محمد بهرامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
بیان رخداد:
با توجه به اهمیت کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه برای منافع ایالات متحده این دولت همواره سعی داشته است نفوذ خود را با شیوه های مختلف در این منطقه حفظ کند تا به نحوی بتواند در تعیین سیاستهای این کشورها نقش داشته باشد و آنها را با سیاستها، منافع و اهداف خود هماهنگ کند. در گذشته ایالات متحده با همکاری دولتهای منطقه سعی در تامین این هدف استراتژیک خود داشت اما امروزه با توجه به پررنگتر شدن نقش مردم و گروههای غیر دولتی در عرصه های سیاسی و بینالمللی، این کشور سعی دارد با استفاده بیشتر از دیپلماسی عمومی به اهداف خود دست یابد. در این راستا دیپلماسی عمومی ایالات متحده در کشورهای عربی و اسلامی در سه بخش فعالیتهای خود را متمرکز کرده است، که عبارتند از دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی مبادله و پخش برنامههای بینالمللی، که هدف هر سه برنامه تغییر اذهان و نگرشهای مردم منطقه و آموزش آنان در زمینههایی مانند دموکراسی، حقوق بشر و آزادی میباشد. ارزشهایی که می توان رد پای آن را در اکثر اعتراضات خیابانی ماههای اخیر خاورمیانه مشاهده کرد. هرچند قطعاً نمی توان بیان چنین شعارهایی توسط مردم منطقه را صرفاً ناشی از سیاستهای ایالات متحده آمریکا دانست اما در نگاهی واقع بینانه و حتی حداقلی می توان تاثیرات این سیاستهای ایالات متحده بر منطقه را بطور ملموسی مشاهده نمود. لذا در این مجال به بررسی نقش دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی آمریکا و تلاش این کشور برای ایجاد تغییراتی نرم در اذهان مردم منطقه برای تامین هرچه بهتر منافع ملی اش پرداخته می شود.
تحلیل رخداد:
در این بخش ابتدا کلیاتی در خصوص اهمیت دیپلماسی عمومی مورد بررسی قرار خواهد گرفت بدنبال آن نقش دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی آمریکا به بحث و بررسی گذاشته میشود؛ و در پایان نیز اهداف امریکا از بکارگیری دیپلماسی عمومی و سپس بررسی انواع دیپلماسی عمومی، مورد تحلیل قرار خواهند گرفت.
الف- اهمیت دیپلماسی عمومی:
دولتها در تعامل با نظام بينالملل و ساير بازیگران سیاسی استراتژيها و سياستهايي را به کار ميگيرند که به واسطه آن بتوانند با کمترين هزينه ممکن امنيت و منافع ملي کشور متبوع خود را تأمين کنند. «هانس مورگنتا» به ظرافت، درستي اين موضوع را با بیان اینکه منافع ملی چراغ راهنماي سياست خارجي کشورها ميباشد را نشان مي دهد. تا چند دهه قبل ابزارهايي که در سياست خارجي مورد استفاده دولتها قرار ميگرفت عمدتاً بر جنبه سخت قدرت تاکید داشتند ابزارهایی مانند ابزار نظامي، تحريم، تهديد و… اما در اواخر قرن بیستم و وقوع انقلاب در عرصههايي مانند تکنولوژی و ارتباطات نه تنها جهان بلکه عرصه سیاست و نظام بینالملل را نیز متأثر کرده و در نتیجه نقش و اهميت ابزارهاي سنتي در سياست خارجي جهت تأمين اهداف مورد نظر نیز کمرنگ شده است. انقلاب در ارتباطات موجب شکلگيري شبکههاي خبري جهاني شد که تقريباً قادر به پوشش خبري تمامي رخدادهاي جهان بهطور زنده ميباشند. از ديگر نتايج انقلاب در ارتباطات، پيدايش اينترنت ميباشد که برقراري رابطه با مردم و تاثيرگذاري بر آنها را در هر نقطه از دنيا تسهيل نمود و با تشدید و تسریع روند دموکراتیزاسیون در نقاط مختلف دنیا، ضرورت مشارکت مردم در فرآيندهاي سياسي بیش از پیش دارای اهمیت شد. تحولات اخير در عرصههاي سياسي، ارتباطات و روابط بينالملل منجر به اهميت يافتن نقش مردم و افکار عمومي در شکلگيري و اجراي سياست خارجي گرديده و در اين راستا دولتها سعي دارند با استفاده از ابزار جديدي تحت عنوان «ديپلماسي عمومي» افکار عمومي را با خود همراه کرده تا براي رسيدن به اهداف سياست خارجي خود با مشکلات کمتري مواجه شوند. دولتها به خوبي به اين موضوع پي بردهاند که امروزه ديپلماسي عمومي نيازمند تطبيق خود با دورنماي جديد روابط بين الملل است که از پايان جنگ سرد نمود يافته است. عصر اطلاعات، ظهور افراط گرايي، تروريسم و تکثير و گسترش سلاحهاي هسته اي از جمله اين تحولات جديد ميباشند که دولتها براي مقابله با اين چالشها، ديپلماسي عمومي و استفاده از قدرت نرم را به عنوان ابزاري موفقتر و در عين حال کم هزينهتر از قدرت سخت يافتهاند. با چنين درکي بود که ما شاهد چرخش سياست خارجي کشورهای بزرگ به خصوص ایالات متحده آمریکا به سمت استفاده از ديپلماسي عمومي به عنوان شکل مديريت شده قدرت نرم درسياست خارجي هستيم.
