مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

عربستان و بحران سوریه در روند رقابت های ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری

اشتراک


کامران کرمی
[1]

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

چکیده

موج تحولات جهان عرب در سال 2011 محیط پیرامونی و عربی عربستان سعودی را در محاصره دگرگونی هایی قرار داد که برآیند آن سقوط مصر همپیمان استراتژیک عربستان در محور اعتدال عربی و بحران در حوزه های حیاتی چون بحرین و یمن بود. بحران حادث شده در سوریه فرصت مناسبی را در اختیار سعودی ها قرار داد تا در رویکردی غربی – عربی تلاش کنند تا در مقابل نظم جدید در حال شکل گیری، نظم مطلوب خود را ترسیم نمایند. استدلال نویسنده در این مقاله آن است که اهمیت تغییرات ساختاری در سوریه برای عربستان در دو سطح ژئوپلیتیکی(تغییر نظم منطقه ای) و ژئوکالچری(تقابل گفتمانی) قابل طرح است که در سطح ژئوپلیتیکی؛ می توان از تقابل محور اعتدال عربی در مقابل محور مقاومت، رقابت های منطقه ای و توازن قدرت با ایران و مداخلات سوریه در حوزه های حیاتی عربستان در لبنان و فلسطین نام برد و در سطح ژئوکالچری؛ تقابل محافظه کاری عربی با رادیکالیسم سوری و بسط مرجعیت عربستان و تقویت گفتمان سلفی گری بر منطقه را مطرح نمود. موفقیت استراتژی عربستان در این بازی می تواند تا حدود زیادی به احیای نقش در حاشیه رفته عربستان در سال های اخیر کمک زیادی نماید.

کلیدواژه ها: بهار عربی، عربستان سعودی، تغییر رژیم سوریه، تغییرات ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری

 

مقدمه

رویکرد اصلی عربستان سعودی در خصوص تحولات منطقه ای، حفظ سیاست وضع موجود[2] می باشد. اما موج تحولات بهار عربی، محیط پیرامونی عربستان را در محاصره­ دگرگونی‌هایی قرار داد که برآیند آن سقوط مصر متحد کلیدی محور اعتدال عربی، چالش در حوزه های حیاتی چون بحرین و یمن، تقابل با موج دموکراسی خواهی و بحران های پراکنده در بعد داخلی بود که تأثیراتی را بر جایگاه عربستان به عنوان بازیگری مهم در منطقه بر جای گذاشت. بنابراین تحولات سوریه فرصت مغتنمی بود تا عربستان برای برون رفت از چالش های موجود در رویکردي عربی- غربی تلاش کند تا تغییر رژیم را در سوریه به پیش ببرد که با توجه به ابعاد و اهميت منطقه ای و استراتژیک سوريه و نوع روابط دولت بشار اسد و به خصوص جايگاه آن در محور مقاومت قابل تحلیل است.

از سویی دیگر سوریه همواره و بخصوص با مرگ حافظ اسد و روی کارآمدن بشار اسد، مستقلانه تر از سیاست های عربی عمل نموده و از دید عربستان سیاست های رادیکالیستی را به اجرا گذاشته است و حمایت های آن از مقاومت و حزب الله در منطقه مطلوب عربستان نبوده است و از سال 2005 و با ترور رفیق حریری عربستان با همراهی غرب تلاش نمود تا فشارهای بین المللی را بر سوریه افزایش دهد. بخصوص وقتی بدانیم که منطق سیاست خارجی عربستان بر حفظ وضع موجود و متعادل كردن پديده‌هاي تندرو انقلابي و ممانعت از گسترش آنها به داخل کشور بوده است و در اين چارچوب عربستان از زمان تأسیس و ساخت دولت، همواره سياست محافظه كاري، احتياط و پرهيز از تقابل و انعطاف پذيري در سياست‌هاي منطقه‌اي را ميان عرب­ها دنبال كرده است.

در این نوشتار تلاش می شود تا به این پرسش پاسخ دهیم که اهداف عربستان از ایفای نقش در بحران سوریه و فشار بر دولت بشار اسد چیست؟ فرضیه ای که در پاسخ به این پرسش مطرح می گردد این است که اهمیت سقوط سوریه برای عربستان در دو سطح ژئوپلیتیکی[3] و ژئوکالچری[4] قابل طرح است و آل سعود تلاش می کند تا ضمن حذف سیاست هایی که مقاومت را در منطقه تقویت می نماید، موازنه منطقه ای را که بعد از تحولات جهان عرب به ضرر عربستان تغییر یافت را دگرگون سازد. بنابراین برای رسیدن به این مطلوب ابتدا جایگاه و رویکرد منطقه ای عربستان سعودی را مورد تحلیل قرار خواهیم داد، سپس عوامل دخیل در ایفای نقش عربستان در سوریه را در دو سطح ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری مطرح می نماییم که زوایای گویاتر و روشنتری را پیش رویمان قرار خواهد داد.

