مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

افغانستان؛ عرصه‌اي براي همكاري يا تنش – تحليلي بر روابط ايران و غرب در افغانستان

اشتراک


معصومه طالبي

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC


بيان رخداد

ده ها معترض روز پنج شنبه 23 دي ماه 1389 در مقابل سفارت ایران در كابل در اعتراض به توقف تانكرهای سوخت در مرز این كشور ‏تظاهرات كردند. در جریان این تظاهرات معترضان شعارهایي بر ‏ضد مسوولین سياسي ايران سر دادند.‏ بدنبال آن «عبیدالله عبید» سفیر افغانستان در تهران از طرف وزارت امور خارجه احضار و ضمن تسلیم یادداشت اعتراضیه دولت جمهوری اسلامی ایران به نامبرده، مراتب اعتراض شدید دولت جمهوری اسلامی ایران نسبت به این تعرضات، به وی ابلاغ شد. بنا به نظر جمهوري اسلامي ايران اين تظاهرات خودجوش نبوده و همچون چند اقدام گذشته همراه با تحريك جمعيتي و فريب‌هاي عوامانه صورت گرفته بود؛ بدين صورت كه نيروهاي خارجي در اين كشور با ايجاد موج هاي تبليغاتي و ايراد اتهامات مختلف و واهي از درون افغانستان با استفاده از عوامل و جريان هاي افغاني وابسته به خود عليه جمهوري اسلامي ايران، سعي در خدشه‌دار نمودن روابط دوستانه بين دو كشور همسايه ايران و افغانستان را دارند. چنين اتهاماتي گاهي به بهانه‌ي اعدام مهاجرين افغان، گاهي كشتار دسته اي از مهاجرين توسط ايراني‌ها در نوارمرزي افغانستان و ايران و زماني ديگر با ادعاي بدست آمدن تجهيزات نظامي ايراني از طالبان و دخالت اين كشور در امور داخلي افغانستان مطرح شده است. در رابطه با تظاهرات اخير، گفتني است كه جمهوري اسلامي ايران چندي است با اين استدلال كه تانكرهاي ترانزيتي حامل سوخت به افغانستان، مورد استفاده نیروهای خارجی مستقر در خاک اين كشور قرار مي‌گيرد، از عبور اين تانكرهاي سوختي از طريق مرز مشترك جلوگيري كرده است چرا كه جمهوري اسلامي ايران با حضور نيروهاي نظامي كشورهاي غربي مستقر در افغانستان مخالف بوده و معتقد است كه امنيت در افغانستان بايد به دست نيروهاي منطقه‌اي سپرده شود و نيروهاي خارجي بايد هرچه زودتر اين كشور و منطقه را ترك نمايند. در اين صورت کشورهای همسایه می توانند جای نیروهای خارجی غربی در افغانستان را پر كنند.

تحليل رخداد

مرور كوتاهي بر تاريخ روابط دوجانبه ايران با غرب و به صورت مشخص آمريكا، در يك دهه از حضور نيروهاي خارجي در افغانستان، نشان مي‌دهد كه در ابتدا پس از وقايع 11 سپتامبر ايران از ورود ايالات متحده به افغانستان و بركناري طالبان از اين طريق استقبال ‌كرد. ايالات متحده هم پذيرفت كه در افغانستان نيز چون لبنان و خليج فارس چاره‌اي جز ايران وجود ندارد. نتيجه منافع اوليه مشترك ايران و آمريكا در افغانستان، بوجود آمدن نوعي اتحاد طبيعي بين دو كشور براي از بين ‌بردن گروه طالبان در عرصه سياسي افغانستان بود. چنين همكاري بي‌سابقه بين دو كشور، چشم‌اندازهاي متنوع و روشني را مي‌توانست براي آينده روابط دوجانبه ايران و آمريكا متصور باشد، بالاخص زماني كه دو كشور در يك حوزه مشخص منافع مشترك زيادي براي برقراري تعامل و ايجاد روابط نزديك داشتند. اما برخلاف انتظار، گذشت زمان تاريخ را به گونه‌اي ديگر رقم زد و همكاري بين دو كشور به همان دوره كوتاه‌مدت جنگ در افغانستان براي نابودي گروه طالبان محدود شد. حال آنچه كه منجر به تغيير مسير روابط دوجانبه ايران و غرب در افغانستان شد و در نهايت به روابط همكاري‌جويانه كوتاه‌مدت پايان داد، مساله‌اي قابل تامل به نظر مي‌رسد.