ب- نقش دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی آمریکا
ايلات متحده آمريکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان قدرت هژمون در جهان و داعيهدار رهبري نظام بینالملل سعي دارد با چالشهاي جديد از قبیل ظهور تروريسم، مهاجرت، تسليحات کشتارجمعي و… که از جمله تهديدهايي هستند که ديگر ابزارهاي سنتي در سياست خارجي ياراي مقابله با آنها را ندارد با استفاده از ابزار جدید با آنها مقابله کند، چرا که اساساً ماهيت تهديد بر خلاف گذشته دولتها نيستند بلکه اين گروههای غیر دولتی و عمدتاً فرامرزی و جنبش های بنیادگرا هستند که ميتوانند امنيت و منافع ملي ايالات متحده را در هر نقطه از دنیا با چالش اساسي مواجه کنند. لذا ابزارهاي سنتي در سیاست خارجی از جمله ديپلماسي سنتي که دولتها را مخاطب قرار می دهد نيز کاربرد خود را از دست داده است. در اينجاست که ديپلماسي عمومي به عنوان مهمترين ابزار براي مقابله با اين چالشها خود را نمايان ميکند.
در ديپلماسي عمومي دولتها به طور مستقيم ملتها را مخاطب خود قرار ميدهند و اين کاملاً با ديپلماسي سنتي متفاوت است که در آن دولتها مخاطب قرار ميگرفتند و ديپلماسي در پشت درهاي بسته انجام ميگرفت. در دیپلماسی عمومی دولتها به دنبال تاثيرگذاري بر ملتها هستند تا از اين طريق بتوانند آنها را جذب و با سياستهاي خود همراه کنند. همانطور که گفته شد تهديدهايي مانند تروريسم، مهاجرت، تسليحات کشتارجمعي و … که عمدهترين تهديدهاي دهه اخير در نظام بينالملل ميباشند، از طرف ايالات متحده به عنوان چالشهاي اصلي سياست خارجي اين کشور در نظر گرفته شدهاند. در اين راستا خاورميانه و شمال آفريقا به عنوان کانون اصلي اين تهديدها قلمداد ميشوند که اين چالش ها را نه تنها در خود توليد و باز توليد ميکنند بلکه موجب تسري آن به ساير مناطق دنيا نيز ميشوند (از جمله حمله 11 سپتامبر به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک). امروزه اين تهديدها نه تنها ايالات متحده بلکه تمام کشورهاي اروپايي را نيز در بر ميگيرد. بنابراين ايالات متحده مهمترين اولويت سياست خارجي خود را مبارزه با اين تهدیدها در نظام بين الملل قرار داده است و به دليل اينکه منبع اين تهديدها گروهها و جنبشهاي بنيادگرايي هستند که از طريق تبليغ و جذب جوانان منطقه اقدام به فعاليتهاي تروريستي ميکنند، لذا ديپلماسي عمومي به عنوان ابزاري که ملتها را مخاطب قرار داده و سعي در تغيير اذهان ، نگرشها و ارزشهای آنها دارد به گونهاي که درک متقابلي ميان ايالات متحده و مردم منطقه ايجاد شود به عنوان مهم ترين ابزار سياست خارجي ايالات متحده در قبال کشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا مورد استفاده قرار ميگيرد. در اين زمینه مهمترين ابزارهاي ديپلماسي عمومي عبارتند از ديپلماسي مبادله، پخش برنامههاي بينالمللي و ديپلماسي فرهنگی که بطور عمده در سياست خارجي آمريکا مورد استفاده قرار مي گيرند.