1- جایگاه و رویکرد منطقه‌ای عربستان سعودی

عربستان به عنوان کشوری مهم و استراتژیک در منطقه خاورمیانه بخصوص منطقه خلیج فارس شناخته می­شود. جايگاه و تاثيرگذاري این کشور در منظومه كشورهاي عرب عضو شوراي همكاري خليج فارس و جايگاه اين كشور در جهان اسلام و اقتصاد جهاني، به ويژه در تامين درصد بالايي از انرژي جهان صنعتي قابل تشخیص است. از سویی دیگر قرار گرفتن عربستان در میان دو آبراه مهم جهان- خلیج فارس و دریای سرخ- به این کشور موقعیت ژئوپلیتیکی خاصی بخشیده است. به لحاظ فرهنگی نیز برخاستن دین اسلام از شبه جزیره عربستان و قرار داشتن خانه کعبه و حرم پیامبر اسلام، کشور فعلی عربستان را از نظر تاریخی در موقعیتی ویژه­ای قرار داده است (عظیمی، 1379: 12 -30). این فاکتورها باعث گردیده تا عربستان همواره در تحولات و بحران های منطقه خاورمیانه حضور داشته و به ایفای نقش بپردازد. مباني سياست خارجي عربستان، بر پايه حفظ روابط دوستانه اين كشور با كشورهاي سرمايه‌داري غرب شكل گرفته است. هدف سعودي ها در هماهنگي و همراهي با غرب سعي در حفظ وضع موجود و متعادل كردن پديده‌هاي تندرو انقلابي و جلوگیری از سرایت آنها به داخل کشور بوده است. در اين چارچوب عربستان از زمان به قدرت رسيدن ملك عبدالعزيز آل سعود و تبديل شدن به يك كشور، همواره نوعي سياست محافظه كاري در سياست‌هاي منطقه‌اي را دنبال كرده است (آشتی، 1371: 76-80). با اين همه عربستان همواره كوشيده است تا در سياست خارجي خود، رويكردي دوگانه را حفظ كند؛ به عبارت ديگر اين كشور بايد به صورت همزمان دو نقش متعارض را ايفا كند: رهبري جهان اسلام، دوست و متحد غرب. بر همين اساس، نیز، امروزه عربستان به عنوان يكي از مراكز مهم سياست‌هاي منطقه‌اي آمريكا و غرب در ميان كشورهاي جهان اسلام درآمده و سعي نموده تا با همراهی كشورهاي غربی نقش فعالتري در منطقه داشته و توان استراتژيك كشوري را در صحنه سياسي جهان بالا ببرد. نکته مهمی که باید بدان اشاره نمود این است که گرایش عربستان به ثبات منطقه‌ای از بی‌ثباتی‌ها و تحولات متغیر سال‌های گذشته در منطقه نیز تأثیرپذیر بوده است. سیاست نومحافظه‌کاران دولت بوش بعد از یازده سپتامبر 2001، از جمله متهم کردن سعودی‌ها به تروریسم، طرح خاورمیانه بزرگ و سیاست اصلاحات و دموکراسی‌سازی در کشورهای عربی و همچنین حمله به عراق، محیط عربستان را آسیب پذیر نمود و سعودی را بر آن داشت تا با تغییر معادلات، مناسبات منطقه ای را به سود خویش تغییر دهند (منفرد، 1385).

در مورد معادلات شکل گرفته قدرت در خاورمیانه باید گفت که خاورمیانه عربی سه کانون داشت که شامل مصر، عربستان و سوریه بودند که با توجه به عوامل قدرت ملی عمدتاً می توانستند نقش ایفا کنند. این ایفای نقش در مقاطعی به واسطه پان عربیسم و شخصیت های کاریزماتیک به مصر و سپس سوریه منتقل شد و یا در بعضی موارد با پیدایش اندیشه هایی همچون حزب بعث، انحراف هایی را از این مدل شاهد بودیم، اما روند کلی حوادث در منطقه خاورمیانه به حاشیه رفتن عربستان را به دنبال داشت. عربستانی که زمانی حداقل در دکترین کیسینجر یک قطب ایفای نقش منطقه ای بود، اما در خلال دهه های اخیر به سمت و سوی یک حکومت محافظه کار و به نوعی منزوی تقلیل پیدا نمود. این تقلیل نقش در خلال سال های اخیر بالاخص بعد از مرگ حافظ اسد، رقابت برای احیای نقش را به وجود آورده است. جریان بهار عربی نوعی رقابت نخبگان را در خاورمیانه عربی به وجود آورد که در غیاب شخصیت های منسوخ شده مثل مبارک، قذافی و اسد، عربستان بتواند الگوی بدیل ارائه دهد. لذا رهبران و نخبگان عربستان سعی کردند که در بهار عربی موقعیت عربستان را ارتقاء ببخشند (صالحی، 1390). بنابراین بحران سوریه این فرصت را به عربستان داده تا با همراهی کشورهای عربی و غربی، نظم مطلوب خود را ترسیم نماید. از اینرو در ادامه اهمیت سوریه برای عربستان در دو سطح ژئوپلیتیک و ژئوکالچر مطرح می گردد.

2- نگاه ژئوپلیتیکی عربستان به تحولات سوریه

ژئوپلیتیک مفهومی ترکیبی است که در آن سه عنصر اصلی جغرافیا، قدرت و سیاست خصلتی ذاتی دارند. در واقع مسائل، موضوعات و پدیده‏های مورد توجه‏ ژئوپلیتیک بگونه‏ای با این سه عنصر ارتباط پیدا می‏نمایند. از اینرو موضوع ژئوپلیتیک روابط متقابل بین سه عامل جغرافیا، قدرت و سیاست می باشد (حافظ نیا، 1379: 84-85). با تحولاتی که در جهان عرب و به دنبال بهار عربی در منطقه روی داد، ژئوپلیتیک خاورمیانه از حیث ائتلاف ها دستخوش تغییر و تحولات گردید. به زعم تحلیلگران در منطقه خاورمیانه همواره دو خط فکری و محور سیاسی وجود داشته که کشورهای خاورمیانه را حول این محور به کنش سیاسی واداشته است. هر چند که چنین دسته بندی ای از کشورهای مذبور حول این دو محور خیلی گویا نیست و با پویایی های سیاسی در تضاد است، اما می توان از تقابل دو محور سخن گفت: محور محافظه کاری یا اعتدال عربی شامل عربستان سعودی، مصر، اردن و برخی از کشورهای عرب خلیج فارس و در مقابل محور مقاومت شامل ایران، سوریه، حزب الله لبنان و گروهای مقاومت در کشورهای خاورمیانه.

 

2-1- تقابل محور اعتدال عربی با محور مقاومت

از مهمترین پیامدهای نظم جدید منطقه‌ای که در خاورمیانه و شمال افریقا در حال شکل‌گیری است، گسست و تغییر در ائتلاف‌های منطقه‌ای سابق و شکل‌گیری ائتلاف‌های منطقه‌ای جدید است. محور اعتدال عربی متشکل از عربستان، مصر، اردن، گروه 14 مارس لبنان و برخی کشورهای خلیج فارس که از حمایت های ایالات متحده و اسرائیل هم بهره مند می گردید، متأثر از تحولات جهان عرب در سال 2011 تضعیف گردید. دو کشور عربستان و مصر در قالب ائتلاف کشورهای عربی محافظه‌کار و متمایل به غرب دو محور اصلی ائتلاف محافظه‌کاری عربی بوده‌ و در عرصه منطقه‌ای به نوعی نقش مکمل و نزدیک به هم ایفا می‌کردند و همکاری های مختلفی با هم داشتند. وقوع خیزش‌های مردمی در مصر و سقوط مبارک باعث شد تا مصر از این محور خارج و کلیت این محور با چالش و حتی تردید مواجه شود. بنابراین شرایط مصر در حال ورود به مرحله جدیدی است که از جمله بر سیاست و روابط خارجی این کشور تاثیرگذار خواهد بود و می تواند باعث تغییراتی در روابط مصر و عربستان گردد (اسدی، 1391)

