سیدمهدی پارسایی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رویداد
عمر انقلابهای عربی از اواسط دسامبر 2012 از مرز دو سالگی عبور کرده است. تحولاتی که از شمال آفریقا تا سواحل نیلگون خلیج فارس را درنوردید. حکام اقتدارگرای تونس، مصر، لیبی و یمن را از اریکه قدرت به پایین کشاند، و برخی نظامهای منطقه را نیز در معرض تهدید اساسی قرار داد. نکته جالب اینجاست که تمامی رژیمهای ساقط شده سیستم جمهوری را یدک میکشیدند. در مقابل نظامهای پادشاهی عربی همچون مراکش، اردن، عربستان، بحرین، کویت، عمان و قطر تا کنون هر کدام به شکلی از اجبار گذار به دموکراسی نجات یافتهاند. حال پرسش اینست چگونه پادشاهیهای عربی در مقایسه با نظامهای جمهوری عربی توانستند در مقابل امواج بهار عربی ایستادگی کنند؟ به نظر میرسد سه عامل به بقای حکومتهای پادشاهی در قیاس با مدل جمهوریهای عربی کمک نمود:1- بسترهای تاریخی، مذهبی که نوعی مشروعیت خاص را برای نظامهای پادشاهی فراهم کرده است 2- کیفیت معماری قدرت در نظامهای پادشاهی عربی به شکلی است که گزینههای بیشتری را در قیاس با نظامهای جمهوری عربی در مواقع بحران سیاسی فراروی آنها قرار میدهد 3- نقش بیبدیل سازوکار منطقهای شورای همکاری خلیج فارس در اتخاذ یک سیاست محافظهکارانه و حمایتی از نظامهای پادشاهی.
واژگان کلیدی: نظامهای پادشاهی عربی، نظامهای جمهوری عربی، انقلابهای عربی، مشروعیت، شورای همکاری خلیج فارس.
تحلیل رویداد
هنگامیکه حاکمان اقتدارگرای نظام سیاسی تونس و به تبع آن مصر و لیبی از اریکه قدرت به زیر کشیده شدند، بسیاری را گمان بر این بود که به زودی دومینوی عربی از سیستمهای جمهوری عربی به نظامهای پادشاهی عربی حاشیه خلیج فارس به علاوه مراکش و اردن نیز خواهد رسید و حاکمان این مدل از حکمرانی نیز تجربه تلخ همتایان خود در آن سوی جهان عرب را درک خواهند کرد. بهار عربی با شدت و ضعف، تقریبا به همه نظامهای پادشاهی عرب به استثنای قطر روی خود را نشان داد اما آنچه در غرب خاورمیانه اتفاق افتاد در شرق خاورمیانه رخ نداد. در حالی که اقتدار روسای جمهوری همچون زین العابدین بنعلی، حسنی مبارک، معمر قذافی و علی عبدالله صالح واژگون شد و وضعیت جمهوری سوریه به ریاست بشار اسد نیز دچار پیچیدگی شده است، هیچ کدام از پادشاهان نظامهای عربی سقوط نکردند. تئوری استثناگرایی پادشاهی، دو عامل را به عنوان دلایل عدم سقوط نظامهای پادشاهی معرفی میکند: الف) نظامهای پادشاهی عربی از درجه مشروعیت بیشتری در مقایسه با نظامهای جمهوری عربی در جهان عرب برخوردارند ب) نظامهای پادشاهی عربی اجازه مشارکت سیاسی بیشتری نسبت به نظامهای جمهوری عربی میدهند، امری که فضای وسیعتری برای مخالفت قانونی میدهد(1). در ادامه به تحلیل مجموعه عواملی پرداخته میشود که نظامهای پادشاهی عربی برخلاف نظامهای جمهوری عربی حداقل در کوتاه مدت از واژگونی در مقابل تندباد بیداری جهان عرب نجات یافتهاند.