پايان روابط همكاري‌جويانه بين ايران و آمريكا در افغانستان زماني آغاز شد كه «جورج بوش در سخنراني وضعيت اتحاديه خود در بهمن ماه 1381، ايران را در كنار كره شمالي و عراق محور شرارت خواند. اين امر بيانگر اين واقعيت بود كه نومحافظه‌كاران آمريكا خواهان تغييرات بنيادي در رفتار و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران هستند. بنابراين، اتحاد طبيعي پيش آمده در بحران افغانستان مانع سياست‌هاي پيشين آمريكا نسبت به ايران نشد.(دهقاني،1388 ،490)». همچنين در دوران حضور آمريكا در افغانستان، ايران با اتهامات چندي نيز مواجه شد كه از جمله آنها مي‌توان به تضعيف حكومت كرزاي، حمايت از گروههاي جنگ‌طلب منطقه‌اي بويژه اسماعيل‌خان در هرات و كمك به فرار رهبران القاعده اشاره كرد. بنابراين دوره كوتاه‌مدت همكاري در افغانستان به گريز از روابط نزديك بين دو كشور خاتمه نداد و ايران و آمريكا همچون گذشته به سياست هاي غيردوستانه قبلي خود بازگشتند. آمريكا اعلام نمود كه «نسبت به رفتار دوگانه ايران در افغانستان و ائتلاف امريكا در عراق مشكوك است و ايران نيز با حضور آمريكا در منطقه و در دو طرف خود مورد دشمني قرار گرفت و تمام اين مسائل باعث پيچيدگي سياست ايران نسبت به كابل نيز ‌شد (chatham,2006)». اين پيچيدگي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، روابط اين كشور با آمريكا در افغانستان را از روابط همكاري‌جويانه به روابط غيردوستانه سوق داد و تنش‌ها در همه ابعاد روابط بين دو كشور گسترش يافت.

دورنماي رخداد

با وجود منافع مشترك غرب و ايران در نابودي طالبان در ابتداي حمله به افغانستان، هم‌اكنون سياست خارجي بلندمدت ايران در افغانستان مبتني بر خروج نيروهاي خارجي و استقرار نيروهاي منطقه‌اي و در اصل ارائه راه‌حل منطقه‌اي براي مسائل افغانستان است و به نظر نمي‌رسد كه ايران وجود نيروهاي غربي و بالاخص نيروهاي آمريكايي در افغانستان را پذيرفته و روابط همكاري‌جويانه با آنان داشته باشد. از ديدگاه جمهوري اسلامي ايران، يكي از اهداف مهم اشغال افغانستان توسط آمريكا و ادامه حضور نيروهاي آمريكايي و ناتو در اين كشور، جلوگيري از نفوذ ايران در افغانستان بوده است. هدف مهم ديگر، قطع ارتباطات سالم ايران و آسياي مركزي است كه در هر حال، در حوزه نفوذ فرهنگ و تمدن ايراني قرار دارند. طبيعي است كه با چنين شرايطي امنيت و منافع ملي ايران با شدت نسبتا بالايي تهديد مي‌شود. به غير از ناآرامي‌ها و بي‌ثباتي هاي موجود ناشي از حضور نيروهاي نظامي خارجي در اين كشور و تنش با گروههايي چون طالبان، جمهوري اسلامي ايران از ماهيت حضور اين نيروهاي خارجي آمريكايي نيز كه مي‌تواند در تحريك و ايجاد ناامني در شرق ايران موثر باشد، نگران بوده است. ضمن آنكه دستيابي به پايگاههاي نظامي در افغانستان بالاخص در غرب اين كشور، براي آمريكا مطلوبي تلقي مي‌شود كه يقينا براي ايران تهديد بزرگي خواهد بود.