بنابراین با چنین وضعیتی عربستان تلاش می کند تا از یکسو با همراهی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و مشارکت کشورهایی همچون اردن و مراکش، باشگاهی از پادشاهان را تشکیل دهد که در قالب ائتلاف جدیدی در منطقه نقش ‌آفرینی کند(مشارکتی که تاکنون ناکام مانده است). بنابراین دلیل این ائتلاف را می توان نگرانی از خروج مصر از ائتلاف با عربستان و شکل‌گیری یارگیری منطقه‌ای جدید از کشورهایی دانست که در آنها انقلاب‌های مردمی به وقوع پیوسته است. واقعیت این است که با وقوع جنبش‌های مردمی در مصر و تکامل تدریجی انقلاب، این کشور در حال ورود به مرحله نوینی از حیات سیاسی خودش است و این تغییرات داخلی می تواند در عرصه سیاست خارجی مصر خود را نشان دهد. مصر در شرایط جدید خود تأثیر بسزایی در جهان عرب و تحولات آن دارد، در دهه های گذشته پیشگام تحولات جهان عرب بود و تحولات اخير نشان داد که تغییر در مصر مي تواند باعث تحولات جدی در منطقه شود و کشورهای منطقه را به سوی الگوهای مشروعیت بخش و تغییر نظامهای سیاسی سوق دهد. بخصوص که این واقعیت را باید در نظر داشت که مصر در ایجاد و نهادینه‌سازی نظام‌های مردمی در جهان عرب و همچنین اتخاذ سیاست خارجی مستقل و مبتنی بر منافع درازمدت در جهان عرب پیشتاز بوده است (کرمی، 1391).

بنابراین چنین مولفه‌هایی مسایلی هستند که در مقابل دیدگاه‌ها و سیاست‌های منطقه‌ای عربستان سعودی قرار دارند و بخصوص با تضعیف محور اعتدال عربی، موازنه منطقه ای و یارگیری های منطقه ای در تقابل با  منافع عربستان قرار گرفته است. بر این اساس عربستان درصدد است تا یک ائتلاف منطقه ای جدید را ایجاد کند و با اقدامات و سیاست‌های مختلف در سوریه سعی دارد تا محور مقاومت را تضعیف نموده و با تضعیف آن ضمن حذف نقش منطقه ای سوریه ، موازنه منطقه ای را با ایران متعادل نماید.

2-2- موازنه منطقه ای با ایران

عربستان مشخصاً سوریه را از نگاه عینک رقابت های منطقه ای با ایران (مهار الگوی نفوذ معنوی ایران) نگاه می کند و در واقع برای همین در مقابل نظام اسد و در دفاع از قیامی که علیه این نظام صورت گرفته گام بر می دارد. در واقع کاهش نفوذ ایران در منطقه یا مهار کردن الگوی نفوذ انقلاب اسلامی در دنیای عرب که زمانی در قالب هلال شیعی مطرح گردید. عربستان دامنه این تهدید را بعد از بهار عربی گسترده تر می بیند و نزدیکی گروه های مقاومت و بخصوص سوریه به ایران را به منزله برهم خوردن تعادل منطقه ای و به حاشیه رفتن سیاست های سعودی می داند. بنابراین عربستان در هماهنگی با رویکرد غربی – عربی تلاش دارد تا موقعیت ایران در سوریه را کاهش دهد. از اینرو در چنین شرایطی عربستان برای محدود سازی قدرت ایران در خاورمیانه از گروههای معترض در سوریه حمایت می کند.

در رقابت های منطقه ای ایران – عربستان، می توان جلوه هایی از رقابت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی را مورد ملاحظه قرار داد. فعال سازی متحدین و حمات از گروههای دست نشانده بخش دیگر از نشانه های رقابت دو کشور محسوب می شود. عراق را می توان به عنوان یکی از حوزه های اصلی رقابت ایران و عربستان سعودی دانست. این گونه رقابت ها به سایر حوزه های جغرافیایی یعنی سوریه، لبنان، بحرین و یمن گسترش یافته است. توازن قدرت یکی از عوامل اصلی ثبات و امنیت محسوب می شود. هم اکنون شکل دیگری از تغییر در معادله توازن منطقه ای در حال شکل گیری است. حمایت های سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیکی آمریکا از عربستان محور اصلی شکل گیری تضادهای ژئوپلیتیکی جدید و برهم خوردن توازن قدرت منطقه ای محسوب می شود. الگوی رفتاری عربستان نشان می دهد که دولت آن کشور قصد ندارد تا اجازه بدهد که تحول قدرت منطقه ای ایران ادامه پیدا کند و یا اینکه ارتقاء نقش منطقه ای ایران به سکوت بگذرد. بنابراین از الگوی تهاجمی استفاده می نماید. چنین الگوهایی دارای ماهیت رسانه ای، دیپلماتیک و امنیتی است (ترابی، 1390: 158-160).

در سطح منطقه‌ای، عربستان نسبت به افزایش نقش ایران در افغانستان، لبنان، فلسطین و به ویژه عراق نگران است، تحولات چند سال گذشته در منطقه خاورمیانه که موجب افزایش نفوذ جمهوری اسلامی ایران و شیعیان شد، اسباب نگرانی پادشاهی سعودی در مورد کاهش نقش و نفوذ خود در منطقه را فراهم آورده است. این نگرانی‌های اخیر به همراه حساسیت و سوء ظن‌های همیشگی عربستان به ایران، واکنش‌هایی را از سوی ریاض به منظور تغییر در معادلات منطقه برانگیخته است (Maggs, 2011).

