مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

«انقلاب اسلامی و نظم نوین جهانی»[1] گفت و گوی دکتر محمد حسن زورق[2] با دکتر سید سلمان صفوی[3]

اشتراک

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

فرهنگ اسلامی: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از مسائل مهم امروز جهان و شاید مهمترین مسئله امروز جهان مسئله نظم جهانی است به نظر شما نظمی که در گذشته بعنوان نظام دو قطبی وجود داشت، از نظر فلسفی و از نظر واقعیت‌های ژئوپلتیک و کیفیت مدیریت روندهای جهانی چه پایه‌هایی داشت؟

صفوی: راجع به مسئلۀ نظم جهانی و نظام‌های حکومتی در جهان و تقسیم بندی‌هایی که در حوزه روابط بین‌المللی وجود دارد، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد و اصطلاحات مختلفی در این رابطه مطرح شده است که یا در چهارچوب جغرافیای سیاسی است یا در چهارچوب اقتصاد سیاسی است یا در چارچوب روابط بین‌الملل است یا در چارچوب مفاهیم ایدئولوژیک است.

 در جغرافیای سیاسی دو اصطلاح بلوک شرق و غرب مطرح شد و پس از آن جریان سوم جنبش عدم تعهد بوجود آمد.

در اقتصاد سیاسی دو اصطلاح متفاوت مطرح شد: شمال و جنوب. در شمال کشورهای پیشرفته اقتصادی و در جنوب کشورهای عقب افتاده اقتصادی قرار دارند. یک اصطلاح دیگر باز در چهارچوب اقتصاد سیاسی مطرح شد به نام جهان توسعه یافته و جهان در حال توسعه و جهان توسعه نیافته مطرح شد و جهان به سه بخش تقسیم شد.

در اصطلاحات ایدئولوژیک سه نوع اصطلاح مطرح شد مارکسیست‌ها دنیا را به جهان کاپیتالیسم و جهان سوسیالیسم تقسیم کردند و کاپیتالیست‌ها جهان را به جهان آزاد و جهان پشت پردۀ آهنین تقسیم کردند و اندیشه ورزان مسلمان همچون امام خمینی،  مستضعفین جهان را در مقابل مستکبرین و نیروهای ضد بشری دیدند. اصطلاحات جهان اول و جهان دوم و جهان سوم نیز مطرح شد به نظر من اگر که بخواهید چهارچوب نظام حاکم بر جهان تا انقلاب اسلامی ایران را توصیف بکنید، باید بیاد داشته باشیم در دوران پیش از انقلاب اسلامی مارکسیسم بوجود آمد، و بعد لنین اصطلاح امپریالیسم را برای توصیف شبکه حاکمیت سرمایه داری به کار برد.

من اعتقاد دارم برای تحلیل روابط بین‌الملل و مناسبات جهانی قدرت، بهترین نظریه، برای تبیین روابط سلطه آمیز حاکم بر جهان امروز که موجب حاکمیت یک اقلیّت بر منابع جهان شده اصطلاح «استکبار جهانی» است که امام خمینی مطرح کردند و تا آنجا که می­دانیم کسی آن را تئورایز نکرده اما بنده این موضوع را  مورد توجه قرار داده و دربارۀ نظریه استکبار جهانی یک کتاب تحلیلی نوشتم که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. و مدخل استکبار جهانی را نیز در «دانشنامه معاصر قرآن کریم» نوشته ام که اخیراً (۱۳۹۶)از سوی آکادمی مطالعات ایرانی لندن و انتشارات سلمان آزاده در لندن و قم منتشر شده است. در آنجا عرض کردیم که ماهیت استکبار جهانی چیست و ارکان این نظام چیست، بافت آن چیست و روابط نیروهای مختلف درون این نظام جهانی استکباری با یکدیگر چگونه می‌باشد و چگونه قدرت توزیع می‌شود و هر بخشی چه کارکردها و مسئولیت‌هایی را دارد که همه این مطالب در چهارچوب مباحث نظری و واقعیت‌های موجود و تحلیل استقرایی واقعیت‌هایی که در صحنه جهانی وجود دارد به دست آمده است.

 در چهارچوب نظام حاکمیت جهان یک نظام استکبار جهانی به شکل‌های مختلف بر جهان حاکم بوده است که در این نظام طبقه حاکمیت از سرمایه داران ضد خلقی، تئورسین‌های نظام حاکم و نظامیان تشکیل می‌شوند. این‌ نیروها ارکان نظام استکبار جهانی هستند که با همدیگر همکاری می‌کنند و برای غارت ثروت­های جهان براساس امیال و اهداف خودشان برنامه ریزی می­کنند. در هر برهه‌ای یکی از این جریان‌های نخبه مطرح می‌شود. اما این سه گروه نظامیان و تئورسین‌ها و سرمایه داران همه با هم همراهی و همکاری می‌کنند.

اساس فلسفی این نظام چیست؟ اساس فلسفی این نظام مبتنی بر ماتریالیسم است. ماتریالیسم دو نوع است: ماتریالیسم فلسفی و ماتریالیسم اجتماعی و فرهنگی. ماتریالیسم فلسفی اعتقاد دارد وجود منحصر در ماده است و جهان از ماده ساخته شده و ماده بر همۀ جهان تسلط دارد و همۀ مسائل در چارچوب معیارها و نظام مادی تدبیر، اداره و شکل می‌گیرد. که به نظر ما با دلایل عقلی این نظریه غیر علمی و باطل است.

 اما ماتریالیسم اجتماعی و فرهنگی یک واقعیت است. ماتریالیسم اجتماعی و فرهنگی نظام سرمایه داری را بوجود آورده است که در آن پول و ثروت معیار همۀ ارزش‌ها و خوبی‌ها و زشتی‌ها و پیشرفت‌ها و عقب افتادگی‌ها، رشد و عدم رشد است. در این تقسیم بندی جهان، معیار رشد یعنی چه؟ یعنی هر که درآمد سالانه‌اش بیشتر است جلوتر است و هر کشوری که درآمد سالانه‌اش کمتر باشد کشوری رشد نیافته است در این نظام ارزشی، اخلاق، و معنویت و تعادل بین انسان و محیط زیست و عدالت اجتماعی اهمیتی ندارد. بنابراین نظام استکبار جهانی نظامی است که مبتنی بر ماتریالیسم است. این نظام در اساس در تقابل با فطرت انسانی، عدالت و قسط اجتماعی و آزادی‌های اساسی و حقوق ذاتی انسان قرار گرفته است. اینهایی که ادعای حقوق بشر می‌کنند ادعائی می­کنند که با مبانی فلسفی آنها سازگار نیست از این رو  همه این حرف‌های را می‌زنند دروغ است. بشر حقوق ذاتی دارد که مبتنی بر مبانی خاص فلسفی در جهان­بینی الهی است و این مبانی فلسفی در جهان­بینی مادی نمی­گنجد.  این‌ها حقوق ذاتی بشر را در نظام استکبار جهانی انکار کردند و بخصوص این‌ انکار بعد از جنگ جهانی دوم به وضوح از دو طرف [چه سوسیالیست‌ها و چه کاپیتالیست‌ها] تأیید شد. جنگ الجزایر، جنگ ویتنام و جنگ افغانستان ماهیت ادعاهای کلیشه­ای و ژورنالیستی غرب در مورد آزادی و حقوق بشر را آشکارتر از گذشته ساخت. فرانسه که ادعای حقوق بشر را دارد در جنگ الجزایر بیش از یک میلیون انسان مسلمان بی گناه الجزایری را کشت و اسم این اقدام جنایتکارانه را دفاع از حقوق بشر گذاشت، کمااینکه آمریکا در جنگ جهانی دوم با دو بمب دو شهر ژاپن را با تمام مردمش به آتش کشید و خاکستر کرد و اسم این جنایت را دفاع از جهان آزاد و دموکراسی گذاشت.

اصولاً نظام استکبار جهانی مبتنی بر استبداد، تجاوز و خونریزی است در حالیکه بطور پیوسته از آزادی و حقوق بشر دم می­زند. عدالت اجتماعی و معنویت و اخلاق بنا بر هر مکتبی که بخواهید تعبیر کنید باید هماهنگ با معیارهایی که مورد قبول فطرت بشر است باشد. کانت می­گوید: هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگری هم بپسند و اگر همین را مبنای اخلاق قرار دهیم بر همین اساس باز نظام استکبار جهانی در مقابل اخلاق قرار می­گیرد و از نظر اخلاقی محکوم است زیرا رسماً و علناً کشورهای استکباری برای خود حقوقی فراتر از حقوق بشر قائل هستند. آنها به خود حق می­دهند که هر اندازه منافعشان ایجاب مینماید دست به خونریزی و کشتار  بزنند.