ج- اهداف آمریکا از بکارگیری دیپلماسی عمومی:
ايالات متحده از ديپلماسي عمومي براي به دست آوردن پنج هدف استراتژيک و اساسي ميکند که عبارتند از:
1- تاثيرگذاري، جذب و ترغيب مردم خارج براي حمايت از سياستهاي خاص.
2- به وجود آوردن درک مناسب از عرفها، ارزشها و مردم و پيچيدگيهاي آنها، يا حداقل به منظور کمک به مردم خارج براي ارائه اطلاعات واقعي در مورد کشور به کار گيرنده ديپلماسي عمومي وافزايش جاذبه ملي آن کشور.
3- به وجود آوردن شرايط درک، احترام و اطمينان متقابل براي امکانپذيرتر شدن همکاري.
4- جلب حمايت براي ارزشهايي که در راستاي منافع آمريکا هستند. مانند حفظ محيط زيست، قوانين حقوقي، حمايت از بازار آزاد يا منع تسليحات کشتار جمعي.
5-گسترش شبکه انبوه روابط شخصي بين رهبران اجتماعي حال و آينده، توسعه کانالهاي ارتباطي که ميتواند تعارضات و ابهامات را کاهش دهد، به وجود آوردن فرصتهايي براي همکاري و تسهيل در زمينه به دست آوردن اهداف مشترک. در اين راستا خاورميانه و شمال آفريقا مناطقي هستند که به دليل منافع استراتژيکي که براي آمريکا دارند و همچنين به عنوان مناطقي که سياستهاي آمريکا را به چالش ميکشند و داراي تهديدهاي بلافصلي مانند تروريسم و افکار عمومي مخالف با ايالات متحده هستند، ديپلماسي عمومي در آنها متمرکز شده است. دیپلماسی عمومی تنها در صدد به دست آوردن اهداف کوتاه مدت نیست بلکه در صدد فراهم آوردن یک رابطه پایدار و طولانیمدت و همچنین ایجاد درک مشترک بین ملتها است که این امر نیازمند گذشت زمان و طی آن فراهم آمدن درک و اعتماد متقابل از طرفین میباشد. بنابراین باید توجه داشت که نتایج و بازخوردهای دیپلماسی عمومی در بلند مدت خود را نشان خواهد داد.
د- انواع دیپلماسی عمومی:
1. ديپلماسي مبادله:
دیپلماسی مبادله يکي از ابزارهاي مهم در ديپلماسي عمومي آمريکا در کشورهاي عربي و اسلامي است. اين فعاليتها معمولاً از طريق مبادلات دانشگاهي دنبال ميشوند. برنامههاي که در قالب ديپلماسي مبادله اجرا مي شوند شامل تأسيس مراکز فرهنگي، کتابخانهها، مشارکتهاي دانشگاهي، کمک هزينههاي تحصيلي براي دانشجويان کارشناسي جهت مطالعه و ادامه تحصيل در خارج، سرمايهگذاري روي استادان در کشورهاي هدف، برنامههاي ترجمه کتاب، کمک هزينههاي تحقيقي، تدريس زبان و برنامههاي مطالعه زبان ميباشد که عمدتاً دانشجويان، اساتيد دانشگاه، روشنفکران و روزنامهنگاران را هدف قرار ميدهد. افرادي که از طريق ديپلماسي مبادله در آمريکا تحصيل ميکنند و يا از امکانات آموزشی اين کشور استفاده ميکنند به دليل حضور در اين کشور به يک درک متقابل دست پيدا ميکنند و وجهه مناسبي از اين کشور در نظر آنها ايجاد ميشود و اين افراد زماني که به کشورهاي خود باز ميگردند ميتوانند سفراي خوب غیرمستقیمي براي منافع ايالات متحده باشند. در واقع اين افراد رهبران آينده کشورهاي خود ميباشند. بنابراين زماني که پستهاي کليدي را در اختيار ميگيرند احتمالاً جهت گيريهاي مثبتي نسبت به ايالات متحده خواهند داشت و منافع اين کشور را در سياستهاي خود لحاظ ميکنند. از طرف ديگر اين افراد ميتوانند به عنوان يک پل عمل کرده و در ايجاد درک متقابل بين مردم کشور خود و ايالات متحده تاثیرگذار باشند و افکار عمومي کشور خود را تا حدودي نسبت به سياستهاي آمريکا متمايل کنند. اين موضوع ميتواند تاثير عمدهاي بر مقابله با تروريسم در منطقه داشته باشد. چرا که جنبشهاي بنيادگرا و تروريسم غالباً نيروهاي خود را از ميان جوانان و توده مردم در منطقه که عمدتاً دارای دیدگاه منفی نسبت به ایالات متحده هستند جذب ميکنند.