دولت عربستان از دو جهت از روی کارآمدن دولت شیعی در عراق ناراضی و ناخشنود است. اول اینکه بدلیل نبود ساختارهای دموکراتیک در عربستان، روند اجرا شده دموکراسی در عراق به عنوان نخستین کشور عربی منطقه می تواند به مثابه الگویی، کشورهای منطقه را تحت تأثیر قرار دهد. از سوی دیگر ماهیت شیعی حکومت انتخابی در عراق از نظر حاکمان عربستان حائز اهمیت فراوان است. قدرتمند شدن شیعیان در منطقه علاوه بر آنکه موجب کاهش نفوذپذیری منطقه از سیاست های عربستان می شود، زمینه تقویت شیعیان را که بیشتر از 4 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می دهند فراهم می آورد (نادری نسب، 1389: 325). در گذشته همواره ایران، عربستان سعودی و عراق به عنوان سه کشور مهم و تعیین کننده در منطقه خلیج فارس مطرح بودند و توافق دو کشور از این سه کشور کافی بود تا تأثیر‌گذاری لازم بر مسائل و تحولات عمده و مهم منطقه صورت گیرد، لذا عربستان تلاش می‌کند که از عراق به عنوان ابزاری برای ارتقای نقش خود در منطقه استفاده نماید. حساسیت عربستان نسبت به افزایش نقش ایران و شیعیان در عراق، از این زاویه اهمیت می‌یابد (Bradley, 2011).

بنابراین به خوبی می توان جلوه هایی از تصاعد بحران را در روابط ایران و عربستان در پهنه وسیعی از خاورمیانه مشاهده نمود. به زعم مقامات و تصمیم گیرندگان سعودی، سقوط نظام اسد می تواند جایگاه و نقش سوریه در حمایت از گروههای مقاومت در سطح منطقه را کاهش دهد و در این میان ضمن اینکه می تواند پایانی بر مداخلات سوریه در لبنان و فلسطین به عنوان حوزه های حیاتی عربستان باشد، موازنه برهم خورده منطقه ای پس از تحولات جهان عرب را نیز متعادل نماید.

2-3- مداخلات سوریه در حوزه های حیاتی عربستان در لبنان و فلسطین

عربستان سعودی نظم منطقه‌ای شکل گرفته پس از تحولات جهان عرب در راستای منافع موجود را قبول ندارد و این توازن قدرت منطقه‌ای را در تقابل با نگاه و سیاست هایش ارزیابی می کند. به همین دلیل سعودی‌ها در پی آن هستند تا با بهره‌گیری از بحران ها و فرصت های موجود، نظم و توازن قدرت موجود منطقه ای را به نفع خود تغییر دهند. اما این تغییر از طریق تغییرات کلی یا ملایم تر در برخی از نظام‌های سیاسی منطقه صورت می گیرد که از منظر سعودی ها توازن قدرت را به زیان این کشور دگرگون کرده اند. از این منظر مهم‌ترین نظام سیاسی که باید دچار تغییر رژیم شود سوریه است، چرا که مداخلات سوریه در لبنان و نقش آفرینی در معادلات صلح فلسطین در تقابل با منافع عربستان قرار گرفته است.

2-3-1- نقش و مداخله سوریه در لبنان

لبنان كشوري كوچك و ضعيف است و بیش از آنکه بر محیط پیرامونی خود اثرگذار باشد از آن اثر می پذیرد و از دیر باز تحت نفود كشورهاي متخلف منطقه‌اي و بين‌المللي بوده است (نادری نسب، 1389: 329). در سال هاي اخير، از جمله مهمترين قدرت هايي كه بر لبنان نفوذ داشتند شامل سوريه، ايران، آمريكا، اسرائيل و عربستان سعودي بوده‌اند. نقش‌آفرینی سوریه در معادلات سیاسی لبنان و قرار گرفتن دمشق به ‌عنوان دولت حامی مقاومت اسلامی، بر اهمیت استراتژیک سوریه ‌افزوده ‌است. عربستان سعودی در طی سالیان گذشته تا به امروز تلاش نمود تا به نوعی سوریه را از حوزه مقاومت و پیمان راهبردی با ایران خارج نماید، که در این راه چندان موفق نبوده است. با گسترش تحولات بهار عربی و سرایت آن به سوریه، سعودی ها سعی کردند از فرصت های موجود در جهت تغییر رژیم در سوریه استفاده کنند. در لبنان نیز عربستان سعودی تلاش زیادی کرد تا با حمایت از سعد حریری و جریان المستقبل ترتیبات سیاسی درون لبنان را به نفع خود تغییر دهد. اما تا به امروز نتوانسته است در این راستا موفق شود و دولتی که در این کشور سرکار است، دولتی است که مورد پذیرش سعودی‌ها نیست. بنابراین در لبنان نیز عربستان در صدد تغییر در توازن قدرت داخلی است. به نظر مي‌رسد كه تهران در لبنان پيروز ميدان رقابت با عربستان سعودي است. در اين چالش، تهران امتيازات فراواني در رقابت براي كسب حوزه نفوذ دارد كه مهمترين آن روابط قوي با سازمان سياسي لبنان يعني حزب‌الله است(Manfreda,2012).   

در سال 1975 به دلیل پاره ای از تحولات، لبنان وارد جنگي طايفه اي و مذهبي شد؛ جنگي كه با كمك اسرائيل و غرب به گروه هاي مخالف شيعيان و مقاومت در لبنان براي تجزيه اين كشور وارد فاز جدي شد كه حدود 15 سال ادامه يافت و خسارات شديدي بر جاي گذاشت. ارتش سوريه در سال 1976 و يك سال پس از شروع تحولات داخلی لبنان، براي جلوگيري از تجزيه این کشور وارد عمل شد؛ اين اتفاق با فتواي تاريخي امام موسي صدر مبني بر شيعه بودن علويان سوريه نیز مشروعيت يافت. وجود محسوس دولت و ارتش سوريه در لبنان و تاثيرگذاري آن بر سياست داخلي لبنان كمك شاياني به مقاومت لبنان و گروه هاي مقاومت فلسطينی نمود. ترور رفيق حريري نخست وزير سابق و فرد متنفذ صحنه سیاسی لبنان در فوریه 2005، دخالت های شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامه 1559 و جنگ بین رژیم صهیونیستی و حزب ا… موسوم به جنگ 33 روزه در تابستان 2006 از جمله این تحولات مهم و تأثیرگذار سال های اخیر بوده اند که دو گروه تحت عناوین 14 و 8 مارس را در مقابل یکدیگر قرار قرار داد. دولت های سنی منطقه و کشورهای غربی مانند عربستان، اردن، مصر، آمریکا، اسرائیل و دولت های اروپایی از گروه 14 مارس شامل حزب المستقبل سعد حریری، گروه های سمیر جعجع، امین جمیل و حزب سوسیالیست ترقی خواه ولید جنبلاط حمایت و پشتیبانی می کنند و کشورهای ایران و سوریه به گروه 8 مارس متشکل از حزب ا…، جنبش شیعی امل و برخی گرو های مسیحی تمایل دارند (نادری نسب، 1389: 330). بنابراین با ترور رفيق حريري، بعضي سران لبنان، غرب و كشورهاي عربي انگشت اتهام را به سوي سوريه، ايران و گروه مقاومت حزب الله نشانه گیری نمودند. عربستان که تا این زمان نقش سوریه در لبنان را به عنوان مداخله در حوزه های حیاتی خویش ارزیابی می نمود، نقش خود را در همراهی با کشورهای غربی ایفا نمود و با فشارهاي بين المللي و قطعنامه 1559سازمان ملل، سوریه مجبور به ترك لبنان پس از نزدیک به دو دهه گردید.