فرهنگ اسلامی: بحث نظام جهانی مبتنی بر چند پایه است و هر پایه مبتنی بر چندین تجربه دیرپا و هولناک تاریخی است. اصطلاح شرق و غرب از چه زمانی وارد عالم سیاست شد؟ ما در قرون وسطی اصطلاح شرق و غرب نداریم در ادبیات سیاسی چنین اصطلاحاتی سابقه نداشته است. اصطلاح شرق و غرب ریشه در تجزیه امپراطوری جهانی مسلمین دارد که به دو قسمت شرق به مرکزیت بغداد و غرب به مرکزیت قرطبه تقسیم شد از یک مقطعی زمینه برای پیدایش تفکر شرق و غرب در عالم سیاست به وجود می‌آید و آن مقطعی است که عباسیان علیه دولت امویان قیام می‌کنند. امویان تنها امپراطوری بودند که در سه قاره زمین داشتند آنها آسیای غربی را داشتند، آفریقای شمالی به اضافۀ شبه جزیره ایبری تا سلسله جبال پیرنه را نیز داشتند. وقتی که عباسیان علیه امویان قیام کردند بقایای امویانی که از چنگ عباسیان گریختند به شبه جزیره ایبری رفتند و عملاً در داخل ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی دو قطب بوجود آمد قطب بغداد و قطب قرطبه. به تدریج امویان توانستند یک ساختار دو قطبی جدید را در شبه جزیره ایبری ایجاد کنند. نماد یک قطب اسلام است به مرکزیت قرطبه بود و نماد قطب دوم هم مسیحیت نوینی است که با مسیحیت قدیم فرق می‌کند ولی به جای اینکه یک مرکز داشته باشد چند مرکز دارد مثل کانتابریا، آراگون، کاستیل [که نیوکاسل در واقع نیوکاستیل است کما اینکه نیویورک به معنای یورک جدید است] و لیون. این‌ قطب­ها در حقیقت قابل تشبیه کردن به شیخ نشینان خلیج فارس هستند نظیرکویت، امارات متحده عربی و ابوظبی و عمان و قطر. ایالت‌های کوچکی هستند که ساخته دست سیاست امویان هستند و در نماد دشمن آن و در نهاد جزء ذات آن هستند. به هرحال رقابت هم با هم داشتند و اتحاد هم داشتند. در محیط داخلی شبه جزیره ایبری رقابت هدایت شده و نمادین بین اسلام و مسیحیت بود و در محیط بین­المللی رقابت خصومت آمیز بین بغداد و قرطبه در جریان بود. امویان در دریا و خشکی راهی را می­جستند تا بتوانند با یک جنگ بزرگ انتقام خود را از شرق بگیرند.کاری که بغداد کرد این بود که می‌خواست از فرانک‌ها علیه امویان استفاده کند و راه به جایی نبرد. خود این بحث شرق و غرب در نظام جهانی بر پایه این سوابق استوار است. پایه دوم بحث نماد و نهاد است. ما الآن با دولت‌هایی در دنیا روبرو هستیم که دو لایه هستند و در آنها نماد قدرت و نهاد قدرت وجود دارد. انگلستان یک مثال است. در انگلستان نهاد قدرت نظام سلطنتی است در حالیکه نماد آن دموکراسی و مردم سالاری است.کسی هم واقعیت وجود نظام سلطنتی در انگلیس را انکار نمی‌کند. نماد قدرت در انگلستان نخست وزیر و پارلمان است و نخست وزیر هر چهار سال عهده دار یک دوره صدارت می­شود. نمادین و نهادین شدن قدرت در غرب ریشه در تحولات  تاریخی شبه جزیره ایبری دارد. ریشۀ نماد و نهاد قدرت در تاریخ غرب به زمان هشام الموید برمی­گردد. هشام الموید در شبه جزیره ایبری نماد قدرت را از نهاد قدرت جدا کرد. او دو کاخ ساخت یکی کاخ الظاهره بود که محل استقرار عامریان بود که آن‌ها نماد قدرت بودند البته به آن‌ها حاجب می‌گفتند معادل اصطلاح نخست وزیر که اصطلاح جدیدی است. حاجب همان نقش نخست وزیر را داشت کمی قویتر. نهاد قدرت در کاخ الزهرا بود که بقایای آن نزدیکی قرطبه وجود دارد. این کاخ خیلی هم عظیم بود. شش هزار در دوبل داشته. مسئله نماد و نهاد قدرت امروز یک مسئله جدّی است. اصطلاح سومی که در قرن بیستم رواج پیدا کرد اصطلاح چپ و راست است که به انقلاب پارلمانی انگلیس برمی گردد و بحث اینکه در پارلمان اعیان طرف راست می‌نشستند عوام در سمت چپ. سپاه اشراف که در مقابل سپاه شاه کم آورد ناچار شد بوسیله کرامول از تودۀ مردم یارگیری کند. نمایندگان عوام در سمت چپ می‌نشستند. این اصطلاح هم ادامه پیدا کرد. البته بعدها مارکس اصطلاح کارگران و سرمایه داران را مطرح کرد و لنین اصطلاح زحمت کشان و امپریالیست‌ها را مطرح کرد. غربی‌ها آمدند اصطلاح جهان آزاد و دولت‌های تمامیت خواه را مطرح کردند. سازمان ملل به یک شکلی از همه این ریشه‌های تاریخی دارد سهم می‌گیرد و شکل می‌گیرد. پایه اساسی سازمان ملل استفاده از دو شعار اساسی تاریخ بشر است اوّل شعار عدالت و دوم شعار آزادی. غربی‌ها آمدند این دو شعار را در یک فضای کاملاً ماتریالیستی بازتعریف کردند. تعریف عدالت در مارکسیسم قرار گرفت و برابری فیزیکی و کمی داشته‌های افراد جامعه و به ظاهر حذف طبقه حاکم تعریف شد و آزادی هم بر همان مبنای ماتریالیستی تعریف شد. هر کس آزاد است هر کاری می‌خواهد بکند به شرطی که به دیگران ضرری نرساند. البته این تعریف ذاتاً یک تعریف بی مفهوم است چون هر کسی بخشی از دیگران است می‌خواهم بگویم پایه‌های تشکیل سازمان ملل و نظام دوقطبی به گذشته بر می­­گردد. از وقتی که مارکس از آلمان به انگلیس مهاجرت کرد و با همکاری انگلس که از طبقه بورژوا بود ساختمان نظری مارکسیسم را طراحی کردند و در مرحله بعد لنین که خودش برادرش را در ستیز با شاه در روسیه از دست داده بود در انگلیس با مارکسیسم آشنا شد از انگلیس هم با یک پشتوانه حزبی و تشکیلاتی و مالی و هم با پشتوانه ایدئولوژیک به روسیه رفت و انقلاب روسیه را از چنگ گاپون درآورد که یک کشیش بود. غربی‌ها هم که دم از آزادی و لیبرالیسم می‌زدند بدین صورت نظام جهانی با دو شعار عدالت و آزادی شکل گرفت که یکی از اختراعات بزرگ تاریخ بشر بود. نظام جهانی دوقطبی با قطب مارکسیسم و کاپیتالیسم در اقتصاد، لیبرالیسم و سوسیالیسم در سیاست اجتماعی و ماتریالیسم در هر دو. شگفتی این نظام دوقطبی در این بود که می‌توانست نفرت برخاسته از خود را به عامل بقای خود تبدیل کند و این واقعاً یک شاهکار بود. مثل اتومبیلی که دود خودش را سوخت خودش بکند. تا حالا چنین اتومبیلی ساخته نشده که دود خودش را تبدیل به سوخت خودش بکند و در یک سیکل بسته تولید انرژی کند. نظام جهانی دوقطبی این کار را می‌کرد به مردم دنیا باورانده بودند که یا مارکسیسم یا کاپیتالیسم در اقتصاد یا شرق یا غرب در سیاست، چپ یا راست در گرایش‌های سیاسی و اقتصادی بصورت یک ماشین دودسوز نظام دو قطبی را ساختند این را به مردم دنیا باورانده بودند یکی از دو قطب را باید بپذیرید یا چپ یا راست، یا شرق یا غرب، یا ناتو یا ورشو، یا سوسیالیسم یا کاپیتالیسم. انقلاب اسلامی ایران بود که به عمر نظام جهانی دو قطبی پایان داد و این اصطلاحات را بدور ریخت ولی حرکت­های ارتجاعی که بعد از انقلاب در ایران صورت گرفت در جهت احیاء این اصطلاحات سیاسی کهنه و این سکّه­های از رونق افتاده حرکت نمود. در حالی که انقلاب اسلامی روی این اصطلاحات خط بطلان کشیده بود. در نظام دو قطبی اگر مردمی در جایی از ستم آمریکا به ستوه در می‌آمدند فکر می‌کردند که باید به شوروی پناه ببرند و راهی جز این وجود ندارد یا آمریکا یا شوروی. و اگر مردمی در اروپای شرقی یا آسیای مرکزی یا هر جای دیگر از ستم روسیه به ستوه در می‌آمدند باید به آمریکا و انگلیس و فرانسه پناه می‌بردند. مثلاً دوبچک در لهستان، هایله مریم در حبشه، وانتیو در سایگون، هوشی مین در ویتنام شمالی همه نمودهای این فرایند بودند و این طور دنیا در دو دست نظام جهانی حفظ می‌شد. یا این یا آن بود. ریشه‌های پیدایش اندیشۀ نه شرقی نه غربی به تدریج در هر دو قطب شکل گرفت آدم‌هایی مثل ناصر یا سوکارنو یا حتی مثل تیتو در یوگسلاوی به این فکر افتادند که باید یک راه سومی را در پیش گرفت. مشکل این‌ها این بود که یک ایدئولوژی بارز نداشتند آنها شرق و غرب را و چپ و راست را نفی می‌کردند ولی ایدئولوژی بدیل نداشتند که حالا شرق و غرب را برداریم به جای آن چه چیزی بگذاریم. نه در سیاست، نه در اقتصاد و نه در فلسفه این‌ها فاقد ایدئولوژی بدیل بودند. مائو هم وقتی که مقدرات چین را بدست گرفت به تدریج احساس کرد که باید به راهی شبیه به راه همین چهره‌ها یعنی سوکارنو و ناصر فکر کند. یعنی به نحوی باید این دو قطب را نفی کند ولی او هم نتوانست یک ایدئولوژی جهانگیر ارائه کند البته قدرت چین پایه یک جنبش جدید در جهان تحت عنوان مائویسم شد. منتها چین خودش به تدریج راه دیگری را در پیش گرفت بعد از سفر نیکسون وکسینجر و دیپلماسی پینگ پنگ راه چنین تغییر کرد و زلف سوسیالیسم چین به زلف کاپیتالیسم آمریکائی گره خورد. اتفاقی که در انقلاب اسلامی ایران افتاد این بود که اساساً با شعار نفی این دو قطب نظام جهانی انقلاب شکل گرفت یعنی شعار نه شرقی، نه غربی تا اینجا با سوکارنو و نهرو، ناصرو مائو در نفی شرق و غرب دوقطب نظام جهانی اشتراک نظر و اشتراک وضعیت داشت اما قدم بلندتری که انقلاب اسلامی برداشت این بود که می‌گفت: “نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی” با جمهوریت حق رای سرنوشت مردم را تثبیت کرد با اسلامیّت راه و جهت گیری تاریخ را تعیین کرد و این افق جدیدی را در دنیا گشود. در آستانه پیروی انقلاب، ادبیات این انقلاب در یک سطح نازک ژورنالیستی جهانی شد نه در یک ژرفای عمیق فلسفی یا دانشگاهی. حتی بعضی از سیاستمداران دنیا اصطلاح مستضعفین را به کار می‌گرفتند اصطلاح مستضعفین خیلی جامع‌تر از اصطلاح کارگران و کشاورزان مارکس است یا همین اصطلاح استکبار جهانی یا کفر جهانی یا ادبیاتی که این انقلاب ایجاد کرد الآن ما در مقابل دو سه سؤال قرار داریم یکی اینکه رابطه فروپاشی شوروی با این فرآیند تاریخی چیست؟ چون که خود روس‌ها اصلاً ادعا نکردند این فروپاشی تحت تأثیر این فضای جدید بود و گورباچف بیشتر بحران اقتصادی و مدیریتی را مطرح کرد. غربی‌ها هم همین حرف‌ها را زدند. دوم اینکه ما که می‌توانستیم و توانستیم و ادعا می‌توانستیم داشته باشیم و داشتیم و داشته‌ای را اعلام کردیم داریم که داریم و آن اسلام است هنوز نتوانستیم این مکتب را در مقیاس جهانی به صورت یک بدیل ارائه کنیم و حتی یک حرکت‌های ارتجاعی ضعیفی در میان غربزدگان داخل کشور خودمان نسبت به مبانی انقلاب شکل گرفت هر چند همه گیر نبود اما بود. حالا بیاییم به سئوال اول نگاه کنیم چه رابطه‌ای بین انقلاب اسلامی و فروپاشی شوروی و روند تهدیداتی که نظام دوقطبی با آن‌ها روبرو بود وجود داشت؟

