دكتر سيروس احمدي
پژوهشگر و استاددانشگاه
ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي ليبي بعد از قذافي
پس از سرنگونی قذافی، ساختارهای اجتماعی و فرهنگی لیبی دستخوش مشکلات و ناآرامیهایی شد. در زمان قذافی، اقوام نقش برتر را داشتند و این قومیت توسط قذافی بسیار پررنگ شده بود. روحیه ملی به ندرت در مردم لیبی متجلی بود و بیشتر وابستگیهای قومی قبیلگی موجب اتحاد و انسجام افراد و معنا یافتن در جامعه می شد. هنگامی که در لیبی شورش به راه افتاد، گروههای قومی دیگر نیز برای عقب نماندن از تقسیم منافع، دست به اسلحه بردند و عامل قومی که زمانی در جهت تقویت حکومت و انسجام ملی عمل می کرد، با راه افتادن شورش، نقش تضعیف کننده انسجام ملی را پیدا کرد.
شورش (تحولات) لیبی نه دمکراتیک بود و نه خودجوش، بلکه شورش مسلحانه از بخش شرقی کشور بود که با انگیزه انتقام گیری، جدایی از حکومت، در کنار بهارعربی به راه افتاد. سیستم سیاسی لیبی در زمان قذافی تحت کنترل کامل قبیله قذافه در طرابلس درآمده بود و با برخی دیگر قبایل مانند مکارا[1] در غرب و نیز با قبایل الزاویه و الوارفاله در شرق پیوند داشت (قبایلی پرتعداد و مسلح). در لیبی، قبایل تنها از نظر فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی از هم متمایز نمی شوند بلکه بیشتر از نظر قومی متمایز هستند. یعنی اقوام بربر، عرب، کولوقلی، توبوها و طوارق[2]. این گروهها دارای پیشینه و اجداد تاریخی جدا هستند و به خرده گروههای کوچکتر تقسیم میشوند. قبایل در لیبی قرنهاست که منشاء هویت گروهی هستند، لذا پیوند دهنده هرگونه همیاری اجتماعی و سیاسی و نیز بازآفریننده ایده ملت (به طور نمادین) هستند.
بیشتر قبایل یکجا نشین هستند و دارای تمایزات قومی بوده که این امر وحدت ملی را به شدت دشوار می سازد. به طور تاریخی، سه منطقه بزرگ در دورههایی که تحت سلطه (روم، بیزانس، عثمانی، ایتالیا) بودند شاهد وحدت بودهاند. و در دورههایی تفرقه داشتند (رقابت میان اهالی طرابلس، سیرنائیک و فضان).
دو رژیم معاصر لیبی، رژیم پادشاهی و قذافی، بارها تلاش کردند تا این رقابت را در سه سرزمین با اصلاحات ارضی، و توزیع قدرت میان قبایل به دست فراموشی بسپارند، اما علیرغم تقسیمات اداری گوناگون در این کشور، واقعیت رقابت تاریخی میان قبایل پس از تحولات 2011 به سرعت ظهور یافت. قذافی که از منطقه طرابلس بود، در زمان به قدرت رسیدن در سال 1969 به همه اجزای قومی کشور قول تعادل داد. همانند سلطان پیشین که قول فدرالیسم داده بود، قذافی نیز همین وعده را داد، اما برابری در نهایت به برتری قومی منجر شد.
جريانها و گروههاي فكري و سياسي و… ليبي بعد از سرنگوني قذافي
شورش لیبی در تاریخ 12 و 13 فوریه 2011 آغاز شد. اعتراض مردم لیبی شامل همه مردم نبود بلکه گروههای مختلف با منافع متفاوت و گاه متضاد دست به شورش زدند. سه گروه اصلی عبارتند از:
1- یک هسته مردمی و دمکراتیک خسته از دیکتاتوری قذافی؛
2- گروههای شرق که از تقسیم ناعادلانه ثروت کشور ناراضی بودند؛
3- اسلامگرایان.