2. ديپلماسي فرهنگي:
ديپلماسي فرهنگي تلاش براي ارتقاء سطح ارتباطات و تعامل ميان ملل جهان با هدف طراحي و بنيان نهادن تفاهم نامهها و توافقاتي بر اساس ارزشهاي مشترک است. ديپلماسي فرهنگي معماري يک بزرگراه دو طرفه به منظور ايجاد کانالهايي براي معرفي تصوير واقعي و ارزشهاي يک ملت و در عين حال تلاش براي دريافت درست تصاوير واقعي از ساير ملتها و فهم ارزشهاي آنها مي باشد. ايالات متحده از ديپلماسي فرهنگي به منظور مبادله ايدهها، اطلاعات فرهنگي، نحوه زندگي، نظام ارزشي، سنتها و اعتقادات و دستيابي به مفاهيم مشترک و تقويت تفاهم متقابل ميان ملتها و کشور خود استفاده ميکند.در واقع، ديپلماسي فرهنگي نمونه بارز و اعلاي اعمال قدرت نرم است که به آمريکا اجازه ميدهد تا در کشورهاي اسلامي و عربي نفوذ کند و آنها را از طريق عناصري چون فرهنگ، ارزش و ايدهها ترغيب به همکاري کند.
ايالات متحده از طريق ديپلماسي فرهنگي به دنبال ترويج ارزشها و منافع مشترک و جهانشمولي است که به واسطه آن ميتواند منافع ملي خود را تأمين کند. اين نوع ديپلماسي به خصوص در کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه که افکار عمومي در آنها داراي نگرشهاي منفي نسبت به ايالات متحده و پايبند به ارزش هايي مانند فرهنگ شهادت و جهاد هستند ميتواند بسيار راهگشا باشد.
3. پخش برنامههاي بينالمللي:
پخش برنامههاي خبري بينالمللي تلاش دولت براي مديريت محيط بينالمللي به وسيله استفاده از فن آوريهاي راديو، تلويزيون، و اينترنت براي جلب مردم خارج ميباشد و در اين راستا دولتها براي انتفال پيام خود به مخاطبين از برنامههاي راديو و تلويزيوني به زبان خارجي استفاده ميکنند. استفاده از اين برنامهها بهطور گسترده در دستور کار مقامات اجرايي ايالات متحده قرار دارد. برنامه هاي سخن پراکني بين المللي در ايالات متحده تحت نظر شوراي دولتي راديو تلويزيون اداره مي شوند.
ایالات متحده در صدد است تا از طريق پخش برنامههاي بينالمللي و با استفاده از رسانهها محيط بينالمللي را براي پذيرش سياستهاي خود آماده و از رسانهها جهت ارتقاي سياست خارجي خود استفاده کند. رسانهها نقش ابزار تبليغات سياسي دولت آمریکا را بازي كردهاند. آنها با دفاع از سياست خارجي و با ارزشگذاري و ارزشسازي، القاء پيام و برجستهسازي، نسبت به مشروعيتبخشي به سياستهاي حكومتي و رساندن پيامهاي دستاندركاران ديپلماسي دولت ایالات متحده به افكار عمومي جهاني، نقش توجيهگر افكار عمومي را در عرصه سياست خارجي ايفا مينمايند. در اين نقش آنها به عنوان اشاعه دهنده فرهنگ، عقايد، آراء و تبليغ كننده ايدئولوژي و ايدههاي سياست خارجي آن کشور عمل ميكنند.