صفوی: تاریخ بشر شاهد چند نوع تمدن بوده است خوب است. به مرحله‌ای که اکنون درون آن هستیم از منظر تمدنی نگاه کنیم. یک دوره تمدن فئودالیته تا رنسانس بودهاست. دوره رنسانس آغاز رشد و شکوفا شدن بورژوازی است. تا قرن 18 که انقلاب صنعتی رخ می‌دهد انقلاب صنعتی تاریخ تمدن بشر را عوض کرد و تمدن جدیدی را تولید کرد که به نام تمدن صنعتی مشهور بوده است.

تمدن صنعتی تمام مناسبات تولید و روابط نیروهای اقتصادی و به تبع آن تا حدّی روابط بین‌الملل و معادلات سیاسی و شرایط نظام جهانی را تغییر داد. با نیروی محرکۀ تمدن صنعتی است که استعمار جدید اروپایی و غربی شکل می‌گیرد و تولید انبوه نیازمند مواد اولیه فراوان و توزیع و مصرف انبوه می­شود و جهان کم کم وارد نظم جدیدی می‌شود و اروپا وارد عرصۀ استعمارگری و بهره­کشی از کشورهای آفریقایی و آسیائی و آمریکای لاتین می‌شود و کم کم نظام سرمایه داری شکل می­گیرد یعنی نظام فئودالیته جدید یا بورژوازی و از دل آن نظام سرمایه داری امروزین ایجاد می‌شود و در اروپا و سپس در آمریکا سیطره پیدا می‌کند و از دل نظام سرمایه داری و بنا بر مقتضیات ذاتی و ماهوی نظام سرمایه داری و بخاطر انباشت سرمایه و نیاز به بازارهای جدید، جنگ‌های جهانی بوجود می‌آید که مقتضای نظام سرمایه داری جهانی است و در دل این منازعات و فرآیند تغییر و تحولاتی که در مناسبات اقتصادی ایجاد می‌شود نظریه مارکسیسم و سوسیالیسم نیز مطرح می‌شود و در پی آن شوروی بوجود می‌آید تا قطب دوّم نظام جهانی را بوجود آورد و جنگ جهانی دوم و ظهور نهضت­های ضدد کاپیتالیستی در اروپا به مقتضای ماهیت سرمایه داری جهان صورت می‌گیرد و پس از افول ستاره امپراطوری­های فرانسه و انگلیس در جنگ جهانی دوم و شکست و نابودی کامل ایتالیا و ژاپن و آلمان نظام جهانی دوقطبی به سرکردگی آمریکا و شوروی ایجاد می‌شود و این روند ادامه پیدا می‌کند پس از آن نهضت‌های ضد استعماری در جهان سوم اوج می­گیرد و جنبش غیرمتعهدها ایجاد می‌شود و متناسب با شرایط جدید و مناسبات جدید، استعمار قدیم کنار رفته و استعمار نو پدیدار می‌شود. کشورهای مستقل در آسیا و آفریقا آمریکای لاتین ایجاد می‌شوند که از درون آنها جهان سوم بوجود می­آید.

 بنابراین پس انقلاب صنعتی، در قرن بیستم ما وارد یک تمدن جدید می‌شویم. تمدنی که از جهت تکنولوژیکالی نطفه آن در انگلیس منعقد شده است ولی به سرعت فراگیر می‌شود.

 ولی الآن ما در  تمدن جدیدی هستیم که من «تمدن دیجیتالی» آن را می نامم و آلوین تافلر آن را «موج سوم» نامیده است.الوین تافلر که تا حدّی شرایط جدید را پیش بینی کرد و با توجه به شرایط جدیدی که ایجاد شد و مناسبات جدیدی که در جهان دارد شکل می‌گیرد گفت در این شرایط جدید نقش قدرت­های بزرگ کم می‌شود و دولت‌های توتالیتر تقریباً از بین می‌روند و شرکتهای چند ملیتی قدرت پیدا می نمایند.

فرهنگ اسلامی: این وضعیّت را شما هم پیش بینی می‌کنید؟ مثلاً پیش­بینی می­کنیدکه دولت انگلستان از بین برود؟ چون دولت انگلستان هم یک دولت توتالیتر است

صفوی: نه. ولی همان طور که دیدیم شوروی که بزرگترین نماد قدرت توتالیتر بود متلاشی شد در پی آن تمام بلوک شرق فرو ریخت. فوکویاما بعد از فروپاشی شوروی گفت «پایان تاریخ» فرا رسیده و تنها یک راه وجود دارد و آن هم نظام سرمایه داری است و راه دیگری هم وجود ندارد او گفت: نظام سرمایه داری و لیبرالیسم بهترین نظام است.

