سمیه پسندیده
مرکز بینالمللی مطالعات صلح – IPSC
مقدمه
سازمان همکاری شانگهای تنها سازمانی است که بیشتر کشورهای آسیای مرکزی، چین و روسیه را با یکدیگر پیوند میدهد. محققان روسی، چینی و اروپایی فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای را از ابعاد مختلف مورد ارزیابی قرار میدهد. برای برخی میزان پتانسیلهای این سازمان در ساختار فضای منطقهای مهم است، و برای عده دیگر فرصت مناسبی برای توسعه همکاریها با کشورهای آسیای مرکزی به حساب میآید، تحلیلگران غربی بر شاخصهای نظارتی سازمان همکاری شانگهای و ارتباط آنها را با مشکلات دموکراسیسازی رژیمهای سیاسی متمرکز شدهاند. تجزیه و تحلیل فرآیندهای همکاریهای منطقهای در جهان غیر غربی بیشترین توجه پژوهشگران روابط بینالملل را به خود جلب نموده است.
در این رویکرد اروپا محور، از یک سو، بر شباهتها و تفاوت بین مدل اروپایی همگرایی و همکاریهای منطقهای تاکید شده است، و از سوی دیگر، پارامترهای تعاملات سازمانی در سایر مناطق جهان به تدریج راه مناسب مطالعات تطبیقی اصول، هنجارها و شیوههای عمل سازمانهای منطقهای خارج از اروپا را ارائه میدهد.
در این مورد، سازمان همکاری شانگهای (SCO ) یک مورد منحصر به فرد برای مطالعه به شمار میآید. سازمان همکاری شانگهای شامل دو تا از بزرگترین کشورهای در اوراسیا یعنی چین و روسیه و همچنین چهار کشور آسیای مرکزی، یعنی قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان میباشد. تمام کشورهای عضو(SCO )، دارای نگرانیهای مشترک در مورد تهدیدات امنیتی سنتی و جدید هستند، و همچنین تمایل بر افزایش همکاری مشترک در زمینههای اقتصادی و انسانی دارند. نیاز به مقابله با تهدیدهای مشترک و رویکرد مشترک نسبت به ثبات افغانستان و ایجاد یک پایه طبیعی برای همکاری وجود دارد. با این حال، ارزیابی نتایج حاصل از تعاملات مشترک این کشورها در چارچوب سازمان همکاری شانگهای تا حد زیادی در روسیه، چین، هند، ایالات متحده و اتحادیه اروپا متفاوت است. در این مقاله، خطوط اصلی تفاوتها در آنالیز فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای در گفتمان پژوهشی معاصر این کشورها مورد بررسی قرار میگیرد.
واژگان کلیدی: سازمان همکاری شانگهای- روسیه- چین- ایالات متحده- هند
همکاریهای منطقهای در آسیای مرکزی: نقش سازمان همکاری شانگهای
آسیای مرکزی خود را به عنوان یک منطقه جدید بینالمللی معرفی مینماید، و تمام اعضای بازیگر این منطقه به عنوان یک دولت مستقل در شکل فعلی خود، تنها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پدید آمده و تجربه نسبتا کوتاهی در تشکیل ساختار دولتی مستقل دارند. از لحاظ تاریخی، تشکیلات ارضی و سیاسی در این منطقه بر اساس اصل قومیت شکل گرفته بود. به همین دلیل است که در تمام کشورهای منطقه روند تثبیت ملی همچنان ادامه دارد و در روند سیاسی و توسعه سازمانی، مسائل مربوط به هویت مردم ساکن آسیای مرکزی، مناطق و قبیلههای آن اهمیت ویژهای بدست آورده است.