عربستان سعودي در صحنه سياسي لبنان بويژه زماني اهميت يافت كه تلاش كرد به عنوان ميانجي و طرف ثالث در انعقاد توافقنامه 1989 طائف موثر واقع گردد كه آتش جنگ داخلي لبنان را فرو نشاند. پس از عقد توافقنامه طائف، عربستان سعودي در بازسازي لبنان نقش مهمي را ايفا كرد. رفيق حريري ميلياردر لبناني طرفدار آل‌سعود در سال 1992 پس از توافقنامه طائف به نخست‌وزيري لبنان رسيد كه اين مسئله به افزايش نفوذ عربستان در داخل لبنان و حضور پررنگ سعودي‌ها در روند بازسازي اقتصادي لبنان منجر گرديد. حريري كه در عربستان سعودي به ثروت زیادی دست يافت، به دليل قدرت مالي و روابط نزديك با رهبران آل‌سعود سريعاً بر نخبگان سني قديمي در لبنان سايه افكند. به زعم مایکل يانگ سردبير روزنامه ديلي استار بيروت، رفيق حريري مرد اول منافع عربستان سعودي در لبنان بود. وي بين سال هاي 98-1992 و نيز 2004-2000 به عنوان نخست‌وزير لبنان خدمت كرد (Terrill, 2011). بنابراین اهمیت لبنان برای عربستان و حساسیت هایی که این کشور نسبت به مداخلات سوریه در لبنان دارد از این زاویه معنا می یابد و مقامات سعودی در حالی ایران و سوریه را متهم به دخالت در لبنان می کند که سعود الفیصل در اجلاس وزرای خارجه اتحادیه عرب در قاهره، دولت های عربی را به اعزام نیروهای نظامی جهت حمایت از جریان شکست خورده لبنان و مقابله با نیروهای مقاومت تشویق نمود.

3-2-2- نقش آفرینی و تقویت نیروهای جهادی در فلسطین

همسایگی سوریه با فلسطین اشغالی، لبنان، ترکیه و عراق، به وضوح اهمیت ژئوپلتیکی و نقش راهبردی این کشور را در مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی نمایان می‌سازد. با نگاه اجمالي به وضعيت كشورهاي عرب خاورميانه متوجه مي شويم كه سوريه در بازيهاي سياسي منطقه نقش مستقلي ايفا مي كند و در عين حال صاحب ديدگاه خاص خود است. درگیری رژیم صهیونیستی با سوریه، محور اهمیت نظامی و استراتژیک این کشور در منطقه می‌باشد. سياست هاي منطقه اي سوريه همواره بر اتحاد منطقه اي بويژه همسو نمودن مواضع جهان عرب در ابعاد سياسي، نظامي و اقتصادي بوده است. رهبريت گروههاي جهادي و نهضت هاي استقلال خواه در جهان عرب، بهره گيري از کليه امکانات براي برقراري در جهان عرب از جمله اين اقدامات مي باشد. سوریه به طور سنتی از گروه های رادیکال فلسطینی مانند حماس حمایت و گفتگو با اسرائیل را رد نموده است، در حالی که عربستان از دیگر گروه رقیب یعنی فتح به رهبری محمود عباس که خواهان مذاکرات صلح است حمایت می کند. هنگامی که حماس در سال 2008 نوار غزه را به دست آورد و مذاکرات فتح – اسرائیل هم با عدم پیشرفت مواجه گردید، شرمساری زیادی برای دیپلمات های عربستان سعودی ایجاد شد. همچنین حمایت های مالی ایران و سوریه از حماس، ضربه دیگری برای سیاست خارجی عربستان سعودی بود (Manfreda,2012).

مواضع دمشق در برابر اسرائیل سبب شده تا اين کشور به عنوان مهمترين عامل در مقابله با سیاست های اين رژيم در منطقه ايفاي نقش نمايد. پس از جنگ 1967 که اعراب شکست سختی را از اسرائیل متحمل شدند، روابط كشورهاي عربي و اسرائيل وارد مرحله جديدي شد. مصر طي قراردارد كمپ ديويد در سال 1987 و اردن طي قرارداد وادي غربي در سال 1991 در عوض به رسميت شناختن اسرائيل، مناطق اشغالي خود را در جنگ سوم پس گرفتند. كشور سوريه پس از جنگ سوم، به بسياري از پناهندگان فلسطيني كه طي سه جنگ گذشته به سوريه عزيمت كرده بودند، شناسنامه اهدا كرد و برخلاف ديگر كشورهاي عربي ضمن به رسميت نشناختن اسرائيل مركز گروه هاي مقاومت شد. مناطق جولان يكي از مناطق استراتژيكي براي سوريه است كه به دليل مشرف بودن آن به دمشق اهميت زيادي دارد؛ اما دولت سوریه در این مورد حاضر به معامله نشد. هر چند که دمشق با حمايت هاي خود از گروههاي جهادي و مقابله با سیاست های تل آويو به عنوان سدي در برابر اقدامات توسعه طلبانه آن عليه جهان عرب قرار گرفته است، اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که سوریه ضمن اینکه حامی جریان مقاومت در منطقه بوده است، اما پس از آتش بس با اسرائیل، به مرزهای اشغال شده وفادار مانده و تهدید ملموسی را متوجه اسرائیل ننموده است. در این زمینه سوریه مصر است که خطوط آتش بس موقت که بر اساس توافق نامه 1949 مشخص شده مرز نهایی و دایمی بین اسرائیل – سوریه باشد( مارتین، 1389: 342).

