عليرضا اكبري
دانش آموخته صلح سازي و حفظ صلح، و بنيانگذار موسسه پژوهشهاي راهبردي تصميم
مركز بين المللي مطالعات صلح – IPSC
ايران در كانون روندهاي پرشدت امنيتي قرار گرفته. مناطق ژئوپوليتيك پيراموني، در وضعيت ناموازنه امنيتي قرار دارند. محيط جهاني نيز به تبع جنگ هاي جاري و بحرانهاي فعال، مستعد منازعات بزرگ است. بار مازاد نظامي خاورميانه، بيش از هر زمان ديگر، منطقه را به لبه جنگ فراگير كشانده است. يك اشتباه محاسبه يا برخورد كوچك، ميتواند ماشه جنگ بزرگي را بكشد. جاي يك كارزار و فرايند قاطع صلح سازي، بشدت خالي است. در ده گزاره زير، ضمن تبيين شرايط، “دستور كارِ محوري” را با تمركز بر وضع ايران، ارايه نموده ام.
١- جهان در مرحله گذار، و در استانه تحولاتي شگرف قرار دارد. شايد “عصر ترور و وحشت”، مناسبترين نام براي دوران كنوني باشد. دوراني كه با سهمگين ترين اقدام تروريستي در ١١ سپتامبر ٢٠٠١ آغاز شد، با “جنگ عليه تروريسم” و توسعه ترور در خاورميانه قرين شد، و با پديده “تروريسم بي زمان و بي مكان”، در سرتاسر جهان ادامه دارد.
٢- ماهيت دولت-ملت، نقش بازيگران غير دولتي، ساختارهاي اجتماعي و بين المللي، نهادهاي منطقه اي و جهاني، پيمان ها و ائتلاف ها، عرف و قوانين بين الملل، همه در معرض دگرگوني و تغيير و گذار قرار گرفته اند. گويي طول موج تحولات اجتماعي-سياسي، از دهه ها به سال ها كوتاهتر شده است. اين واقعيت، به معناي ضرورت “بازيابي مناسبات و سازوكارهاي” جهاني، در دوره هاي كمتر از يكسال، ميباشد. اين وضعيت از منظر جامعه شناختي سياسي، بسيار نگران كننده است و از لحاظ سياسي و امنيتي، يعني “استانه بحران جهاني”.
٣- كاهش طول موج و افزايش سرعت تحولات جهاني، شاخص هاي راهبردي ملّي و فراملي را متاثر ساخته است. تحليل روندهاي سياسي و بين المللي، (معادله قدرت-امنيت، و فرصت-تهديد)، بسيار پيچيده شده است. تحليل روندها از سرعت وقوع آنها عقب افتاده است. اين “عقب ماندگي سطوح تحليل”، نشانه “انباشت بحران” ميباشد.
جهان پر از تضاد منافع، چالش ، بحران و تنازع است. قدرتهاي بزرگ درگير جنگهاي نامتقارن اند. فقدان قوه عاقله مديريت بحرانهاي بين المللي، و انباشت بحران ها، جهان را خطرناك تر كرده است.
٤- زمينه وقوع جنگ هاي بزرگ را در تعدادي شاخص ساختاري، موقعيتي و رفتاري، ميتوان يافت.
– آن هنگام كه نظام حقوقي بين المللي ظرفيت نظارت، پاسخگويي و كنترل چالش هاي محيط را نداشته باشد.
– زماني كه چالش هاي سياسي و امنيتي دوجانبه و چندجانبه، معادلات ژئوپاليتيك و ژئواستراتژيك را بشدت تحت تاثير قرار دهند،
– هنگاميكه تعارض منافع قدرتها، در كانون يك منطقه ژئواستراتژيك يا ژئوپوليتيك يا ژئواكونوميك، بطور مهارنشدني و مديريت ناپذير، به روند مسلط تبديل شود،
– آن زمان كه اكثر قدرتهاي جهاني و منطقه اي، بشدت از “وضع موجود” ناراضي باشند، و ايجاد تغيير در “وضع موجود” از راههاي مسالمت اميز را غير ممكن بدانند،
– وقتي كه منافع متضاد قدرتها، جايگزين وضع طبيعي مناسبات بين المللي بشود، و از نظر يك طرف يا أكثر طرفها، “آغاز جنگ” تنها پاسخ مفيد و سودمند به خاتمه تضاد منافع باشد،
– هنگامي كه جنگهاي منطقه اي و محيطي (local) با مداخله قدرتهاي جهاني تداوم يابد،
در همه اين شرايط، اگر فرايند مفاهمه، تعامل و صلح سازي از طريق ساختارهاي حقوقي-سياسي آغاز و مسلط نشود، بروز فاجعه جنگ بزرگ، بسيار محتمل ميشود.
