احمد منتظران
رئیس سابق آسیا و اقیانوسیه دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی و كارشناس امور سیاسی بین الملل
گذشته روابط دو كشور
سیستم امنیتی موجود در شرق آسیا ریشه درجنگ سرد و شکست ترتیبات امنیتی چندجانبه دارد. روابط ژاپن و امریکا برای مقابله با کمونیسم ایجاد شد. امریکا با فراهم کردن امکانات تکنولوژیکی، ایجاد بازار و حمایت های امنیتی ، برای دفاع از متحدینش در این منطقه بر آمد. همکاری های دوجانبه امنیتی به همکاری در زمینه اقتصادی کشیده شدو امریکا برای حصار در برابر کمونیسم برای ژاپن پس از جنگ این امکان را فراهم آورد تا با دسترسی به تکنولوژی و بازار امریکایی اقتصاد خود را بازسازی کند. امریکا در دهه ۵۰ بازارهای خود را به سوی ژاپنی ها گشود تا آنها برای پیشرفت تشویق شوند و به لحاظ اقتصادی و سیاسی به ثبات برسند. جامعه کشورهای آسیای شرقی را بشدت مورد حمایت قرار داد و آنها را در اتحادی اقتصادی شکل و سازماندهی نمود .روابط چین و امریکا از حالت خصمانه دوران انقلاب مائوئیستی و جنگ سرد به دوران رقابت و همکاری و کسب فرصتهای متقابل فراوان در صحنه جهانی و برای رسیدن به توان بیشتر ملی و بین المللی تبدل شده است . بطور کلی ظهور رو به تزاید قدرتمند اقتصادی چین در منطقه شرق آسیا و صف آرائی این قدرت بزرگ با توجه به عامل تعیین کننده عناصری چون نیروهی کار ارزان و فراوان و توزیع جمعیت چینیهای فعال اقتصادی صاحب فن و دارائی در اکثر کشورهای آسیای شرقی ، توان اقتصادی بالا ، بازارهای متنوع و وفور تولیدات گسترده و ارزان در مقایسته با محصولات متحدین اقتصادی امریکا از جمله ژاپن و کره جنوبی قابل بررسی است .
استراتژی نوين ایالات متحده امریکا درشرق آسیا
با گسترش توان و قدرت سیاسی ، امنیتی – نظامی چین ، بازگشت جزایر استراتژیک ماکائو و هنگ کنگ از انگلیس به چین و پارامترهای جمعیتی و موقعیت ژئو استراتژیک و گسترده چین سبب شده است که تصمیم سازان سیاسی – اقتصادی و امنیتی امریکا بدنبال تدوین یک استراتژی نوین در قبال منطقه شرق آسیا با هدف مهار چین باشند .
طراحی چنین راهبردی اساسی برای دولتمندان امریکا بیش از همیشه برای آنها اولویت و ضرورت داشته و مشغولیت فکری و ذهنی آنان را بطور مستمر در بر داشته است .
حضور امریکا در شرق آسیا اصولا بخاطر جلوگیری از اثرات جنبشهای کمونیستی در منطقه که با بنیانهای سرمایه داری امریکا و غرب در تضاد و خصومت دائمی و ذاتی بود و نیز تبعات ناشی از جنگ سرد و رقابتهای میان دو بلوک قدرتمند اتحاد شوروی و ایالات متحده بوده ، امکان پذیر شده است . بدین خاطر ، سیاست خارجی امریکا نسبت به کشورهای واقع در شرق دور نه تنها بدون تغییر باقی مانده بلکه بر میزان تعهدات و عللاقمندی و دلبستگی امریکا نسبت به متعهدین خویش نیز روز بروز افزایش یافته است .
از طرفی حفظ و استمرار منافع بیشمار اقتصادی و نظامی و ژئو – استراتژیک امریکا سبب شده است تا راهبرد اساسی تر و کلان تری نسبت به همپیمانان خویش به منظور استمرار و حفظ و تداوم سیاستها و هم پیمانی ایالات متحده امریکا به عنوان یک قدرت هژمون جهانی با ایجاد نظم امنیتی – سیاسی طراحی کند .
