سیدمهدی پارسایی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رویداد
در روزها و هفتههای اخیر بار دیگر تنش در شبه جزیره کره بالا گرفته است. در یک سوی تشنج شبه جزیره کره، ایالات متحده وجود دارد که خود را رهبر نظام تک قطبی بینالمللی میداند و در سوی دیگر کره شمالی قرار دارد که با انجام آزمایشهای اتمی در سالهای گذشته باعث افزایش حساسیت قدرتهای غربی نسبت به کره شمالی شده است. در حالیکه عمده نگاهها در محافل سیاسی و رسانهای غرب دارای سمتگیری غربی و یکطرفه میباشد، این نوشتار نگاهی تئوریک و دور از هیاهوها و جنجالهای رسانهای و دیپلماتیک قدرتهای مسلط دارد و تلاش میکند پا در کفش رهبران کره شمالی بگذارد و با الهام از تجربیات تاریخی کشورهایی همچون لیبی و عراق عصر صدام در حد امکان در پی فهم رفتار کره شمالی در نظام بینالملل باشد. پرسش اصلی این نوشتار بدین صورت میباشد که تلاش کره شمالی برای آزمایش هستهای چگونه قابل فهم است؟ به اعتقاد نگارنده رفتار کره شمالی(همینطور تلاش لیبی و عراق عصر صدام) ترجمان عصر اتمی در نظام بینالملل میباشد، بدین صورت که بعد از پیدایش سلاحهای اتمی در جهان، برخلاف عرف معمول در تاریخ روابط بینالملل، موازنهای در مقابل قدرت مسلط یعنی آمریکا به وجود نیامد، چرا که کشورهای عمده دیگر همچون انگلیس،فرانسه، چین، روسیه همگی دارای سلاحهای اتمی بودند که بقایشان را تضمین مینمود، در مقابل بعضی کشورهای کوچک ناهماهنگ با آمریکا برای تضین بقای خود به سمت سلاحهای هستهای رفتند.[1]
واژگان کلیدی: آمریکا، کره شمالی، سلاحهای اتمی، نظام تک قطبی، بقا،
تحلیل رویداد
با بالا گرفتن مشاجره بین آمریکا و کره شمالی در شبه جزیره کره، تحلیلها و دیدگاههای متنوع و گوناگونی پیرامون این مساله مطرح شده است، رایزنیهای دیپلماتیک فشردهای بین مقامات ارشد کشورهای چین، آمریکا، روسیه و کره شمالی انجام شده است که شاید مهمترین آنها دیدار جان کری وزیر خارجه آمریکا از چین و گفتگو در خصوص کره شمالی و مباحث مربوط به آزمایش هستهای در این شبه جزیره باشد، در این نوشتار قصد ندارد چندان به چگونگی آغاز این بحران و کنشها و واکنشهای حول و حوش آن بپردازد، بلکه تکیه غالب بر چرایی حرکت کشورهایی همچون کره شمالی در مسیر دستیابی به قدرت اتمی میباشد که در ادامه به آن پرداخته میشود
با فروپاشی نظام دوقطبی و سر برآوردن نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده آمریکا، یکی از الگوهای تکرار شونده در نظام بینالملل رخ نداد و آن هم فقدان تلاشی جهانی برای موازنه بخشی به قدرت نوظهور جهانی بود. در تاریخ روابط بینالملل همواره در مقابل قدرت هژمون، ائتلافی از قدرتهای دیگر تشکیل میشد که با هدف موازنهبخشی به هژمون و در واقع تضمین بقای خود بود. این منطق والگوی تکرارشونده از اصلیترین ادعاهای نظریه موازنه قدرت است که بیشک مسلطترین نظریه دانش روابط بینالملل در دهههای اخیر است. در حالیکه پدرخوانده نظریه نوواقعگرایی یعنی کنت والتز نظام تک قطبی را جزء بیثباتترین نوع توزیع قدرت در میان اشکال دیگر همچون دو قطبی و چندقطبی میداند و بر این باور بود که مکانیسم توازن قدرت، نظام تک قطبی را تبدیل به نظامی متوازن خواهد کرد، اما بعد از حدود 25 سال از این مدعا موازنه خاصی در مقابل آمریکا شکل نگرفته است. حضور آمریکا در دریای چین و ایفای نقش فعال در حوزه پیرامونی کره شمالی تاییدی بر این مساله میباشد. به نظر میرسد دلیل اصلی عدم شکلگیری توازن قدرت در مقابل آمریکا پیدایش سلاحهای اتمی در دست کشورهای عمده نظام بینالملل باشد. به عبارتی پیدایش سلاحهای اتمی کارکرد همیشگی