این خط تناقضات در بسیاری از جهات گویای این واقعیت است که تاکنون همکاریهای بینالمللی در داخل منطقه آسیای مرکزی فرمت روابط دوجانبه را مقدم بر روابط چندجانبه دانستهاند. بنابراین، سطح روابط دوجانبه میزان قابل توجهی از مناقشات را نیز متمایز میکند. برای مثال، اختلافات ارضی، مسائل مربوط به تعاملات بین قومی، جنجال بر سر استفاده از منابع آب، هنوز هم تحتالشعاع روابط قرقیزستان و ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان و همچنین تاجیکستان و ازبکستان قرار دارد. علاوه بر این، با وجودتلاشهایی که در سال 2000 برای ایجاد یک سازمان منطقهای در آسیای مرکزی انجام شد، در حال حاضر، هیچ نوع فرمت چند جانبه منطقهای که فقط پنج کشور آسیای مرکزی را متحد نماید، وجود ندارد. درحالیکه خیلی از کشورهای منطقه تمایل دارند تا در فعالیتهای سازمانهای چند جانبه با مشارکت بازیکنان خارجی در سطوح بالایی مشارکت داشته باشند. همین شرایط موجود در منطقه باعث شده است تا «روی آلیسون» محقق بریتانیایی منطقه آسیای مرکزی را به عنوان یک منطقه «مجازی» معرفی نماید.
سازمان همکاری شانگهای فرمت قابل توجه همکاریهای منطقهای است که اتحاد اکثریت قریب به اتفاق کشورهای آسیای مرکزی، چین و روسیه را فراهم نموده است. ریشههای تشکیل سازمان همکاری شانگهای در روند مذاکرات برای حل و فصل مسائل مرزی روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با چین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قراردارد. با پیوست ازبکستان به «شانگهای5» در سال 2001، و همچنین احساس نیاز برای پاسخ به تهدیدات تروریستی در منطقه به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001 منجر به نهادینه شدن سازمان شانگهای شد. در سال 2002، منشور سازمان همکاری شانگهای و به تصویب رسید، و توافق بر ساختار منطقهای ضد تروریستی با مرکزیت در تاشکند حاصل گردید. در سال 2004، این سازمان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تبدیل به ناظر شده است، و در سال 2005، تفاهم نامه بین سازمان همکاری شانگهای و «آسه آن» به امضاء رسید. با دادن حق نظارت به هند، پاکستان، ایران، مغولستان و افغانستان این سازمان را گسترش دادند و همچنین بلاروس، سریلانکا و ترکیه را به عنوان شرکای گفتگو پذیرفتند،که در نتیجه منجر به افزایش فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای شد. در نتیجه، نهتنها انگیزهای برای شکلگیری فرمت منطقهای بلکه انگیزهای برای ایجاد فرمت بین منطقهای درباره مسائل امنیتی، اقتصادی و سیاسی ایجاد گردید.
دیدگاه روسیه نسبت به همکاریهای منطقهای در چارچوب سازمان همکاری شانگهای: برآوردهای رسمی و رویکردهای تخصصی
روسیه در روابط با کشورهای منطقه، متکی بر روابط تاریخی، جمعیتی، اقتصادی و فرهنگی است که از زمان امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده است. البته علاوه بر آن روسیه نمیتواند واقعیتهای ژئوپولیتیک جدید و افزایش محیط رقابتی همکاریهای بینالمللی در آسیای مرکزی را نادیده بگیرد. این منطقه، با این حال، به عنوان یک اولویت در سیاست خارجی روسیه به نظر نمیرسد. روابط با هرکدام از کشورهای آسیای مرکزی به طور فزایندهای تبدیل به عناصر مختلف خط سیر همکاری هم در سطح دوجانبه و هم در سطح چند جانبه شده است.
تجربه همکاریهای منطقهای در آسیای مرکزی با مشارکت روسیه طی سالهای 1990-2000 بسیار متنوع بوده است، اگرچه فضای حاکم بر همکاریها حاکی از فقدان نظم و اصول در روابط با همسایگان جدید میباشد. مکانیزمهای کشورهای مشترکالمنافع، سازمان پیمان امنیت جمعی، سازمان همکاری آسیای مرکزی (CACO)، جامعه اقتصادی اوراسیا، در واقع، تلاشهای آزمایشی برای ایجاد یک چارچوب عملی برای همکاریهای چند جانبه در منطقه بوده است. تشکیل اتحادیه گمرکی و فضای اقتصادی مشترک روسیه، بلاروس و قزاقستان، ابتکار عمل اقتصادی نتیجه بخش، برای آن دسته از کشورهای شوروی سابق که مایل به همکاری و همگرایی سریع بودند.