1) زمینههای تاریخی، مذهبی و برآیند مشروعیت ساز آن: نظامهای پادشاهی عربی عمدتا از مشروعیت تاریخی، مذهبی جهت توجیه حکومت کردن و اعمال اقتدار در داخل استفاده میکنند. چنین امکانی برای نظامهای جمهوری عربی وجود نداشت، این نظامها مردم را منبع مشروعیت بخش حکمرانی بر مردم میدانستند، در حالی که در عمل هیچ وقعی به رای و نظر مردم نمینهادند. این مساله بسیج نیروهای اجتماعی و ایجاد تردید در خصوص گفتمان مشروعیت حاکمان را در نظامهای جمهوری آسان و در نظامهای پادشاهی مشکل ساخت. ایجاد بسیاری از نظامهای پادشاهی جهان عرب به استثنای عمان و مراکش به قرن بیستم برمیگردد. ممالک دیروز عثمانی در روزهای پس از جنگ جهانی اول عمدتا تحت قیمومیت و حوزه نفوذ انگلیس و فرانسه قرار گرفتند. از سوی دیگر عمر اکثر خاندانهای پادشاهی امروز عربی بیشتر از دولت-ملتهای تحت حاکمیت خاندانهای مذکور است. دولت –ملت سازی و میراث استعمار نوعی مشروعیت را برای نظامهای پادشاهی در چشم شهروندان عربی ایجاد کرده است. طبیعی است که در فرایند دولت-ملت سازی، هویت ملی و تاریخی و قشربندی اجتماعی این کشورها به گونهای دستکاری شده و بعضی اوقات ذاتی با نظام پادشاهی پدید آورنده صورتبندی جدید ملی و اجتماعی پیوند یابد. این امر مشروعیت ویژهای به حاکمان در قیاس با نظامهای جمهوری عربی داد که عمدتا از طریق کودتاهای نظامی بر سریر قدرت نشستهاند. کودتای قذافی، کودتای افسران آزاد مصر، کودتای حافظ اسد، عمدتا علیه نظامهای پادشاهی مستقر در کشورهای متبوع بوده است. چندان تعجبآور نیست که به شکلی عمیق نام عربستان به آل سعود، اردن به خاندان هاشمی و … گره خورده است. ورای تاریخ، پادشاهان سعودی و مراکشی نوعی مشروعیت مذهبی به موازات مشروعیت تاریخی برای خود قائل هستند. یکی خود را خادم حرمین شریفین میداند و دیگری حکومت خود را منتسب به حضرت محمد(ص). اتحاد آل سعود و علمای وهابی مشروعیت قابل توجهی را برای حکومت عربستان در چشم بخش قابل توجهی از مردم عربستان باعث شده است. پیوند خوردن مشروعیت حاکمان سعودی به عالم قدسی و ماورایی علاوه بر ایجاد توجیهات مشروعیت بخش، اعتراض و بسیج نیروهای اجتماعی و سیاسی علیه حکومت را نیز دشوار مینماید. روسای جمهور مخلوع جهان عرب اکثرا از طریق کنار زدن و کودتا علیه نظامهای پادشاهی به قدرت رسیدهاند، یعنی در واقع مشروعیت سنتی، تاریخی و تا حدودی مذهبی و ماورایی را به کناری نهادند و مشروعیت مردمی را جایگزین آن کردند اما در عالم واقع هیچ وقت احترامی به آراء مردم خود نگذاشتند و مردم نیز آنان را مشروع نمیدانستند اگرچه در همه انتخابات صوری که برگزار میکردند بالای 90 درصد آراء را به خود اختصاص میدادند. همچنانکه عمدتا نظامهای تک حزبی بودند که تنها حزب حاکم این فرصت را داشت که کرسیهای پارلمانهای فرمایشی را تصاحب نماید. در حالی که در نظامهای پادشاهی از همان آغاز مشخص بود که پادشاه مشروعیت خود را از سنت، تاریخ، خاندان، مذهب و ماوراء میگیرد و نه مردم، امری که در کنار میراثی که استعمار در این نظامهای پادشاهی بر جای گذاشته در مواقع بحرانی به حل موقت بحران کمک میکند. نظامهای پادشاهی با دستکاری نمادها و نهادهای قدرت از یک سو به بحران مشارکت و نفوذ پایان میدهند از سوی دیگر تسلط خود بر قدرت را بیشتر میکنند. خصلت مدرن و سنتی بودن نظامهای پادشاهی در جوامع خاورمیانهای که سنت و مدرنیته هر دو ساری هستند، مزیت ویژهای به این گونه نظامها در داخل اعطا کرده است.