توازن قدرت را دچار اختلال نموده و از نقش آن کاسته است. قبل از پیدایش اتم تلاش دولتها جهت افزودن بر قابلیتهایشان به منظور حفاظت از بقای خویش به توزیع متوازن قدرت در سطح سیستم میانجامید. در واقع توزیع متناسب قدرت پیآمد ناگزیر نگرانی ِژرف دولت ها از حیات در یک محیط آنارشیک به شمار میرفت. در عصر اتمی دولتها فارغ از همسنگ نمودن مجموع توانمندیهایشان با توسل به کپههایی از تسلیحات هستهای از شدت آسیبپذیری بیرونی خویش کاستهاند و تا حد بالایی به توانایی حفاظت از بقای خویش در محیط آنارشیک بینالمللی نایل شدهاند. از آنجا که پرخاشگری و تشدید رقابت بینالمللی پیامد ترس دولتهاست، اطمینان به آمادگی جهت دفاع موثر از خویش، قدرتهای مطرح را توانا ساخته است که از شدت پرخاشگری خویش و رقابت تنگاتنگ بکاهند و در عوض خویشتنداری را پیشه نمایند. این امر اثری ژرف بر پویایی توازن قدرت نهاده است به گونهای که به نحوی موثر از اشتیاق دولتها جهت همسنگ نمودن توانمندیها و به طبع توزیع متوازن قدرت در سطح سیستم کاسته است. لذا سلاح اتمی نقش ویژهای در تداوم عدم توازن در سیستم بینالمللی و بقای نظام تک قطبی داشته است. در جهانِ پیش از عصر اتمی دولتها فاقد قابلیتهای شایسته جهت اجتناب از انتحار و تشدید پارادوکس امنیتی بودند لذا انگیزش بقا در آنارشی به ناگزیر دولتها را به همسنگ نمودن قدرت وادار مینمود اما وجود سلاحهای هستهای به دولتها امکان داده است که با غلبه بر آسیب پذیری بیرونیشان بدون هم سنگ نمودن توانمندیهای خود به آسودگی خاطر نایل شوند. کسب مقادیری از تسلیحات هستهای به قدرتهای مطرح نوعی از احساس ایمنی بخشیده که آنها را از جستجوی قدرت بیشتر با توسل به منابع درونی و بیرونی بازداشته است.
اگر رشد قدرتهای بزرگ پاسخی به ترس از محیط آنارشیک است، شمار قدرتهای بزرگ از 1945 که نخستین آزمایشاتِ بزرگِ اتمی انجام شده است نه تنها افزایش نیافته است بلکه کاهش نیز داشته است. این امر ترجمه تاثیر یک عصر اتمی بر سیاست بین المللی است، چرا که تسلیحات اتمی امکان سطحی قابل قبول از امنیت را برای قدرتهای درجه دوم فراهم نموده است. لذا در تک قطبیِ اتمیِ اخیر فارغ از انطباقِ توانمندیهای بالای مادی، با اکتفا به مقادیری از قابلیتهای مهلک هستهای دولتها نسبت به امنیت خویش خاطر جمع شدهاند. به عبارتی یک کپه و یا انباشت حداقل از قابلیتهای هستهای از نگرانی دولتهای مطرح نسبت به بقا کاسته است و این امر محرک یک توازن جهانی قدرت را در سیستم به طرز تعیینکنندهای مختل نموده و از کار انداخته است. ثبات یک جهان تک قطبی این گونه رقم خورده است، چرا که تنها قدرتهای مطرح قابلیت پیگیری یک ائتلاف توازن بخش جهانی را دارند و کاهش موثر میل این قدرتها جهت چنین امری به نوبه خود بر استراتژی قدرتهای کوچک نیز نفوذ کرده است. بویژه قدرت های کوچک ناهمراستا با سیستم تک قطبی به گونهای واضحتر تحت تاثیر قرار گرفتهاند، کسب تسلیحات هستهای به قدرتهای کوچک ناهمراستا با ایالات متحده امکان حفاظت از بقای آنها را در برابر تهدید به جنگِ تک قطب اعطا می نماید. کسب سلاحهای هستهای به سبب کاستن از آسیبپذیری قدرتهای کوچک ناهمراستا با ایالات متحده به نظر تنها راه ناگزیر و پر مخاطره فراروی دولتهایی است که ایالات متحده را یک تهدید وجودی یافتهاند. قابلیت هستهای به قدرتهای مطرح امکان داده است که فارغ از تولید قدرت پنهان و سپس تبدیل قدرت پنهان خود به نیرویِ کشندهِ نظامی به بازدارندگی علیه تک قطب نایل آیند این امر مانع از بروز یک توازن جهانی قدرت شده است که جهت دگرگونی جهان تک قطبی به یک جهان دو یا چند قطبی ضروری میباشد.
