دکتر مریم خالقی نژاد
تحلیلگر مسائل منطقه ای
مرکز مطالعات بین المللی صلح ipsc
حدود چهار دهه است که افغانستان درگیر و دار جنگ بی پایانی با حضور بازیگران مختلفِ داخلی، منطقه ای و خارجی می باشد. در طول این سالها امریکا به عنوان بازیگر اصلی در افغانستان بوده است که حضور چندین دهه آن باعث عدم وجود یک دولت مقتدر در افغانستان بوده است و علی رغم برخی شعارهای گذشته نه تنها تلاش برای ایجاد دولتی مقتدر و توانا را در کارنامه خود در افغانستان نداشته است بلکه باعث ترویج بیشتر اختلافات داخلی نیز شده است.
درگیری و تنش چهل ساله افغانستان برای همه بازیگران دارای هزینه های گزاف و هنگفتی بوده است . امروزه بازیگران اصلی مانند امریکا در حال خروج نیروهای خود از این منطقه می باشند. اگرچه امریکا در سالهای پیش با متحدانش آغازگر جنگ داخلی افغانستان بوده است اما امروزه اعلام کرده است که در حال خروج نیروهای نظامی خود به خصوص در ماه های اخیر هستند و تا کنون برخی از نیروهای خود و متحدانش از این کشور خارج شده اند که در روزهای اخیر نیز خروج نیروهای رومانیایی، هلندی و نروژی را شاهد بوده ایم. خروج نیروهای نظامی خارجی از افغانستان پیامدهای زیادی را بر این کشور دارد که مهمترین آن ایجاد فرصت برای برخی گروههای جنگ طلب و مخالف با دولت که نمونه بارز آن طالبان است می باشد. این موضوع تامل ویژه ای را می طلبد چرا که در این زمان با خروج نیروهای بیگانه و امریکایی میدان برای نقش آفرینی طالبان بیشتر فراهم شده است. در این میان طالبان سیاستی خاص را در پیش گرفته است که اولا بر مناطقی تمرکز کند که منجر به بازگشت نیروهای خارجی و نظامی بیگانه به کشور افغانستان نشود و آن این است که به مراکز کوچک و مناطق کوچک تمرکز و آنها را به تصرف در می آورد که این امر گویای آن است که این گروه فعلا به صورت عملیات های مختلف در مناطق کوچک تمرکز دارد تا زمینه را برای قدرت گیری و تغییر توازن قوا به نفع خودش بعد از خروج کامل نیروهای خارجی به سرانجام برساند و دوما از نظر جغرافیایی استراتژیکی به شمال و غرب کشور پرداخته است.
اگرچه راه حل نظامی طالبان به نظر همه بازیگران و مسئولان اشتباه است. وجود طالبان در شمال و غرب به دلایل مختلف از جمله اهمیت استراتژیکی و مخالفت با طالبان و مقاومت در برابر آن در گذشته می باشد بخصوص انکه از امنیت نسبتا خوبی برخوردار بوده اند و موقعیت طبیعی جغرافیایی آن نیز مورد توجه طالبان است. در این مناطق اکنون وجود نارضایتی مردم از حکومت بهترین فرصت برای طالبان است که با شعار صلح پیش برود و بتواند به درون آنها نفوذ کند. در طی این مسیر آنچه که به حضور و قوت طالبان کمک کرده است بنابر اخبار منتشر شده کمک های امارات متحده عربی و عربستان برای تامین برخی جنگ افزارهای مختلف بوده است که در گذشته بسیار واضح بوده است و اکنون کمی در حالت پنهانی در حال انجام است بنابراین کشورهای منطقه ای هم بی تاثیر نبوده و نخواهند بود. در این زمان دولت افغانستان دولتی خسته و با امکانات کم می باشد که نتوانسته است به طور کامل به مقابله با طالبان بپردازد و سپس کنترل کامل مناطق را در دست بگیرد. اگرچه آمارهای ارائه شده در خصوص میزان کنترل و تصرف مکانها توسط طالبان و دولت مختلف می باشد اما حملات پی در پی طالبان به شهرهای مختلف ادامه دارد به خصوص انکه در روزهای اخیر در شهرهای “مقر، واغظ و خواجه عمری” که در جنوب شرق هستند نیز حمله کرده است. از جمله موارد دیگر بحران قومیتی افغانستان و درگیری برخی قومیت ها و مبارزه مسلحانه با دولت است که ریشه در عدم اقتدار دولت مرکزی برای بین بردن منازعات قومیتی است برای مثال اقوام غیر پشتون بر سر اینکه مدام قدرت و حاکمیت در دست قوم پشتون بوده است اعتراض دارند. نارضایتی های جامعه مدنی به صورت کلی و عدم دولت ملت سازی قوی مهمترین عامل در رشد طالبان و تضعیف دولت افغانستان در طول این چند دهه است که منجر به عدم وفاداری های قومی و حتی فردی نسبت به دولت در زمان حاضر نیز می شود.