در میان مجموعهای از این سازمانها و ابتکارات، سازمان همکاری شانگهای جایگاه ویژهای بدست آورده است. موضع رسمی روسیه از عملکرد سهگانه سازمان همکاری شانگهای حاصل میشود. اول، سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک فرمت که قادر به برقراری رهبری جمعی در جهان است در نظر گرفته میشود. دوم، سازمان همکاری شانگهای باید به عنوان یک عنصر جداییناپذیر از«شبکه وابسته به انجمنهای منطقهای» در منطقه آسیا و اقیانوس آرام در نظر گرفته شود. سوم، سازمان همکاری شانگهای همراه با مکانیزمهای سازمان ملل متحد، کشورهای مستقل مشترک المنافع و سازمان پیمان امنیت جمعی، باید نقش ویژهای در تلاشهای بینالمللی برای تثبیت اوضاع در افغانستان برعهده گیرد.
در این میان، سازمان همکاری شانگهای با سایر انجمنهایی که بعد از فروپاشی شوروی شکل گرفتند، تفاوت دارد. به این معنا که، روند ایجاد آن به تدریج به سمت یک ساختار چند جانبه حرکت نمود و در ابتدا از یک رابطه دوجانبه شکل گرفته بود. در تفاوت آن با سایر مکانیسمها مانند: کشورهای مستقل مشترک المنافع و یا سازمان پیمان امنیت جمعی، مشارکت در سازمان همکاری شانگهای هرگز از سوی اعضای آن مورد سوال قرار نگرفت. محققان روسی تاکید مینمایند که با وجود فقدان فرصت برای ادغام عمیقتر در زمینههای امنیتی، سازمان همکاری شانگهای نقش سیاسی ویژهای در منطقه دارد و با توجه به ترکیب آن اعضای این سازمان دارای چشمانداز دستیابی به یک سطح جهانی هستند.
به طورکلی در پژوهشهای روسیه پیرامون سازمان همکاری شانگهای با توجه به نوع عمل آن که به عنوان مهمترین موضوع برای سازمان در نظر گرفته شده است، میتوان رویکردهای مختلفی را قائل شد. یکی از این رویکردها تمرکز بر اهمیت راهبردی سازمان همکاری شانگهای و ناظران آن برای روسیه است که با افزایش قدرت ایالات متحده و ناتو در این منطقه در ارتباط میباشد. علاوه بر آن، میتوان تحقیقاتی را که سازمان همکاری شانگهای را به عنوان یک مدار ایمنی اضافی در مرزهای منطقه در کنار همکاری با سازمان پیمان امنیت جمعی میداند از همین دسته دانست.
با یک نگاه مشابه در فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای، پیوند منطقی با رویکردهای دیگری که بر ماهیت ویژهای از سازمان همکاری شانگهای تاکید دارد و اساسا متفاوت از فرمت همکاری منطقهای غرب است، ایجاد میشود. در این مورد، سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک نوع از سازمان منطقهای یا فرا منطقهای دیده میشود که قادر به متحد کردن دولتها با مدلهای مختلفی از سازمانهای سیاسی است و در نتیجه این همکاری در منطقه تحت پوشش آن ثبات برقرار میگردد.
گروه دیگری از مطالعات، سازمان همکاری شانگهای را در درجه اول از نقطه نظر پتانسیلهای انرژی و پروژههای زیربنایی برای ایجاد یک فضای واحد اقتصادی و حمل و نقل در آسیای مرکزی مورد بررسی قرار میدهند. در این زمینه، بر نیاز به مشارکت بیشتر ناظران در همکاری با سازمان همکاری شانگهای تاکید شده است. ظاهرا، ارزش این دسته از کشورهای برای سازمان همکاری شانگهای افزایش خواهد یافت، چرا که برخی از آنها عبارتند از هند و پاکستان که رابطه نزدیکی با ایالات متحده دارند و همچنین ایران که موضوع برنامه هستهای آن یک عنصر کلیدی در سیاست خارجی معاصر ایالات متحده است. بر این اساس، مشارکت این کشورها در سازمان همکاری شانگهای، حتی به عنوان ناظر، از یک طرف، ابعاد جهانی این سازمان را افزایش میدهد، و از سوی دیگر، هماهنگی مواضع این کشورها در مورد مسائل خاص منطقهای که دستور کار سازمان همکاری شانگهای قرار دارد، مورد سوال قرار میگیرد.
