقه‌ای خود اطمینان دهد که خروج از توافق هسته‌ای با ایران نه باعث عقب‌نشینی آمریکا از منطقه خاورمیانه و قطع ارتباط با این منطقه خواهد شد و نه به منافع امنیتی شرکای منطقه‌ای آمریکا خللی وارد خواهد کرد. اما با این حال حضور نظامی آمریکا در منطقه و استقرار تجهیزات گسترده نظامی با تهدید نامتقارن روبه‌رشدی که از سوی ایران متوجه منافع جمعی منطقه است تناسب چندانی ندارند. لذا پیشنهاد اصلی برای راهبرد دفاعی آمریکا در منطقه خلیج فارس؛ تقویت و افزایش همکاری‌های امنیتی با شرکای عربی حاشیه خلیج‌فارس است تا قابلیت‌های دفاعی خود را بهبود بخشند و سهم بیشتری از بار مسئولیت منطقه را بر عهده بگیرند.

بر همین اساس ایالات متحده به دنبال این است تا شرکت و درگیری مستقیم خود در درگیری‌های منطقه‌ای را محدود سازد در تبیین این رویکرد استراتژی امنیت ملی آمریکا در ۲۰۱۵ می نویسد: «آمریکا از یک موقعیت قدرتمند رهبری می کند. اما به این معنی نیست که ما می توانیم یا باید مسیر تمام رخدادهای سراسر جهان را دیکته کنیم. منابع و دایره نفوذ ما بی حد و حصر نیست… درگیریها و تنش‌ها در خاورمیانه ملزم می کند شرکایی که می توانند از خودشان دفاع کنند، خود اقدام کنند. بنابراین ما این توانایی را به اسرائیل، اردن و شرکای خلیج فارس برای جلوگیری از تجاوز اعطا میکنیم. در حالی که تعهد تزلزل ناپذیر مان به امنیت اسرائیل، از جمله لبه کیفی نظامی، را حفظ می کنیم» این عبارات درست همان چیزی است که باراک اوباما در سخنرانی مشهور دانشکده نظامي وست پوينت بر آن تاکید می کند: «من معتقدم که ما بايد راهبرد ضد تروريستي خود را تغيير دهيم و به موفقيت‌ها و کاستي‌هاي راهبرد خود در عراق نگاهي عبرت آموز داشته باشيم و بايد به صورت کارآمد‌تر با کشورهايي شراکت و همکاري داشته باشيم که شبکه‌هاي تروريستي درآنها حضور دارند.»

بنابراین واضح است که ایالات متحده به دلیل هزینه‌های سنگین جنگ در عراق و افغانستان دیگر توانایی حضور نظامی در مناقشات را نخواهد داشت. همچنان که در بحران های اخیر مانند حمله به لیبی، داعش و یمن نقش پشتیبانی کننده بر عهده می گیرد و در مورد سوریه که جبهه غربی و عربی امریکا را بازیگر نقش اول حمله به سوریه قلمداد می کردند، از زیر بار این تهاجم شانه خالی می کند.

بی تردید سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده در حوزه مسائل امنیتی و دفاعی دچار تغیراتی شده است. ایالات متحده تلاش دارد پس از سال‌ها حضور گسترده و درگیری فزاینده در خاورمیانه، در حالی که دستاورد ملموس و موفقیت خاصی را برای این کشور به همراه نیاورده است، به نوعی از منطقه عقب نشینی نماید. این رویکرد واشنگتن در بی‌تفاوتی این کشور نسبت به انقلاب‌های عربی و سرنوشت حکام موروثی عربی و همچنین بی‌عملی آن در سوریه آشکار می‌گردد. سیاست‌های آمریکا در قبال داعش نیز عملا باعث گردیده تا بر اقتدار منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران افزوده گردد. بر همین اساس جریان مرتجع عربی که با فوران خواست‌های مردمی در کشورهایشان مواجه هستند، برای تضمین امنیت خود دیگر نمی‌توانند آمریکا را حامی قابل اعتمادی بدانند. از این منظر تهاجم عجولانه عربستان به یمن و هم‌چنین طرح تشکیل ارتش مشترک عربی، بیانگر راهبرد نوین امریکا و تعریف نقشی ثانویه برای خود و همچنین بی‌اعتمادی فزاینده اعراب به تضمین‌های امنیتی آمریکاست

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح:  پیامدهای بنیادین همکاری های امنیتی و نظامی آمریکا باکشورهای عربی منطقه خلیج فارس چیست ؟

بعد از 11 سپتامبر 2001، روند تحولات منطقه ای دارای ویژگی هایی بوده است که تأثیرات عمده ای بر شورای همکاری خلیج فارس و ایران برجای گذاشته است. اولین ویژگی قابل برداشت، تردید در روابط شورای همکاری و آمریکا است. برغم اینکه کشورهای عضو شورا در جهت کاهش آسیب پذیری ها و تهدیدات خود همواره پیوند با قدرتهای بزرگ بویژه آمریکا را در دستور کار خود داشته اند و روابط میان آنها وآمریکا از ابتدا روابطی مستحکم و مبتنی بر معادله نفت در برابر امنیت بوده است، اما بعد از وقوع حادثه تروریستی 11 سپتامبر در نیویورک، مسائلی از قبیل اصلاحات و طرح خاورمیانه بزرگ در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت تا آنجا که مطرح کردن عربستان سعودی به حمایت از تروریسم، باعث تردید کشورهای شورا در تداوم روابط پیشین با آمریکا و کاهش نسبی اتکاء آنها برای ایجاد امنیت و حفظ رژیمهای خود به امریکا گردید.