در اين راستا ايالات متحده بيشترين استفاده را از رسانهها جهت به دست آوردن اهداف سياست خارجي خود به عمل آورده است. اين کشور از طريق رسانهها و پخش برنامههاي بينالمللي مانند صداي آمريکا، راديو فردا، راديو ساوا و تلويزيون الحرا که در کشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا به زبان عربی پخش میشوند ملتها را مخاطب قرار مي دهند و در اين راستا به تبليغ و بسترسازي براي مفاهيم و ارزشهاي جهانشمولي مانند حقوق بشر، آزادي، دموکراسي، حاکميت قانون و… ميپردازد. به واسطه اين فعاليتها است که توده مردم تحت تأثير اين نوع از ديپلماسي قرار ميگيرند و سعي در تغيير وضع موجود دارند و آنها نيز به نوبه خود به دولتهاي خود براي انجام تغييرات فشار ميآورند. بنابراين در نهايت ايالات متحده با بهرهگيري از ديپلماسي عمومي و رسانهها سعي در ایجاد تغييرهای هدفمند و مدیریت شده در رفتار دولتها و ساختار سياسي کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه دارد.
رسانه ها مردم حکومت
در واقع مي توان اين گونه فعاليتها را در راستاي استراتژي کلان ايالات متحده آمريکا در مورد طرح خاورميانه بزرگ قلمداد کرد. با اين تفاوت که قبلاً ايجاد خاورميانه بزرگ با رويکرد سختافزاري مورد توجه بود و حمله به عراق و افغانستان نيز در اين راستا قابل ارزيابي ميباشد اما امروزه و با شکست رويکرد قدرت سخت مبتني بر استفاده از نيروي نظامي ايالات متحده در صدد است خاورميانه بزرگ را با رويکردي مبتني بر قدرت نرم و استفاده از ديپلماسي عمومي ایجاد کند و در این میان دیپلماسی عمومی به عنوان ابزار اصلی مورد استفاده قرار میگیرد.
طبق برآورد اداره بودجه و مديريت در سال 1980، حکومت ايالات متحده 518 ميليون دلار در زمينه فعاليتهاي ديپلماسي عمومي هزينه کرده است، سرمايهگذاري در اين زمينه به طور پيوسته در حال افزايش بود در سال مالي 1994 ميزان سرمايه گذاري در ديپلماسي عمومي به بالاترين حد خود يعني حدود يک ميليارد و پانصد ميليون دلار رسيد. اين افزايش بودجه نتيجه افزايش هزينهها در زمينه پخش برنامههاي بينالمللي بوده است. کاهش چشمگيري در بودجه ديپلماسي عمومي در طول اواخر دهه 1990روي داد که عمدتاً ناشي از صرفه جويي هزينه در زمينه پخش برنامه هاي بينالمللي و منحل کردن سازمان اطلاع رساني ايالات متحده در سال 1999 بود. اما پس از حملات تروريستي 11 سپتامبر سرمايهگذاري هاي جديد در ديپلماسي عمومي در زمينه برنامههاي کنسولي و ديپلماتيک دولتي از طريق بودجههاي قانوني و الحاقي به عمل آمد. در حال حاضر بودجه الحاقي در زمينه ديپلماسي عمومي به يک عمل متعارف براي سرمايه گذاري در زمينه هاي فعاليتهاي ديپلماسي عمومي تبدل شده است. علاوه بر اين ميزان بودجه برنامههاي مبادلات فرهنگي، آموزشي در سال 2002 به 15 ميليون دلار رسيد. در طول سالهای 2002 تا 2005 ، پخش برنامه هاي بين المللي حدوداً 100 ميليون دلار از بودجه ديپلماسي عمومي را به خود اختصاص داد. همچنين به طور مرتب شاهد افزايش بودجه و تامين سرمايه در اين زمينه هستيم. تقريباً يک میلیارد و سيصد ميليون دلار بودجه در سال مالي 2005 براي وزارت خارجه در زمينه فعاليتهاي ديپلماسي عمومي اختصاص داده شده است. اين بودجه در سال 2007 به يک ميليارد ششصد ميليون دلار رسيده است و اين اهميت ديپلماسي عمومي در سياست خارجي ايالات متحده را نشان مي دهد.