براین اساس هم منافع کشورهای منطقه شرق آسیا بطور اجتناب ناپذیری در ضرورت همراهی رقم بخورد و هم قدرت قدرت هژمون طلب امریکا همچنان حفظ و حراست گردد و رئوس این همکاری و روابط بر بنیانهای اساسی « منافع و ثبات و امنیت » تکیه یابد. استراتژی مبتنی بر چتر حمایتی و بازدارندگی امریکا با ارتباطات تجاری منطقه ای در مرکز این نظم شرق آسیایی از زمان همکاری امریکا با کشورهای موسوم به ببرهای آسیائی دوران جنگ سرد بنیان گذاری شده است و امروزه دامنه این نظم موجود که برگرفته از تفکرات رئالیست ها و ایده هایشان راجع به قدرت و مهار و البته تفکرات لیبرال ها راجع به این که چگونه به بهترین شکل بدنبال یک نظم جهانی نوین باشند، دامنه این روابط را بقدری افزایش داده است که بنوعی ضرورت روابط حیاتی امریکا در شرق آسیا را ایجاب کرده است.
پرواضح است که اصول آمریکا در مورد نظم بین المللی از نگاه جمهوری خواهان بر «توازن و قدرت» و «بازدارندگی» بین قدرتهای اصلی تأکید داشته است. هر چند دموکراتها نیز بر ارزشها و حضور و نتایج تصمیم گیریهای اتخاذ شده در مجامع بینالمللی اصرار دارند، اما ایده و اندیشۀ «صلح آمریکایی» یا « نظم بینالمللی به رهبری آمریکا » از اصول دوحزب بزرگ این ابر قدرت است که به شرق آسیا توجه تام دارد.
انتشار گزارش شورای ملی اطلاعات آمریکا
این گزارش که در مورد انتقال قدرت از آمریکا و اروپا به آسیا در سال٢٠٣٠، بیانگر مسئله بسیار مهم دیگری در سیاست خارجی آمریکا است. گزارش روندهای جهانی یکی از اصلیترین انتشارات شورای ملی اطلاعات آمریکاست که برای رئیسجمهوری این کشور تهیه میشود. این گزارش که در فاصله روز انتخابات و روز مراسم تحلیف رئیسجمهور جدید به وی ارائه میشود تا مهمترین مسائل و سناریوهایی که آمریکا در سالهای آینده با آن مواجه است را پیشبینی کند.
نکته قابل توجه این گزارش پرداختن به وضعیت چین است.
طی این گزارش تاکید میشود – چین ظرف دو دهه به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان از آمریکا پیشی خواهد گرفت. – افزایش قدرت نظامی و دفاعی و امنیتی چین هشدار دهنده است . براساس گزارش استراتژی دفاعی آمریکا ژانویه ٢٠١٢ چگونگی برخورد آمریکا با تهدیدهای آینده بخصوص چین که در حال افزایش نسبت به امریکاست اساسی است و آمریکا برای حفظ برتری نظامی خود بایستی حضور نظامی خویش در آسیا و حوزه اقیانوس آرام را افزایش دهد.
استراتژی نوین امریکا در قبال چین
پس ی از ۱۱ سپتامبر استراتژی جدید امریکا در قبال چین جدیدی تحت عنوان استراتژی نومحافظه کارها شکل داد. تصویری که نومحافظه کارها از نظم جهانی دارند این است که قدرت نظامی امریکا بی رقیب است و آمریکا کشوری استثنایی است.قالب فکری نو محافظه کارها مبتنی بر چهار اصل ذیل بوده است:
1- امریکا باید قدرت تک قطبی اش استقاده کند تا صلح را در جهان پیاده کند.
2- امریکا در جنگ ویتنام بسیار منعطف و لیبرال عمل کرده است. لذا قدرت باید دوباره به خدمت امریکا گرفته شود. قدرت نظامی امریکا در جهان دست کم گرفته شده است و این گونه بود که حمله به عراق را توجیه کردند.
3- سومین اعتقاد این است که بنیادگراهای جدید نسبت به نهادها و قواعد بین المللی بد بین شده اند و تا آنجا که بتوانند خود را از معاهده ها و موافقتنامه های بین المللی کنار می کشند. این نگرش را نو محافظه کارها تک جانبه گری می خوانند.
4- چهارمین اعتقاد این است برخی از ایده های ویلسون مثل ضرورت ایجاد دموکراسی تنها یک نوع آرمان گرایی نیست بلکه می تواند یک سیاست گذاری امنیتی نیز تلقی گردد.