شاید یکی از موارد برای تقویت طالبان آن باشد که برخی گروهها و فرماندهان به سمت طالبان گرایش پیدا می کنند و این ناشی از ساختار نامناسب دولت افغانستان می باشد. این در حالی است که طالبان پیشتر در مسیر صلح و نه نظامی و با شعار صلح توانست برخی مناطق را با پرچم سفید و ادعای خلع سلاح تصرف کند و به پیشروی آنها بپردازد. یکی دیگر از موارد نیز هزینه های مالی است که طالبان خرج می کند و می تواند با پول برخی از احزاب کوچک و حتی فرماندهان مسئولان را جذب خود کند. بنابراین در درجه اول دولت افغانستان به جهت برخی اختلافات داخلی زمینه این رفتار را ممکن است به وجود بیاورد. آنچه که سرنوشت ساز است نگاه و برخورد مردم با طالبان می باشد . در مقایسه با گذشته باید گفت که شاید مردم کمی بیشتر نسبت به نیت طالبان آگاه شده اند و مسئولان معتقدند که کارنامه ی سیاه طالبان برای مردم ما روشن است و دخالت کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای مانع از حق آزادی آنها شده است. به همین دلیل که شاهد آن هستیم که طالبان به گزینه های نظامی بیشتر روی آورده است زیرا دیگر پرچم سفید و شعار صلح در تغییر نگاه مردم کارساز نیست.
اکنون در اوضاع کنونی برخی بحث هایی و اقداماتی برای مذاکره و صلح میان دولت و طالبان و امریکا صورت گرفته است. اگرچه طالبان خود را برنده جنگ می داند و خیلی از بازیگران و دولت سعی دارند که اقدامات قطعی برای صلح انجام شود اما نیات طرفین برای صلح متفاوت است . دولت و طالبان اهداف خود را برای افزایش موجودیت خود بیان می کنند بدین جهت که مطالبات طالبان در مذاکرات برای صلح به نیت تصرف افغانستان و یا تقسیم قدرت است( ایرنا). و منجر به تضعیف دولت خواهد شد و نشانه بارز آن عدم اقدام عملی در جهت آتش بس است چرا که آنها طبق اخبار اعلام شده خواهان از بین رفتن حکومت و ایجاد حکومت اسلامی هستند. دولت در این زمینه نیز دچار سردرگمی است که آیا به ادامه جنگ بپردازد یا با صلح به خواسته های طالبان تن بدهد. آنچه که بارز آست آن که دولت برای حفظ خود نیاز دارد تا در زمینه میدان جنگ پیروز بشود و مانع از تزلزل جایگاه خود بشود. اما در مقابل به نظر می رسد طالبان نیز اهداف جنگی خود را در قالب صلح بیان کرده است.
در ال حاضر علی رغم حملات سنگین طالبان به افغانستان، تنها وجه مثبت قدرت طالبان تصرف برخی مناطق کوچک است که به صورت دائمی نمی باشد چرا که اگر طالبان دارای جغرافیای مشخصی در افغانستان باشد بی تردید باید پایگاه های مختلف و دائمی را در افعاستان داشته باشند اما اکنون آنها مقرهای خود را در کشورهای دیگر مانند کویت دارند . بنابراین هنوز طالبان به صورت قطعی حتی بر مناطق تحت تصرف خود حاکمیت پیدا نکرده است و دولت در صورت احیای اقتدار خود خواهد توانست با برخی راهکارهای مناسب مانع از ادامه آن و پیشرفت طالبان گردد.
آنچه که نیاز است در درجه اول انسجام و اتحاد دولت با مخالفان طالبان می باشد اگر دولت بتواند به یک روند مستقل و منسجم برسد با نگاه کنونی مردم به جهت کارنامه جنگ طلبانه طالبان خواهد توانست بر طالبان غلبه کند. شاید یکی از مواردی که طالبان برخی خواست های خود را در مذاکرات بیان میکند به دلیل ضعف و پراکندگی دولت و عدم تصمیم و عمل دولت در یک قدم و مسیر مشخص باشد به همین دلیل پاشنه آشیل این امر عدم انسجام ساختاری و ملی دولت می باشد. بنابراین آنچه که برای کمرنگ کردن طالبان نیاز است اتحاد دولت و جامعه و رهبران مخالف طالبان است. دولت مقتدر تنها راه مبارزه با طالبان در افغانستان است.
در صورت عدم اقتدار و مسیر مشخص دولت بی تردید باید تنها شاهد تغییر بازیگران در جنگ افغانستان و ادامه هرج و مرج دورتر شدن جامعه مدنی از دولت شد که بازیگران خارجی جای خود را به طالبان داده و در صورت ادامه دار و بیشتر شدن برخی حمایت ها ممکن است طالبان نیز بر نقطه ضعف های دولت و مسئولین و فرماندهان تمرکز کرده و در جامعه مدنی نیز برخی هزینه هایی مانند جذب افراد با پول بیشتر را عملی کند که مواضع خود را بهبود ببخشد و در این صورت جنگ داخلی ادامه خواهد داشت و تنها در بازیگران تغییراتی رخ داده است. احتمال دیگر نیز به جهت افزایش طالبان و حضور دوباره نیروهای خارجی در افغانستان می باشد که برای مقابله با طالبان با دیگر وارد میدان شوند همانطور که روزهای گذشته سفارت افغانستان از احتمال ماندگاری برخی نیروهای نظامی خود در خصوص امنیت این کشور سخن گفته است و در مقابل طالبان بیان کرده است که وظیفه حفاظت از مردم در مقابل اشغالگران را دارد و به این امر واکنش نشان خواهد داد.
بی تردید مقابله با طالبان اتحاد جمعی بازیگران مختلف حاضر در افغانستان را می طلبد تا بتوانند از آتش جنگ در این کشور بکاهند.
کلمات کلیدی: افغانستان, طالبان, صلح, جنگ, امریکا
منابع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ایرنا، آینده قدرت و دولت در افغانستان محور دور دوم مذاکرات، کدخبر 84172866. قابل دسترسی در https://www.irna.ir/news/84172688/%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87