اما بحران 2007 اقتصادی آمریکا که عوارض آن به سراسر جهان منتقل شد [و هنوز این بحران زنده است و تمام شرایط را در اروپا و در خاور دور تغییر داد] بر جهان سوم هم اثر گذاشت و نشان داد که مناسبات و ساختارهای اقتصادی گذشته دیگر جواب نمی‌دهد و جهان نیاز به یک ساختار جدید اقتصادی دارد. ساختار جدید اقتصادی که ایجاد می‌شود در تبع آن ساختارهای جدید سیاسی و روابط بین‌الملل ایجاد می‌شود. بحرانی که ما الآن در آن هستیم – و جهان با آن روبرو است – آن است که هنوز نظام جایگزین سرمایه داری یا لیبرالیسم اقتصادی و تئوری‌های مختلف اقتصادی که در جهان سرمایه داری تعریف و توصیف شده هنوز معین نشده است من در جلسات متعددی که با نخبگان غرب در لندن داشته­ام دیده­ام که همۀ معترض به این بحران هستند. نظام سرمایه داری و نوع کارکردهای آن و مناسبات اقتصادی آن شکست خورده و دیگر این روش جواب نمی‌دهد. ما باید روش جدیدی را معرفی کنیم و در روش جدید هنوز غرب به نتیجه‌ای نرسیده است. بحران مالی در آمریکا جهانی شد و نشانه‌های بارز ضرورت ورود به تمدن جدید دیجیتالی و اعلان پایان دوره تمدن صنعتی [با تمام مناسبات خودش است] آشکار شده است. در دوره جدید امکان اینکه ملت‌ها نقش بیشتری بازی کنند بوجود می‌آید و مناسبات جهانی عوض می‌شود و شرایطی فراهم می­شود که فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها و نظریه‌های مختلف بتوانند خودشان را عرضه کنند. و هر که تواناتر است این امکان را دارد که به پیروزی هم برسد. شرایط جدیدی فراهم شده که توتالیتریسم رنگ ببازد. در تمدن جدید ب، امکان استبداد مطلق دولت تضعیف میشود.

دولت اکثرا در طول تاریخ تا کنون یک شری بوده که هست. دولت‌ها معمولاً ابزار طبقه حاکمه برای استثمار توده‌های مردم بودند.

فرهنگ اسلامی: استثنایی دارد یا خیر؟ نظر شما در مورد دولت داوود(ع)، دولت سلیمان(ع) دولت پیامبر اسلام(ص) و دولت امام مهدی(ع) چیست. نظر شر بودن دولت را مارکس مطرح کرد.

صفوی: نظر شر بودن دولت را افراد و نحله های محتلف فکری و سیاسی گفته اند ماند اسپنسر و چامسکی دولت را شر نسبی میدانند اما آنارشیستهای مانند تولستوی، باکونین و پردودن دولت را شر مطلق میدانند. آنارشیسم، برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعهٔ «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های خودمختار است مثل اصناف و سندیکاهای مختلف مردمی و حرفه ای. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجبارِ یک قدرتِ سازمان‌یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف توزیع قدرت و ثروت و برقراری عدالت برآیند. امروز سندیکاهای کارگری در آمریکای لاتین نقش مهمی در کنترل دولت دارند. آنارشیست‌ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت می‌دانند. آنها معتقدند که تمام نظامات حکومتی مرتکب نوعی آپارتاید ساختاری هستند و به نوعی حکومت‌ها همه ضدمردمی و در دست قدرت‌ها و سرمایه‌دارانند. تولستوی می‌گوید بهتر این است که محبت خداوند بر مردم حکمرانی نماید. 

اما این­ نمونه های تاریخی که فرمودید راجع به تشکیل دولت توسط صالحان، استثناء هستند. قاعده‌های تاریخی را اکثریت تعیین می­کند. آن روندی که تاریخ طی کرده این است که اکثر این دولت‌ها چنین بوده­اند. همانطور که شما فرمودید چند دولت را می‌توانیم بشماریم [که از ده تا بالاتر نمی‌رود] که خیر بوده­اند. برای همین بحث مهدویت و بحث منجی وجود دارد و بخاطر همین است که ما منتظر مدینه فاضله هستیم که آن منجی بیاید و آن را بسازد. با کمک اندیشه مهدویت و با کمک نیروهای پیشرو و با کمک نیروهای نخبه، جامعه مهدوی ساخته می­شود ولی امروز بشریت به آنجایی که می‌خواسته نرسیده یعنی آن دولت‌ها هم پایدار نماندند. دولت پیغمبر(ص) هم تداوم نیافت. جامعه مهدوی در آینده ساخته می­شود ولی در زمان حضرت علی (ع) فرصت لازم برای جامعه سازی قرآنی بوجود نیامد. و جامعۀ توحیدی ساخته نشد اگر جامعه توحیدی ساخته شده بود که حضرت علی(ع) به شهادت نمی­رسید و آن جنگ‌ها صورت نمی‌گرفت و چند دهه بعد از رحلت پیغمبر(ص) ‌آمدند و فرزندان پیغمبر را به آن وضع فجیع شهید کردند و امام حسن(ع)  و امام حسین (ع) را آن طور شهید کردند.

ولی دولت ساخته شد.

صفوی: مسئله این است که دولت را چه تعریف بکنیم. آموزه های گوناگون پیرامون ماهیت دولت و چگونگی پیدایش آن وجود داد.  تبارشناسی این نظریات در متون کلاسیک غرب بخصوص یونان باستان و فلسفه سیاسی مسیحیت و منابع کلاسیک اسلامی و ایرانی از زوایای گوناگون قابل مطالعه و تفسیراست. درمباحث مربوط به دولت مدرن، نظریات مربوط به دولت مطلقه (absolute)دولت مشروطه (constitutional)دولت اخلاقی (moral)دولت طبقاتی (class) ودولت کثرت گرا (pluralistic)از مهمترین مباحث مربوط به دولت در عرصه ی فلسفی، سیاسی، تاریخی و حقوقی است. بنده در کتاب جدیدم(۱۳۹۶) «گفتمان انقلابی در جهان اسلام»، آرای سیاسی متفکران مسلمان در دویست سال گذشته از میرزای شیرازی تا آیت الله خامنه ای را مطرح نموده ام.

اما حضرت علی(ع) ولی خدا بود، خدا او را منصوب کرده بود اما جامعه آمادۀ قبول اعمال ولایت علی بن ابی طالب(ع) در حوزه سیاست را نداشت.

فرهنگ اسلامی: ولی علی(ع)  به وسیلۀ مردم به قدرت رسید.

صفوی: اما بخاطر شرایط جامعه سه جنگ‌ در طول 5 سال صورت گرفت و سرانجام امام علی را شهید کردند.

فرهنگ اسلامی: با نظر شما موافقم که کلیت جامعه علی(ع) را نپذیرفت ولی مرکزیت آن که مدینه بود به علی(ع)  گرایش داشت کلیت جامعه علی(ع)  را نپذیرفت ولی مرکزیت جامعه یعنی مدینه و بعد کوفه حضرت علی(ع) را پذیرفت. حالا این موضوع بحث ما نیست

صفوی: امام حسن(ع) هم 6فقط  ماه حکومت کردند و سردارانش به او خیانت کردند.

فرهنگ اسلامی: و در ساباط به امام حسن حمله کردند

صفوی: کوفه و بصره که مرکز تشیع بود همین کسانی که بعنوان شیعیان عراق شناخته می­شدند امام حسین را دعوت کردند چه کسی امام حسین(ع) را کشت؟

فرهنگ اسلامی: لشکر کوفه

صفوی:  همین اهل عراق امام حسین(ع) را شهید کردند و برای همین هم از نظر برخی عراق هیچ وقت آینده خوش تا آمدن حضرت مهدی(عج) نخواهد داشت.

به هرحال تمدن جدید درست شده این تمدن یک دوره جدیدی در زندگی بشر را سامان می‌دهد. این دوره جدید را در چارچوب تمدن جدید باید نگاه بکنیم و تحلیل بکنیم و از فضای قرن بیستم فاصله بگیریم. این جنگ‌هایی که دارد صورت می‌گیرد این تحولاتی که دارد در منطقه بوجود می‌آید و افق آینده و ظرفیت‌های جدیدی که فراهم شده این‌ها را باید در چارچوب تمدن جدید تحلیل بکنیم. یعنی از فضای دوره تمدن صنعتی باید بیرون بیاییم  و تمدن جدید را دریابیم تا ببینیم که چه اتفاقاتی ممکن است در آینده بیفتد و چه امکاناتی داریم و چه کارهایی می‌توانیم در چارچوب این تمدن جدید بکنیم.