اينك، هر ناظر اگاه، خود ميتواند تشخيص دهد كه، روند مسلط بر محيط هاي منطقه اي حساس، رويكرد منازعه دارد يا مدارا و صلح؟
٥- و امّا، وضعيت ج ا ا؛
– در محيط ملّي، همه “مقتضيات” براي توسعه وحدت، انسجام و اتحاد ملّي، فراهم است. ليكن، متاسفانه “موانع” بر مقتضيات غلبه دارند.
– دموكراسي و انتخابات، با هر كيفيتي، از مهمترين سرمايه هاي ملّي مااست، امّاٰ، به تلخي، جناح بندي ها و تضادهاي زير ملّي، اين سرمايه را كم ارزش كرده.
– وضعيت بي نظير ژئواكونوميك ايران، و بازار هفتصد ميليوني پيرامون ما، فرصتي استثنايي است. اين فرصت نيز تحت تاثير چالش ژئواستراتژيك، دهه ها است كه معطل و عاطل مانده.
– ژئوپوليتيك ايران، ميتواند ما را محور تعاملات ثبات ساز و توسعه جمعي قرار دهد. اين عامل بينظير تاريخي-جهاني نيز، در تضاد ژئوكالچر و ايدئولوژيك تحميلي، به ضد خود تبديل شده است.
– اگر ظرفيت هاي انساني، و ذخاير طبيعي و مادّي ايران ميتوانست در چارچوب فرصتهاي يادشده، به يك معادله راهبردي “صلح، ثبات، توسعه، تعامل” تبديل گردد، آنگاه ايران نيز ميتوانست يكي از “قدرتهاي نوظهور مسلط جهاني” باشد.
وضع كنوني ما امّاٰ، وضع طبيعي ما نيست.
٦- چالشهاي سياسي داخلي ما، بي موقع ترين و خطرساز ترين روند محيط داخلي است. اقتصاد ملّي ما، براي بازسازي و بقاي خود، دستكم به ده سال “ثبات سياسي امنيتي ملّي” و “تعامل توسعه محور” بين المللي نيازمند است. از قرار، بنيانهاي اقتصادي ايران، سالانه به حدود يكصد ميليارد دلار سرمايه خارجي نيازمند است. سپهر فرهنگي و انديشه و تفكر ايراني، بشدت نيازمند آفتاب جان بخش و پالاينده است. اين آسمان، مدتي است كه بشدت ابري و گرفته است.
“توسعه انساني”، شرط ضروري براي “توسعه ملّي” است، كه خود نيازمند همان اسمان ابي و افتابي فرهنگ و انديشه است.
هويت ملّي و منافع ملّي ما، بشدت نيازمند بازتعريف و بازيابي است.
در چنين شرايطي،؛ بخش اعظم نيروي ملّي ما، درگير مبارزه با عوامل فوري تهديد امنيت ملّي، در محيط هاي بحراني منطقه است. ما عملا در چهار جبهه در حال جنگ هستيم. جبهه مداخلات غير مستقيم ابرقدرتها. جبهه جنگ نيابتي قدرتهاي منطقه. جبهه تروريسم لازمان و لامكان. و جبهه تهديدات خٌرد محيطي. همين شرايط جنگي، ضروت فرايند صلح سازي را دوچندان كرده.
٧- بستر ژئواستراتژيك و محيط هاي پنجگانه امنيتي پيراموني ما، همه در جنگ درگير اند، و ما نيز در مباشرت هستيم. منافع ما اينگونه تعريف شده است.