بطور کلی دولت بوش در طراحی استراتژی ای برای عملکرد سیاست خارجی امریکا در این منطقه شرق آسیا بر اتحاد با ژاپن مبتنی بود. بر این اساس کره شمالی به عنوان یکی از محورهای شرارت بخشی از اهداف امریکا در این منطقه را نیز روشن کرد .این سیاست نمایانگر آن است که امریکا همچنان رویکردی سختگیرانه در برابر کشورهای به اصطلاح قرمز دارد. در هر حال روابط دو جانبه در شرق آسیا برای اامریکا نیز از اهمیت اساسی برخوردار بود. در رابطه با چین هم امریکا از تجارت و سرمایه گذاری اقتصادی استقبال کرده و از سوی دیگر، رشد چین در قدرت، در روابط آمریکا و چین و برای تأثیر بر اقتصاد جهانی، هم چالشها و هم فرصتهایی را به وجود آورده است. از دیدگاه آمریکا، مهمترین مسئله در برابر خیزش چین چگونگی برخورد با آن از جنبههای اقتصادی و تجاری به منظور بهره بردن بیشتر در نظام جدید روابط است. اول از همه، هدف آمریکا آمادگی در مقابل خیزش چین و شکلدهی محیط اطراف آن به نفع خودش به عنوان یک اولویت مهم و مداوم و تجهیز آمریکا برای رقابت در اقتصاد جهانی و فراهم کردن بیمۀ اجتماعی در حمایت از فرصتها است. برای مثال، گامها و اقدامات اجرایی در راستای سیاست خروج از بحران اقتصادی که بیشترین عواقب را برای رقابتی بودن آمریکا داشت، اتخاذ کرد. از طرف دیگر، آمریکا تلاش کرد تا دیپلماسی اقتصادی پایدار را در بالاترین سطوح به عهده گیرد تا ساختارها و موافقتنامههای اقتصادی چندجانبه و منطقهای را به نفع خود سرو سامان دهد.
نگاه چینی ها به همکاری با ایالات متحده
توسعه متوازن تمامی قلمرو چین مقامات چینی را به انعطاف رفتاری در برابر امریکا واداشته است . از یک طرف مناطق شرق و غرب چین به یک میزان توسعه کمی و کیفی نیافته اند و چینیها در این رابطه از منظر منافع مردمی و داخلی به پیروزی نرسیده و اهداف داخلی خویش را کامل نمی دانند ولذا بدنبال زمان بیشتری برای این توسعه سرزمینی خویش هستند . بطور کلی مناطق جنوبی و شرقی چین تا اندازه ای پیشرفته و مناطق غربی چین ( تبت و سین کیانگ ) هنوز راه طولانی برای توسعه دارند و از منظر داخلی با جدائی طلبی نیز مواجه هستند و نفوذ عناصر القاعده و اسلام گرائی ایغورها نیز مطرح است .
– از این دیدگاه است که رهبران چین، تغییرهای صلحآمیز نظم بینالمللی با استراتژی دیپلماتیک چین برای صلح، توسعه و همکاری دارای تطابق دانسته و خود را با آن مطابقت داده اند.
– چین بسیار امیدوار است که وضعیت خودش را دوباره با شرایط کنونی جهانی وفق دهد .
– چین در عین حالی که از تعدیل روابطش با آمریکا سخن می گوید، همواره از فرصتها و چالشهایی که آمریکا با آن مواجه است ، نیز بخوبی بهره میبرد.
– بطورکلی چینیها با تغییرات جدی در موازنه قدرت بینالمللی و جهان در کنترل قدرت آمریکا نمی تواند بازیگری کنند و دچار کمبود شده و به اندازه کافی نمی توانند جلوی آمریکا را در بر هم زدن این نظم بینالمللی را بگیرند. بنابراین، در این مواجهه و برخورد با آمریکا که مکرراً قوانین و مقررات بینالمللی را کنار زده اند متوسل به همکاری با روسیه و بازیگری با سایر بازیگران منطقه ای میشوند تا رفتار امریکا را به عنوان چالشی جدی برای جامعۀ جهانی تبدیل نمایند . بنابراین به جامعۀ جهانی القاء می کنند که بایستی بدنبال قوانین بینالمللی در مورد استراتژیهای «دخالت جویانه» امریکا ایجاد کند که آمریکا هرگز تمایلی به آن نشان نداده است .