فرهنگ اسلامی آنچه که مسلم است این است که یک نظام دو قطبی وجود داشت و نیز آنچه که مسلم است این است که این نظام متلاشی شده و پس از متلاشی شدن آن یک مدت صحبت از نظام یک قطبی به رهبری آمریکا می‌شد که آن هم الآن به چالش کشیده شده و آمریکا نتوانسته قدرت رهبری در جهان را در اختیار خود داشته باشد. پیش بینی شما در مورد آینده چیست با توجه به اینکه دنیا احتیاج به نظم جهانی دارد. نظمی که حافظ امنیّت، عدالت و مراودات جهانی باشد. سرنوشت مردم دنیا به هم گره خورده است. ما احتیاج به یک نظم جهانی داریم. نظام دوقطبی از بین رفته و نظام یک قطبی شکل نگرفته و امکان وجود پیدا نکرده است برای اداره آیندۀ جهان چه راه‌هایی در مقابل بشریت است؟

صفوی: این سؤال، سؤالی است که الآن مسئلۀ اصلی ذهن نخبگان و تئورسین‌های جهان است. اگر الآن این سئوال در تهران مطرح است، هم زمان  در لندن، واشنگتن، پکن و مسکو هم مطرح است. آنها هم به همین مسئله دارند فکر می‌کنند. واقعیت این است که نظام یک قطبی دیگر مسئله دار شده است و جهان دارد به سمت چندقطبی شدن می‌رود. اما در مقابل این روند آمریکا دارد مقاومت می‌کند و می­خواهد این فرآیند را  با تأخیر روبرو کند. بخشی از تحولاتی که در منطقه آسیای غربی و خاورمیانه رخ می‌دهد، بخاطر همین فرآیند  مرگ و زایش جدید است، بخاطر همین تحول، دوران ما دوران نقطه عطف مهمی است که دارد در تاریخ بشر رخ می‌دهد، بخصوص از آن جهت که خاورمیانه کانون اصلی پیدایش تمدن جهانی است.

 سیاست آمریکا این است که در مورد خاورمیانه سیاست سرزمین سوخته را در پیش بگیرد و از این منطقه به سمت چین حرکت کند و برای مقابله با چین آماده شود.

 حکومت آمریکا در آسیای غربی راهبرد زمین سوخته را پیش گرفته و می­خواهد تمام خاورمیانه را به خاک و خون بکشد و زیرساخت‌های کشورهای اسلامی خاورمیانه را از بین ببرد و اقتصاد و ثروت‌های انباشته‌ را از بین ببرد و یک زمین سوخته را بر جای بگذارد تا منطقه آباد خاورمیانه به دست رقبایش یعنی اروپا و روسیه و چین نرسد به این امید که شاید بتواند نظام یک قطبی را تا حدی حفظ کند و بعد هم در شرایط چندقطبی شدن جهان از آن‌ها جلوتر باشد.

 بنابراین بازی‌ای که این‌ها در منطقه دارند می‌کنند و جنگهای سوریه، لیبی، عراق، یمن، افغانستان در چارچوب همین سیاست زمین سوخته است. لذا در این منطقه تا مدتی با همین وضع روبرو هستیم یعنی با وضع بی نظمی و هرج و مرج روبرو هستیم و این هم خواست آمریکا است و نیروی خودش را بکار می‌برد و از قدرت‌های منطقه‌ای هم استفاده می‌کند یعنی کشورهای عربستان و حتی ترکیه البته این کشورها آنقدر فکر و ذهن برنامه ریز و نخبه ندارند که این مسائل را بفهمند. آنها نه امروزشان را می‌فهمند و نه برای آینده به راهبردهای مؤثری فکر می‌کنند لذا  بازیچۀ دست آمریکا شدند. تا ثروت‌های این‌ها از بین نرود این قصه ادامه دارد.

  از سوی دیگر خاورمیانه اهمیت اقتصادی خودش را در قرن بیست و یکم از دست می‌دهد اهمیت اقتصادی خاورمیانه بخاطر انرژی‌های فسیلی بوده است. انرژی‌های فسیلی دیگر دارد اهمیت خودش را در قرن بیست و یکم از دست می‌دهد و انرژی‌های جدید دارد جایگزین می‌شود و اگر این انرژی‌های جدید به وفور بیاید دیگر انرژی‌های فسیلی اهمیتی ندارد.

فرهنگ اسلامی: چند سال طول می‌کشد تا انرژی‌های جدید جهانگیر شود؟

صفوی: انرژی‌های جدید که آمده  مانند انرژی‌های خورشیدی و انرژی‌های الکتریکی.

فرهنگ اسلامی: ولی اگر یک اتومبیل بخواهد از انرژی خورشیدی استفاده کند باید روی طاقش صفحه‌ای بزرگ نصب کند که چند برابر طولش باشد و این فعلاً عملی نیست.

صفوی: این طور نیست. مقامات بریتانیا، فرانسه و آلمان بیان ‌کرده اند تا ۲۰۴۰ تولید اتومبیل‌های با انرژی‌های فسیلی در این کشورها ممنوع می‌شود. و اتوموبیل های الکتریکی جایگزین میشود. چین هم به کاروان توقف استفاده از انرژی فسیلی در اتومبیل رانی پیوسته است. همچنین شرکت خودرو سازی ولوو اخیرا اعلام کرد که تمام خودرو های این شرکت سوئدی پس از سال 2019، الکتریکی یا هیبریدی خواهد بود. یا برزیل  یکی از کشورهایی است که پروژه‌های بزرگی برای استفاده از انرژی‌های نو (انرژی‌های تجدیدپذیر) انجام می‌دهد. ۱۸٪ از کل مصرف سوخت اتومبیل‌های برزیل از طریق سوخت «اتانولی» که از ساقهٔ نیشکر به‌دست می‌آید تأمین می‌شود.

متخصصین و دانشمندان انرژی در این مسئله متفق هستند که انرژی‌های جدید در این قرن جایگزین انرژی فسیلی می‌شود. از این جهت امتیاز اقتصادی خاورمیانه از دست می‌رود و به همین دلیل هم هست که انرژی فسیلی دیگر برای تمدن جدید اهمیتی ندارد. رقیب آمریکا، هم چین است آمریکا باید چین را کنترل کند منتهی می­خواهد ثروت و مکنتی که در این منطقه هست به دست اروپا و روسیه نیفتد. در نتیجه تئوری زمین سوخته را پیش گرفته همه عوامل آمریکا هم در همین چارچوب دارند اعمال نقش می‌کنند. آمریکائی‌ها هم اسلحه هایشان را می‌فروشند و هم پول‌های بازیگران منطقه را خرج می‌کنند هم نیروهایشان را مستهلک می‌کنند هم انرژیشان را نابود می‌کنند. بازی پیچیده‌تر از آن است که در سطح روزنامه‌ها و فهم تحلیلگران عادی باشد. یک راهبرد چند لایه است. لیبی و سوریه را نابود کردند و دشمنان اسرائیل آسیب دیدند الآن من به نوشته خودم نگاه می‌کنم در 2011 منتشر کردیم گفتیم بازنده 2011 در خاورمیانه اسرائیل بوده ولی الآن ما 2017 هستیم پیروز صحنه فعلاً اسرائیل است، چون لیبی، سوریه و عراق سه بازیگر اصلی خاورمیانه از بین رفتند.

فرهنگ اسلامی: آیا شما معتقدید که الآن یک نظام جهانی یک قطبی به رهبری آمریکا وجود دارد؟

صفوی: الان هنوز نظام چندقطبی درست نشده الآن آمریکا هژمونی خود را در خاورمیانه از دست داده اما در سطح جهانی ما هنوز وارد جهان چندقطبی نشدیم امروز هنوز آمریکا بزرگترین قدرت اقتصادی . سیاسی و فرهنگی دنیا را دارد، بزرگترین قدرت نظامی را دارد، بزرگترین قدرت فرهنگی و رسانه‌ای جهان را دارد ولی این هژمونی آمریکا ترک خورده و ما داریم وارد جهان جدیدی می‌شویم که چندقطبی می‌شود تئوری آن یعنی تئوری سرمایه داری هم با شکست روبرو شده بنابراین هژمونی آمریکا الآن حداقل در خاورمیانه شکست خورده است

فرهنگ اسلامی: در آسیای شرقی هم کره شمالی در مقابل استبداد آمریکا ایستاده، آمریکا در آمریکای جنوبی هم مشکل دارد.