اٌفق ختم جنگ، عليرغم تضعيف و مهار تروريسم لازمان و لامكان، بسيار بعيد و غبارالود است. إيالات متحده، در زير رياست شخصي غير متعادل و غير حرفه اي، بسيار خطرناك و نابودگر عمل ميكند.
عربستان سعودي، به هر دليل، بشدت احمقانه و پرخطر عمل ميكند. محمد پسر سلمان، يادآور صدام در اواخر دهه هفتاد قرن پيش است.
توسعه جنگ به مرزهاي امنيتي و جغرافيايي ايران، هدف إعلامي سعودي است. تغيير نظام حاكم ايران نيز، هدف رسمي و إعلامي امريكا است.
ظرفيتهاي نظامي موجود در منطقه و فرامنطقه، براي وقوع يك جنگ گسترده، جدّاً كفايت ميكند.
تعارض منافع بين چهار قدرت درجه اول منطقه (ايران، اسرائيل، سعودي و تركيه) بشدت رو به فزوني است.
هدف تجزيه چند كشور منطقه و ايجاد جغرافياي سياسي جديد، با منافع مادّي و امنيتي امريكا، كاملا منطبق شده است.
كليد پروژه بزرگ “تجزيه و تركيب” منطقه، شامل عراق، سوريه، يمن، تركيه، سعودي، اسرائيل، اردن، افغانستان، پاكستان و ايران، زده شده است.
اين شروع يك بازتنظيم عميق و گسترده نظام جهاني است. هرچند كه اين ايده، “خيال خام” و رؤياي تحقق نشدني امريكا است، امّاٰ، منافع و اراده امريكا، در اين مسير تعريف شده است. حتي داشتن چنين تصور و ايده مخربي، خرابي هاي بسيار بر جاي خواهد گذاشت.
٨- شكاف بين اتلانتيكي بشدت فعال و گسترده شده است.
اروپا در مسير تزلزل و تجزيه دوباره، دستخوش افت و خيز است.
روسيه، پيچيده ترين بازي استراتژيك را در سطوع عليا و سفلي “high politics & low politics” اجرا ميكند.
روسيه اينك داراي “اوندهاي نفوذ” تا عمق ساختارهاي امنيتي امريكا شده است.
روسها بدنبال منفعل كردن اروپاي غربي، و توسعه نفوذ استراتژيك و انرژيك خود از أوراسيا تا غرب اروپا هستند. روسيه ميتواند در هر زمان، هر نوع چرخش استراتژيك را تجربه كٌند.
چين در مسير توسعه نفوذ ساختاري- اقتصادي خود در سطح جهان، بشدت محافظه كارانه عمل ميكند.
تسلط بر درياي شرقي و تعادل راهبردي با امريكا در پاسيفيك، هدف محوري چين است.
شمال آفريقا و غرب آسيا، محل تعامل چين با قدرتهاي جهاني (روسيه و امريكا) در راستاي هدف تسلط اقتصادي- راهبردي خود ميباشد. چين محافظه كار و متعامل، شايد فقط حد مختصري از “ظرفيت بازدارندگي” را براي ممانعت از جنگ، داشته باشد.
٩- ما در درون بشدت به وحدت و انسجام ملّي نيازمنديم. دولت، بايد قدرت بسيج كنندگي ملّي خود را حفظ كٌند، و مجموعه نظام بايد در اين مسير حامي دولت باشند.
– حفظ تعادل امنيني ايران در منطقه، شرط لازم براي هر نوع تعامل خارجي ما ميباشد.
– سطح تنش در سياست خارجي ما، بطور فزاينده اي رو به رشد است. بخش اعظم اين تنش، از محيط خارجي تحميل ميشود، امّاٰ، محيط داخلي ما نيز، كم مسئوليت نيست.
– ما به يك دوران گذار و يك “راهبرد عبور” از مسير بحراني به سمت ثبات و تعامل، نيازمنديم. كاهش تنش، و توسعه تعامل و وابستگي متقابل، جوهر “راهبرد عبور” ما محسوب ميشود. اين نسخه، هم در محيط خارجي معنا دارد، و هم در محيط داخلي.