در تک قطبی اخیر که با فقدان یک توازن جهانی قدرت تعریف شده است، قدرتهای درجه دوم با توسل به قابلیتها و بازدارندگی هستهای خود از تلاش جهت دگرگونی سیستم اجتناب ورزیده اند. قدرتهای کوچک ناهمراستا با نظام تک قطبی و یا به عبارتی قدرتهای کوچک هدف نیز به جای تلاش در مسیر تولید قدرت پنهان در امتداد زمان و سپس ترجمه آن به نیروی نظامی، اتمی شدن را ترجیح دادهاند که خود پیامد فقدان انگیزه کافیِ قدرتهای درجه دوم جهت مقابلهجویی با آمریکاست، چرا که در سیستمهای دو یا چند قطبی دولتهای هدف از طریق توسل به اتحاد با قدرتهای بزرگ جهت بازدارندگی در برابر یک قدرت بزرگ متجاوز استفاده مینمایند و به اتحادهای توازنبخش متوسل می شوند. برای مثال در عصر جنگ سرد دولتهای اروپای غربی از آنجا که فاقد قابلیتهای لازم برای بازدارندگی علیه اتحاد جماهیر شوروی بودند به تضمین امنیتی آمریکا روی آوردند.در یک نظام تک قطبی با توجه به غیبت توازن قدرت، دولتهای کوچک ناگزیر از ارتقاء منابع درونیاند، چرا که یک نظام تک قطبی اتمی، پیدایش و رشد توازن با دسترسی به اتم را به ناگزیر گرچه پر مخاطره اما در دسترستر از توازن قدرت نموده است. بدین صورت نفوذ سلاحهای هستهای بر پویایی سیستم، بر انگیزه قدرتهای مطرح و قدرتِ بزرگ سببِ انجمادِ سیستم در یک توزیعِ تک قطبیِ از قدرت شده است. امری که خود نیز بر انگیزه و محاسبات دیگر دولتها اثر گذارده است.
در جهانی که اینگونه از محرکهای گذشته جهت یک توازن جهانی تهی گشته است توسل به حد نهایی و سریع توازن درونی و اما فوق العاده پرمخاطره، فراروی دولتهای کوچک ناهمراستا با تک قطب قرار گرفته است. بنابراین احتمالا اشاعه و تکثیر خود پاسخی به فشارهای نه صرفا یک ساختار تک قطبی بلکه یک تک قطبی اتمی است. تلاش برای اتمی شدن نه از سرشت رهبران دولتها و نه از یک ساختار صرفا آنارشیک بلکه از یک ساختار آلوده به اتم یا یک عصر تک فطبی اتمی برمیخیزد.
چشمانداز رویداد
در این نوشتار تلاش شد با نگاهی تئوریک و مبتنی بر تجربیات و تحولات تاریخی در روابط بینالملل به این نکته پرداخته شود که براستی چرا بعضی از کشورهای کوچک ناهمراستا با هژمونی ایالات متحده آمریکا به سمت برنامههای هستهای با اهداف نظامی میروند؟ به عبارتی مساله این بود که اینبار از زاویه دغدغهها و انگیزههای کشورهای کوچک -به لحاظ انباشت قدرت- در نظام بینالملل به موضوع نگریسته شود. علت این رفتار از سوی کشورهای مذکور به اعتقاد نگارنده زندگی در یک عصر اتمی میباشد که سلاحهای اتمی انگیزه قدرتهای عمده را برای موازنهبخشی به قدرت هژمون از بین برده است و در این میان کشورهای کوچک که نظم موجود را نمیپذیرند بدون ضربهگیر و محافظ میمانند و مساله تضمین بقا در نظام تک قطبی اتمی آنها را به سمت برنامههای اتمی غیرصلح آمیزی میبرد که به ظن خود قدرت بازدارندگی و موازنهدهی را در مقابل قدرت خصم به آنها میدهد، لذا رفتار کره شمالی در روزها و سالهای گذشته در این چارچوب قابل فهم و تحلیل میباشد.
1-ناگفته روشن و واضح است که تلاش های کشور عزیزمان ایران در دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای راهی متفاوت از مسیری است که کره شمالی، لیبی و عراق عصر صدام طی کردند.