صفوی: ولی هنوز جهان چندقطبی درست نشده یعنی هنوز چین حاضر نیست به صحنه بیاید و رسماً با آمریکا رقابت سیاسی و اقتصادی بکند و در حوزه نظامی حضور پیدا بکند و یا در خاورمیانه با آمریکا شاخ به شاخ شود همان طور که دیدیم در صحنه لیبی و سوریه چین اصلاً حضور ندارد. یعنی مهم‌ترین رقیب بالقوه آمریکا در جهان الآن چین است که قدرت اقتصادی و نظامی آن در حدی است که بتواند با آمریکا وارد چالش شود و رقیبش شود. روسیه یا ژاپن یا حتی اروپا هیچکدام رقیب هم طراز اقتصادی آمریکا نیستند. علاوه بر چین، برزیل هم هست، هند هم هست، خود اروپا الآن به عنوان یک واحد جدید می‌تواند وارد عمل شود. اختلافات بین آمریکا و اروپا دارد کمی بزرگتر می‌شود بخصوص آلمان نقش مهمی را می­تواند داشته باشد. آلمان به خودش آمده. الآن آلمان سلطان اروپاست. آلمان آن هدفی را که در جنگ جهانی اول و دوم به آن نرسید، الآن با توسعه اقتصادی و با قدرت اقتصادی به آن می­خواهد برسد امروز بخاطر توسعه و قدرت اقتصادی آلمان، سلطان اروپا شده و انگلیس را از این اتحادیه بیرون رانده است.

فرهنگ اسلامی: ولی انگلیس خودش از اتحادیه اروپا بیرون آمد.

صفوی: مجبور شد. نمی‌خواست بیرون برود. یعنی نوع تعاریفی که فرانسه و آلمان در اتحادیه اروپا کردند خوشایند انگلیس نشد هر چه ایده انگلیس‌ها داشتند، آلمان و فرانسه با آن مخالفت کردند

فرهنگ اسلامی: در مورد قدرت اقتصادی باید گفت قدرت اقتصادی را نمی‌شود در چارچوب مرزهای سیاسی دید. الآن قدرت اقتصادی جهان دست یک اقلیت است که این اقلیت در تمام دنیا سرمایه گذاری کرده است. اقتصاد چین در دست همان اقلیت است اقتصاد ژاپن، کره­جنوبی، آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا در دست چندین خاندان بزرگ است که تعداد آن­ها به 100 خاندان نمی‌رسد. بنابراین رونق اقتصادی در آلمان یا چین یا ژاپن یا کره جنوبی را به حساب جمعیّت این کشورها نمی‌توان گذاشت. یکی از دلایلی که چینی‌ها نمی‌توانند قدرت خود را از حوزه اقتصاد به حوزه سیاست منتقل کنند بخاطر این است که این قدرت اقتصادی یک قدرت اعتباری است و قدرت ذاتی نیست. یعنی کسانی که تجارت جهانی را در اختیار دارند اگر در بازارهای جهانی را به روی محصولات چین ببندند چین از نظر اقتصادی سقوط می‌کند. بنابراین نمی‌توان گفت که چین قادر به رقابت با آمریکاست و یا ژاپن به دلیل قدرت اقتصادی توانسته شکست نظامی و سیاسی خود در جنگ جهانی دوم را جبران کند. اداره کنندگان اقتصاد جهان فرا ملیّتی­ها هستند. جنرال موتور به ژاپن می‌رود و تویوتا می‌شود و تویوتا به کره جنوبی می‌رود و هیوندا می‌شود و هیوندا به هر جایی که برود نام مناسب با فرهنگ آنجا را بر می­گزیند یعنی اقتصاد جهانی تکثر نمادین و تمرکز نهادین دارد. بنابراین نمی‌توانیم رونق‌های اقتصادی چین را تنها به حساب کشور چین بگذاریم. خود غرب شریک اصلی تجارت چین است و بخشی از سود هر کالایی که در چین تولید می‌شود به حساب کمپانی‌های غربی می‌رود. جمعیّت انبوه چین و هند و برزیل نباید ما را به سوی این نظریه هدایت کند که آنها فاتحان آینده جهانند آنها با جمعیّت­هائی داشتند در قرن نوزدهم مغلوب کشورهائی شدند که یک دهم آنها جمعیّت داشتند کشورهائی نظیر انگلیس و فرانسه و اسپانیا.

صفوی: همان طور که عرض کردم نظام صنعتی و فراصنعتی یک ماهیتی دارد که مناسبات تولید و روابط بین نیروی کار و سرمایه را تعریف می‌کند این یک قاعده کلی است و الآن که جهانی شده و شکل جهانی هم پیدا کرده اما شرایط در همه جا با هم یکسان نیست. یعنی نسبت وضعیت آلمان با چین و ژاپن متفاوت است. آلمان به تنهایی نقش مهمی در تولید دانش فنی دارد و دانش فنی، تکنولوژی را درست کرده و تکنولوژی تبدیل به ثروت شده است. این وضع را چین ندارد. چین بیشتر دارد کپی برداری می‌کند. همان طور که گفتید چین بیشتر با سرمایه گذاری آمریکا و ژاپن تعریف شده است یعنی هم از جهت سرمایه و هم از جهت دانش فنی قابل مقایسه با آلمان نیست. حتی آلمان قابل مقایسه با ژاپن نیست. آلمان خیلی پیشرفته‌تر از ژاپن است. یعنی نقشی که آلمان در تولید دانش داشته، ژاپن نداشته بلکه سرمایه آمریکایی و دانش آمریکایی نقش مهمی در توسعه ژاپن داشته و درست بخاطر همین تمایزی که بین آلمان و چین و ژاپن وجود دارد آلمان الآن توانسته در اروپا، رقیب خودش انگلیس را حذف بکند و عملاً در اروپا حرف اول را بزند و بنابراین اروپای تحت رهبری آلمان و فرانسه یکی از رقیب‌های جدی آمریکا در جهان چند قطبی خواهد شد. من این مسئله را در رابطه با آینده و فرآیند چند قطبی شدن آن می­گویم و این قطب‌ها چه کسانی هستند می‌خواستم بگویم که بنا بر چه ظرفیت‌هایی داریم این پیش بینی‌های محتمل را می‌کنیم. در مورد همه این‌ها به طور قاطع نمی‌توانیم اظهار نظر کنیم. بطور محتمل نظریاتی وجود دارد که احتمالاً اروپای تحت رهبری آلمان یکی از رقبای آمریکا می‌شود بعد هم برزیل چین و هند و روسیه. و این تحلیل را هم گفتم که اقتصاد آمریکا الآن مسئله دارد. اصلاً کل نظام سرمایه داری دچار مسئله شده است.

اما بیاییم در چارچوب این اندیشه‌ها و وضع آیندۀ جهان اسلام و نسبت آن با نظام آینده جهانی و نقشی که احتمال دارد بتواند بازی بکند را بررسی کنیم. اسلام دینی است که از طرف خدا نازل شده و ما معتقدیم  دارای حقیقت نظری و عملی است و تنها حقیقتی است که می‌تواند جهان را به رستگاری برساند. این اعتقادات ماست. ولی اینکه مثلاً در صد سال آینده چه می‌شود؟ من معتقدم نمی­توان به دقت گمانه زنی کرد. تمدن بشر 10000 سال است که شروع شده و اسلام 1400 سال است که از طرف خداوند نازل شده. اینکه چند سال و یا چند ده هزار سال دیگر امام زمان ظهور می­کنند برای ما معلوم نیست.

