مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

تروریسم خود انگیخته

اشتراک

دکتر امیرحسین نوربخش

مدرس و پژوهشگر حوزه و دانشگاه

از نظر حقوق بین الملل هنوز تعریف دقیقی از تروریسم وجود ندارد. و تعاریفی که تا کنون توسط تئوریسین های حقوق بین الملل ارائه شده همگی یا سیاسی بوده و یا مورد اجماع قرار نگرفته و در یک سند بین مللی چون : کنوانسیون، معاهده، منشور، عهدنامه و…مورد تایید و تصویب قرار نگرفته است. مشکل اصلی تا کنون این بوده که تفاوت دقیق یک نهضت آزادی بخش ملی یا بین المللی با یک گروهک یا شبکه ی تروریستی مشخص نیست. باری اینان یکی از بازیگران صحنه های بین المللی هستند و سازمانی مثل سازمان آزادی بخش فلسطین عضو غیر حق رای دار و ناظر مجمع عمومی ملت متحد نیز هست. در خودانگیختگی تروریستی هم تقریبا با چنین معادله ای رو به رو هستیم. تفاوت دقیق یک آزادی خواه یا تحول خواه مسلح با یک شورشی و تروریست هنوز نامشخص است. بنابراین اختلاف واضحی نیز میان یک شهروند عادی با یک موجود خود انگیخته ی انقلابی وجود دارد که تفکیکش با تضادی که در فرض نخست روشن و مبرهن است. در این بیان اندیشه ی مدرن با تفکیک قائل شدن میان عقل سلیم و غیر سلام، آدمیان شهروند را به دو گروه دیوانه و سالم یا بیمار و غیر بیمار به لحاظ ثبات روحی و رفتاری تقسیم نموده است. اما در بیان پست مدرن شاهد نوع متفاوتی از تفسیر در این خصوص هستیم. به طوری که میشل فوکو فیلسوف فرانسوی می گوید: “تنها تفاوت ما آدم های عاقل با دیوانگان در این است که ما در اکثریت هستیم!” لذا می توان به خوبی از این عبارت قصار دلیل مخالفت ورزی فلاسفه و روانشناسان پست مدرنیست با تاسیس دیوانه خانه یا دارالمجانین یا آسایشگاه روانی تشخیص داد. در این میان نمی توان گفت که هر که شهروند نیست دیوانه و مجنون است! فلذا عقل شهری نمی تواند معیار سنجش همه چیز باشد. چرا که بسیاری از فلاسفه ی تعمدا و برای تمدد اعصاب روستا نشین بودند. این بیان در مقاله ی مارتین هیدگر با عنوان : “چرا روستا نشینم؟” به روشنی مطرح شده است.

بنابراین اندیشه روستا نشینی و عدم مدنیت صرفا مربوط به جهان باستانی نیست.چرا مولوی رومی در اشعارش می گوید: “ده مرو ، ده مرد را احمق کند… عقل را بی نور و بی رونق کند…” دفاع از شهرنشینی در کلام مولانا بی شک دفاع از مدنیت است و نه صرفا ساکنان شهرها! چه بسا روستانشینان بی شماری که روح مدنیت را بهتر از شهروندی دریافته اند! نگارنده ی این سطور معتقد است که تروریسم خود انگیخته مسئله ای شرقی یا مذهبی نیست و از داخل فرهنگ غربیان به زندگی عاطفی شرقی های معترض راه یافته است. صحنه های تیراندازی نوجوانان و جوانان مسلح به شکلی کور در میان همکلاسی ها و هم دانشگاهیانشان آتش می گشایند، هرگز از اذهان پاک نخواهد شد. لذا به نظر می رسد که این خودکشی ها و دگر کشی های کور و خودانگیخته که اخیرا در آلمان و فرانسه رقم خورد،  نقطه ای از یک خط و حلقه ای از زنجیره ای خشن است که ریشه در ذات آزرده ی بشریتی دارد که من خود را از دست داده و به دنبال ساختن یک من مشکوک و خطرناک است که حاضر نیست حتی یک سلول خود را با اطرافش متحد کند.