رویکرد چین نسبت به همکاری در آسیای مرکزی و سازمان همکاری شانگهای
روابط تجاری ، اقتصادی و فرهنگی بین مناطق مرزی چین و جمهوریهای آسیای مرکزی از سالهای 1980 دوباره بازسازی شده است. طی جریان عادی سازی روابط چین و اتحاد جماهیر شوروی و تصویب رهبری چین با ریاست «دنگ شیائوپنگ»، همزمان دوره اصلاحات اقتصادی کشورها بود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، چین روابط دو جانبه خود را با همه کشورهای آسیای مرکزی در آغاز ژانویه سال 1992 آغاز نمود و در نتیجه مرحله جدیدی در خط روابط سیاسی خود با کشورهای منطقه ایجاد کرد. اولویتهای کنونی در سیاستهای چین نسبت به منطقه آسیای مرکزی با ملاحظات مربوط به امنیت ملی چین و مسائل اقتصادی تعیین شده است. اول اینکه، یکی از مشکلترین واحد های اداری ارضی چی به نام واحد خودمختار سین کیانگ به منطقه آسیای مرکزی متصل است. دوم اینکه، در آسیای مرکزی تامینکنندگان کلیدی منابع انرژی قرار داردن و چین به خصوص در زمان افزایش سرعت توسعه اقتصادی خود به آنها احتیاج دارد.
در این مرحله، میتوان گفت نهتنها جنبههای انتخاب شده از روابط دو جانبه بین چین و کشورهای منطقه، بلکه استراتژی چین در ارتباط با کشورهای آسیای مرکزی، هر دو به عنوان یک موجودیت واحد هستند. علیرغم وجود تحقیقات گسترده درباره اینکه آیا پارامترهای موجود در جامعه منطقهای، آسیای مرکزی را به عنوان یک منطقه خودکفا و مستقل میداند، دلایل مختلفی برای چنین تفسیری از استراتژی چینی در منطقه وجود دارد. اولا، آنها با مسائلی مختلفی اعم از وجود مشکلات مشترک مربوط به امنیت منطقه، و دوما، وجود خطوط سیاسی و اقتصادی چین در منطقه که بخشی از این مسائل به سازمان همکاری شانگهای مربوط است، مرتبط هستند.
یکی از پژوهشگران سرشناس چینی به نام «ژائو خوآشن» در اواسط سال 2000 مدلی طراحی نمود و در آن شش حوزه اولویت استراتژی چین در آسیای مرکزی را تعیین نمود. مقالبله با تروریسم، جداییطلبی و افراطگرایی (به اصطلاح با اینها مفهوم مبارزه با “سه شر” اطلاق شده است)، حفاظت از امنیت مناطق مرزی، ترویج ثبات منطقهای، مشارکت در توسعه اقتصادی منطقه، ممانعت از وضعیتی که منطقه تحت تاثیر دولتها یا واحدهای نظامی موضع ضد چینی اتخاذ نماید و همچنین دسترسی به منابع انرژی منطقهای، اولویتهایی است که توسط این کارشناس مشخص شده بود.