الآن با توجه به این مسائلی که در خاورمیانه ایجاد شده است یک تصویر بسیار منفی از اسلام در جهان معرفی شده است و این اسلام افراطی و خشونت گرا متاسفانه خوراک لازم را برای رسانه­های امپریالیستی فراهم کرده و توانستند تأثیر بسیار منفی در افکار عمومی مسلمانان و غیرمسلمانان بگذراند. بعضی از مسلمانان می‌گویند آیا اسلام داعش و طالبان اسلام است؟ این اسلام چه نوع اسلام است؟ به هرحال سؤال می‌کنند که شما می‌گفتید اسلام بسم الله الرحمن الرحیم است عشق و محبت و عدالت است این که شما می‌گویید درست است یا آن که الآن طالبان می‌کنند، و عربستان انجام می‌دهد و در سوریه به نمایش می­گذارند. بنابراین متاسفانه الآن این توطئه غرب موفق شد که ضربه سختی به  چهرۀ اسلام بزند. از طرف دیگر متاسفانه همه قصه متعلق به توطئه‌های غرب نیست بخش مهمی از قصه به ناتوانی و عدم مدیریت فرهنگی مسلمانان و حکومت‌های جوامع مسلمان مربوط است که نتوانستند اسلام ناب محمدی را معرفی کنند و پیاده کنند و به جهان نشان دهند

فرهنگ اسلامی: نتوانستند یا نخواستند؟ کدام یک از این رژیم‌هایی که در جهان اسلام وجود دارد [غیر از جمهوری اسلامی] بر مبنای اسلام شکل گرفته است؟

صفوی: ما هم نتوانسته­ایم یک مدلی ارائه کنیم که به جهان بفهماند این اسلام ناب محمدی است که می‌خواهیم آن را در مناسبات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی پیاده کنیم و جامعه­ای بسازیم که در آن تضاد طبقاتی نباشد، شکاف طبقاتی نباشد، در آن اخلاق باشد، دروغ نباشد دزدی نباشد، فساد نباشد. الآن آیا در جامعه ما اخلاق و نظم و عدالت هست؟ چرا بعد از 40 سال نتوانستیم مدل موفقی را ارائه کنیم که به جهان بگوئیم اسلام  این است. از جهت نظری امام خمینی، مقام معظم رهبری، مراجع عظام و متفکران نظیر استاد محمدرضا حکیمی مطالب بسیار عالی و متعالی را بیان کردند اما در عمل پیاده نشد

فرهنگ اسلامی: چرا نتوانستیم؟

صفوی: بخاطر ضعف مدیریت بوده، بخاطر نداشتن راهبرد بوده، بخاطر نداشتن برنامه بوده، بخاطر مجموعه‌ای از مسائل و عوامل متعدد بوده است

فرهنگ اسلامی: آیا بخاطر توطئه‌های داخلی و خارجی نبوده؟. آیا در طول این چهل سال، سالی بوده که در آن دشمن خارجی در صدد ضربه زدن به این انقلاب نبوده باشد؟

صفوی: ما نباید همه مشکلاتمان را به خارجی ها نسبت بدهیم. با این نگاه ما به هژمونی غرب در داخل کشور اعتراف میکنیم. بلکه شما در کشور خودت با یک سقوط اخلاقی روبرو هستید. فساد اقتصادی که در کشور هست و دزدهایی کلانی که انجام میشود که کار آمریکا و انگلیس نیست، مدیران ارشد چنین کارهایی را انجام داده اند. شکاف طبقاتی موجود در جامعه ایران کار غربی ها نیست مشکل راهبردها و مدیریت کلان اقتصاد کشور است.

فرهنگ اسلامی: و این سقوط بخاطر در پیش گرفتن مدل­های اقتصادی بود که غرب به ما ارائه داد و ما اجرا کردیم.

صفوی: نظریه اسلام درست است، انقلاب اسلامی درست است، راه امام، مقام معظم رهبری و مراجع عظام  درست است اما نخبگان و مدیران ما نتوانستند این راه را طی کنند، آرمان­های بلندی داشتیم امّا متولیان کشور نتوانستند آنها را عملی نمایند بنا بهر دلیلی که بود و یا هست. ما به استقلال سیاسی رسیده ایم اما به استقلال اقتصادی و عدالت اجتماعی و حاکمیت اخلاق اسلامی نرسیده ایم. بعد از چهل سال ما هنوز از جامعه توحیدی اسلامی بسیار دوریم.

فرهنگ اسلامی: بله به هر دلیل ولی واقعیت این است که نشد.

صفوی: الان در جهان یک چهره خشن از اسلام همین طالبان و داعش درست کردند و این را نماینده اسلام معرفی کردند این وضع، تأثیرگذاری اسلام در آینده جهان را با ابهام روبرو می‌کند. اگر بخواهیم واقع بینانه نگاه کنیم پتانسیلی وجود دارد و ظرفیت جدیدی برای اسلام در اروپا و آمریکا درست شده و مسلمانان و متفکرانی که در آنجا هستند و در دنیای پیشرفته زندگی کردند و یک فهم آکادمیک از اسلام دارند و هم ذهنشان ذهن آکادمیک است، با متدولوژی‌های جدید آشنا هستند، دسترسی به منابع اسلام شناسی دارند و بخصوص این تحولات تکنولوژیکالی اسباب این شده که دیگر نیازی نیست یک میلیون کتاب در خانه داشته باشید الآن در نرم افزار نور تمام تفاسیر هست در نرم افزار جوامع الاحادیث تمام احادیث موجود است در سی دی دیگر همه آرای فقها و کتب فقهی هست در نتیجه شما تقریباً با 4 نرم افزار تمام آرای مفسرین، فلاسفه، متکلمین و محدثین و فقها را دارید متدلوژی علمی هم اگر داشته باشید می‌توانید براساس سنت ببینید که اسلام واقعی چیست؟ خارج از این فضای بسته‌ای که در خاورمیانه وجود دارد اگر کسی حرفی بزند تکفیرش می‌کنند و تفسیقش می‌کنند. بعضی‌ها دنیای جدید را نمی‌شناسند.

فرهنگ اسلامی: و در غرب هم محدودیت‌های دیگری وجود دارد اولین محدودیت در غرب این است که خود نظریه پردازان غربی به نظریه پردازان اسلامی ساکن در غرب ایده و فکر و چارچوب نظری می‌دهند به عنوان مثال لاپیدوس که می‌آید اسلام را براساس مناطق جغرافیایی تقسیم بندی می‌کند: اسلام خاورمیانه ای، اسلام آسیایی، اسلام آفریقایی تا بتواند مسئله British Muslim را حل کند. افکار لاپیدوس در تونس، در ایران و در جاهای دیگر و از آن دقیق‌تر و نزدیکتر در خود غرب افکار متفکرین مسلمان را شکل می‌دهد یا مثلاً بحث‌هایی که در مورد قرآن مجید دارد شکل می‌گیرد در کجاست؟ در دانشگاه کلمبیا بوسیله متفکرین مسلمان و می‌گویند ظاهر قرآن مربوط به پیغمبر است و باطنش مربوط به خداست. بنابراین فضای آزادی که دلخواه همه هست در لندن و واشنگتن هم نیست.

صفوی: در آنجا اگر کسی دعوت به خشونت نکند آزاد است که آرای فلسفی، کلامی و فرهنگی خود را بیان کند

فرهنگ اسلامی: ولی انعکاسی ندارد

صفوی: این حرف دقیقی است که رسانه‌ها در خدمت اسلام نیستند.

فرهنگ اسلامی: مثلاً آقای روژه گارودی انسان بزرگی بود. روژه گارودی عضو پارلمان فرانسه بود، روژه گارودی یک سوسیالیست شناخته شده در فرانسه بود، روژه گارودی ظرفیت این را داشت که [اگر چنانچه مسلمان نمی‌شد] در انتخابات فرانسه شرکت کند و رئیس جمهور شود ولی به محض اینکه مسلمان شد، در مورد او توطئه سکوت شد و کاملاً نادیده گرفته شد بنابراین آن آزادی که مدّ نظر است در آنجا هم نیست. همچنین است سرنوشت جان کوپر و مک الواین و هوبر در انگلستان و آلمان.

صفوی: آقای روژه گارودی، آقای حامد الگار، آقای ویلیام چیتیک، آقای جیمز موریس متفکران مستقل هستند و دارند کار خودشان را می‌کنند

فرهنگ اسلامی: ولی چقدر مطرح هستند؟

صفوی: مهم نیست اتفاقاً challenge همین جاست که در دل کانون و مرکز غرب نیروهای نخبه‌ای بوجود آمدند که دارند نظام غرب را چالش تئوریتکال می‌کنند یعنی الآن سربازان امام زمان و اسلام اسب تروا در دل دنیای غرب شدند و با امکانات آن‌ها به عنوان یک آدم انگلیسی، به عنوان یک آدم آمریکائی، به عنوانی یک آدم فرانسوی چالش می‌کند نقد می‌کند این فرآیند حداقل از «رنه گنون» به این طرف شروع شد

فرهنگ اسلامی: شما وقتی به افکار عمومی کوچه و بازار لندن می‌روید چند نفر آقای چیتیک را می‌شناسند؟ صفوی: هیچی

فرهنگ اسلامی: هر جا شما می‌توانید برای خودتان فکر کنید و کسی هم شما را نشناسد هر جای دنیا این قدر آزادی هست