نتیجه و دورنمای رخداد:
در پایان میتوان گفت که در دنياي کنوني و با تغييرات ايجاد شده در عرصه سياست، ارتباطات، اهميت يافتن نقش افکار عمومي و تغيير ماهيت تهديد از بعد سختافزار به بعد نرم افزار به کارگيري و اهميت قدرت نرم در سياست خارجي کشورها به علت محاسبه هزينه فايده مثمرثمرتر بوده و کشورها سعي دارند خود را با تحولات نظام بينالملل همراه کنند. در اين راستا کشوري که بيشترين تمرکز خود را بر اين استراتژي قرار داده است ايالات متحده مي باشد.
با توجه به شرایط جدیدی که در نظام بیناللمل و اهمیت یافتن نقش افکار عمومی که در نتیجه پروسه جهانی شدن و انقلاب ارتباطات ایجاد شده است، امروزه دولتها در صدد هستند با ابزارهای جدیدی به پیگیری منافع ملی خود در سیاست خارجی و در ارتباط با سایر بازیگران سیاسی و همچنین توده مردم و گروههای غیردولتی بپردازند.تحولات اخیر که در شمال آفریقا شکل گرفت و به سرعت به سایر مناطق در خاورمیانه که از نظر ساختارهای سیاسی و اقتصادی مشابهتهای زیادی با این مناطق دارند سرایت پیدا کرد و موجب ساقط شدن حکومتهای تونس و مصر گردید به خوبی گویای اهمیت یافتن نقش مردم و گروههای غیر دولتی در عرصه های سیاسی می باشد که هر یک از این تحولات به شدت بر سیاستها و منافع ایالات متحده تاثیرگذار است.
با توجه به اینکه تحولات شکل گرفته اخیر در منطقه، نتیجه دگرگونیهایی است که در نوع نگرش و آرمانهای ملتهای منطقه در مورد دموکراسی، آزادیهای سیاسی، حقوق بشر و بطور کلی نوع نگاه مردم به سیاست که خود تحت تاثیر آموزش و شبکههای رسانهای و به طور کلی انقلاب در ارتباطات بوده است می توان پیش بینی کرد که این تحولات به این زودی فروکش نخواهد کرد و مردم تا رسیدن به حقوق حقه خود به مبارزه ادامه خواهند داد. بنابراین ایالات متحده با این فرض که این تحولات به سایر کشورهای منطقه سرایت پیدا خواهد کرد، استراتژی خود را در قبال برخورد با مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا از تأکید صرف بر دولتها و حمایت از متحدین خود در منطقه به سمت پشتیبانی از حرکتهای آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه مردم تغییر داده است و سعی دارد تا با استفاده از قدرت نرم و دیپلماسی عمومی که نقطه اصلی آن برقراری ارتباط با مردم با هدف تاثیرگذاری بر افکار آنها است، ملتها را با خود همراه کرده و منافع خود را از این طریق تامین کند.
در این راستا یکی از راه های اصلی اعمال دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا از طریق فعالیتهای مربوط به پخش برنامههای بینالمللی صورت میگیرد. در واقع ایالات متحده به این موضوع به خوبی پی برده است که امروزه اکثریت مردم اطلاعات خود را از طریق رسانهها به دست میآورند و این اطلاعات نقش مهمی در شکل گیری عقاید و جهتگیریهای سیاسی آنها دارد. لذا استفاده از رسانهها امروزه به یکی از مهمترین ابزارهای سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شده است. حضور باراک اوباما در برنامههای تلویزیونی که در آن به تشریح سیاست خارجی آن کشور در قبال بحرانهای اخیر می پردازد و در آن حمایت خود را از خیزشهای مردمی اعلام می کند را می توان یکی از مصداقهای بارز دیپلماسی عمومی آمریکا قلمداد کرد. ایالات متحده این موضوع را درک کرده است که اگر خواهان حفظ کنترل خود بر مناطق استراتژیک و ژئوپلیتیک در خاورمیانه و شمال آفریقا است باید بتواند توده مردم را با سیاستهای خود همراه کند و حمایت عمومی آنها را کسب کند و تنها راه به دست آوردن این اهداف استفاده از قدرت نرم و دیپلماسی عمومی در تمام اشکال آن است.