علاوه بر آن، به اولویتهای بالا همچنین باید وظیفه تقویت موضع چین در چارچوب همکاریهای چند جانبه را اضافه نمود. در این میان، نقش سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک مکانیزم است که در آن میتوان یک مدل از رهبری چند جانبه را با حضور چین مورد آزمایش قرار داد. در این مکانیزم وظایف رهبری چین در سازمان همکاری شانگهای حداقل ناشی از سه عامل است. مدیر مرکز تحقیقات سازمان همکاری شانگهای در آکادمی علوم شانگهای «پان گوآن»، سهم چین در چشم انداز مفهومی توسعه سازمان و ارتقاء بیشتر نهادینه شدن سازمان همکاری شانگهای را در حمایت عملی از پروژههای درون سازمان میبیند. علاوه بر این، اصطلاح مبارزه در برابر «سه شر» (افراطگرایی، تروریسم و جدایی طلبی) از سوی سازمان همکاری شانگهای هم پذیرفته شده و هم از سوی اعضای آن برای شناسایی چالشهای جدید مورد استفاده قرار گرفته است، و این، به نوبه خود، بدان معنی است که سازمان همکاری شانگهای است موضع چین در مورد این مسائل به طور کامل می پذیرد.
همکاریهای چند جانبه در آسیای مرکزی که مظهر روند فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای بود، اجازه میدهد چین سطح درگیری با همسایگان خود در این منطقه را کاهش دهد و همزمان عملیسازی منافع اقتصادی خود در منطقه راکه تا حد زیادی مربوط به بخش انرژی است، پیگیری نماید. علاوه بر آن، فعالیت در چارچوب سازمان همکاری شانگهای برای چین تبدیل به راهی برای کسب تجربه به منظور ترویج ابتکارات خود در چارچوب فرمت چند جانبه و منطقهای، و اینطور که کارشناسان چینی اظهار میکنند، مدل جدیدی از تعامل دیپلماتیک با کشورهای همسایه (به عنوان مثال، نوع خاصی از مدل اتحادیه بین ایالتی که در چین و اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت) شکل خواهد گرفت.
مطالعات سازمان همکاری شانگهای در اروپا و آمریکا
در مطالعات جدید غربی، سازمان همکاری شانگهای در سالهای اخیر تفاسیر مختلفی از فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای ارائه شده است. این تفاسیر به ما اجازه برآورد رویکرد جامعه متخصص ایالات متحده و اروپا به سازمان همکاری شانگهای و البته به طور غیر مستقیم به جامعه سیاسی منطفه را میدهد. رویکردهای رایج غربی نسبت به این منطقه، یا شامل توضیح فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای باکلید ژئوپولیتیک از نظر توازن قوا است، و یا سازمان همکاری شانگهای را به عنوان وسیلهای برای حفظ و مشروعیت بخشیدن به رژیمهای اقتدارگرا در منطقه معرفی میکند.
رویکرد ژئوپولیتیک یا خود فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای را بررسی مینماید، یا رابطه سازمان را با کشورهای ناظر (به ویژه ایران) به عنوان جریان مخالف غرب و ایالات متحده بررسی مینماید. یکی از ویژگیهای رویکرد ژئوپلتیک این است که سازمان همکاری شانگهای را به عنوان یک مدل برای سلطه منطقهای در آسیای مرکزی در نظر میگیرد که در آن روسیه و چین یک سیستم تفکیک وظایف را ایجاد میکنند، در واقع روسیه وظیفه ترویج همکاریهای سیاسی و نظامی را بر عهده میگیرد و چین عهدهدار همکاریهای اقتصادی با کشورهای آسیای مرکزی میگردد.
پژوهش در بستری با رویکرد قانونمند سازمان همکاری شانگهای را به عنوان سازمانی که به فعالیتهای ضد نظام و توسعه دموکراسی درکشورهای عضو با استفاده از گفتمان تمرکز بر مفهوم «ثبات منطقهای» مشروعیت میبخشد. نمایندگان این رویکرد به نگرانیهای خاص کشورهای منطقه پیرامون حفظ حاکمیت به عنوان یک عامل وحدت بخش در شرایط فقدان بسترهای مادی (به عنوان مثال: همکاریهای دوجانبه در زمینه تجارت) برای همکاری در پروژههای منطقهای اشاره میکند. این ملاحظات، همراه با نگرانیهایی که نسبت به ثبات رژیمهای سیاسی پس از دوره از «انقلابهای رنگی» وجود دارد، به گفته برخی از محققان، منجر به ظهور پدیده «همگرایی محافظتی» که نمونه آن سازمان همکاری شانگهای است، میگردد.