پس از عقب نشيني مصر و اردن از مبارزه، سوريه به عنوان اصلي ترين رکن مبارزه براي آزادي فلسطين در جهان عرب ايفاي نقش نموده و این همواره در نقطه مقابل سیاست های عربستان سعودی است که خود را رهبر جهان عرب می داند و نقش خود را در قضیه صلح اعراب و اسرائیل بسیار پررنگ می بیند. علیرغم اتهامی که علیه مقامات ریاض نشانه رفته است، برخی از ناظران معتقدند که دولت سعودی میانه‌رو بوده و یا حداقل مواضع معتدلی در قبال مسائل اعراب – اسرائیل دارد. از جمله شواهد مستدل برای این ادعا، طرح صلح پیشنهادی عربستان سعودی است که اتحادیه عرب در کنفرانس سران در مارس 2002 در بیروت آن را پذیرفت. این طرح پیشنهاد می‌دهد که کلیه اعضای اتحادیه عرب کشور اسرائیل را به رسمیت بشناسند و در عوض تل‌آویو نیز کلیه سرزمین های اشغال شده در جنگ ژوئن 1967 را بازگرداند (آزادنگار، 1391). اما با این تفاسیر، سقوط سوریه می تواند علاوه بر کاهش حمایت از گروههای مقاومت در سطح منطقه، نقش عربستان را در مسأله فلسطین برجسته و پررنگ سازد. سعودی ها معتقدند در صورت سقوط سوریه و روی کارآمدن یک جریانی که همراهی خود را با سیاست های منطقه ای نشان دهد، می تواند گام جدی در تحقق زمینه های صلح و رسیدن به یک توافق نسبی میان کشورهای عربی و اسرائیل باشد که در این معادله نقش عربستان سعودی برجسته و اثرگذار خواهد بود.

 3- رقابت در سطح ژئوکالچری

ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده‏ای از تعاملات قدرت، فرهنگ و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگ و ایدئولوژی ها همچون سایر پدیده‏های نظام اجتماعی‏ همواره در حال شکل‏گیری، تکامل، آمیزش و جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرافیایی اند. به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایندهای مکانی- فضایی‏ قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و متعددی است که در لایه‏های مختلف اجتماعی و در عرصه محیطی به نقش‏آفرینی پرداخته و در تعامل یا رقابت با یکدیگر بسر می برند و بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم‏انداز فرهنگی‏ ویژه‏ای خلق می‏شود. از آنجا که فرایند سیاسی متضمن ترکیبی از حالتهای‏ سه‏گانه ستیزه[5]، رقابت[6] و همکاری[7]‏ است، بنابراین نواحی فرهنگی یا حوزه‏های تمدنی در طول تاریخ‏ همواره اشکال سه‏گانه مذکور را در کنار هم به نمایش گذارده‏اند (حیدری، 1384: 94-95).

جدای از بحث تغییر نظم منطقه‌ای که در سطح ژئوپلیتیکی بدان اشاره گردید، عربستان سعودی در تلاش است تا در سطح رقابت های ژئوکالچری گفتمان‌های منطقه‌ای را نیز تغییر دهد و بر منازعات گفتمانی تاثیرگذار باشد. منازعه گفتمانی در سطح ژئوکالچری معنا و مفهوم می یابد و در این میان، تقابل ایدئولوژی ها امری است که بارز می باشد. بحث گفتمان‌های منطقه‌ای ناشی از ظهور یک سری گفتمان‌های جدید پس از تحولات بهار عربی و ظهور خیزش های مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا است.

3-1- تقابل رادیکالیسم با محافظه کاری عربی

یکی از جلوه های تقابل عربستان در برابر سوریه به سیاست های رادیکالیستی و تندروانه سوریه در منطقه بر می گردد. سعودی ها همواره سوریه را به خاطر مواضع رادیکالیستی و حمایت از گروههایی که سیاست وضع موجود را به خطر انداخته و مقاومت را در منطقه اشاعه می دهند، متهم نموده و آنرا خطری برای منافع و آینده پادشاهی های محافظه کار می دید. نگرانی عربستان تا حدود زیادی ریشه در واقعیت داشت، از آنجا که سوریه به تنهایی فاقد منابع کافی برای ادامه سیاست های خود در لبنان و اراضی اشغالی بود، اقدام به ائتلاف‌ سازی بدون توجه به‌ ایدئولوژی متحدین خود نمود. ائتلاف های جدید شرایط تازه‌ای را برای دستیابی به اهداف سوریه مهیا می‌ساخت. از‌این رو در زمان حافظ اسد، سوریه به طور همزمان ائتلاف هایی را با کشورهای نفت خیز عربی، اتحاد شوروی و ‌ایران اسلامی ‌پی ریزی نمود که ‌این ائتلاف ها تا امروز به اشکال گوناگون با نوسان و شکست روبه رو بوده است. پس از حمايت هاي سياسي و نظامي دولت حافظ اسد از ايران در جنگ با عراق، صدام حسين و ملك فهد پادشاه وقت عربستان در يك طرح مشترك، گروه اخوان المسلمين سوريه (كه از گذشته مخالفت ها و درگيري هايي با حزب بعث و حافظ اسد داشتند) را تحريك كردند و جنگي داخلي طي سال هاي 1982-1984 بر سوريه تحميل نمودند تا شايد از مواضع حمايتي خود از ايران كوتاه بيايد. حافظ اسد پس از كنترل جنگ داخلي كه نزديك به20 هزار كشته داشت، عراق را به حمايت از اخوان مسلمين و دخالت در سوريه متهم كرد و به اين بهانه تمام مرزهاي خود را با عراق طي جنگ تحميلي مسدود نمود. در واقع تقابل این دو ایدئولوژی همواره سایه خود را بر نگرش و طرز تلقی دو کشور سوریه و عربستان از یکدیگر بر جای گذاشته است. برای مثال در اجلاس دمشق در مارس 1991 که با شرکت شش کشور شورای همکاری خلیج فارس بعلاوه مصر و سوریه موسوم به طرح امنیتی 2+6 برای انجام همکاری های اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی میان اعضا شکل گرفت، عربستان و مصر میانه رو در یک سر طیف با سوریه رادیکال در طرف دیگر قرار داشتند که نهایتاً با شکست مواجه گردید (اسدی، 1381: 594-596).