– معضل سعودي بايد بسرعت مديريت شود. سعودي امروز را نميتوان تنها با نصيحت و توصيه مهار كرد.نقش ميانجيگري، مهم است امّاٰ، كمتر قدرت جهاني و منطقه اي، اينك ظرفيت و انگيزه ميانجيگري را دارد.
– معضل سعودي ابتدا يك پروسه مهار ميطلبد. “اين بحران” امّاٰ، بايد در ضمن يك نسخه جهاني براي “صلح سازي و گسترش ثبات” مديريت شود.
– ايالات متحده، بتدريج همه بسترهاي حقوقي سياسي امنيتي و نظامي “برخورد” با ايران را تمهيد كرده است. اين برخورد، ميتواند تركيبي از “نمد و چماق” باشد.
– رژيم اسرائيل در آرماني ترين شرايط سياست خارجي خود بسر ميبرد. در جهان عرب و اسلام، تا حدود زيادي، تهديد مشترك، از تل آويو به تهران منتقل شده است. امّاٰ، بر روي زمين، محور مقاومت هنوز نيروي مسلط بر معادلات امنيتي شامات ميباشد.
– اتصال مرز عراق و سوريه توسط نيروهاي اين محور، يك موقعيت ممتاز استراتژيك صحنه است. اين، يعني ما براي تغيير شرايط، دست قدرتمندي داريم. روسها نيز هنوز دليل محكمي براي تغيير رويه و خروج از اين محور، نيافته اند.
– بازي بزرگان، در سطوح و لايه هاي متعددي، پيچيده شده است. ايران اين ظرفيت را دارد كه در همه سطوح عليا و سفلي اين معركه، نقش موثر و تعيين كننده داشته باشد.
١٠- نتيجه و نسخه پيشنهادي؛
– تركيب ديپلماسي رسمي، ديپلماسي امنيتي و مانور عملياتي، بايستي موتور محرك “راهبرد عبور” ما باشد.
– بنظر ميرسد، مشاركت موثر در مديريت بحران منطقه، نيازمند دستكم سه سطح از اقدام استراتژيك است. سطح نخست، محيط ملّي است. سطح دوم محيط بين المللي و جهاني، و سطح سوم، محيط منطقه اي است.
– تركيب توانمنديهاي ديپلماسي رسمي، ديپلماسي امنيتي و مانور عملياتي، در دو سطح فرامنطقه و منطقه اي، بر پايه سطح ملّي امكان مييابد.
– هدف ملّي، ثبات سازي، تضمين صلح، و توسعه همه جانبه از طريق مشاركت منطقه اي و جهاني است. اين هدف، ترجمان منطقه اي و جهاني نيز دارد.
– فرايند “صلح سازي و گسترش ثبات”، ترجمان منطقه اي و جهاني اين هدف ميباشد. وسيله تامين هدف، تركيب ظرفيت هاي ديپلماتيك (اقتصادي سياسي) امنيتي، و عملياتي ملّي، در تعامل با قدرتهاي جهاني و منطقه است.
– ما قبل از هر چيز به يك همت و عزم ملّي، براي وفاق ملّي، و يكسان سازي ديدگاه ها، اهداف، ايده ها و برنامه ها و سكوي عزيمت راهبردي، نيازمنديم.
– زمان بشدت در جهت تصاعد بحران و تنش پيش مي رود. جهان نيز، نيازمند به يك مجموعه ترتيبات و فرايند صلح سازي و گسترش ثبات است. متاسفانه، عرصه محيط بين المللي از “شخصيت هاي كاريزماتيك با قابليت صلح سازي”، خالي است و ساختارهاي بين المللي نيز ضعيف تر از حد لازم هستند.
– صلح و ثبات منطقه اي و جهاني، نيازمند به يك كارزار فراگير در سطوح نخبگان بين المللي و ملّي است. ايران، ميتواند با حفظ اصول بنيادين خود، و محور قرار دادن منافع ملّي و حفظ هويت و ارزشهاي خود، در كانون اين فرايند جهاني قرار گيرد.
اين تحول يك “برنامه جامع اقدام مشترك جهاني” براي “صلح سازي و گسترش ثبات”، خواهد بود.
واژگان كليدي: الزامات، ملّي ، جهاني، صلح ، ثبات، خاورميانه، ايران، امريكا