ارزیابی سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک سازمان ناکارآمد از نقطه نظر تئوریهای غربی همگرایی و همکاریهای منطقهای، باعث شد برخی از محققان به این نتیجه برسندکه اتمام همکاریهای منطقهای سازمان همکاری شانگهای با مشارکت استراتژیک خارجی مانند: اتحادیه اروپا از یک سو، و روسیه، چین و هند، از سوی دیگر امری ضروری است.
رویکرد هند به سازمان همکاری شانگهای وآسیای مرکزی
استراتژی منطقهای هند بخشی جدایی ناپذیر از سیاست خارجی این کشور، با هدف تقویت جایگاه دولت به عنوان یک بازیگر آسیایی در منطقه جنوب آسیا است. با توجه به موقعیت هند در منطقه، این کشور به دلیل وجود برخی دلایل عینی در پیشبرد پروژههای همکاری منطقهای در جنوب آسیا با مشکلاتی مواجه میگردد. این عوامل عبارتند از: درگیری هند و پاکستان، ویژگیهای روابط هند به عنوان قدرت برتر در منطقه جنوب آسیا با کشورهای کوچک و متوسط در منطقه که از سعی دارند از وابستگی یکطرفه به هند که حاضر به همگرایی در مقیاس کامل نیست، اجتناب نمایند. در این راستا، نخبگان سیاست خارجی هند، منطقه آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا را یکی از جهتهای اصلی سیاست خارجی این کشور میدانند و معتقند که هند میتواند به طور قابل توجهی حضور خود را در این مناطق افزایش دهد.
دو موضع اعتقادی، مبانی فهم استراتژیک رهبران هندی نسبت به آسیای مرکزی را پایهگذاری میکند. اولین موضع، مفهوم دکترین گاندی نسبت به وضعیت آسیای مرکزی است. دکترین گاندی در سال 1983 در ارتباط با جنگ در سریلانکا مطرح شد. اصل اساسی آن به این ترتیب بودکه هند نباید در درگیریهای موجود درکشورهای همسایه تداخل نماید، اما در عین حال نیز کشورهای همسایه به ویژه اگر تهدیدی برای منافع هند باشند نیز نباید در امور هند دخالت داشته باشند. این جهتگیری مشترک برای طرف هندی، در زمینه وضعیت افغانستان و پاکستان فعلیت مییابد، به ویژه زمانیکه شاهد حمایت پاکستان از طالبان میباشیم، و در واقع تا این زمان نیز به عنوان به عنوان عامل بیثباتکننده در روابط هند و کشورهای آسیای مرکزی به شمار آمده است.
موضع دوم، با نام نخست وزیر هند «گوجرال» پیوند خورده است. دکترین «گوجرال»، بر این فرض استوار است،که هند به عنوان قدرت مسلط منطقهای باید به صورت یکجانبه شرایط مطلوب برای توسعه روابط اقتصادی با همسایگان خود را ایجاد نماید، بدون اینکه لزوما نیاز باشد تا برگامهای متقابل در همان حجم تکیه نماید. در پایان سال 1990 نخست وزیر «گوجرال» کشورهای منطقه آسیای مرکزی را خارج نزدیک هند معرفی نمود، و توسعه زیرساختهای (ریلی، ارتباطات راه دور) و همکاری در زمینه انرژی را به عنوان منافع عمده اقتصادی هند مشخص نمود.