تروریسم :
در پی حادثه ۱۱ سپتامبر بود که یک جانبه گراهای امریکا متوجه شدند که مزیت اتحاد ها و همکاری های چند جانبه تا چه اندازه زیاد است. این اتحاد گرائی امریکا برای مبارزه با تروریسم نیازمند تقویت روابط همکاری جویانه با متحدین شرقی و برقراری روابط با چین بودزیرا چینیها برای مقابله جدائی با حرکات اویغورها ودر مناطق سین کیانگ مترصد فرصتی برای همراهی با امریکا بودند.
همین مسئله مبارزه با تروریزم حضور امریکا را در منطقه و ایجاد ساختارهای منطقه ای تقویت کرد. نومحافظه کارها بیشتر متمرکز بر مسائل خاورمیانه بودند. با پیامدهای حمله به عراق و افغانستان بود که امریکا را به این فکر انداخت تا جاه طلبی هایش را در عرصه های بین الملل تعدیل کند تا هزینه های کمتری را متحمل شود. بطورکلی از نظر تروریسم هم امریکا و هم روسیه و اروپا و چین با هم شریک در اهداف منطقه ای و جهانی مشترک و در عین حال متنوع هستند. امریکا تروریسم غرب آسیا و خاورمیانه طالبان و القاعده و سلفی و غیره را خطری جهانی بر می شمارد و روسها و اروپائیها و چینیها نیز بنوعی با امریکا در قبال سین کیانگ و چچن و گروه های نفوذی در اروپا در اهداف مشترک میدانند.
چشم انداز روابط چین و امریکا
سیاستهای اتحاد و حمایتی امریکا از ژاپن و کشورهای موسوم به آ.سه آن به گونه ای رقم خورده است که خیزش چین را در بر داشته است . این خیزش در ابعاد سیاسی- امنیتی – اقتصادی و نظامی بگونه ای رقم خورده است که همانگونه که در سطور بالا ملاحظه شد و دستگاههای اطلاعاتی و شورای ملی امریکا اعلام کرده اند در 2030 چین قدرت برتر اقتصادی در تمامی ابعاد محسوب شده و تفوق آن بر امریکا از هم اکنون مشهود است و لذا امریکا با در دست داشتن ابزارهائی ازجمله روابط تنگاتنک با تایوان که چینیها مصمم بر باز پس گسری این جزیره همانند ماکائو و هنگ کنگ هستند ، مسائل حقو ق بشری ، جدائی طلبان تبت و سین کیانگ ، وارد شدن در حوزه های امنیتی مانند ادهاهای ژاپن و کره جنوبی و چین در مسائل ارضی سنکائو (جزایر نقطه ای دیائوئو ) و بسیاری از حوزه های امنیتی – سیاسی و نظامی و اقتصادی به مهار چین بپردازند .اما این اژدهای خفته دیگر بیدار شده است و درست است که در مذاکرات شش جانبه با کره شمالی و 5+1 هسته ای ایران و مسائل دیگری با امریکا همآوردی می کند اما هنوز آن قدرت و توان کافی را برای شکست سیاستهای یکجانبه گرایانه امریکا را نداشته و بجای تقابل و تضاد منافع بدنبال همکاری سازنده و متقابل و رقابت با امریکا است و از طرفی خواستار روند امنیتی حفظ وضع موجود است که با ابزارهای متنوعی جلوی هژمون طلبی امریکا را با موانعی سد نماید. لذا از این روست سازمان شانگهای را با روسیه ایجاد کرده اند تا در مناطق آسیای مرکزی با حفظ هرتلند جهانی دربرابر امریکا ایستادگی کنند .
بی شک دنیای آتی در دهه ای 2030 و 2040 این چین است که در عرصه های نظامی، زمینی، هوائی، فضائی و اقتصادی و نرم افزاری و اختصاص بازارهای جهانی بخود قد علم می کند و شاید بنوعی دو قطبی منعطف دیرگی در این دهه ها رقم بخورد. سیاست چین در قبال امریکا تا آن زمان بر محور همکاری رقابت و تا اندازه ای همگرائی و به میدان آوردن کشورهای قدرتمند همانند بریک ( برزیل ، روسیه و آفریقای جنوبی ) در عرصه بین المللی است .
واژگان كليدي: گذشته روابط چين و امريكا، روابط كنوني چين و امريكا، آينده روابط چين و امريكا، اختلافات چين و امريكا، تنش در روابط چين و امريكا، استراتژی نوين ایالات متحده امریکا درشرق آسیا