در واقع اتفاقات مخصوص تروریستی در طول چند سال اخیر دارای تفاوت های اصلی و فراوانی با ادوار پیشین است.  دیگر در ایجاد وحشت آفرینی و تولید خشونت لزوما سازماندهی تشکیلاتی نیاز نیست. در این جا شخص عامل نه برابر سلسله مراتب سازمان از کسی دستور گرفته و نه تجهیزاتی را در اختیار او قرار داده اند و نه برنامه ریزی دقیق عملیاتی ای صورت پذیرفته . انگار انگیزه ی انجام عملیاتی رعب آمیز به شکل یک ویروس سیاسی و اجتماعی و عقیدتی از راه رسانه ها و شبکه های اجتماعی و مطبوعات همراه با دیگر معانی به ذهن شخص منتقل شده است. او در اینجا هم سازمان است و هم رهبر و هم امکانات و هم هدف این فرد هر کسی می تواند باشد.یکی از شهروندان عادی، یک مامور پلیس، یکی از مقامات، یک لمپن، یک دانشجو، یک دانش آموز و… محیط محیا برای رشد ذهنیت های خشونت بار همان صنعت فرهنگ است و رسانه. در هنگامه ی انجام چنین اقداماتی معمولا شاهد بیان اوراد و اذکاری نژادی و یا مذهبی هستیم که در واقع مانیفست مشترک سازمان و نهضتیست که فرد یا شخص عامل هیچ ارتباطی با آن ندارد. اما مرکز فرماندهی و کنترل ذهنی او را به دست گرفته است. ممکن است او چون فردی عادی در حال انجام وظایف روزانه ی شهروندی اش باشد. مثلا به رانندگیش بپردازد و ناگهان تصمیم بگیرد مردم را زیر بگیرد. یا کارمند اداره ی آب باشد و تصمیم بگیرد در آب شرب یا در سد سم بریزد. یا پزشک و پرستار بیمارستان باشد و تصمیم بگیرد به بیماران سم تزریق کند و یا لوله ی اکسیژن قطع نماید. باید توجه داشت که این خودکشی اجتماعی تقریبا راه درمان مادی ای ندارد و به هر کسی در هر درجه ای می تواند سرایت کند.

در واقع این وجه از تروریسم ذائل کننده ی هویت شهروندی و القای حس عدم تعلق به اجتماع و جامعه و تعلق موازی یا مجازی به اتوپیایی دروغین و غیر حقیقی در فضایی خیالی و مدینه وار است. حسی که فرد را از یک شهروند به یک شورشی مبدل می کند که می خواهد برای مبارزه با آنچه بی عدالتی تنها راه درمان تروریسم خود انگیخته اتکا به واکسن صنعت فرهنگ است که خود عامل اجتماعیست اما به گونه های صحیح از آن استفاده نشده و تفصیل آن در این مقال نمی گنجد. خلاصه این که رفع عوامل پدید آورنده ی از خود بیگانگی و مسخ افکار شهروندان و اتباع خارجی و کلیه ی افرادی که حس بیگانگی با جامعه را دارند ، می تواند سببی در مهار خشونت های خود انگیخته و غیر سامان یافته باشد. در حقیقت نوعی شعبده بازی فریب گونه اتفاق می افتد که سبب از هم پاشیدگی اجتماعی و سیاسی فردیت مدرن می گردد. که خود در ذات خویش یک هجوم همه جانبه به سمت آرمان های مدنیت است. این خودکشی اجتماعی مقدس یک مدل مرگ اندیشی را به ذهن متبادر می کند که ناشی از آرمان خواهی باستانی یا بی آرمانی شکاکیت مدرن است. شهروندی خودباخته و از خود بی خود شده که از جایگاه اجتماعی خود در کوران رقابت های طبقاتی و حسادت های مدنی ناراضیست، تصمیم می گیرد تا عدالت خواهی طبیعی را با یک خیزش شخصی علیه همه ی آنچه ظلم و کوردلی می خواند، با یک عمل شهادت گونه و نوعی مرگ مقدس حتی برای لحظه ای بر هم بزند و اعلام دارد که از نظر او جامعه شهروند دولت ها یا هیچ کسی نیستند. بلکه فقط انسان هایی هستند که فجایع خاموش را می بینند و این بار تصمیم بگیرند که قضاوت کنند و حتی حکم را نیز اجرا کنند.

 

واژگان كليدي: خاورمیانه، حقوق بشر در خاورمیانه، غرب و حقوق بشر، خاورمیانه،

مطالب مرتبط