 در واقع عربستان از زمان مرگ حافظ اسد و بخصوص روی کار آمدن بشار اسد نگاه مساعدی به سوریه نداشته است. چرا که بشار اسد بسیار مستقلانه تر از سیاست های منطقه ای عربی عمل نموده است. مثلاً در دهه 19۹۰ مثلث عربستان، مصر و سوریه جهت دهنده به دیپلماسی کلی جهان عرب بود و مشکلات و بحران های جهان عرب در چارچوب این مثلث تعریف می شد. اما از زمان به قدرت رسیدن بشار اسد، این مثلث تضعیف شد و نهایتاً از سال ۲۰۰۵ و با ترور رفیق حریری به طور کامل از هم فروپاشید و به دو محور تقسیم شد که یک محور مشخصاٌ ایران و سوریه است. برای همین عربستان هیچ نگاه مساعدی به نظام سوریه بعد از حافظ اسد نداشته و بحران سوریه فرصت خوبی را برای عربستان فراهم نموده است تا با ساقط کردن اسد، سیاست های رادیکالی وی را نیز از میان بردارد (احمدیان، 1390)

3-2- بسط مرجعیت عربستان و گفتمان سلفی گری

یکی از دلیل عربستان برای مداخله در سوریه و تقویت جبهه مخالفان بشار اسد، ارائه الگوی نظم جانشین در منطقه با اندیشه سلفی گری است. امری که حاکی از تقابل ایدئولوژیکی است و به اقلیت علوی حاکم در مقابل اکثریت سنی بر می گردد. در مقطع اخیر سلفی ها به نوعی حامل گفتمان اسلام گرایی افراطی هستند که البته نسبت به القاعده ملایم تر محسوب می شوند. در واقع عربستان حامل این گفتمان می تواند بسترساز ایجاد نوعی تنش مذهبی باشد. در واقع امر، عربستان از این فاکتور در تلاش است تا با نشان دادن تقابل شیعی و سنی و حمایت از اکثریت سنی ضمن مهار مخالفان داخلی و حفظ همبستگی میان آنها، حمایت خود را از برادران اهل تسنن سوریه که در زیر مشت آهنین نظم علوی و متحد وفادار ایران شیعی قرار دارند، ابراز دارد. امری که به دولت عربستان اجازه می دهد تا اعتبار مذهبی خود را به مخالفان داخلی اش نشان دهد. وهابیونی که در رسانه ها و تلویزیون های ماهواره ای به گریه افتاده و خواستار جهاد در سوریه هستند(Al-Rasheed, 2012). وهابیونی که به دلیل داشتن مواضع قشری و سفت و سخت، با مخالفت علما و قضات درجه اول و صاحب نفوذ مذاهب اربعه در شهرهایی چون دمشق و قاهره روبه رو شدند (موثقی، 1381: 159). در واقع بحران سوریه برای عربستان حاکی از کشتن دو پرنده با یک سنگ است.

در واقع تفسیر وهابی در نگاه عربستان به آنچه که در سوریه می گذرد وجود دارد، کمک هایی که سعودی ها به مجاهدین افغان در شوروی نمودند از این زاویه معنا می یابد. سعودی ها در اواخر دهه 1970 به مدد ثروتهای نفتی، جبهه ضد کمونیستی و مبارزه با دولت ها و جنبش های کمونیستی را در پیش گرفتند و با بیش از 5/7 بیلیون دلار در قالب کمک های خارجی و تسلیحاتی در مصر، یمن شمالی، پاکستان و سودان به تقویت نیروهای وابسته به خود بودند. حمایت از عملیات های ضد شوروی و ضد لیبیایی و حمایت از هم پیمانانش در آنگولا، چاد، اریتره و سومالی. اکنون  هم حمایت های مالی و تسلیحاتی که از مخالفان و ارتش آزادی بخش در سوریه می نماید، همگی تلاشی است برای تقویت و روی کار آوردن سنی هایی که در خلاء قدرت همراهی خود را با عربستان نشان دهند (Schanzer, 2012). ریاض اکنون روی کمک اخوان المسلمین و متحدانش حساب باز کرده است. اخوان المسلمین بهترین گروه سازمان یافته محسوب می شود که به احتمال زیاد می تواند در دراز مدت خلاء قدرت را در این کشور پر کند. ریاض در طول سه دهه گذشته به تمام معارضین فراری به ویژه اخوان المسلمین و سلفی‌های تندرو پناه داد و آنها در مؤسسات فرهنگی، دانشگاهی و آموزش به خدمت گرفت. ریاض امیدوار است موقعیت بشار اسد در سوریه را با رهبری سنی مذهب خود هماهنگ کرده و از دمشق یک دولت مخالف با ایران بسازد. این امیدی است که ریاض در کوتاه مدت به آن دل بسته است، چرا که احتمال دارد سوریه با جنگ داخلی مواجه شود، درگیری ها و جنگ های فرقه ای که در نهایت می تواند به ایجاد دولتی جدید منجر گردد(Kamel, 2011).

هر چند نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که رشد سلفی گری و حمایت از اندیشه های سلفی می تواند حکم شمشیر دولبه را برای عربستان داشته باشد. حمایت هایی که تحت عنوان ارزش های عرب در جهاد علیه اتحاد شوروی در افغانستان دهه 1980 انجام شد، فاکتور اصلی در توسعه القاعده  بر اساس ایده سلفی بود که بعدها علیه حاکمان سعودی چرخش پیدا نمود. از سوی دیگر حمایت هایی که از قوه مققنه انتخابی در عربستان سعودی می شود، اقدام قابل توجهی از فعالیت های سلفی است که چرخشی در اندیشه های سیاسی سلفی به حساب می آید، امری که قبلاً توسط این گروه به عنوان اندیشه ای غیر اسلامی تعبیر می شد. همچنین رشد فعالیت های دموکراتیک سلفی در مصر می تواند نعمت درهم برهمی برای حاکمان سعودی باشد (Gause, 2011, 20-21).