توسعه بیشتر این رویکرد، با سیاست «ایجاد روابط با کشورهای آسیای مرکزی» که در تابستان سال 2012 اعلام شد، در ارتباط است. طی سخنرانی خود در اولین جلسه گفتگوی هند و آسیای مرکزی در بیشکک، وزیر امور خارجه هند «شری احمد» خاطر نشان کرد: که چند حوزه کلیدی در همکاری مشترک میان هند و آسیای مرکزی وجود دارد که باید تشدید گردد. منجمله این حوزههای مشترک میتوان به موارد زیر اشاره نمود: روابط سیاسی و استراتژیک، از جمله آموزش نظامی مشترک و اقدامات ضد تروریسم، همکاریهای چند جانبه در چارچوب سازمان همکاری شانگهای و تعامل هند و اتحادیه گمرکی، مشارکت در توسعه انرژی و دیگر منابع طبیعی، ابتکارات در زمینه آموزش و پرورش و فناوری اطلاعات و ارتباطات، ایجاد انگیزه تازه و تقویت پروژه حمل و نقل کریدور “شمال – جنوب”. از یک طرف، این رویکرد تا حد زیادی با استراتژی ایالات متحده مبنی بر تشکیل آسیای مرکزی، و توسعه اقتصادی در آسیای جنوبی و به ویژه هند انطباق دارد. و از طرف دیگر، هند به شدت بر تحمل بیشتر خود نسبت به رویکرد ایالات متحده به مسئله دموکراسی در این منطقه تاکید دارد.
بنابراین در گفتمان تخصصی، آسیای مرکزی به عنوان همسایه استراتژیک جدید هند شناخته میشود، و خود هند هم به عنوان بازیگری که قادر به ایفای یک نقش سازنده، نه تنها در آسیای میانه، بلکه در چارچوب سازمان همکاری شانگهای است، مطرح میگردد.
سازمان همکاری شانگهای، با وجود به رسمیت شناختن اهمیت آن برای مقابله با تهدیدات جدید، تا کنون بیشتر به عنوان یک ابزار ثانویه برای تعامل بین هند و کشورهای آسیای مرکزی، چین و روسیه در نظر گرفته شده است، در حالیکه اولویت اول به پروژههای دو جانبه (به عنوان مثال: با قزاقستان، تاجیکستان و قرقیزستان) داده میشود. نگرش محتاط هند نسبت به سازمان همکاری شانگهای، گویای عدم اطمینان نسبت به تکامل بیشتر سازمان و ماهیت رابطه بین اعضای آن است. یک سناریو نامطلوب نیز در ذهن پژوهشگران هندی شکل گرفته است که سازمان همکاری شانگهای تحت سلطه چین درخواهد آمد و روسیه نیز با آنها در یک تعامل دوستانه ، اما به صورت تابعی قرار خواهد گرفت.
جمع بندی
این تحقیق نشان میدهد که تفاوت در موقعیتهای مطالعاتی پژوهشگران روسی، چینی، هندی و غربی در زمینه ماهیت فعالیتهای سازمان همکاری شانگهای، بر اساس تجربیات قبلی از همکاریهای منطقهای و شبه منطقهای این کشورها (روسیه، چین، هند، ایالات متحده و اتحادیه اروپا) و اهداف سیاسی، اقتصادی و امنیتی با کشورهای آسیای مرکزی تعیین میشود. برای روسیه و چین ادغام در چارچوب سازمان همکاری شانگهای در درک تئوریهای غربی همگرایی و چندان حائز اهمیت نیست، پبلکه تانسیل خود سازمان همکاری شانگهای در ساختار فضای منطقهای مهم است. برای روسیه علاوه بر آن، ظرفیت نهادی سازمان همکاری شانگهای به منظورگنجانده شدن در سازمان منطقهای آسیا و اقیانوس آرام مهم است، و این سازمان علاوه بر اینکه با حضور روسیه شکل گرفته، در چارچوب آن مسکو تلاش مینماید تا جای پایی مطمئن به عنوان یک عضو کامل از فرآیندهای منطقهای، بدست آورد.
هند در تعامل با سازمان همکاری شانگهای، بیشتر جذب همکاریهای اقتصادی با کشورهای آسیای مرکزی شده است. تحلیلگران ایالات متحده و اروپا، به نوبه خود، بر جنبههای نظارتی سازمان همکاری شانگهای و ارتباط آن با مشکلات دموکراسیسازی رژیمهای سیاسی در منطقه تاکید دارند. تاکید بر ناکارآمدی سازمان همکاری شانگهای به عنوان یک بازیگر مستقل باعث شده است تا برخی از پژوهشگران بر ضرورت نیاز به ایجاد تغییرات سیاسی و قانونگذاریهای داخلی در کشورهای منطقه تاکید نمایند.