2-کیفیت معماری نظامهای پادشاهی: مشخصههای چینش و توزیع قدرت در نظامهای پادشاهی به نحوی است که انعطاف این نظامها را در برخورد با نابسامانیهای سیاسی و نافرمانیهای مدنی در قیاس با مدلهای جمهوری بالا برده است. در این سنخ از نظامها پادشاه تا اندازه مشخصی به بازیگران و نیروهای سیاسی-اجتماعی اجازه مشارکت در بازی سیاسی را میدهد، اگرچه این اندازه بین نظامهای پادشاهی عربی متفاوت است. برای نمونه در کویت درصد بالایی از پارلمان را مخالفان به خود اختصاص دادهاند. از سوی دیگر پادشاه در چارچوب قانون اساسی اختیارات لازم برای پاسخگویی به آنچه مردم در کف خیابانها طلب میکنند را داراست. برای مثال حکام سعودی بستههای اقتصادی توزیع نمودند و از مشارکت زنان در انتخابات 2015 سخن به میان آوردند(2). در مدل پادشاهی مراکش و اردن خانواده سلطنتی صرفا در پستهای عالی سیاسی قرار دارند و در بروکراسی اداری و قضایی نظام حاضر نیستند، از این رو پادشاه بیشتر از بالا با در نظر گرفتن شکافهای قومی، قبیلهای، مذهبی و اجتماعی از این شکافها در جهت موازنه نیروها برای حفظ تعادل و ثبات سیستم تحت حاکمیت خود بهره میبرد، این مساله از یک سو منجر به کنترل و دستکاری نهادهای قدرت، بسیج اجتماعی و مشارکت سیاسی ولو صوری بازیگران متنوع در کنار کسب حمایت سیاسی و اجتماعی مشروعیت بخش میشود از سوی دیگر به تفرق و عدم انسجام نیروهای مخالف نظامهای پادشاهی منتهی میگردد. این نوع مدیریت شکافها در یک جامعه متکثر از کانال یک سیستم پادشاهی انعطاف فوق العادهای به نظامهای عربی در قیاس با مدل جمهوری عربی داده است. در جمهوری مصر، تنوع و تکثر نیروهای اجتماعی و سیاسی در زیر ایدئولوژی سوسیالیستی پان عربیستی افسران آزاد سرکوب شد، امنیتی کردن فضای سیاسی این کشورها در کنار محدودیتهای قانونی عملا نیروی همچون اخوانالمسلمین را به محاق برد. از اینرو نظامهای جمهوری به جای مدیریت تنوع و شکافهای گوناگون قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی به سرکوب و نادیده گرفتن آنها پرداختند، امری که منجر به خیزش خشونت آمیز و عدم تعادل و توازن ناگهانی نیروهای سیاسی-اجتماعی در این کشورها از اواسط دسامبر 2010 شد. در گونه دیگری از نظام پادشاهی که عربستان نماد آن محسوب میشود خاندان سلطنتی وجو دارد که افراد آن خاندان حساسترین و بالاترین پستها را در تمام سیستم سیاسی، قضایی و بوروکراتیک اشغال کردهاند، همزمان نقطه ضعف نظامهای سابق پادشاهی را نیز به نوعی برطرف کردهاند، به عبارتی آنها با در دست گرفتن بالاترین پستهای نظامی و امنیتی، امکان هر گونه کودتا را از بین بردهاند. نکته مهمتر اینست که پادشاهی موروثی صرفا از پدر به پسر نیست که گاهی به اجبار فردی ضعیف بر تخت سلطنت نشیند بلکه قدرت به