صفوی: آیا در خارج از غرب این افکار جدید تبدیل به گفتمان شده؟ تبدیل به گفتمان نشده اما این امکان وجود دارد که با توجه به تغییر دموگرافی در اروپا که مسلمانان از سال2050 به بعد بخش مهمی از جامعه اروپا می‌شوند [یا از نصف بالاتر می‌روند یا نصف می‌شوند] این تغییر جمعتی که در اروپا رخ می‌دهد با وجود متفکران مسلمان که اروپایی یا آمریکایی اند امکان اینکه صدای این جماعت بیشتر شنیده شود وجود دارد. چون یک جمعیتی در آنجا وجود دارد که این جمعیت مسلمان است و دل به اسلام داده و پیرو اسلام است و می‌خواهد ببیند اسلام چه می‌گوید. متفکر مسلمان آنجا چون زبان و فرهنگ آنجا را می‌داند می‌تواند با تکیه بر زبان و فرهنگ آنجا اسلام ناب محمدی را معرفی کند و این تغییر جمعیتی کمک می‌کند به او که صدای نافذی داشته باشد و پیروانی داشته باشد و این امکان هست. حالا من بطور قاطع عرض نمی‌کنم این یک ظرفیت است ما الآن در حال گذار از دورۀ جاپا به دوره نفوذ فرهنگ اسلامی در اروپا و آمریکا هستیم. من به عنوان کسی که بیست سال است در آنجا زندگی می‌کنم و به عنوان کسی که در مسائل استراتژیک تخصص دارم دقیق این سیر را دارم رصد می‌کنم. ما الآن داریم از دوره جاپا به دوره نفوذ جهش پیدا می‌کنیم. بنابراین من 40-30 سال آینده را بسیار سرنوشت ساز می‌دانم. برای همین هم این‌ها نقشه‌های کثیفی کشیدند که این تغییر دموگرافی در اروپا صورت نگیرد. می‌خواهند با این ترورها و انفجارها در اروپا فضائی را ایجاد کنند تا بتوانند قوانینی را درست کنند که مسلمانان را از اروپا اخراج کنند یا سلب تابعیت کنند. چون آن‌ها هم خطر را احساس می‌کنند. الآن در بروکسل حدود 50 درصد جمعیّت شهر مسلمان است. در پایتخت اتحادیه اروپا نصف جمعیّت آن مسلمان است.

یک نفر در تز دکتری خود این مسئله را بررسی کرده و تحقیقات میدانی کرده براساس اطلاعات و آمار دقیق عرض می‌کنم این تغییر جمعیتی در بافت اروپا به ما کمک می‌کند که یک ظرفیت جدید برای ساختن تمدن اسلامی فراهم بکنیم. یعنی از امکانات تکنولوژیکی، رسانه‌ها و قدرت مالی استفاده شود و در استخدام ارزش‌های اسلامی قرار گیرد. امروز معنویت و پیام اسلام برای انسان مسلمان غربی جاذبه شدیدی دارد. ما الآن آدم‌های بزرگی داریم مثل پروفسور عبدالرحمان در آمریکا که اولین کسی است که کارهای ملاصدرا را به انگلیسی ترجمه کرد و به جامعۀ آکادمیک آمریکا معرفی کرد الآن ملاصدرا در جامعۀ آکادمیک آمریکا و اروپا در حوزه‌های فلسفه اسلام شناسی مطرح شده است. الان سهروردی و مولانا در غرب مطرح هستند.

اسلام الآن در طبقه نخبه آمریکا و اروپا نفوذ کرده. دیگر من مهاجر نیستم که از اسلام سخن بگویم، این متفکران فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی الاصل خودشان جذب اسلام شدند. مثلاً بهترین تحقیق راجع به عطار نیشابوری مربوط به ریتر به زبان آلمانی منتشر شده است. بهترین ویرایش مثنوی کار نیکلسون است. آثار برجسته راجع به محی الدین، شمس و مولوی چییتیک در آمریکا منتشر کرده است. قرآن به زبانهای اروپایی توسط خود غربی ها ترجمه و منتشر شده است. یعنی شما نخبگان برجسته‌ای را در ایتالیا، در آلمان، در فرانسه، در انگلیس، در آمریکا در اسپانیا می‌بینید که این‌ها جذب اسلام شدند به زبان کشورهای خودشان مطالب عمیق و بنیادی درباره اسلام می­نویسند.

متفکرین مسلمان غرب نقاد تمدن غرب هستند و آینده را در چارچوب تعالیم اسلام می‌بینند منتها نه این اسلامی که امروز دارد معرفی می‌شود. اسلامی که مبتنی بر منابع معتبر دینی است و مبتنی بر مقتضیات زمان و مکان است. این اجتهاد عصری که امام خمینی می‌خواست الآن فراهم شده که ممکن است در اروپا و امریکا رخ دهد. عده‌ای از روحانیون مهاجرت کردند یا الآن دارند در آنجا زندگی می‌کنند. این تحول جدیدی است که دارد رخ می‌دهد. در واقع امیدم به جریان سنت گرا در اروپا و امریکا است. جریانی که قائل به حفظ سنت دینی در چهارچوب مقتضیات زمان و مکان است. آن جریان‌هائی که به دنبال سکولار کردن دین هستند به نظرم حرف آن‌ها خیلی خریدار پیدا نمی‌کنند چون اگر دین را بخواهیم فقط در حوزه اخلاقیات کاهش دهیم این که در مسیحیت هم هست

آنچه که اسلام را تبدیل به یک نظام اجتماعی بکند و به یک جریان تمدن ساز که ارزش‌های اسلامی در سراسر ابعاد مختلف حیات فردی و اجتماعی انسان حضور و ظهور داشته باشد و خدا تجلی و جلوه داشته باشد این آن است که به دنبال آن هستیم و این راه و این نوع تفکر الآن نمایندگانی در اروپا و امریکا دارد

الآن کتاب Study Of Quran که آقای پروفسور نصر در آمریکا منتشر کرده کتاب بسیار مهمی است یک قرآن به انگلیسی ترجمه شده و به انگلیسی تفسیر شده مبتنی بر سنت هزار سالۀ تاریخ تفسیر. من معتقد هستم در آینده غرب بخش مهمی از جهان اسلام خواهد بود اگر چنانچه دست کشتار و اخراج مسلمانان نزنند.

فرهنگ اسلامی: و احتمالش زیاد است

صفوی: الان یک توطئه دیگر نیز وجود دارد بصورت یک پروژۀ فرهنگی این پروژه جدید فرهنگی شامل چیست؟ پروژه جدید فرهنگی جدید این است که می‌گویند که دین یک امر مهمل است و موسی و عیسی و پیغمبر هم حکما و نابغه‌هائی بودند و همه معجزات هم یک جریانات و اتفاقات طبیعی بوده انکار نمی‌کنند که رود نیل شقه شده ولی یک اتفاق طبیعی بوده معجزه‌ای در کار نیست موسی(ع) و عیسی(ع) و محمد(ص) انسان­های متفاوت بودند ولی پیامبر از سوی خداوند نبودند.

اینها به دنبال درست کردن یک اخلاق جدید جهانی و یک دین جدید جهانی هستند آن‌ها می‌گویند یهودیت و مسیحیت باعث دردسر است. همه این عنوان‌ها دروغ است. اصلاً ما به این‌ها نیاز نداریم ما یک اخلاق جهانی و یک دین جهانی باید داشته باشیم و این‌ها مخالف متافیزیک هم نیستند معتقدند خدا هست متافیزیک هم هست اخلاق هم خیلی خوب است اما نیاز به پیروی کردن از سنت‌های دینی وجود ندارد

اینها می‌خواهند تمام مدل‌ها، [چون بشر باید مدل داشته باشد] و قهرمان­های تاریخ تمدن بشر را نابود ‌کنند حتی اسکندر را در فیلم اسکندر نابودش کردند او را یک آدم پست لعین منحط ضد اخلاق معرفی کردند. فیلم نوح را ساختند که شراب می‌خورد و مست می‌کند این پروژه اسطوره زدایی و تولید قهرمانان جدید بدون ریشه است.

همین جا من یک مسئله مهمی را عرض کنم. چون داریم آینده نگری می‌کنیم. مسئله تهدیدی که الآن با آن روبرو هستیم مسئله «هوش مصنوعی» است. هوش مصنوعی کل تمدن بشری را در معرض خطر قرار می‌دهد هوش مصنوعی اسبابی می‌شود که این نیروهای جدید وارد می‌شوند و بخاطر ظرفیت عظیمی که دارند به سرعت می­توانند موجبات غلبه بر دیگران را فراهم کنند. پس این خطری است که آینده جهان اسلام را تهدید می‌کند و تهدید جدی برای جهان اسلام است.

فرهنگ اسلامی: استاد گرانقدر خیلی از مشارکت حضرتعالی در این مصاحبه تشکر می­کنیم.

[1] فصلنامه فرهنگ اسلامی، شماره ۴۹. زمستان ۱۳۹۶.

[2] نویسنده، مولف دو حرکت در تاریخ(۳جلد) و سردبیر مجله نشر فرهنگ اسلامی.

[3]  نویسنده، مولف گفتمان انقلابی در جهان اسلام.

کلیدواژگان: ایران، انقلاب اسلامی، نظم نوین جهانی، استکبار جهانی، زورق، سید سلمان صفوی.

مطالب مرتبط