 

 

نتیجه گیری

موج تحولات جهان عرب، محیط ژئوپلیتیکی و ژئوکالچری عربستان سعودی را در محاصره تحولاتی قرار داد و موجب شد تا سیاست حفظ وضع موجود این کشور به چالش کشیده شود. بر این مبنا بحران سوریه کانونی شد تا عربستان بتواند معادلات قدرت در حال شکل گیری را دگرگون سازد و در مقابل نظم ایجاد شده موازنه ایجاد کند. نقشی که عربستان در چارچوب استراتژی غربی – عربی بازی می کند، تضعیف سوریه یا حذف نقش منطقه ای سوریه را می طلبد. نقش عربستان در دو مسأله تغییر نظم منطقه ای و تقابل گفتمانی و ایدئولوژیک معنا می یابد. در سطح ژئوپولیتیکی فشارهایی که عربستان همراه با طرح غرب و اتحادیه عرب اعمال کرده است تا بر اساس آن سیاست های رادیکالیستی سوریه و حمایت های آن از جریان مقاومت در منطقه تضعیف گردیده و با حذف این نقش، نقش ایران نیز در منطقه کاهش یابد و با تضعیف نقش این دو کشور، فرصت برای نقش آفرینی در مسائل لبنان و فلسطین افزایش پیدا خواهد کرد.

در سطح ژئوکالچری نیز می توان اذعان نمود که تقابل گفتمانی موجود باعث می‌شود تا کل موضوعات خاورمیانه از بحث‌ نوع حکومت و تغییر نظام‌های سیاسی در اثر ظهور جنبش های مردمی به سمت تنش‌های مذهبی سیر کند. این روند مبتنی بر نوعی استراتژی برای حفظ بقای نظام سیاسی اقتدارگرا و سنتی سعودی و ارتقای جایگاه و نفوذ و نقش‌آفرینی منطقه ای عربستان محسوب می شود. نقشی که با حذف سیاست های رادیکالیستی سوریه و حمایت از جریان سلفی در منطقه معنا پیدا خواهد نمود. بر این مبنا پشتيباني مالي، رسانه ای و تسلیحاتی به مخالفین سوری می تواند تعدیل فشارها و قیام های جهان عرب و مدیریت تحولات به سمت و سوی نوعی تغییرات با سازوکار قاعده مند را در پی داشته باشد که تبادل قدرت و انتقال قدرت و خروج نخبگان سابق از قدرت را قاعده مند کند. در پایان می­توان گفت که موفقیت عربستان در ساقط کردن نظام سوریه می تواند موفقیت مهمی برای احیای نقش منطقه ای عربستان و آینده سیاست های عربی سعودی ها باشد و بر ژئوپلیتیک خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف ها و دسته بندی های جدید منطقه ای تأثیرات قابل توجهی بر جای بگذارد.

منابع

1- آشتی، نصرت الله. ساختار حکومت عربستان سعودی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1371.

2- احمدیان، حسن. بهار عربی و دورنمای روابط ایران و عربستان، گفتگو با مرکز بین المللی مطالعات صلح، 14 آذر 1390.

3- اسدی، بیژن. خلیج فارس و مسائل آن، تهران: انتشارات سمت، 1381.

4- اسدی، علی اکبر، عربستان تغییر منازعات گفتمانی خاورمیانه را دنبال می کند، سایت دیپلماسی ایرانی، 6 خرداد 1391.

5- ترابی، طاهره، آمریکا و ثبات خلیج فارس در روند رقابت های ژئوپلیتیکی ایران – عربستان، تهران: فصلنامه دیپلماسی صلح عادلانه، شماره پنجم، تابستان 1390.

6- حافظ نیا، محمد رضا. تعریفی نو از ژئوپلیتیک، تهران: مجله تحقیقات جغرافیایی، پاییز و زمستان 1379 شماره 58 و 59.

7- حیدری، غلامحسن. ژئوپلیتیک فرهنگی یا ژئوکالچر، مجله ژئوپلیتیک، ویژه نامه بهار 1384.

8- رقابت ایران و عربستان سعودی در لبنان و اراضی فلسطین، سایت آزادنگار، 10 خرداد 1391.

9- صالحی، سید جواد. نقش بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در سوریه، گفتگو با مرکز بین المللی مطالعات صلح، 16 دی 1390.

10- عظیمی، رقیه السادات. عربستان سعودی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1380.

11- کرمی، کامران. روابط مصر و عربستان تحت الشعاع نظم جدید منطقه ای، مرکز بین المللی مطالعات صلح، 17 اردیبهشت 1391.

12- مارتین، لی جی. چهره جدید امنیت در خاورمیانه، ترجمه قدیر نصری، چاپ اول، تهران: دانشگاه امام صادق، 1389.

13- منفرد، سید قاسم. جایگاه عربستان سعودی در طرح خاورمیانه بزرگ، نامه دفاع، مرکز تحقیقات راهبردی، شماره دوم، 1385.

14- موثقی، سید احمد. جنبش های اسلامی معاصر، تهران: انتشارات سمت، 1381.

15- نادری نسب، پرویز. چالش های روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان در منطقه، فصلنامه سیاست، دوره 40، شماره 1، بهار 1389.

16- Al-Rasheed, Madawi, Saudi Arabia and Syria: logic of dictators, Open Democracy, 20 March 2012.

17- Bradley, John R. Saudi Arabia’s Invisible Hand in the Arab Spring, Foreign Affaires, October 13, 2011.

18- Gause, F. Gregory, Saudi Arabia in the New Middle East, Council on Foreign Relations, Council Special Report No. 63, December 2011.

19- Kamel, Ayham. Saudi Arabia and Iran set to jockey for position in Syria, Foreign policy, August 11, 2011. 

20- Maggs, David.  Regional Power Struggles Between Saudi Arabia and Iran in the Arab Spring Era, August 24, 2011. http://www.e-ir.info/2011/08/24/regional-power-struggles-between-saudi-arabia-and-iran-in-the-arab-spring-era/

21- Manfreda, Primoz. Saudi Arabia and Syrian Uprising, Why Saudi Arabia supports the Syrian opposition, About.com Guide, http://middleeast.about.com/od/syria/a/Saudi-Arabia-And-Syrian-Uprising.htm

22- Schanzer, Jonathan, Saudi Arabia Is Arming the Syrian Opposition, Foreign Policy, February, 27, 2012.

23- Terrill, w. Andrew, The Saudi-Iranian Rivalry and the Future of Middle East Security, Strategic Studies Institute, December 08, 2011.

 


[1] . پژوهشگر خلیج فارس در مرکز بین المللی مطالعات صلح

[2] . Status Quo

[3] . Geopolitical

[4] . Geocultural

[5] . Conflict

[6] . Competition

[7] . Cooperation

مطالب مرتبط