برادران و به طور کلی دسته مشخصی از خاندان سلطنتی میرسد. این دو نکته در کنار ترکیب جمعیتی به نسبت همگون کشورهای پادشاهی عربی به استثنای بحرین و عربستان، برخورداری پادشاهیهای عربی حاشیه خلیج فارس از نفت به بقا و انعطاف و مقاومت نظامهای پادشاهی در برابر انقلابهای عربی کمک شایان توجهی نموده است. ترکیب جمعیتی تقریبا یکدست نظامهای عربی حاشیه خلیج فارس کمک قابل تاملی به مدیریت بحران در این کشورها کرده است. در کشورهایی مثل امارات، قطر و اردن بسیاری از جمعیت را شهروندان کشورهای دیگر تشکیل دادهاند. درآمدهای نفتی نظامهای رانتیری عربی خلیج فارس هم توان پاسخگویی آنها به نابسامانیهای اقتصادی را که منجر به شورش سیاسی میشود را بالا میبرد هم در تغییر رویکرد بازیگران سیاسی داخلی به حرکت در جهت ادغام و هضم در نظام و بهرهمندی از ثروت اقتصادی نظام پادشاهی اثرگذار است. همزمان در عرصه نیروهای اجتماعی نیز موجبات کسب طرفداری از نظام را فراهم میکند. ویژگیهای مذکور در معماری قدرت نظامهای پادشاهی اجازه نوعی آزاد سازی سیاسی در آینده را به مخالفان از سوی پادشاه میدهد که در فروکش کردن شعلههای خشم مردم و مدیریت بحران سیاسی بسیار کارآمد است. پادشاه مراکش در نطقی تلویزیونی تعهد خود به انجام اصلاحات سیاسی و اصلاح قانون اساسی را داد، امری که در پادشاهی اردن نیز تکرار شد. عربستان در مقابل خیزش داخلی، علاوه بر توزیع بستههای اقتصادی، انجام اصلاح سیاسی را به مخالفان وعده داد. انجام انتخابات شوراهای محلی در سپتامبر 2011 و قول مساعد به اجازه رای دادن زنان در سال 2015 از جمله این تعهدات اعلامی پادشاه عربستان بوده است. مکانیسم قدرت در نظامهای پادشاهی به گونهای است که آزاد سازی سیاسی تاثیر چندانی بر ساخت اقتدارگرای قدرت ندارد. در حالی که این امکان در مورد نظامهای جمهوری عربی وجود ندارد و آزاد سازی سیاسی تبعات و پیامدهای زیادی دارد. از اینرو شاهد عدم مماشات این دست نظامها با مخالفان در جریان انقلابهای عربی بودیم. به عبارتی اصلاحات سیاسی در نظامهای جمهوری انحصار حاکم بر قدرت و ایدئولوژی حکومتی را زائل میکند اما در مدل پادشاهی اعطای نقش از طریق فرایند آزاد سازی سیاسی تنها به تقویت شکافهای سیاسی، اجتماعی و قومی منتهی میشود و از اینرو باعث تعادل و موازنه نیروها در یک سیستم رقابتی انتخاباتی در نهادهای قدرت همچون پارلمان میشود که عملا اقتدار و اختیار تعیینکنندهای بر ساخت کلان قدرت در نظام پادشاهی نخواهند داشت. پارلمانهایی که در اکثر نظامهای پادشاهی اختیار انحلال آنها در دستان پادشاه میباشد. پارلمان در نظام پادشاهی نسبت به پادشاه و نهاد سلطنت فرع محسوب میشود، اما آزادسازی سیاسی در نظامهای جمهوری مبارزه بر سر راس قدرت در سلسله مراتب قدرت است(3).