شگفت انگیزتر اینکه شورش تحت رهبری مسئولان سابق رژیم بود (مصطفی عبدالجلیل و عبدالفتاح یونسی) که گذشته آنها مملو از تجاوز به حقوق بشر است و به نظر میرسد به طمع قدرت دست به شورش زدند. در مصر و تونس مردم با دست خالی دست به اعتراض زدند اما در لیبی، شورش خیلی سریع تبدیل به درگیری نظامی شد و از شورش مردمی تبدیل به جنگ داخلی شد. گذشته از اين گروههایی از القاعده هم در لیبی حضور دارند که دو گروه مهم آنها در لیبی عبارتند از:
1- «بریگاد برای آزادسازی شیخ عمر عبدالرحمن زندانی». این گروه مسئولیت حمله به کنسول آمریکا در ماه ژوئن را برعهده گرفت.
2- انصار الشریعه.
گروه انصار الشریعه با انتشار بیانیهای (نوامبر 2013) خواستار اجرای شریعت در سراسر لیبی شد. این گروه در ابتدا یک گروه مبارز مسلح بود که اکنون به القاعده پیوسته و نهادهای اجرایی کشور را به رسمیت نمیشناسد. این گروه همه افرادی که با دولت همکاری می کنند را کافر دانست. این گروه محله های بنغازی و سیرت و بخش وسیعی از شهر دِما را در کنترل دارند. گروه انصار الشریعه برای کنترل بیشتر کشور تلاش میکند.
اخوان المسلمین لیبی نیز دیگر گروه قدرتمند در این کشور است که توسط قطر تأمین بودجه میشود. اخوان المسلمین لیبی به طور سنتی در شرق کشور مستقر هستند به ویژه در سیرنائیک، جبل اخضر. «گروه اسلامی مبارزه لیبی»[3](GICL) در اوایل سالهای 1990م. در افغانستان توسط مجاهدین لیبیایی شکل گرفت، مجاهدینی که برای نبرد با شوروی به افغانستان رفته بودند. وجود این گروه در سال 1995م. آشکار شد. (GICL) در فهرست سیاه سازمانهای تروریستی شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد. رهبر شورشیان لیبی، حکیم الحصیدی یکی از اعضای (GICL) در افغانستان آموزش نظامی دیده بود. از سال 1995، (GICL) تحت رهبری ابو عبدالله صدیق[4] وارد جهاد علیه رژیم قذافی شد. بخش زیادی از نیروهایش به لیبی بازگشتند تا در سرنگونی قذافی شرکت کرده و یک حکومت اسلامی تشکیل دهند. این گروه عملیات تروریستی در درون کشور انجام داد. نیروی امنیتی لیبی موفق شد در سال 1996 توطئه قتل قذافی توسط این گروه را کشف کند و مبارزه جدی با (GICL) آغاز کرد.
دیگر گروههای لیبی عبارتند از:
گروه سلطنت طلب سنوسی: قذافی قدرت خود را مدیون ائتلاف قبیلههای غرب، مرکز و جنوب کشور (فضان و طرابلس) بود و قبایل شرق (حرابی و عبیدات که هوادار سلطنت سابق بودند) نقش چندانی نداشتند. سنوسیها در منطقه سیرنائیک بسیار مسلط هستند. آنها فرقهای ضد غرب و مسلمان هستند که در سال 1842 در البعیدا تأسیس شد. آنها سلطنت طلب و مسلمان تندرو هستند. اینها با هرگونه حکومت مدرن مخالف هستند. یکی از انگیره ها مهم آنها در مبارزه با قذافی، انتقام گیری از وی بود که در سال 1969سلطان ادریس را سرنگون کرده بود. یکی از رهبران شورای ملی انتقالی که از همین گروه است آشکارا اعلام کرده که سلطنت تنها راه نجات لیبی میباشد.