همچنین پس از به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای ایران با کشورهای 5+1 عربستان و اکثریت قاطع کشورهای عربی با نگرانی از آینده مناسبات ایران وغرب بویژه آمریکا دست به بحران سازی درسطوح منطقه ای وروابط دوجانبه با ایران زدند. این درحالی است که دردوره پسا برجام امریکا و بازیگران مطرخ صحنه بین المللی ازایران برای ایقای نقش در حل بحران سوریه دعوت رسمی به عمل آوردند که درصورت حل این بحران ، ایران می تواند در حل وفصل سایر بحرانهای منطقه ای، نقش پررنگتری ایفا کند.

در شرایط کنونی منطقه نکته حائز اهمیت این است که ایران باید با اعمال دیپلماسی هوشمندانه تری نسبت به بلا اثرکردن اهرمهایی چون: تشدید اختلاف شیعه -سنی ایرانی- عربی، ایران هراسی و تحریک امریکا، میلیتاریزه نمودن منطقه ای عربی، منفعل نمودن ایران در میان سازمان همکاری کشورهای اسلامی و …. که عربستان و یاران عربش از آنها به منظور تضعیف موقعیت ایران و رو در رو قراردادن ایران با امریکا بهره برداری میکند استراتژی ویژه ای بکاربندد.

به نظر میرسد آمریکا با عدم اجابت درخواستهای چهارگانه شورای همکاری خلیج فارس و توصیه های مکرر به عربستان و ایران جهت حل مشکلات دوجانبه ای ومنطقه ای و تاکید بر ضرورت عدم تنش این کشورها با ایران و قول مساعد نسبی به عربستان و دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس در زمینه تقویت بنیه نظامی آنها در برابر ایران خواستار نوعی صلح سرد بین ایران و کشورهای عضو شورای همکاری است تا از این طریق رشد شبه نظامی گری در منطقه متوقف شود. اما درعین حال ایران و این کشورها همواره احساس تهدبد متقابل نمایند تا ازاین رهگذر آمریکا ضمن احاطه برمنطقه، تجهیزات نظامی خود را نیز به فروش رساند و این مشکل بنیانی جهان اسلام است که همواره به مجری سیاستهای غربی تفرقه بینداز و حکومت کن بوده و بیشترین خسارات جانی و مالی را پرداخت میکند و از گامهای توسعه همه جانبه عقب می ماند.

مرکز بین المللی مطالعات صلح: چشم انداز همکاری های امنیتی و نظامی آمریکا با کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را چگونه می توان مورد بررسی و تحلیل قرار داد؟

اصولاً رویکرد دولت ترامپ در قبال مسائل بین‌المللی بیشتر کاسب‌کارانه است. ترامپ چه در مسائل داخلی و چه در مسائل بین المللی اولویت را به منافع بین‌المللی اقتصادی آمریکا می‌دهد؛ برای مثال او اعتقاد دارد که حمایت آمریکا از هم‌پیمانانش نباید رایگان باشد باید در قبال این حمایت‌های امنیتی و نظامی از سوی آمریکا، هزینه بدهند. او در رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا نیز در گفت‌وگویی با شبکه فاکس‌نیوز در اظهارنظری پیرامون سرنگونی سرهنگ قذافی، رئیس‌جمهور لیبی، گفته بود که دولت اوباما می‌بایست در مقابل سرنگون‌کردن قذافی نیمی از نفت لیبی را از معارضان لیبیایی دریافت می‌نمود.

حال اگر موضوع بر سر کشوری همچون عربستان باشد، موضوع برای ترامپ جذاب‌تر خواهد بود. عربستان سعودی همواره بر سر قراردادهای تجاری با ایالات متحده دست و دلبازانه رفتار نموده است. اوایل سال جاری بود که در پی سفر ترامپ به عربستان، قراردادی به ارزش110 میلیارد دلاری برای خرید تسلیحات از آمریکا میان این دو کشور منعقد شد. 

عربستان نیز به عنوان متحد آمریکا در منطقه توقع دارد که آمریکا از  خواسته هسته‌ای‌شدن این کشور حمایت کند. همچنین باید اضافه کرد که برخی از جمهوری‌خواهان محافظه‌گرا پیرامون این بحث از دولت آمریکا توقع دارند در مقابل ایران، عربستان نیز مجهز به توانمندی هسته ای شود.

از طرف دیگر ایالات متحده بارها و بارها به طور رسمی و غیررسمی اذعان نموده است که نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از گسترش نفوذ قدرت منطقه‌ای ایران به کار خواهد گرفت. دولت آمریکا در تلاش است تا از نفوذ مادی و معنوی ایران به عنوان رهبر محور مقاومت در منطقه بکاهد و همچنین توانمندی‌های هسته‌ای و موشکی ایران را به هر نحوی با چالش روبرو سازد و مسلم است که برای دستیابی به این هدف، ابزار عربستان، به عنوان دشمن منطقه‌ای و ایدئولوژیک ایران گزینه بسیار مناسبی خواهد بود.

اما با توجه به اینکه عربستان سعودی تحت فشار آمریکا عضو پیمان ان.پی.تی شده است و آمریکا نیز تمایلی به تسلیحاتی‌شدن انرژی هسته‌ای ندارد، سعی خواهد نمود تا با انتقال محدود دانش هسته‌ای به عربستان در قبال بهایی گزاف، هم به نوعی توقع عربستان را برآورده نماید و هم از این شرایط برای ایجاد موازنه هسته‌ای(توانمندی صلح آمیز هسته ای) در برابر ایران و نوعی اهرم فشار بر ایران استفاده نماید.

مطالب مرتبط