3- نقش شورای همکاری خلیج فارس: در قیاس با حاکمان اقتدارگرای نظامهای جمهوری عربی، نظامهای پادشاهی از یک سیستم کارآمد امنیت منطقهای به نام شورای همکاری خلیج فارس در مواجه با انقلابهای عربی بهره میبردند. بحرین نماد عینی و عملی این سازوکار امنیتی پادشاهی است. سیستم امنیتی که شباهت عجیبی به سیستم امنیتی مترنیخ اتریشی در اروپای قرن نوزدهم دارد. باشگاهی متشکل از پادشاهان اقتدارگرا که دموکراسی و اعتراض را مسئلهای داخلی و مربوط به امنیت منطقهای خود قلمداد کردند و حتی مراکش و اردن را نیز برخلاف واقعیتهای جغرافیایی اما بر اساس واقعیتهای سیاسی ناشی از انقلابهای منطقه به بلوک قدرت خود راه دادهاند. سقوط متحدان غرب همچون مبارک و بنعلی این پیام آشکار را به ریاض و دیگر پایتختهای پادشاهیهای عربی انتقال داد که آمریکا و متحدان غربی اقدام و حمایت خاصی در ممانعت از سقوط دوستان دیروز خود ندارند، همچنین خیزش و ناآرامی در یک کشور به دیگر کشورهای مجاور نیز تسری خواهد یافت. از اینرو شاهد واکنش تند و تهاجمی عربستان سعودی و امارات در برخورد با هرگونه ناآرامی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هستیم. ورود نیروهای موسوم به سپر جزیره به بحرین، کمکهای مالی دول متمول عربی به دیگر نظامهای پادشاهی عربی برای مقابله با امواج دموکراسی در این راستا قابل فهم است. این در حالیست که بین نظامهای جمهوری عربی چنین سازوکاری وجود نداشت، از سوی دیگر بین نظامهای جمهوری عربی اختلافات عمیقی وجود داشت، آنها سوای انسجام سیاسی، از قدرت اقتصادی لازم نیز برای مقابله با خیزشهای مردمی بیبهره بودند. نکته مهمتر عدم وحدت منطقهای و جهانی در مورد آنها بود. قدرتهای غربی به هیچ وجه از ماندن نظامی همچون لیبی استقبال نکردند، امری که در سوریه علنیتر شده است. اما قدرتهای غربی به واسطه پیوندهای استراتژیک با پادشاهیهای عربی به ثبات داخلی آنها حساس هستند.
چشمانداز رویداد
درست است که عواملی همچون مشروعیت تاریخی، قبیلهای، طایفهای، میراث دوران استعمار و مذهبی، کیفیت ساختارهای قدرت در نظامهای سیاسی پادشاهی و سازوکار امنیتی شورای همکاری خلیج فارس به نظامهای پادشاهی عربی کمک کرده است تا از کمند انقلابهای عربی رهایی یابند، اما به نظر میرسد عوامل مذکور صرفا در کوتاه مدت یا در بهترین صورت میان مدت میتوانند خطر را از انبار انواع بحران مشروعیت نظامهای پادشاهی عربی از بحران مشارکت و توزیع گرفته تا بحران انسجام دور کنند. میتوان انتظار داشت در بلند مدت نظامهای پادشاهی عربی به سرنوشتی دچار خواهند شد که همتایان آنها در نظامهای جمهوری عربی به آن دچار شدند، لذا چندان هم نمیتوان نظامهای پادشاهی عربی را روئین تن نامید.
1-Jillian Schwedler, The end of monarchical exceptionalism, Available at: http://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2011/06/2011621155732501502.html.
2-NEIL MacFARQUHAR,Saudi Monarch Grants Women Right to Vote,Available at: http://www.nytimes.com/2011/09/26/world/middleeast/women-to-vote-in-saudi-arabia-king-says.html?pagewanted=all&_r=0.
3- Ariana Keyman,The Resilience of Arab Spring Monarchies, Available at:http://www.e-ir.info/2012/04/02/the-resilience-of-arab-monarchies-in-the-arab-spring/.