گروه مسلح دیگر به نام گروه «گردانهای شهدای ابوسلیم» است که در منطقه درنه مستقرند و رابطه هماندیشی ایدئولوژیک با القاعده دارند، ولی عضو رسمی این جریان نیستند. گروه دیگر به نام «گردانهای رافالله» که در مناطق طبرق، درنه، البیضاء و اجدابیا هستند و تفکرات سلفی جهادی دارند. آنها ارتباط مستقیم با القاعده ندارند و وابسته به عربستان سعودیاند.
گردانهای «17 فوریه» که در منطقه شرق بنغازی متمرکزند دارای تفکرات جهادی بوده و به لحاظ اعتقادی نزدیک به اخوانالمسلمین هستند. گردان «الجماعة الاسلامیة المقاتله» که جزو بومیترین گروههای مسلح هستند که فعالیت مشخص زیرزمینی داشته و در شرق مستقرند و در انتخابات نیز شرکت کردند. گروههای پراکنده سلفی که نام خاصی ندارند، زیر چتر مقاومتند و در منطقه غرب لیبی از جمله مصراته، طرابلس، زاویه و زلیتن مستقر هستند.
شورای ملی انتقالی
این شورا در تاریخ 27 فوریه 2011 به جای دولت شکل گرفت و در 5 مارس همان سال خود را تنها نماینده قانونی لیبی معرفی کرد و محمد جبریل ابراهیم الورفالی را به عنوان رئیس خود برگزید. این شورا مرکب است از 31 نماینده شهرهای لیبی. همچنین این شورا مرکب است از گروههای مختلف همچون:
– اتحادیه لیبیایی حقوق بشر (مستقر در لندن)؛
– جبهه ملی برای نجات لیبی (مستقر در ریاض)؛
– سلطنت طلبان سنوسی (مستقر در ریاض)؛
– لیبرالهای نزدیک به سیف السلام؛
– شخصیتهای رژیم قذافی، ولی مخالف اینکه پسر قذافی جانشین پدر شود؛
– هوادارن اسلام تندرو.
بدین ترتیب ترکیب شورا بسیار ناهمگون است و منافع متضاد در آنها به چشم میخورد. رئیس شورا و بسیاری از رهبران آن از مسئولان رژیم قذافی هستند. محمد جبریل که از مقامات قذافی بود، رئیس شورای ملی انتقالی شد و مخالفت مردم و احزاب برانگیخته نشد برخلاف مصر و تونس که هیچ یک از مقامات سابق را نپذیرفتند.
اهداف شورا
– برگزاری انتخابات آزاد و دمکراتیک؛
– تشکیل یک دولت متحد، آزاد و مدرن؛
– تدوین قانون اساسی جدید؛
– زمینه سازی تشکیل احزاب سیاسی؛
– رعایت آزادی بیان، رسانه ها و تظاهرات مسالمت جویانه؛
– احترام به اسلام و جلوگیری از تندروی و خشونت؛
– پیوستن لیبی به جامعه بین الملل؛
– نفی نژاد پرستی، تبعیض و تروریسم؛
– حفاظت از منافع وحقوق جوامع خارجی؛
– جلوگیری از تجزیه
– کاهش نقش قبایل؛
لیبی همانند بسیاری از کشورهای آفریقایی تازه تأسیس توسط استعمار نیست. ملت درون مرزهای لیبی شکل گرفته و ساختارمند شده است. لذا نه شورا و نه ملت لیبی راضی به تجزیه کشورشان نیستند.
واژگان كليدي: لیبی، ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي ليبي، جريانهاي فكري و سياسي ليبي بعد از قذافي، ساختارهاي اجتماعي بعد از قذافي، ليبي بعد از قذافي
[1] . al Makarha
[2] . les berbères, les arabes, les kouloughlis, les toubous et les touaregs
[3]. Le Groupe islamique de combat libyen (GICL)
[4]. Abou Abdallah Saddik