در كشور فقيري مثل افغانستان، سياست كمتر به ايدئولوژي و بيشتر به تقسيم غنائم مربوط مي‌شود (زكريا، 1387). بنابراين حوادثي چون توقف تانكرهاي نفتي افغانستان در ايران و متعاقب آن تظاهرات عده‌اي در مقابل سفارت ايران در كابل نشان مي‌دهد كه در طي دهه گذشته حضور نيروهاي غربي بالاخص آمريكا در افغانستان نه تنها منجر به همكاري‌هاي نزديك آنان با كشورهاي منطقه براي حفظ ثبات در افغانستان نشده است، بلكه تضادهاي افغانستان با كشورهايي همانند ايران را افزايش داده است. اين در حاليست كه ضرورت‌هاي امنيتي منطقه ايجاب مي‌كند كه اين تضادها به حداقل رسيده و ايران بتواند از طريق توسعه روابط اقتصادي خود در افغانستان و افزايش همكاريهاي تجاري به حداكثر مطلوبيت‌هاي مورد نظر خود در اين كشور دست يابد. همگوني نسبي در فرهنگ اجتماعي ايران و افغانستان و همچنين مطلوبيت اقتصادي ايران براي برنامه‌هاي آينده افغانستان، فضاي مناسب‌تري را براي تعامل در روابط متقابل بين ايران و افغاانستان بوجود مي‌آورد. بايد توجه داشت كه هر نوع تحول اقتصادي، اجتماعي و سياسي در اين كشور در درجه اول مستلزم تقويت و تسريع روند ملت سازي و دولت سازي در اين كشور خواهد بود كه دخالت نيروهاي خارجي و عدم آشنايي آنان با ساختارهاي داخلي در افغانستان اين امر را مختل نموده است. بنابراين تنها با خروج نيروهاي خارجي از افغانستان و تشكيل دولت مستقل، مي‌توان جلوه‌هايي از ثبات استراتژيك را در افغانستان و در منطقه ملاحظه نمود. از ديدگاه جمهوري اسلامي ايران در شرايط ثبات در افغانستان، نقش قدرتهاي بزرگ بويژه آمريكا بايد به گونه قابل توجهي كاهش يابد. از آنجايي كه مطلوبيت‌هاي ژئواستراتژيك ايران ايجاب مي‌كند كه موقعيت قدرت‌هاي بزرگ در سرنوشت ملي افغانستان به گونه قابل‌توجهي كاهش يابد، در نتيجه اين مساله خود زمينه‌ي گسترده‌اي را براي افزايش نقش‌آفريني ايران در صحنه افغانستان فراهم خواهد آورد. طبيعي است ايفاي نقش موثر و كارامد جمهوري اسلامي ايران در عرصه سياسي افغانستان با حضور نيروهاي خارجي در آن كشور امكان‌پذير نخواهد بود و ايران در اين مسير تمام تلاش خود را براي خروج هرچه زودتر نيروهاي خارجي از افغانستان، برقراري ثبات و ايجاد روابط دوستانه نزديك با كشور به كار خواهد بست.

در نهايت اينكه نمي‌توان افغانستان را پلي به منزله برقراري روابط همكاري جويانه بين ايران و آمريكا دانست. بي‌ترديد حضور امریکا بیشترین اثرگذاری را بر افغانستان داشته و کشورهای منطقه نیز چون ايران بدلیل هراس از اقدامات آتي امریکا، مسایل افغانستان را زیر نظر می گیرند. در اين راستا اقداماتي چون توقف تانكرهاي سوختي ارسالي به افغانستان به عنوان اهرم‌هايي در دست دولت ايران است كه مي‌تواند در مواقع ضروري از آن به عنوان متعادل ‌كننده برخي مسائل در روابط دوجانبه بين ايران و غرب از آن استفاده كند. هرچند نبايد نسبت به تاثيرات منفي اين اقدامات بر روابط دوجانبه ايران و افغانستان بي‌تفاوت بود چرا كه افغانستان براي ايران بازار تجاري خوب و ايران براي افغانستان حامي تجاري خوبي محسوب مي‌شود، كه اين اقدامات ممكن است منجر به خدشه‌دار شدن مناسبات دوستانه بين اين دو كشور ‌شوند. بايد متذكر شد كه افغانستان براي حفظ ثبات و استقلال كشور خود تنها با ديپلماسي فعال و هوشيارانه مي تواند بين دو قدرت توازن ايجاد نموده و از اين رقابت‌ آنها به عنوان فرصت بهره گيرد و يا در غير اين صورت منافع ملي خود را قرباني تهديدات ناشي از اين رقابت‌ها نمايد.

پانوشت‌ها

  • دهقاني فيروزآبادي، سيدجلال(1388)، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران، سمت.
  • زكريا، فريد(1387)، افغانستان هنوز به باتلاق تبديل نشده است، نشريه اسرار 27 بهمن.

– Chatham House (2006), Iran, Its neighbors and the regional crises, A Middle East Program Report, The Royal Institute of International Affairs.

مطالب مرتبط